تصویر جهان در قاب هفته
از "فرقه گرایی" شرقی تا "مهاجرستیزی" غربی
اردشیر زارعی قنواتی
•
قطبی شدن بیش از پیش حوزه های سیاسی، اجتماعی، امنیتی و فرهنگی در سال های اخیر که می رود تا مولفه ایدئولوژیک را جلوتر از کنش سیاسی در زیست اجتماعی و رئال پلتیک قرار دهد، هم اینک یک خطر ملموس و واپسگرایی در نظام بین المللی است که متاسفانه چندان جدی گرفته نمی شود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱۴ مهر ۱٣۹۲ -
۶ اکتبر ۲۰۱٣
شاید در بعضی مواقع لازم باشد برای رصد وضعیت جهان در طول یک بازه زمانی خاص فراتر از رخدادهای میدانی به ساخت سیاسی – اجتماعی و تفکراتی که پشت چنین وقایعی نهفته است بیشتر پرداخته شود. قطبی شدن بیش از پیش حوزه های سیاسی، اجتماعی، امنیتی و فرهنگی در سال های اخیر که می رود تا مولفه ایدئولوژیک را جلوتر از کنش سیاسی در زیست اجتماعی و رئال پلتیک قرار دهد، هم اینک یک خطر ملموس و واپسگرایی در نظام بین المللی است که متاسفانه چندان جدی گرفته نمی شود. معمولا بحث و جدل در خصوص این موضوع حجم زیادی از مباحث سیاسی، اجتماعی و امنیتی را تشکیل می دهد اما به نکته ظریفی که توجه نمی شود چگونگی بروز و ظهور این پدیده و استفاده ابزاری در اشکال متفاوت از آن در جهان مدرن است. هم اینک موضوع مهم "جنگ و صلح" در عرصه بین المللی می بایست به موازات وضعیت "آنارشیک" حاکم بر نظم حقوق بین الملل به دلیل کسب منافع بازیگران رقیب، در چارچوب دو خطر عمده "فرقه گرایی" در شرق و "مهاجرستیزی" در غرب مورد تحلیل و بررسی عینی قرار گیرد. در شرایط کنونی رقابت ها، منازعات، مبارزات و کنشگری سیاسی – اجتماعی در بین نیروهای "آلترناتیو" در حوزه نظری و عملی تا حدود زیادی متاثر از موجودیت و ذات هژمونیک این دو پدیده ناهمجوش با جهان مدرن و مدعای حقوق بشر قرار گرفته و فرقه گرایی شرقی و مهاجرستیزی غربی هم چون دو بال یک کرکس مردارخوار می رود تا امنیت و کالبد جمعیت های بشری را به عنوان یک طعمه در کویر خشک سیاست و جامعه در معرض چنگال و منقار خود از هم بدرد. شکل گیری این روند و تثبیت این مسیر در طی سال ها و ماه های اخیر به یک نسبت موجب قدرتمندی نیروهای افراطی و محافظه کار در مناطق خاورمیانه – شاخ آفریقا از یک طرف و از طرف دیگر منجر به رویش قارچ گونه احزاب اولتراراست و نئوفاشیست مدرن در اتحادیه اروپایی شده است. به همین دلیل تحلیل و بررسی رخدادهای محیط های ژئوپلتیک و کانون های بحران بدون توجه به تاثیر تعیین کننده این نیروها در شکل گیری فضای جدید از یک سو موجب نگرش موردی و انتزاعی و از دیگر سو منجر به یک گمراهی در درک درست از اصل موضوع خواهد شد.
نقش فرقه گرایی در تحولات منطقه یی : از نیجریه و مالی در آفریقا، از سوریه و عراق در مرکز خاورمیانه و از پاکستان تا افغانستان در منتهی الیه شرقی خاورمیانه، نیروهایی وارد کارزار ملی و منطقه یی شده اند که در چارچوب فرقه گرایی تضادهای قومی – مذهبی را دامن می زنند، تروریسم القاعده یی را بر جوامع تحمیل می کنند و مبلغ سلفی گری اسلامی بر زیست اجتماعی می باشند. اینکه در نیجریه با حمله گروه تروریستی "بوکوحرام" به خوابگاه دانشجویان بیش از ۵۰ دانشجو سلاخی می شوند و در کنیا با حمله گروه اسلامگرای "الشباب" نزدیک به ۷٣ نفر در مرکز تجاری "وست گیت" قربانی گردیدند، قطعات پازل فاجعه یی است که در دیگر مناطق همجوار نیز ادامه دارد. حضور آلترناتیوی گروه های تندروی مذهبی و مرتبط با القاعده در بحران داخلی سوریه در کنار تشدید دهشتناک حملات تروریستی فرقه گرایانه در عراق که به تازگی دامنه آن به منطقه خودمختار و تقریبا امن کردستان نیز کشیده شده است و تا نهمین ماه میلادی ۲۰۱٣ تاکنون بیش از ۵۷۰۰ نفر را در این کشور به کام مرگ فرستاده است، دنباله همین نقشه راه خواهد بود. ناآرامی ها و حملات هر روزه در افغانستان در پیوند با گسترش موج حملات فرقه یی و تروریستی در پاکستان که تنها در دو هفته گذشته با هدف قرار دادن کلیسا و بازارهای پیشاور بیش از ۱٣۰ کشته بر جای نهاد قطعات دیگر این پازل می باشند که هم چون یک اپیدمی هم اکنون تمام منطقه را در بر گرفته است. بحث شمارش تعداد حملات و کشته های چنین حوادثی از حوصله هر تحلیلی بیرون است اما عدم توجه کافی به ماهیت و ذات این روند و متاسفانه همسویی های موردی بازیگران ژئوپلتیک منطقه یی – بین المللی با بخش هایی از چنین پدیده یی، نشان می دهد که آنارشی حاکم بر نظام بین المللی و اخلال هدفمند در نظم حقوقی آن به بهانه های متفاوت بستر مطلوب برای رویش و پرورش آن را در جهان مدرن مهیا کرده است.
نقش مهاجرستیزی در ظهور احزاب نئوفاشیست اروپایی : بحران اقتصادی در نظام سرمایه داری که از سال ۲۰۰٨ میلادی آغاز گردید و در دو سال اخیر تشدید آن موجب رکود مزمن در اتحادیه اروپایی و به خصوص حوزه پولی "یورو" شده است، طبق سنت ذاتی این نظام می بایست به جنگ های بیرونی یا تقویت گروه های نئوفاشیستی منجر شود. نقشه راه تحولات اروپایی در این مدت نشان داده است که در بیشتر کشورهای این حوزه به موازات گرایش ساختار به ماجراجویی نظامی در منطقه بیرونی، نئولیبرالیسم حاکم در راستای سیاست "ریاضت اقتصادی" برای برون رفت از بحران بستر لازم برای بروز و ظهور احزاب راست افراطی را فراهم آورده است. آنچه که امروز در یونان می گذرد و حزب نئوفاشیست "فجر طلایی" به محل تجمع اوباش سیاسی و سرخوردگان اجتماعی تبدیل گردیده و در آخرین مورد تبهکاری آنان با حمله حامیان این حزب موجب قتل "پاولوس فیساس" خواننده ضدفاشیست و فعال چپگرا شد، هر چند که منجر به عکس العمل مردمی و قضایی علیه رهبران و دست های پشت پرده این گروه گردید اما نشان داد که در اروپای بیمار قارچ های سمی در حال روئیدن می باشند. با توجه به سیاست هایی که دولت های اروپایی جهت حل کوتاه مدت مشکلات اقتصادی خود در پیش گرفته و لبه تیز انتقاد و حملات خود را متوجه مهاجران و امتیاز طبقات زیرین اجتماعی کرده اند به همان نسبت که مهاجرستیزی را را در اتحادیه اروپایی نهادینه کرده است بستر مناسب برای تقویت احزاب راست افراطی را نیز موجب گردیده است. طبق برآوردها و نظرسنجی های مستند هم اکنون جایگاه چنین احزاب و گرایشات افراطی در درون اتحادیه اروپا بین ۱۵ تا ۲۰ درصد می باشد که به دلیل ماهیت فاشیستی و تبهکارانه چنین احزاب و تمایلاتی خطر بزرگی برای دمکراسی اجتماعی اروپایی و غلتیدن دولت های این حوزه به سمت سیاست های مهاجرستیزانه و حذف دولت "رفاه کینزی" را افزایش داده است. این وضعیت حتی در آمریکا هم نمودهای عینی خود را نشان می دهد و به تازگی راستگرایان افراطی به دلیل مخالفت با برنامه های مهاجرت و طرح "اصلاحات بیمه درمان همگانی" دولت باراک اوباما مانع از تصویب بودجه پیشنهادی کاخ سفید در کنگره گردیده و بعد از ۱۷ سال دوباره بخشی از دولت دمکرات را از روز سه شنبه اول اکتبر به تعطیلی کشانده و موجب بیکاری موقت حدود ۷۰۰ هزار کارمند دولتی شده اند.
|