شرق توقیف شد، کلاه سرمان نگذارید
رضا خجسته رحیمی
•
تا «آن وقت دیگر» شما هم کمی به حافظه تاریخیتان مراجعه کنید. چه بسا متوجه شوید که خواب بودید آنگاهی که قطار حرکت کرد. اکنون یک چندی است- چهار پنج سالی است – که قطار توقیف و تهدید راه افتاده است. راه افتادن آن نیز نه به رفتن خاتمی ربطی داشت و نه به آمدن احمدی نژاد و نه به آن افرادی که رایشان را در یک انتخابات از شما دریغ کردند تا به هوش آیید (و گویی که نیامدهاید).چشمانتان را باز کنید. خواب بودید، وقتیکه قطار حرکت کرد. لطفا کلاه سرمان نگذارید
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۴ شهريور ۱٣٨۵ -
۱۵ سپتامبر ۲۰۰۶
خستهام؛ خستهام و عصبانی. از این تحلیلهای سست مایه و از این کارشناسان همیشه حاضر، عصبانیام. عصبانیام و خندهام نمیآید. اما این کارشناسان ، سخن به طنز میگویند. خواهش میکنم، خواهش میکنم یکی به آنها بگوید که سخن به طنز نگویند. نگویند که شرق توقیف شد چون به فلان کاندیدا رای ندادید. نگویند که شرق توقیف شد چون به فلان دسته از سیاستمداران، بی اطمینان شدید. حوصله خندیدن ندارم .
شوخی را بگذارید برای بعد. راستی، یک سئوال دارم! بگویید ببینم، آیا شما، خود به این چیزهایی که میگویید و مینویسید باور دارید؟ به صحبتهایی از این دست که: « توقیف شرق تنیجه سیاست تحریمیهاست» ، « ما که گفتیم درپی حاکمیت یکدست، جامعه مدنی را هم یکدست میکنند» ، « دیدید که نفس کشیدن را هم غیر ممکن ساختند» و ...
آخر عزیزان، مگر شما خدای ناکرده هوش و حواس از سرتان رفته است، یا که پیش از این خواب بودید و چشمانتان بسته بود و اکنون چشم گشودهاید و ذهنتان از حافظه تاریخی کوتاه است؟ چقدر فراموشکار شدهاید! همایش مشروطه پیشکش، یک همایش بگذارید تا عدهای بیایند و شرح هشت ساله عملکردتان را و اصلاح طلبی نیمهکاره تان را بدهند و هوشیارتان سازند. یک همایش بگذارید و از چهار انسان عاقل و بالغ دعوت کنید تا بیایند و به یادتان بیاورند که توقیف فلهای مطبوعات، جزئی از تقویم اصلاحات است. لطفا از آنها بخواهید که شرحی هم بدهند برایتان از داستان اصلاح قانون مطبوعات و حکم حکومتی. خدا رحمت کند مرحوم " سید علی اکبر موسوی خوئینی" را که آن روز میخواست با آبستراکسیونی آن مجلس فرمایشی را تعطیل کند و فلان بزرگ اصلاح طلب و فلان اصلاح طلب پیر، او را از آن کار بازداشت .
لطفا شوخی را بگذارید برای بعد. بگذارید دهان ما بسته باشد و به درد خودمان بسازیم. آخر چه شیرینی دارد این نمک به زخم پاشیدنها؟ سر چه کسی را میخواهید کلاه بگذارید؟ کلاه بر سر خودتان میگذارید یا بر سر ما؟ مگر توقیف فلهای مطبوعات به دستور خاتمی بود که توقیف شرق به اراده احمدی نژاد باشد؟ مگر به چشمانتان آن اراده قاهر را نمیبینید؟ یا که میبینید و وانمود به ندیدن میکنید؟ آن کودتای مطبوعاتی را که یادتان میآید؟ کمی فکر کنید، اگر اشتباه نکنم در ذیل تقویم اصلاحات میگنجد و نه متعلق به دوران هاشمی بوده است و نه متعلق به دوران احمدی نژاد. راستی یادتان میآید که خاتمی سخنی در انتقاد از آن شبه کودتا گفته باشد؟ من که هرچه به مغزم فشار میآورم، جز این جملات چیزی از آن زبان مبارک به یاد نمیآورم:«اگر این توقیفها قانونی بوده که هچ! و اگر غیر قانونی بوده که چه بد»! یادم نمیرود سخنی را که آن برادر اصلاح طلب میگفت. میگفت از آن روزی که مسعود بهنود را بازداشت کرده و از پیدا کردن مشروبات الکلی و مواد مخدر در خانه ویلایی او سخن گفته بودند. او میگفت که آن روز، سید محمد خاتمی از ناراحتی تا صبح نخوابید و ما همه اما خوابیدیم. من اما اکنون میخواهم بپرسم- همچنانکه آن روز نیز از خود پرسیدم - آیا کار رئیس جمهور، شب تا صبح نخوابیدن است و این تنها کاری بود که از یک رئیس جمهور برمیآمد؟ کاش او آن شب را میخوابید و صبح اما بیدار میشد و در خواب نبود! در خواب نبود و نمی گفت که « اگر این توقیفها قانونی بوده که هچ! و اگر...». ای کاش او آن شب را راحت میخوابید و اما وزیرارشاد او نمیگفت که« عدهای روزنامهنگار ضد انقلاب در روزنامه توس نفوذ کرده بودند» تا من نیز متحیر از خود نپرسم که « اگر مسعور بهنود، ضد انقلاب است پس چرا در هفتهنامه بهمن قلم میزد و مدیر آن هفتهنامه نیز همین وزیر ارشاد عزیز بود»؟
یک سوال دارم. آیا اگر ما به کاندیدای شما رای میدادیم اکنون ایران گلستان بود و بهشت امن ناقضان حقوق بشر نبود؟ مزاح نفرمایید لطفا. چرا که از قضا اگر کاندیدای شما اکنون رئیسجمهور میبود، ما هفته پیش بهجای جشن سالگرد شرق، باید مجلسی در یکسالگی مرگ شرق برپا میکردیم. تازه دردمان هم دوچندان میبود. هم باید از درد «توقیف» به خود میپیچیدیم و هم از «سکوت مصلحتجویانه رئیسجمهور اصلاحطلبان پیشرو». راستی یکی پیدا شود و به ما بگوید که آن کاندیدای پیشرو، اصلا اگر قرار بود مقابل «اوامر ملوکانه» بایستد، ماه پیش چرا به ضیافت «صاحب ملک» رفتهبود و چه کارش با آنجا بود؟ آخر چرا کاری میکنید که این زبان ما باز شود؟ ما یک چندی است که قصد کردهایم لباس انتقاد از تن بیرون آوریم. چندی بود که تصمیم گرفته بودیم، دستی به سرو روی شما نکشیم. اما این دیگر مردانه نیست که ما هیچ نگوییم و شما مدام مزاح بفرمایید. تمام شد آن دورانی که باب شرق به روی این تحلیلهای بیحساب گشوده بود و دستها نیز کوتاه در پاسخگویی. اکنون دیگر، یک با یک برابر است. ما هم که چیزی برای از دست دادن نداریم و ضرورتی هم برای مصلحتسنجی و محافظهکاری در نوشتن وجود ندارد؛ که اگر قرار باشد این نوشتهها استعفانامه یک روزنامهنگار خسته از «روزنامهنگاری سیاسی» باشد، تندتر و تیزتر نیز باید نوشت .
خستهام، بگذارید کمی استراحت کنم و ذهنم از این آشفتگی برهد. آیا یک بارهم شده است که از خودتان بپرسید در خصوص آن امیدهایی که ناامید کردید؟ آیا خودتان را مسئول نمیدانید اگر عدهای امروز، ناامید از اصلاحات شما، دل به اصلاحات خارجی بسته باشند؟ رسم شده است که سریع میگویند« تحریمی» و بعد هم بند ناف این تحریمیها را میبندند به آمریکا و بوش و کنگره آن. خجالت هم اما خوب چیزی است، دوستان. آیا منتقد و بریده از شما، لاجرم آمریکایی است؟ میشود لطف بفرمایید و بگویید این تحلیلها چه تفاوتی دارد با آن تحلیلهای دست راستی که از اسلام آمریکایی و اصلاحات آمریکایی سخن میگوید؟ میشود بگویید که شما تئوریسینهای محترم با آن تئوریسین اصولگرایی که مدام از چمدانهای دلار آمریکایی سخن میگفت، چه تفاونی دارید؟ آیا حرف مفت برای دیگران کنتور میاندازد و برای ما، نه؟
چند ساعت از توقیف شرق نگذشته، دوستی نقل میکرد که یکی از تئوریسینهای اصلاحات را دیده و خبر توقیف شرق را به او داده است و آن تئوریسین محترم در جواب، پاسخ داده که این خبر اشتباه است و او اطلاع واثق دارد از اینکه سیم شرق به بالا وصل است. طنز روزگا اما آنجا بود که این تئوریسین محترم، سخنی نمیگفت و مطلبی نمینوشت که گوشواره نخستین صفحه از روزنامه شرق نباشد. اگر شرق اینچنین بود و سیمش وصل به آن بالاها، پس چرا اکنون دایهای مهربانتر شدن از مادر و اصلا مگر شرق عطیهای گرانبها بود که اکنون درتوقیف آن قصه غصه بخوانید؟
راستی اما اگر از علت توقیف شرق بگذریم (که علت العلل مشخص است و راهها همه به یکجا ختم میشود)، دلیل توقیف شرق چه بود؟ من اما خستهام، خستهتر از آن که این داستان را گشوده و از دلیل توقیف بگویم. و چه سود؟ این داستان، بماند برای بعد! برای یک وقت دیگر! اما برای آنکه «آن وقت دیگر» را به تعویق بیاندازیم، بیایید و شما هم کمی سکوت کنید. سکوت کنید تا بلکه ما نیز بهانهای برای بیان ناگفتهها نیابیم و نگوییم که شرق را انتخاب کدامین سیاست به محاق برد. کمی سکوت کنید که به قول آن بزرگوار:« دنیا را آنانی خراب کردهاند که زیاد حرف میزنند ».
تا «آن وقت دیگر» شما هم کمی به حافظه تاریخیتان مراجعه کنید. چه بسا متوجه شوید که خواب بودید آنگاهی که قطار حرکت کرد. اکنون یک چندی است- چهار پنج سالی است – که قطار توقیف و تهدید راه افتاده است. راه افتادن آن نیز نه به رفتن خاتمی ربطی داشت و نه به آمدن احمدی نژاد و نه به آن افرادی که رایشان را در یک انتخابات از شما دریغ کردند تا به هوش آیید (و گویی که نیامدهاید).چشمانتان را باز کنید. خواب بودید، وقتیکه قطار حرکت کرد. لطفا کلاه سرمان نگذارید .
|