یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

نکاتی در رابطه با نوشته‏ی آقای شیدان وثیق
با عنوان «کدام سوسیالیسم؟ و کدام چپ؟»


محمود راسخ افشار


• آنچه آقای شیدان وثیق در هیچ یک از نوشته‏های تاکنونی خود به آن نپرداخته و در این نوشته نیز به آن نمی‏پردازد بررسی و توضیح چراها و علت‏های وجود پدیده‏ها و روندهائی است که مطرح می‌کند. آن جا که پاسخ به چراها و بررسیی علت‏ها خود را به آقای وثیق تحمیل می‏کند، ایشان از پاسخ‏گوئی به آن چراها و علت‏ها طفره می‏رود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۰ مهر ۱٣۹۲ -  ۱۲ اکتبر ۲۰۱٣


چندی پیش نوشته‏ای از آقای شیدان وثیق در تارنماهای فارسی زبان با عنوان بالا انتشار یافت. این نوشته، به طوری که ایشان خود متذکر می‏گردند، در رابطه با پروژه‏ی «شکل دهی به تشکل بزرگ چپ» نگارش یافته است. ایشان بر این باورند که این پروژه اگر بخواهد چیزی بیش از رویائی شیرین برای برون رفت از بحرانی باشد که چپ ایران با آن دست به گریبان است و گامی اساسی در جهت فائق آمدن بر این بحران بشمار آید باید برای این دو پرسش اساسی «کدام سوسیالیسم؟ و کدام چپ؟»، پاسخ‏هائی درخور بیابد.
خواننده‏ی علاقمند به سرنوشت چپ در ایران و جهان که سال‏هاست در جستجوی متفکری دورانساز برای نشان دادن راه‏چاره‏ای به چپ گیج و سرگردان ایران (و چرا نه جهان) بوده است تا دریابد که سرانجام باید برای کدام سوسیالیسم؟ مبارزه کند و به کدام چپ؟ بپیوندد با خواندن جملات فوق و طرح این دو پرسش اساسی که «مناسباتی تنگاتنگ» نیز با یکدیگر دارند، ذوق زده شده، تمام هوش و حواس ناچیز خود را جمع و جور می‏کند تا مبادا حتا ذره‏ای از پاسخ‏های داهیانه‏ای را که آقای شیدان وثیق به آن دو پرسش اساسی خواهند داد از دست بدهد.
ولی آقای وثیق در همان جمله‏ی اولی که در پاراگراف بعدی در پاسخ به دو پرسش فوق می‏دهند آپ پاکی را روی دست خواننده‏ی علاقمند می‏ریزند و وی را کاملن مایوس می‌سازد. ایشان می‏نویسد:
«امروزه، اما پاسخی آماده و روشن برای دو پرسش فوق وجود ندارد. به طوری که حتا در آن جا که جنبش سوسیالیستی در نظریه و عمل تولد یافته و رشد کرده است، یعنی در سامان‏های سرمایه داری پیش رفته، پس از سیر نزدیک به دو سده و در پی آزمون‏های گوناگون، معنا و مضمون «سوسیالیسم» و چگونگی بر آمدن آن هم چنان تار و تاریک باقی مانده‏اند.»
یعنی آقای وثیق می‌خواهند ما را بکلی مایوس کنند و به ما بگویند که حتا متفکری بزرگ و عمیق چون ایشان هم نمی‌توانند سوسیالیسم را در معنا و مضمون از تار و تاریک بودگی برهانند و به آن شفافیت و روشنی بخشند؟ پس باید دست به دامان چه کسی شد!؟
«امروزه اما پاسخی آماده و...». این حکم آقای وثیق از نظر تاریخی نادرست است و پرسش‏هائی را مطرح می‏سازد.
نخست آن که منظور از «پاسخی آماده و روشن» چیست؟ آیا پاسخی آماده و روشن که مورد قبول آقای وثیق باشد. یا اساسن پاسخی آماده و روشن. زیرا پاسخ‏های متنوعِ آماده و روشن در سراسر دو سده‏ای که آقای شیدان وثیق از آن‏ها از سیر «جنبش سوسیالیستی» سخن می‏گوید وجود داشته و امروز هم وجود دارد.
از قضا خود ایشان در سال‏های جوانی، بنابر آن چه خودشان در برخی نوشته‏ها و مصاحبه‏هایشان نوشته و گفته‏اند، دنباله‏روی یکی از این پاسخ‏های «آماده و روشن» که در زمان پیوستن ایشان به آن مُد روز بود، یعنی مائوئیسم بوده‏اند. و از آن جا که مائو استالینست بود پس ایشان نیز به «سوسیالیسم واقعن موجود» یعنی سوسیالیسم سویتی- استالینی ایمان و باور داشته‏اند.
شاید به همین دلیل بوده است که ایشان در راستای پیروی از و اجرای تئوری «سه جهان» مائوئیست‏ها، به عنوان عضوی از حزب مائوئیست رنجبران، خمینی، ولایت فقیه خمینی و نظام جمهوری اسلامی‌اش را قبول داشتند و از آن دفاع می‌کردند. در حالی که در همان زمان بخش‏های دیگری در جنبش سوسیالیستی وجود داشتند، که از تئوری‏ها و نظریه‏های دیگر پیروی می‏کردند. مانند نویسنده‏ی این سطور، که خود را پیرو مارکس می‏دانست و استالینیسم و مائوئیسم را ضد آن و بنا بر درک خود از تئوری‏های مارکس نمی‏توانست خمینی، ولایت فقیه و نظام اسلامی‏اش را بپذیرد و از آن دفاع کند. البته برای رد و مخالفت با خمینی، ولایت فقیه و نظام اسلامی‌اش ضروری نبود که آدمی حتمن مارکسیست باشد. چون جریان‌های دیگر مائوئیست نیز در همان زمان در ایران وجود داشتند که فریب خمینی را نخوردند و به مخالفت با ولایت فقیه و نظامی اسلامی به مبارزه برخاستند.
پس لازم است به آقای شیدان وثیق یادآور شد که در سراسر آن دو سده و هم اکنون نیز یک «جنبش سوسیالیستیی» واحد وجود نداشته و در جامعه‏ی طبقاتی هرگز یک جنبش واحد سوسیالیستی وجود نخواهد داشت.
مارکس و انگلس در زمان نگارش «مانیفست حزب کمونیست» در بخش «ادبیات سوسیالیستی و کمونیستی» از سه جریان «سوسیالیستی» سخن می‏گویند از «سوسیالیسسم ارتجاعی» گرفته- با سه زیر بخش آن: الف) سوسیالیسم فئودالی؛ ۲) سوسیالیسم خرده بورژوائی و ٣) سوسیالیسم آلمانی یا سوسیالیسم «حقیقی»- تا سوسیالیسم محافظه‏کار یا بورژوائی و سوسیالیسم و کمونیسم انتقادی- تخیلی که در مجموع می‏شود شش جریان سوسیالیستی. که اگر سوسیالیسم علمیی خود آنان را نیز به آن‏ها اضافه کنیم در مجموع می‏شود هفت سوسیالیسم. مارکس و انگلس در همان بخش به هنگام توضیح تبیین‏های آن شش سوسیالیسم پایه‏های طبقاتی هر یک از آن‏ها را نیز بررسی می‏کنند و توضیح می‏دهند.
آقای شیدان وثیق می‏تواند حد اکثر ادعا کند که جنبش سوسیالیستی و سوسیالیسم مورد نظر ایشان که ایشان آن را «سوسیالیسم رهائی خواهانه» می‏خواند، وجود ندارد و هیچگاه نیز وجود نداشته است.
ولی این حکم نیز نادرست است و این پرسش را مطرح می کند که مگر تمام جنبش‏های سوسیالیستی تاکنونی خود را ضد سرمایه داری و رهائی خواه تلقی نکرده‏اند. مگر زمانی که آقای شیدان وثیق به «سوسیالیسم مائوئیستی» پیوستند، که خود را جزئی از سوسیالیسم سویتی یعنی استالینیسم قلمداد می‏کرد، آن سوسیالیسم را سوسیالیسم «رهائی خواهانه» نمی‏پنداشتند؟ اگر آقای وثیق قدری در «فرایند» مائوئیست شدن خود تامل کنند و به این موضوع بیاندیشند که چرا و چگونه ایشان مائوئیست شدند، شاید بتوانند زمینه‏های اجتماعیی نظرات کنونی خود را نیز دریابند و خود را از پریشان‏حالی و پریشان‏گوئی برهانند! شاید ایشان هم مانند میلیون‏ها جوان دیگر به این دلیل مائوئیست شدند چون در آن روزگاران، سال‏های دهه‏ی ۶۰ قرن گذشته، مائوئیسم میان جوانان و به ویژه دانشجویان «مُد» روز بود؟ و ایشان نیز مانند بسیاری از «مانکن‌های سیاسی» دیگر که همواره لباس ایدئولوژیِ مُد روز را به تن می‌کنند چون آن روز مائوئیسم مد روز بود و لازم می‌آمد همرنگ جماعت شد مائوئیست شدند و امروز که مارکس، مائو و... از مُد افتاده‌اند و نیچه، فوکو، پست مدرنیسم مد روز است پیرو نیچه و فوکو و... می‌باشند.
بگذریم. آقای شیدان وثیق در نقلی که در بالا از ایشان آورده شد در ادامه می‏گویند:
«... پس از سیر نزدیک به دو سده و در پی آزمون‏های گوناگون، معنا و مضمون «سوسیالیسم» و چگونگی برآمدن آن هم‏چنان تار و تاریک باقی مانده‏اند. ایشان سپس در توضیح حکم نقل شده در بالا شمه‏ای از تاریخ «جنبش کارگری و سوسیالیستی» را می‏آورند، از جنبش چارتیست گرفته تا کمون پاریس تا انقلاب روسیه و انقلاب چین؛ از سوسیال دموکراسی گرفته تا سوسیالیسم جهان سومی؛ تا فروپاشی سوسیالیسم واقعن موجود؛ تا جنبش‏های ضد سرمایه داری کنونی... تا به این نتیجه برسند که در این مراحل مختلف از «جنبش کارگری و سوسیالیستی»، «تعریف‏ها، تبیین‏ها و عمل کردهائی متفاوت و گاه متضاد از «سوسیالیسم» به دست داده شده است».
عجب کشف مهمی.! آقای وثیق با تکرار بدیهیات و ردیف کردن آن‏ها پشت سر هم هیچ چیز تازه‏ای را که از پیش دانسته نبوده است به خواننده ارایه نمی‏دهد. البته ایشان در هر نوشته‌اش می‌کوشد با آوردن واژه‌های فرنگی- این بار سکانس، multitde و... (حتمن چون زبان فارسی برای بیان نظرات بدیع و پیچیده‌ی ایشان به اندازه‌ی کافی مناسب و رسا نیست) به خواننده القا کند که دارد نوآوری می‌کند و چیز تازه‌ای را که پیش از ایشان کسی نگفته می‌گوید. ولی هر کس که خود را با تاریخ جنبش‏های اجتماعیی بیش از دو قرن گذشته مشغول کرده باشد این بدیهیات را می‏داند.
آنچه آقای شیدان وثیق در هیچ یک از نوشته‏های تاکنونی خود به آن نپرداخته و در این نوشته نیز به آن نمی‏پردازد بررسی و توضیح چراها وعلت‏های وجود پدیده‏ها و روندهائی است که مطرح می‌کند. آن جا که پاسخ به چراها و بررسیی علت‏ها خود را به آقای وثیق تحمیل می‏کند، ایشان به سادگی از پاسخ‏گوئی به آن چراها و علت‏ها طفره می‏رود و شانه خالی می‏کند و تنها به ردیف کردن و برشمردن معلول‏های قابل مشاهده‏ که تا کنون هزارها بار گفته شده است بسنده می‏کند. ایشان یا ناتوان از بررسی و تحلیل چراها و علت هاست یا شاید تصور می‏کند که مشاهده‏ی معلول‏ها با چشم یا شنیدن از آن‏ها با گوش و لفاظی کردن در باره‏ی آن‏ها برابر است با تحلیل پدیده‏ها و بررسی علت ها.
از باب مثال این که، چرا و به چه دلیل باید انقلاب اکتبر را انقلابی سوسیالیستی تلقی کرد. و چرا و به چه دلیل باید انقلاب اکتبر و پی‏آمدهای آن را تحقق تئوری‏ها و نظریه‏های مارکس در مورد انقلاب سوسیالیستی و سوسیالیسم دانست. آن طور که لنین ادعا می‏کند. یا به چه دلیل و به چه علت باید انقلاب چین را انقلابی سوسیالیستی و جامعه‏ی محصول آن را جامعه‏ای سوسیالیستی دانست؟ الخ.
اگر انقلاب‏های اکتبر و چین و جوامع پیآمدهای آن‏ها انقلاب‏ها و جوامعی سوسیالیستی در انطباق با تئوری‏ها و نظرات مارکس بودند، چرا و به چه علت‏هائی به اهداف ادعائی خود دست نیافتند و شکست خوردند؟ آیا باید علت‏ها را بنا بر تئوری‏ها و نظرات مارکس در شرایط مادی، عینی و ذهنی‌ای جستجو کرد که در آن جوامع پیش از انقلاب وجود داشت یا در تصادفه‏ها، نهادها، احزاب، رهبران و اشخاص یا در توطئه‏های امپریالیست‏ها؟
بنابراین، یا آقای شیدان وثیق انقلاب اکتبر، انقلاب چین و...، و جوامعی را که در پی آن‏ها پدید آمدند انقلاب‏های سوسیالیستی و جوامع سوسیالیستی و تحقق عملی تئوری‏ها، نظرات و استنتاجات مارکس از گرایش تکامل جامعه‏ی سرمایه داری به سوی کمونیسم می‏داند پس در این صورت برای یک بار هم که شده از مبهم‌گوئی در این مورد دست بردارد و این موضوع را با صراحت و بوضوح تصدیق کند و نشان دهد که انقلاب‏های اکتبر و چین و آن جوامعِ به زعم ایشان سوسیالیستی، با کدام تئوری ونظریه‏ی مارکس در مورد ضرورت وقوع انقلاب سوسیالیستی و ایجاد جامعه‌ای سوسیالیستی در جامعه‌ای عقبمانده ودهقانی در انطباق می‌باشد.
یا این که این طور نیست. به نظر ایشان آن انقلاب‏ها و آن جوامع را نمی‏توان تحقق تئوری‏ها و نظرات مارکس در باره‏ی پیش‏شرایط مادی، عینی و ذهنی برای وقوع انقلاب سوسیالیستی و پدیدار شدن سوسیالیسم به مثابه فاز پائینیی و مرحله‏ی گذار از سرمایه داری تکامل یافته به جامعه‏ی کمونیستی، که مهمترین وظیفه‏ی آن رفع Aufhebung ماشین دولتی و طبقات است، تلقی کرد.
اگر ایشان آن انقلاب‏ها و آن جوامع را تحقق تئوری‏ها و نظرات مارکس در باره‏ی انقلاب سوسیالیستی و جامعه‏ی سوسیالیستی نداند پس در این صورت این ادعای ایشان که انقلاب و سوسیالیسم مارکسی در «نظر و عمل» نتوانست تحقق یابد و شکست خورده است دیگر اساس و پایه‏ای نخواهد داشت.
البته آقای شیدان وثیق به طور روشن و آشکار نمی‏گوید که آیا از نظر ایشان آن انقلاب‏ها و آن جامعه‏ها تحقق نظریه مارکس نسبت به انقلاب سوسیالیستی و جامعه‏ی سوسیالیستی بوده یا نه؟ اگر پاسخ آری است تبیین آن مبتنی بر کدام تئوری و نظریه مارکس است. لنینیست‏ها دستکم این صداقت را داشته‏اند که برای توضیج سوسیالیستی بودن انقلاب اکتبر و سوسیالیسم روسی لنینیسم را به دنبال مارکسیسم اضافه کنند، مارکسیسم- لنینیسم، و آن را «مارکسیسم دوران امپریالیسم» می‌نامند. اما آقای وثیق اگر چه به طور صریح و آشکار نمی‏گوید که سوسیالیسم‏های روسی و چینی تحقق نظرات مارکس در پراتیک بوده‏اند ولی به طور ضمنی و تلویحی چنین ادعائی را می‏کند. زیرا به آن برای «تئوری»اش نیاز دارد. اساسن گویا ابهام‏گوئی در شیوه‏ی بیان، درک ایشان از بیان «علمی» است. همیشه و همه جا باید راهی را برای حاشا کردن باقی گذاشت.

ادامه دارد


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست