یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

انشاء هسته ای


عبدالقادر بلوچ


• یکی دیگر از مزایای سوار شدن بر ویلچر این است که دیگر در فرودگاه مهرآباد کسی به شما حمله نمی‏کند و به طرفتان لنگه کفش نمی‏اندازد. مخصوصاً اگر ماهیت محرمانه‍ی مذاکرات بین‏المللی حفظ بشود که دیگر بدتر بهتر. البته آن دایی ما که هنوز اعدام نشده می‏گوید که مذاکرات بین‏المللی‏ای که در آنها خفت و خواری وجود نداشته باشد ماهیت محرمانه ندارند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ٣۰ مهر ۱٣۹۲ -  ۲۲ اکتبر ۲۰۱٣


 
از دو موضوع زیر یکی را انتخاب نموده و انشاءخود را بنویسید:
موضوع اول: ماهیتِ محرمانه چیست؟
موضوع دوم: آیا کمر ظریف شکسته است؟
از آنجایی که گرانفروشی چیز خوبی نیست ما برای آنکه دانش آموز خوبی باشیم از سیاست یکی بخرید یکی مجانی ببرید پیروی کرده، در مورد هر دو موضوع می‏نویسیم. باز هم دوباره از آنجایی که ظریف در فیس بوکش نوشت: «یکی از شرایط توفیق مذاکرات بین‌المللی حفظ ماهیت محرمانه آن‌ها است...» ما پی می‏بریم که کمر ایشان نشکسته است و نامبرده به دلایل تاکتیکی خودش را به گردن شکستگی زده تا مبادا دوباره کیهان شریعتمداری به کمر او حمله کند.
یکی دیگر از مزایای سوار شدن بر ویلچر این است که دیگر در فرودگاه مهرآباد کسی به شما حمله نمی‏کند و به طرفتان لنگه کفش نمی‏اندازد. مخصوصاً اگر ماهیت محرمانه‍ی مذاکرات بین‏المللی حفظ بشود که دیگر بدتر بهتر. البته آن دایی ما که هنوز اعدام نشده می‏گوید که مذاکرات بین‏المللی‏ای که در آنها خفت و خواری وجود نداشته باشد ماهیت محرمانه ندارند. آنها بیشتر ماهیت بوق و کرنایی دارند. او می‏گوید مذاکرات بین‏المللی‏ای که خاک بر سر هستند، ماهیت محرمانه دارند. البته عمه‏جان ما می‏گوید که ما نباید زیاد به حرف دایی خودمان گوش بدهیم. او می‏گوید که مذاکرات بین‏المللی خیلی فشار دارند و آدم را زمین گیر می‏کنند و آنقدر فشار دارند که آدم به دلایلی قدرت راه رفتن خود را از دست می‏دهد.
و اما در مورد ماهیت محرمانه باید بگویم که ماهیتی است که ما نباید از آن خبر داشته باشیم، چون ما مرتب داد زدیم که غنی سازی حق مسلم ماست. فقط کشورهای پنج بعلاوه یک که می‏گفتند شما غلط کرده‏اید می‏توانند از ماهیت آن خبر داشته باشند. البته خوب است که ما خبر نداشته باشیم. چون اگر ما خبر داشته باشیم یا خیلی ناراحت می‏شویم و جار و جنجال راه می‏اندازیم و باعث می‏شویم که مذاکرات بین‏المللی به توفیق نرسد یا هم خیلی به خنده می‏افتیم و شروع می‏کنیم به جام زهر گفتن و باعث می‏شویم توفیق مذاکرات بین‏المللی مسخره بشود. وقتی توفیقِ مذاکرات بین‏المللی مسخره بشود نظام سنگ روی یخ می‏شود. آنوقت همین شما از خودتان می‏پرسید اینهمه خودمان را جرواجر کردیم و اینهمه گفتیم غنی سازی حق مسلم ماست پس کشک بود؟
و باز هم اما دو کلمه هم راجع به شکستن کمر ظریف بگویم. وقتی آدم با چیزهای ظریفی مثل مذاکرات بین‏المللی، تحریم و سنبه‏های پر زور سر کار داشته باشد و کمر هم داشته باشد البته که امکان دارد کمرش بشکند. اما پسر دایی ما که به نظر می‏رسد یک فرد برانداز است می‏گوید که کمری که در این سی و چهار سال نشکسته است حالا هم خم به ابرو نمی‏آورد.
با همه‍ی این تفاصیل این سئوال باقی می‏ماند که آیا این اداها برای ایزگم کردن است؟ دانشمندانی که دور و بر من هستند جوابی برای آن ندارند و مثل همیشه کلی گویی کرده و می‏گویند که این‏ها برای شیطان شیر برنج درست می‏کنند. اما بحث در اینجاست که شیطان قرنها پیش به شیربرنج علاقه داشته است. دنیا حالا ترقی کرده و شیطان هم ذائقه‏اش عوض شده و فکر نمی‏کنم که به شیربرنج لب بزند.
دایی ما می‏گوید که این خارجی‏ها شیطان را پیتزا و همبرگر خور کرده‏اند و حوصله زیادی دارند. اهل رقص هستند و تا وقتی که صرف داشته باشد، با هر سازی که شما بزنید، می‏رقصند. به خاطر شما خشتک و تنبان پایشان می‏کنند. پوسترهای لخت را می‏پوشانند. نشسته کنفرانس می‏دهند و اگر لازم باشد شما را روی کولشان می‏گیرند و به پای میز مذاکره می‏برند. کاری می‏کنند که شمایی که همیشه بوق کرنا دستتان بود آن را کنار بگذارید و درخواستِ ماهیتِ محرمانه بکنید.
عمه‍ی ما می گوید که دایی ما تنش می‏خوارد. اگر برود بالای دار این بلبل زبانی یادش می‏رود. من به هر دو تذکر می‏دهم که راجع به موضوعات مطرح شده حرف بزنند. اما دایی من که صدایش بالا رفته به عمه‍ی ما می‏گوید: «من مطمئنم سه بار هم زنده بشوم باز هم تو دلت خنک نمی‏شود و دوباره می‏خواهی مرا اعدام کنند.» اما عمه جان می‏گوید: «اگر منظورت آن آقایی است که بعد از حلق آویز شدن در سردخانه زنده شد، البته که باید اعدام بشود.» من هر کار می‏کنم که بحث از کنترل خارج نشود و فقط در محدوده‍ی همین دو موضوع مطرح شده بماند، موفق نمی‏شوم و دایی ما داد می‏زند و می‏گوید: «چرا که نتازانید اقبال شماست و ملتی خاموش.» من که می بینم بحث به شعار کشیده شده انشاء خود را همینجا تمام کرده، از کت و شلوار خاکستری راه راه ظریف به این نتیجه می‏رسم که او خودش را زیادی لوس می‏کند و دیر یا زود گندش در می‏آید.


 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست