یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

ایدز و کار فرهنگی
نگاهی به بازنمایی ایدز در تئاتر "دو مرد در یک اتاق"


مزدک دانشور


• برگزاری چنین تئاترهایی نه تنها مفید بلکه ضروری است، اما نباید فراموش کرد که آگاهی به یک امر مشخص برای جلوگیری یا حتی سوگیری مثبت و منفی نسبت به آن به هیچ وجه کافی نیست. باید در کنار آگاهی، سازماندهی اجتماعی، جنبشهای پیشرو و از همه مهمتر نقش دولتها در پیشگیری و جلوگیری از بیماریهای همه گیر را برجسته کرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۰ مهر ۱٣۹۲ -  ۲ اکتبر ۲۰۱٣



آمستردام، دانشکده ی انسان شناسی
پریا ستلکار پزشکی بود از کاست برهمنان بمبئی که در آن روز پاییزی دلگیر در دانشکده ی انسان شناسی - تنبیه گاه پیشین روسپیان - به سخنرانی در رابطه با تجربیات گروههای بهداشتی-درمانی هندوستان مشغول بود. او از کشوری می آمد که از نظر سرعت گسترش ایدز در رتبه های اول قرار دارد و منشأ اصلی این گسترش نیز رابطه ی جنسی است. هندوستان در سالهای اخیر یکی از کشورهای با رشد بالا محسوب می شود که از نظر اقتصاددانان نئولیبرال می تواند الگوی موفق رشد اقتصادی منطقه باشد. اما آمارهایی که از گسترش آلودگی به ویروس HIV و مرگ و میر کودکان از بیماریهای تنفسی و اسهالی ارائه می شود، هیچ نسبتی با این رشد اقتصادی ندارد. رشد اقتصادی سرمایه دارانه همچون دیگر کشورها، در هندوستان نیز بسیار ناموزون پیش می رود. در خیابانهای ممبای (یا همان بمبئی) کاروان ماشینهای سوپرلوکس در گذرند و کمی آنسوتر زاغه نشینهای ملیونی این شهر در خیابان به دنیا می آیند و در همان خیابان نیز می میرند... دکتر پریا ستلکار به عنوان یک پزشک متعهد که در سازمانهای مردمی مبارزه با گسترش ایدز مشغول به کار بود، از تجربه ی شخصی خود از این نابرابری و محرومیت و رابطه ی مستقیم آن با گسترش ایدز سخن می گفت: "ما به سراغ روسپیان می رفتیم و در رابطه با ویروس HIV و بیماری ایدز و راههای انتقال آن با آنها گفتگو می کردیم. این روسپیان عموما از فقیرترین اقشار ممبای بودند که از زاغه های اطراف در خردسالی به این خانه ها آورده شده و بوسیله ی والدین بسیار فقیرشان فروخته می شدند. چون اکثر اینها بی سواد بودند ما از تصاویر برای آموزش آنها استفاده می کردیم و بعد از آموزش به آنها کاندوم رایگان می دادیم تا به مشتریهایشان بدهند... بعد برای اینکه ببینیم آیا آموزشهای ما جواب می دهد یکی از پزشکان یا کادر درمانی را به صورت امتحانی پیش آنها می فرستادیم تا ببینیم میزان استفاده از کاندوم در آنها چقدر است. اگر پزشک گروه اصرار به برقراری ارتباط بدون کاندوم می کرد و نرخ بالاتری، فقط کمی بالاتر از میزان معمول، پیشنهاد می داد، آنها تسلیم می شدند و این فاجعه بود... این روسپیان هیچ مفهومی از بدن شخصی نداشتند... بدن آنها صرفا وسیله ای بود که با آن قوت لایموت خود و یا احیانا فرزندِ ناخوانده شان را درمیاوردند و تا زمانی که جانی در این بدن بود به بهره کشی از تنشان ادامه می دادند و با آنکه می دانستند که ممکن است به بیماری ایدز مبتلا شوند و حتی در جوانی بمیرند، بازهم در لحظه نمی توانستند به اندکی پول بیشتر نه بگویند"

صحنه ی داخلی بیمارستان- فیلم خانه ای بر روی آب

دکتر قهرمان (ضدقهرمان؟) فیلم سراسیمه به بیمارستان وارد می شود و با پرونده به بالین دختری می رود که برای جراحی هیمنوپلاستی به او مراجعه کرده است. دختر در آستانه ی ازدواج با پسری است که کارت سبز خروج از کشور را دارد و می خواهد به نظر شوهر آینده اش پاک و مطهر به چشم بیاید و به همین سبب تن به تیغ جراح سپرده است. دکتر اما پیش از جراحی آزمایش کاملی تهیه کرده و همین آزمایش خون او را به این سراسیمگی افکنده است. او بر بالین دخترک می رود و به او خبر می دهد که به ایدز مبتلا است. دخترک ناگهان کاخ رویاهایش را ویران شده می بیند و در مقابل اصرار پزشک که از او می خواهد ماجرا را برای شوهر آینده اش تعریف کند، مقاومت کرده و با گریه می گوید: "اون بلیط رفتنِ منه از این مملکت!" و پزشک بی اخلاق داستان ما که خود از اینهمه بی اخلاقی جامعه در عذاب است نصیحتی تلخ می کند که "پس حداقل بچه دار نشو!" و دختر را با دردش، درد آگاهی، تنها می گذارد.

کلوپ باروک- نمایشنامه ی دو مرد در یک اتاق

در یک کلوپ سابقا خصوصی که به نمایش اختصاص داده شده، در یکی از بهترین و گرانترین نقاط شهر تهران، نمایش دو مرد در یک اتاق بر صحنه رفته است. این نمایش به موضوع ایدز می پردازد؛ البته نه از موضع رسمی که ایدز را حاصل روابط جنسی انحرافی، اعتیاد تزریقی و انتقال خون می داند، بلکه این نمایش بر موضوعی داغ دست می گذارد: رابطه ی جنسی میان زن و مرد و انتقال ویروس و تبعات آن. یکی از این دو مرد در سفری کاری به پاریس زنی را می بیند و با او رابطه برقرار می کند و پس از چند ماه نامه ای از آن زن دریافت می کند که از ابتلایش به ایدز سخن گفته است. مرد در یک کشاکش کامل اخلاقی-روانی-خانوادگی قرار می گیرد و تصمیم به آزمایش خون می گیرد و با نتیجه ی مثبت آن مواجه می شود. دوست او در یک سناریوی پیچیده او را به مواجهه با وضعیتهای ناشی از بیماری می کشاند: انگ و تابو، بهت و ناباوری همسر و فرزند، احتمال آلوده کردن آنها، اختلال در محیط کار و تبعیضهای متعاقبِ بیماری، حرمان و تحسر برای روزهای خوش زناشویی و در آخر چشم اندازی از مرگ... در میان دیالوگهای دقیق و میزانسن نفسگیر صحنه ها، پیامهای بهداشتی نیز به مخاطب ارائه می شود. همایون ارشادی و فرخ نعمتی در یک صحنه ی کوچک با بازیهای درخشان خود چنان تماشاگران را به دنبال خود می کشانند که اصلا احساس خستگی نکنند. کارگردانی مسعود رایگان، کارگردان فرهیخته تئاتر نیز به روانی و جذابیت بازیها افزوده است...اما... سه مسأله خود را در این میان می نمایاند.
اول آنکه تئاتر به عنوان یک رسانه ی تصویری، مخاطبان محدودی دارد، به خصوص آنکه در یک کلوپ خصوصی در شمال شهر و با تبلیغات محدودتر و صندلیهای گران اجرا شود. این تئاتر مخاطبان خود را در میان روشنفکران و طبقه ی متوسط مرفه می یابد، حال آنکه این اقشار سالهاست که به نحوه ی جنسی انتقال ویروس ایدز آگاهند و استفاده کنندگان از کاندوم را شاید بتوان در میان این اقشار جست. دوم آنکه پیغام این تئاتر، مفهومی قدیمی را تداعی می کند: ترس. ترس از بیماری در تمام تار و پود این تئاتر خود را می نمایاند و آن را به مخاطب منتقل می کند؛ ترس از خود بیماری شاید در لحظاتی به امتناع از عمل جنسی خارج از قاعده منجر شود اما در لحظات بسیاری لذت و افوریای ناشی از یک ارتباط می تواند به آن غلبه کند. به عنوان مثال بسیاری از افراد به خطرات سیگار کشیدن آگاه هستند و با تبلیغات هراس انگیز بر روی بسته های سیگار نیز روبه رو می شوند، اما در لحظات نیاز به کشیدن سیگار ترس از بیماریهای آینده نمی تواند مانع آنان گردد. پس به نظر می رسد مفهوم ترس به عنوان یک بازدارنده ی روانی، چندان موثر نباشد. سوم اینکه نگاه اقتصاد-سیاسی در چنین تئاتری خالی است. دو انسان فرهیخته که یکی نویسنده و دیگری معلم و فعال حقوق بشر است نمی توانند مثالهای خوبی برای جامعه ای باشند که حاشیه های داغ آن هر روز بیشتر در معرض آلودگی به این ویروس قرار می گیرند. به عنوان مثال زنان فرودست و حاشیه نشین که به روسپی گری مشغولند به عنوان یکی از آسیب پذیرترین گروهها، علاوه بر آگاهی، به پشتیبانی مادی و روحی، خانه های امن و کاهش آسیب، مشاوره و مددکاری نیز محتاجند... که در این تئاتر نشانی از این هرسه یافت نمی شود.
سخن آخر آنکه، البته که برگزاری چنین تئاترهایی نه تنها مفید بلکه ضروری است، اما نباید فراموش کرد که آگاهی به یک امر مشخص برای جلوگیری یا حتی سوگیری مثبت و منفی نسبت به آن به هیچ وجه کافی نیست. باید در کنار آگاهی، سازماندهی اجتماعی، جنبشهای پیشرو و از همه مهمتر نقش دولتها در پیشگیری و جلوگیری از بیماریهای همه گیر برجسته کرد و به آن پرداخت...


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست