یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

به دنبال نظمی در بی نظمی دو قطب فاسد جهان - بهنام چنگائی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۲ مهر ۱٣۹۲ -  ۴ اکتبر ۲۰۱٣


شاید، برای ما نیروهای چپ و کمونیست و همچنین بسیاری از جریان های سیاسی رنگین و مدعی، قابل تصور عینی نباشد که خود محوری و ستیز با اراده ی سیاسی کثرتگرا و الیته جو چه تاوان حتمی، سنگین و غیر قابل پیش بینی ای دارد! به نحوی که با وجود دیدن فرجام آپارتاید شیعه و سرنوشت کنونی تحقیر برانگیز رژیم اشض، هنوز خوش خیالانه بر دعاوی ذهنی خود بدون وجود فضای تجربه و امکان سنجش محک نظر و عمل بر خود ببالد، و مدال ارجحیت و پاکی بر خویشِ ذهنی اش در مقایسه با رژیم ولائی بچسباند. در حالیکه در عمل هرگز چنین نیست و ای بسا با حاکمیت او و یا هر دیگری، با وجود این همه فساد، جنایت و آبروباختگی های کم نظیر این نظام مستبد دینی، قطعا هر اراده ی سیاسی مشابهی همچون رژیم ولایت و یا سلطنت معدوم، هر کدام ما و آنها هم می توانستند عامل و حامل جنایات و کثافات های هر دو دستگاه پیشین و کنونی شده و چه بسا شرم آورتر هم می بود.

چرا که در کشور استبدادزده ی ما تاکنون استعداد تعدیل قدرت سیاسی میسر نبوده و اراده اجتماعی ـ طبقاتی در اشکال متنوع ایدئولوژیک و توامان سنت گرا گیر کرده و در جا زده است. این شیوه های منحط، عمدتا محور چرخش های دور و تسلسل بی هوده اجتماعی پیرامون الگوی فرسوده و برجسته گذشته، چرخان مانده، متحول نگشته و تا هنوز به سیاق قدیم ساکن می باشد. ساختارهای متمرکزی که هردوی آنها در این فاصله بلندِ پس از انقلاب مشروطه خواهی و شکست آن و دعاوی مصدق الزاما و اجتناب ناپذیر در غیاب اراده ی توده ای فرصت شیوع فرهنگی یافته و امکان ساخت نوین روش های سیاسی و اقتصادی کثرتگرا را نا ممکن و استعداد دگرگونی مطلوب را به تباهی مطلق کشانده اند. دو شیوه اخیر حاکمیت مطلق که ریشه های هزاره ی تاریخی دارند، هر کدام به شکلی مشابه سرنوشت چندین نسل را لااقل در این سده ی سیاه و خونین، یکی با تئوری (شاه، سایه ی خداست) و دیگری با نظریه ی (فقاهت، ولایت خداست) توانائی های مردمی و طبیعی کشور را یکسر سوزانده و امکان کشف ساختار مناسب حال کشور رنگین ما را عملا از دیر هنگام تا هم اکنون غیر ممکن و در نتیجه زندگی و کشور ما را به ویرانی غیر قابل جبران سوق داده اند.

علل تاریخی این خود کامگی ها و در نتیجه بقای ریشه ای فجایع و عوارض طبیعی و مترتب آنها، بی گمان ناشی از اثرات خام فکری جامعه مذهب زده، آسیب پذیری فرهنگ باستان پرور و تحریف مدیریت خبرگان وابسته به هر دو نهاد مضمن ِمزمن، و تمامیت خواهی همین نیرو های مرفه، تبار محور و وارثگراست که هر دو طیف دنبه ی کلفت دارند و معطوف به حفظ بقای نظام الیتِ هر دوره در فرهنگ اشرافیت شاهی و شیخی سنگر یافته، اجیر و اسیر شده و تا هنوز سیستم فرقه ای شیعه و شاهی را تبلیغ می کنند. گردانندگانی که آنها نخواسته و نمی خواهند در سمت منافع پائینی ها بایستند و توانائی های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی کشور خود و مردم شان را از بالائی ها گرفته و بین همه ی پائینی ها تقسیم و تعدیل نموده و رفاه و شکوفائی و آرامش همگانی را در جامعه ی ستمکش و فقر زده بگسترانند. (این خود خواهی و جاهطلبی مدیران و مدبران رنگین کوچک و کلان و پیوندشان با هموندان قدر جهانی و به ویژه آمریکای جهانخوار، مادر بقا و ظهور استبداد های کهنه و تازه ی سیاسی، اقتصادی گذشته و حال بوده، و منشأ همه ی تبعیض ها و مظهر همه ی ستم ها و ستیزهای سازش ناپذیر طبقات برتری خواه و طیف های مخالف دیروز و امروز و فردا با حق حیات توده های بیدادرس بوده است.) مگر شاه و شیخ به تنهائی قدرت مقابله با توده ها را بدون این وابستگان به خود می توانستند داشته باشند؟

تردید ندارد که هر و هیچ زمینه ی تحولِ پایه، جامع و همه گیر جز از طریق زدودن این قطب ها و زنجیره ی متمرکز مافیائی ایدئولوژیک و باند های وابسته و مخوف نظامی و پرهزینه ی آنها ممکن نیست و اقتدارگرائی خودش را به دلیل تصاحب اهرم سیاسی و اقتصادی و تسلط بر رسانه های قوی و سراسری می تواند دوباره باز تولید کند. بنابرین یگانه راه اصولی، جراحی این غده های بدخیم مناسبات عقب مانده در جامعه ی نابرابر ساز سرمایه داری استبدادی ست که مبارزه پیگیر و اعمال اراده ی کارگری و توده ای را برای جایگزین در نهاد های فاسد قدرت بی کم و کاست می طلبد. هر تاسی به رژیم هائی با این نگاهِ از بالا و رهبر ساز و ناجی گرا نسبت به پائین مانده های ِسر و سامان شکسته، بیکار و پراکنده تنها ریا و دروغپردازی ست. بدون تسویه حساب تحلیلی و پایانی و همگانی با منویات نظام های تاکنونی، هر اقدام از بالا بی اثر خواهند ماند. و لاجرم و منطقا (هر جریانی که به جایگزینی نیروهای خلاق کار، تولیدگران، مزدبگیران و پائینی های فرودست متکی نبوده و در راستای حضور، دخالت و سرکردگی آنان نباشد، در صورت کسب قدرت سیاسی بهتر از رژیم اسلامی و شاهی که معروف ما هستند نخواهد بود!؟) پس: آرامش، تفاهم، مسالمت اجتماعی و خلاقیت تنها در صورتی متصور است که در هر کشوری ساختار حکومت به شکل موازی مبتنی بر دمکراسی اقتصادی و سیاسی واقعی باشد. تا (هر فرد برای حفظ منافع خود در آن نظام مستقیما و آگاهانه شرکت دلخواه کرده و منافع اش حقیقی اش را در بقا، حفظ و سالمسازی حکومت خود بداند.)

بدون چنین راه حل درست و ابتدائی در تمرکززدائی، تقسیم قدرت فدرالیستی سیاست و نظارت و نفوذ در دخل و تصرف اقتصاد نفتی، چپاول، فساد و شبیخون دستگاه متمرکز ولایت، سه قوای وابسته، سپاه، بسیج، و طرح های مخفی رژیم و مخالفان درونی اش به ندرت هم قابل بررسی، شناسائی و زدودن به موقع، لازم و حیاتی آن هیچگاه موثر نبوده و ایجاد تعادل منطقی، سازنده و پایانی بر این بی نظمی های قطب تکصدای اسلام سیاسی که ولایت فقیه محورِ هرج و مرج سیاسی و الگوی تمامیگرائی فردی، دینی در منطقه و جهان اسلام است ممکن نیست، و جابجائی سران دولت ها و دیپلماسی خارجی اخیر نیز هرگز به ثمره ای متفاوت از آنچه که بر ما و کشورمان رفته است نخواهد داشت. حالا چه روزی با احمدی نژاد و بی او باشد و چه حالا با روحانی و یا بی اوی در فردا، وضع نابسامان تغییر چندانی نمی کند و مردم عایدی ورای مصیبت های تاکنونی نخواهند داشت.

این قطب برجسته ی افراطی و ساختار حکومت بشدت تبعیض آلود شیعه و رهبران خود شیفته ی آن در ایران به عنوان جزئی از کل یک نماد تمامیتخواه در عرصه جهان و حقوق ملل می باشد که او همقطاری همچون آمریکا را در کنار و برابر خود دارد که او نیز غاصب قدرت سیاسی و اقتصادی توده های فرودست آمریکائی و تاراجگر برابری حق حیات و ارزش انسانی شهروندان تهیدست خود است. این دو قطب منحط و کاملا متفاوت در جهان پرآشوب کنونی، وجوه مشترک و متجانسی با هم دارند که آنها را در یک ردیف قرار می وهد. زیرا که ما شاهد مشابه همه ی خلاء های مطالباتی، محرومیست حقوقی و فقدان ارزش انسانی در دیگر راس قدر قدرت و به شدت افراطی و تبعیض برانگیز جهان، یعنی آمپریالیست آمریکا نسبت به مردمان اش هستیم. در این کشور گوئی مردم آن تنها دو نوع اند، که بین حزب جمهوری و یا حزب دمکرات منقسم هستند. چرا که تنها دو حزب بر هستی و سرنوشت آمریکائیان حکومت مطلق دارند؛ فرهنگ دو حزبی که توانسته است بیش از ۵۰ میلیون آمریکائی را دهه ها از بیمه ی درمانی محروم سازد. بی شک اگر جنبش ۹۹% ها شکل نمی گرفت، نماینده ی حزب دمکرات(اوباما) بر خلاف حزب جمهوریخواهان نمی توانست مدافع همگانی کردن بیمه ی درمانی در این کشور نابرابری ها باشد.

بی دلیل نیست که تمرکز قدرت سیاسی آمریکا با وجود داشتن ساختار فدرال هنوز کاملا غیر مردمی و عمدتا از بالای سر توده ها هدایت شده و تابع اراده ی سرمایه داری مالی و لیبرال چند صد میلیاردر مقتدر می باشد که آنها به تضاد و تناقض بی نظمی حقوقی و حق برابر حیات انسان ها بی تفاوت بوده و هستند. ساختاری که مدعی دمکراسی سیاسی ست ولی تحت هیچ شرایطی دمکراسی اقتصادی، سهم و حق مساوی درمان، بهداشت و شکلگیری برابر انسان های ندار و فرو دست را با متمولین بر نمی تابد. نتیجه ی این بی عدالتی، زور و اقتدارگرائی بیکاری کوتاه و یا بلند مدت کارگرانی ست که در مقابل این دستگاه ناتوان و بی تاثیرند. و آیا کارگران و بشریت نوعدوست نباید به دنبال نطمی مردمی در بیث نظمی این دوقطب مدعی ولی فریبکار جهان باشد؟

بهنام چنگائی ۱۲ مهر ۱٣۹۲


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست