•
در کنار دریا
آفتاب را بدرقه کردیم
و همراه با تاریکی
به اسکله فرود آمدیم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱٣ مهر ۱٣۹۲ -
۵ اکتبر ۲۰۱٣
در کنار دریا
آفتاب را بدرقه کردیم
و همراه با تاریکی
به اسکله فرود آمدیم
او شاخه ای گل سرخ خرید
که ساقی بلند داشت
من آن را چون شمشیری به دست گرفتم
و هر دو در پناه آن
به درون شب رفتیم.
صبح همراه مه
روی تپه ها رها شدیم
در کوچه باغ پُر نیلوفری
روزنی یافتیم
ایستادیم و از پشت سیم های خاردار
به چشم انداز آن سو نگاه کردیم.
چون به کنار دریا باز آمدیم
مه رفته بود
روی تخته سنگی نشستیم
و او
از سال های زندان گفت
آب به کفش های سفیدش دست می کشید
و من چون ماهی شادی
در آب های سبز دور شنا می کردم
و به گل سرخی می اندیشیدم
که در انتظار ما
بر میز چوبی
همچنان سر خم کرده بود.
٨ اوت ۱۹۹۵
*- شعر چهارم از مجموعه ی "سرگذشت یک عشق: دوازده شعر پیوسته"
|