سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

رابطه احزاب سیاسی و مردم
بخش پنجم: از کودتای بیست و هشت مرداد تا انقلاب بهمن


محمدرضا قاسمپور


• در دوره بیست و پنج ساله نه از جنبشی اجتماعی اثری است و نه از رهبری. فضا خالی است و حزب و سازمانی نیز در عرصه عمومی جولان نمی دهد. اما در جامعه در حال گذرِ ِ کشور، تحولات اجتماعی عمیقی در جریان است که در بطن خود فرهنگ و فرهنگ سیاسی نوپدیدی را پرورش می دهد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۵ آبان ۱٣۹۲ -  ۲۷ اکتبر ۲۰۱٣


سخنی با خوانندگان:
قطعا حق با دوستان خواننده ایست که جدای از نگاه محتوائی، شیوه مختصرسازی این پژوهش را نیز مورد نقد قرار داده اند و از عنوان بندی و تفکیک اجزا تا فاصله طولاتی نگارش و دشوارساختن پیگیری مطالب و ارتباط با مفاهیم را دارای اشکال دانسته اند. با پذیرش دگرباره این انتقادها همانطورکه در مقدمه اولین بخش ذکر شد اساسا در این مقطع نیتی برای انتشار این پژوهش وجود نداشت اما تشخیص ضرورت شرایط و نداشتن فرصت لازم برای تدوین نهائی و قطعیت عدم امکان انتشار آن در داخل، نگارنده را واداشت فشرده ای از آن را بعنوان طرح مسئله درقالبی بگنجاند که بتوان در فضای مجازی انتشار داد. هرچند به شخصه می دانم که این شیوه نه تنها می تواند به درکی ناروشن منجر گردد، بلکه این احتمال وجود دارد که اختصار و گسست در انتشار خطر لوث شدن مقولات بنیانی طرح شده را افزایش داده و تلاش چند ساله را تهدید کند، اما بدلایلی فعلا چاره ای جز این نیست. در ادامه امیدوارانه می کوشم از متن اصلی بهره بیشتری برده و فشرده فوق را به متن نزدیک تر کنم.

جنبش های اجتماعی ایران – رهبری – کادر رهبری- احزاب سیاسی – شیوه غالب مبارزه مردم
رابطه احزاب سیاسی و مردم
بخش پنجم: از کودتای بیست و هشت مرداد تا انقلاب بهمن


درآمد:
    پیش از ورود به انقلاب بهمن و پیگیری دو مقوله تا کنون بررسی شده یعنی :" رابطه رهبر و گروه رهبری با مردم و احزاب و ساز مان های سیاسی " و" رابطه احزاب سیاسی با مردم"، ضروری است تحولات اجتماعی دوره بیست و پنج ساله ای راکه بین این دورخداد تاریخی فاصله انداخت مورد باز بینی قرارداد. دوره ای که بستری بوجود آورد وشرایطی فراهم ساخت تا انقلاب بهمن ازدرون آن فرا روید و برخلاف باور سیاست ورزان سرنوشت دیگری برای کشور تاریخی ایران رقم زند .
مقطع زمانی کودتای محمدرضا شاه علیه نهضت ملی تا انقلاب بهمن،برخلاف حد فاصل کودتای رضا شاه تا دهه بیست که دوره یاس و رخوت نام گذاری شده، دوره ایست جوشنده وشکل دهنده که هرچند به مفهوم عام آن،جنبش اجتماعی تحول سازی به وقوع نمی پیوندد ومردم درمبارزه ای مشترک سهیم نمی گردند وسکون اجتماعی وثبات سیاسی مشخصه ظاهری آن قلمداد گردیده است، اما درجریان روند شتابنده تحولات اجتماعی وفشارتحمیل شده برساختار اجتماعی وفرهنگی، جدائی ازذهنیت فردی و جمع پنداری درعمق جامعه به گونه ای رقم می خوردکه شتابزده جامعه مشتاق تحول را بسوی پذیرش انقلاب بنیان برافکنی سوق دهد که نه تنها پروژه تحمیلی مدرنیزاسیون پهلوی ها وتوسعه اقتصادی آن را به باد دهد، که خود تخریب گرانهِ تلاشِ ِهفتادساله رسیدن به آرزوی آزادی ودموکراسی را نیزبه نابودی کشاند.انقلابی که هنوزبه سرانجام نرسیده وفصل بحرانی وانتهائی خودرا می گذراند.
پس ازشکست نهضت ملی شدن نفت وخانه نشین کردن و به انزوا کشاندن رهبرو کادر رهبری آن، دستگیری های گسترده مبارزان وفعالان چپ، شکنجه،حبس های طولانی مدت واعدام افسرا ن و کادرهای حزب توده ایران، بویژه پس از انحلال سازمان نظامی حزب وپایان اعلام نشده دوره مبارزه، تا اوج گیری جنبشی مردمی برای شکل دادن به انقلاب بهمن، فقدان سه عامل مهم درعرصه عمومی یعنی: اندیشه تحول ساز،حزب و تشکیلات سازمانده ، وبسترزاینده ی رهبری، به وضوح به چشم می خورد.دراین دوره هرچه تحولات اجتماعی دست سازشتابنده اند وپرتاتیر،نیروهای سیاسی مردمی پراکنده اندوبی سامان. درتنها فرصت بوجود آمده بین سال های ٣۹ تا ۴۲ یعنی خلاء حاصل از تزلزل ر‍‍‍ژیم برای اتخاذ سمت گیری جدید و گشایش نسبی فضای سیاسی،تلاش های محافظه کارانه احزاب ملی وخودنمائی دورازمیدان حزب توده درعرصه عمومی آنچنان برانگیزانه نیست که طیف هواداران و بازماندگان هوا خواه دو جریانِ ِسیاسی شکست خورده درنهضت ملی را از خلوت گزیده بیرون آورد، به جامعه ومردم پیوند دهد و شوق مبارزه تزریق کند. مردم ِسرخورده وبه ثبات نرسیده، مبارزه جدیدی را طلب نمی کنند. این بارشیوه مبارزه مردم مبارزه نکردن وچشم به آینده دوختن است. دراین شرایط، استراتژی سرمایه داری جهانی وفرمان عمومی صادره آن درقالب راهکارتحول ازبالا که درایران به انقلاب شاه وملت ترجمه می شود، امید دو سویه ای دردوقطب متضاد جامعه می پروراند. ازیک سو به طبقه اجتماعی رها شده ازخطردولت ملی، کسب هویت جدید ووصل شدن به نظام سرمایه داری جهانی را نویدمی دهد وازسوی دیگرکارگران ودهقانان سرخورده ازمبارزه بی نتیجه را وا می داردبه دعوت بی محتوای سیاست ورزان مرددِبرای مقابله با رژیم شاه پاسخ منفی داده وشوق زده ازدریافت زمین وسهمی ازوعده تحولات، به آینده چشم دوخته وبارقه امیدرادرخودزنده نگهدارند.درچنین فضائی است که بخشی ازروحانیون پشت کرده یاکنارکشیده ازنهضت ملی و افراطیونِ ِمذهبی به سلامت جسته ازدهه کودتا درمخالفت با اسلام زدائی رژیم پهلوی، با شورش خردادچهل ودو قدعلم می کنند تا در برابر خونسردی مردم و کناره گیری بخش بزرگتر روحانیت محافظه کارِ،به سهولت سرکوب گردند ونظام شاهنشاهی را ازسردرگمی انتخاب مسیرخارج سازند. غرورحاصل ازسرکوب موفقیت آمیزبه شاه متزلزل این نیرورا اعطا می کند تا با حمایت سرمایه داری جهانی رژیم خودرا تثبیت کند وبااعمال دیکتاتوری سیستماتیک دوره پانزده ساله سرکوب وتحمیقِ ِجامعه خالی شده ازشوق مبارزه را آغاز کند.

از کودتای بیست و هشت مرداد تا انقلاب بهمن

سی وهفت سال سلطنت محمد رضا شاه را می توان به دو دوره متفاوت تقسیم کرد.دوره آغاز تا کودتا – و دوره کودتا تا انقلاب که خود به بخش کودتا تا خرداد۴۲ – وخرداد۴۲ تا انقلاب بهمن قابل تفکیک است . دوره نخست با نهضت ملی شدن صنعت نفت عجین است که به آن پرداخته شد. حال به دوره بیست و پنج ساله می پردازیم با این تذکر که دربررسی مقولات انتخاب شده بویژه مقوله "رهبر ورابطه رهبری با احزاب ومردم" به دلیل نداشتن موضوعیت در این دوره با محدویت مواجهه ایم، از اینرو فقط به طرحی برای ورود به باب رهبری بسنده می کنیم.
                                             
طرحی برای ورود به باب رهبری

هرچندسرزمین پهناوروشناخته شده بنام ایران، از قرون و اعصار مجموعه ای بوده است ازفرهنگ ها، زبان ها ،ادیان ومذاهب ،سنن وعواطفِ مختلف،اما بعنوان سرزمینی باجغرافیا ومرزهای مشخص تاریخی، درقالب نظام سیاسی و حکمرانی واحد، برغم چند گانگی فرهنگی وزبانی درنوع خودازفرهنگ مشترک وعمیقاریشه داری برخورداربوده است.فرهنگی که درطول تاریخ توانسته است آنرا دربرابرفجایع ونا ملایمات بیرونی وداخلی یاری دهد وازگزند تلاشی ودگردیسی کامل برهاند. همین ویژه گی است که ایران را به عنوان جامعه ای واحد چنان پرداخته است که هیچگاه حول یک رهبر ازقبل تعیین شده حلقه نزند. رهبران سیاسی و نظامی ایران درطول تاریخ یا به جبربرایران حکم رانده اند و یا پس ازعروج به قدرت با دانش ومردم داری دل ها را به دست آورده و به مقام رهبری واحد این جمع چند پارچه نائل شده اند. تاریخ نشان داده است فرهنگ ایرانی فقط اشخاصی را داوطلبانه به رهبری پذیرفته است که نه ازجبر، که از دل مایه گرفته باشند. ازقرون باستان تا قبل ازدوران معاصروشکل گیری جامعه مدرن،سنتِ دست به دست شدن فرمانروائی وقدرت سیاسی _نظامی ایران ازروندی پیروی کرده است که بسیاری ازپژوهشگران آنرا حکومت ایلاتی نام نهاده اند.دراین روندشخصی که ازرهبری یامقبولیت جامعه ای محدود، حتی محدود به یک ایل ازعشیره ویا قومی بزرگ برخورداراست نه درقالب قیامی مردمی و رهاننده ازجورسلسله حاکم، بلکه فرصت جویانه وبلند پروازانه دراثر ضعف مرکزو در روندحوادث و رخداد هائی چند گانه و چند ساله به قدرت رسیده وفرمانراوئی کشوریک پارچه ایران رابرعهده گرفته است. دراسناد وروایت های باقیمانده ازتاریخ ایران باستان تنهابه دوشخصیت شاخص یعنی مانی ومزدک برمی خوریم که قیام مذهبی یا ایده ئولوزیکی آنها دربرابر نظام فرهنگی _ سیاسی حاکم وجهی غالب دارد وازقصد وسازماندهی آنها برای کسب حکومت نشان قابل اعتنائی دردست نیست. اما درتاریخ بعد ازاسلام ایران به شخصیت های بسیاری برمی خوریم که فرصت جوئی و بلند پروازی شخصی آنها با قیام برای رهائی از بیگانه وجوروستم سلسله حاکم عجین شده است.چه افرادی مانند جاویدان، بابک،ابومسلم وابن مقفع که به نماد قهرمانی ومقاومت دربرابرمهاجمان وغاصبان کشورتبدیل شده وازرسیدن به قدرت نا کام ماندند. چه بنیان گذاران سلسله هائی مانند صفاریان، سامانیان ودیلمیان که حاکمیت خودرا بربخش هائی ازاین سرزمین گسترده اعمال کردند ویا افرادی چون شاه اسماعیل وآغا محمدخان که توانستند باقیمانده این سرزمین رنج دیده را با تحمیل رنجی مضاعف به کشوری یکپارچه تبدیل کنند.با انقلاب مشروطه وورود ایران به عصرجدید اگرچه درپی شکست انقلاب، رضاخان بابه روزکردن همان سنتِ تاریخی به قدرت می رسد وسلسله خود را بنا می نهد،اما درپی تحولات اجتماعی، پدیده ظهوررهبری و کسب قدرت، باعبور بطئی از سنت، ماهیتی دیگرکسب می کند تاپدیده عروج رهبر ازجمع وخلقِِِ ِرهبری توسط جمع شکل گیرد.هرچند دراین ارتباط هنوز هیچ نظریه علمی ورابطه روشمند و تعریف شده ای مطرح نگردیده است اما بنظر می رسد پروسه شکل گرفته ازیک روال مندی درونی برخورداراست که این گونه قابل شناسائی است: در گام اول انقلاب مشروطه درتلاش برای پروراندن رهبرواحدناکام می ماند.- نهضت ملی شدن نفت باگامی به پیش رهبرواحدِ خودرا از درون می پروراند امادرکسب نهائی قدرت نا کام می ماند.- انقلاب بهمن رهبرِ ِازقبل پرورانده خودرا به قدرت می رساند وماندگارمی شود. بدین سان دگرباره سلسله جدیدی بنا می گردد تاچرخه کسب قدرت با پرش ازیک مرحله تاریخی بازچشم به گذشته داشته باشد وسنت رهبری مادام العمرو موروثی با قالبی جدید،ترمزِِ ِمتوقف کننده ی تحول ساختاری گردد. پس ازتثبیت حاکمیت نهادی بعنوان ولایت فقیه برساختاراجتماعی کشور، درنگاه اول بنظرمی رسد دربازگشتی نا خواسته به فضای مشروطه چرخه پدیداری رهبری درحال تکراراست. بدین شکل که دردوم خرداد علیرغم تلاش برای ایجاد جنبش وخلق رهبر ازدرون جامعه چند پارچه، خاتمی ازقالب یک رئیس جمهوروشخصیتی پذیرفته شده ومحبوب گذرنمی کند وبه جایگاه رهبری جامعه ارتقا نمی یابد - درجنبش سبز دربطن پدیده خلق رهبری، موسوی به جایگاه رهبری عروج می کند ودرکسب قدرت نا کام می ماند.- واکنون باید پرسیدآیا درفازسومی که درراه است رهبرپروانده شده ای عینیت یافتن این چرخه راتثبیت می کندیاروندتحولات ازسرشت دیگری برخورداراست؟بااین توضیح که نگارنده معتقد است که بعدازانقلاب بهمن علیرغم تشابه ظاهری،مقوله رهبری ماهیت دیگری کسب کرده است که تداوم این چرخه راناممکن می سازد،خاطرنشان می کند دراین پژوهش برای ورودعمیق تربه این بحث بنیانی،فصل ویژه ای اختصاص یافته است که امیداست فرصت باقی بماند تا فشرده ای از آن درسلسله مقالاتی مستقل ارائه گردد.
                                                
دهه اول: از کودتا تا خرداد ۴۲

گفته شددردوره بیست وپنج ساله نه ازجنبشی اجتماعی اثری است ونه ازرهبری.فضا خالی است وحزب وسازمانی نیز درعرصه عمومی جولان نمی دهد. اما درجامعه درحال گذرِ ِکشور،تحولات اجتماعی عمیقی درجریان است که دربطن خودفرهنگ و فرهنگ سیاسی نوپدیدی راپرورش می دهد.دردهه اول این دوره علیرغم سرکوب مبارزه ملی توسط حکومت کودتا، سازماندهی سازمان های امنیتی ویژه وروشمند، اعمال خشونت وحشیانه وبی سابقه نسبت به مبارزان،بستن فضای تنفس سیاسی وکنترل جامعه، نه رژیم ازثبات برخورداراست ونه جامعه.درسال های پایانی دهه کودتا نه دولت های برخواسته ازکودتا توانسته اند برمشکلات اقتصادی واجتماعی فائق آیندونه شاه توانسته است دیکتاتوری طبقاتی آرزومندانه خودرا اعمال کند وازواهمه عدم تثبیت رهائی یابد.شاه هنوزدرختچه لرزانی است که ازبادی می هراسد وهول زده ازطوفان درهم کوبنده پناه می جوید. دراین فضای وهم انگیزبرخلاف برخی ازتفسیرهای سردستی   آنچه شاه هنوزشاه نشده را بوحشت می اندازد نه فشار مستقیم نیروهای مبارز و جنبشی دهقانی درحال غلیان،بلکه آتش نهفته درزیرخاکستر ناشی از شکست کودتاونسیم برخواسته ازغرب است که ازبازدم کندی به دربارمی وزد.دراین شرایط است که شاه ازهراس جایگزینی،ازیک سوباسیاستمداران طرد کرده دیروزبه مماشات برمی خیزدو از سوی دیگربه دنبال مفری برای معامله بابخشندگان تخت وتاج خود می گردد.بحران سه سال ادامه می یابدتا ترفندهای سیاسی وتلاش های عافیت طلبانه شاه نتیجه بخشد وبا پذیرش عاملیت اجرای خواست سرمایه داری جهانی واعلام مردداصول شش گانه تبیین شده،میدان دارسیاست کشورشود.موافقت ضمنی جبهه ملی با برنامه شاهانه تحت عنوان" اصلاحات آری دیکتاتوری نه"ومماشات با ارتجاع مذهبی.عدم مخالفت حزب بحران زده توده وموضع گیری دوگانه با اصلاحات اعلام شده ازسوی شاه وحمایت ضمنی ازشورش مرتجعانه درپوشش بزرگ نمائی شده مبارزه با امپریالیسم، باعث می گردد تنها مخالف میدان ارتجاع سیاهی باشد که هنوزکاملابا ارتجاع سرخ پیوند نخورده است . درسکون حاصل، شاه پناهنده شده به آمریکا باسرکوب خشن شورشِ ِکورارتجاعِ ِمذهبی درغربت مانده، به قدرتی دست می یابد که می تواند درمدتی کوتاه بعنوان یگانه تصمیم گیرکشور،خواست دیرینه خودیعنی فرورفتن درجلدِحاکمِ ِمطلق وشاهِ شاهان راجشن بگیرد،دیکتاتوری را برجامعه دیکته کند وباسازمان مخوف ساواک به محافظت ازآن برخیزد.
همانطورکه گفته شددراین دوره برغم وقوع کودتا وسرکوب خشن جنبش ملی شدن نفت،رژیم شاه هنوز نتوانسته است ازثبات سیاسی اجتماعی ادعائی برخوردارگردوبا تنگنا وبحران اقتصادی روبروست. شاه بیشتراین دوره را با سازماندهی سرکوب نیروهای مخالف، پرده پوشی وحذف دستاوردهای جنبش ملی وزودودن آثارسیاسی واجتماعی آن، مذاکره واعطای امتیازهای مختلف سیاسی و اقتصادی به غرب بویژه آمریکا برای جذب منابع مالی وجلب حمایت سیاسی ونظامی، تقویت پایه های نظام دیکتاتوری وخلع سلاح اندیشه های تحول سازدست به گریبان است واز تثبیت اجتماعی وغلبه بربحران اقتصادی عاجزمانده است. جامعه با خروج از بهت وغلبه تدریجی برهراس پراکنده شده از کودتا، نا باوربه صحت ضد تبلیغ های انجام شده علیه دولت ملی، چشم به عملیاتی شدن وعده های جدید رژیم دارد ودرحالت صبروانتظارو التهابِ تصمیم گیری است.درعرصه جهانی ریشه دوانیدن جنگ سرد،هراس ازاوج گیری استقلال طلبی کشورهای مستعمره، جنبش های رهائی بخش ملی و گسترش نارضایتی درکشورهای التهاب زده، نظام سرمایه داری جهانی را وا داشته است بمنظورجلوگیری ازنفوذ کمونیسم وخروج پی درپی کشورها ازحلقه پیرامونی وخطرازدست دادن منابع حیاتی وکاهش میدان فعالیتِ تراست ها ومنوپول ها ، به اصلاح ساختار اقتصادی وکنترل سیاسی کشورهای حلقه پیرامونی و رفع موانع گردش آزاد سرمایه روی آورد. بدیهی است دراین دکترین ایران با موقعیت ژئوپلتیکی واستراتژیکی حساس،یعنی هم مرزی بااتحاد شوری ومحیط بودن برمنابع نفتی وآبراهه انتقال نفتِ خلیج فارس ازاهمیت واولویت ویژه ای برخورداراست ودرصدرکشورهای درمعرض خطری چون تایوان ، کره جنوبی وفلیپین قرارمی گیرد. بنابراین ضروری است که فشاربه شاه برای تن دادن به اجرای برنامه های تدوین شده افزایش یابد.شاه نیزبه تجربه دریافته است که با کمک اسلحه تفنگچیان وهیبت شکنجه گران فقط می توانددهان ها را ببندد اماقادرنیست برمشکلات روزافزون اقتصادی فائق آید و التهابات زیرپوستی جامعه را کنترل نماید.فشارهای دوسویه باعث می شود فضای سیاسی کشورطی سال های ٣۹ تا ۴۲ بازترومیدان جدیدی برای فعالیت وحضوردرعرصه عمومی پیش روی احزاب وسازمان های سیاسی گشوده شود. امافضای سیاسی بوجود آمده درپایان دهه سی وسال های آغازین دهه چهل بسیارمتفاوت ترازفضای بازدهه بیست وفعالیت آزادانه احزاب وسازمان های سیاسی است. زیرا اگرچه درگشایش آن فضا نیزعوامل بیرونی یعنی جنگ واشغال کشورتوسط متفقین نقش اصلی رابرعهده داشتند، ولی نمی توان آنرا برنامه ازقبل تدوین شده ای دانست که بدین منظورطراحی گردیده ویا لازمه تصرف ایران بوده باشد.درواقع متفقین اعطای آزادی را ضرورتی ازقبل تعیین کرده برای اشغال ایران قرارنداده بودند، بلکه فرصت بادآورده ای بودکه خلاء حاصل ازپوشالی بودن حکومت رضاخان دراختیار جامعه قرارداد.فرصتی که طبقات اجتماعی پدیدارشده درروندتحولات اجتماعی بیست ساله ونیروهای بالنده‍ی کمین کرده درانتظارموقعیت، توانستندبا بهره برداری از فضای بوجود آمده با گسترش مبارزات خود درسطح جامعه شرایطی فراهم سازندتا بخشی ازخواسته های خود را برحاکمیت تحمیل نمایند.اما این باربرخلاف دوره قبل عامل گشوده شدن فضا دقیقا اعمال فشاربیرونی جهت اجرای برنامه ازقبل تدوین شده ایست که هدف آن تسلط برارکان اقتصادی کشورضمن ازدست ندادن کنترل جامعه است. متاسفانه دقیقا همین عدم رویش ازدرونِ ِفرایندمبارزات اجتماعی، یعنی عدم دخالت مردم و بی تاثیری نیروهای اجتماعی درشکل گیری و تداوم فضای بوجود آمده است که باعث می شودعوامل چند گانه ای چون آمادگی کامل و سازمان داده شده حکومت برای سرکوب- انسجام نسبی هئیت حاکمه وتجربه پشت سرگذاشته آن- بی انگیزه گی مردم برای حضور درمیدانی مجدد- تجربه هنوززنده ی شکستِ تلخ نهضت ملی- قلع وقمع ودرتنگنا قراردادن مبارزان پاک باخته ومیهن دوست وفقدان حضورنیروهای سیاسی با تجربه وکارآمد- شستشوی ذهنی جامعه وپاکسازی آن ازاندیشه مقاومت - اعمال فشاربرنیروهای جوانِ ِخواهان تحول وتهی کردن ذهن آنها ازانگیزه مبارزه بنیانی- ودرنهایت شورش تحریک آمیز ارتجاع مذهبی و کمک به کوتاه کردن دوره خلاءفکری وبی تصمیمی رژیم ،این اجازه را ندهد که مردم بارهائی قیودِ ذهنی حاصل از شکستِ قبلی، ازفرصت بوجود آمده بهره برده وعرصه سیاسی را تسخیر کنند.

رابطه احزاب و سازمان های سیاسی با مردم: دهه اول

درفضای بوجود آمده تنها نیروهای سیاسی قابل اعتنا ودرامان مانده ازضربات سهمگین رژیم، احزاب ملی اند که با اتکا به پیشینه ووجهه مردمی هنوز کاملا" مخدوش نشده خودوحضوررهبران آن درایران می توانند درعرصه عمومی حضوری مجدد یافته وبا تشکیل جبهه ملی دوم باردیگرخودرا درمعرض قضاوت جامعه قراردهند. اما جبهه ملی با دومشکل بنیانی روبروست. ازیک سوبا پیوستن بخشی ازنیروهای درونی خود به رژیم شاه وانشعاب عملی وحتی سازمانی نیروهای مذهبی، گستردگی پایگاه اجتماعی خودرا ازدست داده وبی عملی درکودتا پایگاه مردمی اش را خدشه دارساخته است، بنابراین درشرایطی نیست که بتواند درغیاب رکن جاذب آرای عمومی وتنها تکیه گاه سیاسی وسرچشمه اعتماد بنفس وعامل انسجام داخلی خود یعنی دکتر مصدق، ازفضای بوجود آمده بهره گرفته و قادربه تا ثیرگذاری ونقش آفرینی جدی درعرصه سیاسی کشورباشد. از سوی دیگردرتنگنایی ایده ئولوژیکی درتبیین شرایط به عجزرسیده و حتی در اعلام وفاداری علنی خود به دکتر مصدق نیزمردد است. در این شرایط اگرچه جبهه ملی رقیب سیاسی- طبقاتی خود یعنی حزب توده را خارج ازمیدان می بیند ودیگرنگران تسلط آن برکشور وتغییر مناسبات اجتماعی نیست واصلاحات شاهانه را نیزدرچهارچوب مناسبات سرمایه داری وهمراستا با منافع طبقه اجتماعی خود ارزیابی می کند،اما هم چنان با دو گره اساسی روبروست. ابتدا آنکه هرچند با با تکیه برشم طبقاتی خود جهت گیری اصلاحات شاهانه را ارتقا نظام سرمایه داری وگره خوردن با امپریالیسم جهانی ارزیابی کرده است اما به درستی تشخیص داده است باتاکید بر حفظ جایگاه طبقاتی خودبعنوان نیروی اجتماعی غیربالنده، قادربه معامله با امریکا وتحمیل جایگزینی سیاسی خودبا نیروی حاکم نیست. لذا نگران آنست که درفرایند شتابنده پیش روی توان پایداری طبقاتی را ازدست داده وباحل شدن درنظام جهانی به حاشیه رانده شود. دیگرآنکه تنها نیروی مخالف روند تحولات را ارتجاعی می داند که ماهیتا موردنفی طبقاتی اوست. بنابراین نه آگاهانه وبربنیان اندیشه ونظریه ای تدوین شده، بلکه با واکنشی غریزی ومتکی برشناخت تاریخی ازماهیت وکارکرد استبدادی وسلطه گر نظام شاهنشاهی ودربارزخم خورده آن ودر دوگانگی ای بی بنیان وتبیین نشده باهدف جلوگیری توامان از تثبیت دیکتاتوری طبقاتی رژیم شاه وقدرت گیری ارتجاع مذهبی باواکنشی غریزی به شعاراسترات‍ژیکی "اصلاحات آری دیکتاتوری نه"روی می آورد وبدینوسیله خودرا خلع سلاح کرده وازعرصه عمومی خارج می کند.طبیعی است درچنین شرایطی سازمانی که حتی دراوج فعالیت نیزفاقد اندیشه واستراتژی ویژه جهت برقراری ارتباط تعریف شده با مردم بوده است، ازاین توانائی برخوردارنیست که درمحدوده زمانی اندک بتوانددراندیشه اصلاح ساختاری برآمده وبرای غلبه براین ضعف بنیانی وشناخت وتبیین مقوله اساسا مجهول مانده درفرهنگ سیاسی وساختاراندیشه احزابِ کشور،چاره سازی کند.فارغ از ورود به بررسی چگونگی فعالیت جبهه ملی می توان گفت: هرچند مردم مشتاق درآغاز چشم به فعالیت آن دوخته و دراجتماع جلالیه حضوری گسترده می یابند، امادر این دوره مقوله رابطه با مردم اساسا جائی در استراتژی این جبهه پیدا نمی کند وجبهه ملی میدان بازی یاعرصه سیاست ورزی دیگری غیرازعرصه عمومی جامعه برای خود تعریف می کند.سیاست غالب جبهه ملی در این دوره برمحوردوگانه مقاومت ومماشات می چرخد ومی کوشدبابهره برداری ازاعتبارگذشته به عنوان جریان سیاسی هنوزمطرح برای دستگاه حاکمه ونخبگان سیاسی واجتماعی، با فشاربرهیئت حاکمه به بخشی ازخواست های خود دست یابد.ملاقات خلیل ملکی با شاه و پیشنهاد مطرح شده برای انتخاب نخست وزیر از جبهه ملی بشرط پذیرفتن خواست دو گانه شاه    و اصرار ملکی برای پذیرش شروط درخواستی شاه از سوی جبهه ملی که مورد قبول قرار نمی گیرد. ومشابه سازی تاریخی اعتراض به انتخابات، باتحصن درمجلس سنای تقی زاده وطرح انتقال آن به دربار نشان دهنده دوسوی غالب سیاست جبهه ملی دراین دوره است.سیاستی که بدون حمایت وحضورمردم هیچ یک به نتیجه نمی رسد وجزدستگیری های مجدد ومحرومیت ازفعالیت های سیاسی حاصلی دربرندارد.
دیگرنیروی باقیمانده ازکارزارقبل، یعنی حزب توده ایران که درپی ضربات وحشتناک تشکیلاتی،ایده ئولوژیکی وسیاسی با اعدام،اسارت و مهاجرت گسترده رهبران وکادرهای اصلی خود نیز مواجهه گردیده است، نه تنها هیچ حضورسازمانی درعرصه عمومی ندارد، بلکه علیرغم تلاش صورت گرفته   برای ترمیم تشکیلاتی و اعاده نظم و وحدت سازمانی خود بدلیل لورفتن های پی درپی هسته های تشکیل داده اش درداخل کشوروگسترش دامنه یاس درداخل واختلاف درون حزبی درخارج حتی ازاین توان نیزبرخوردارنیست که درعرضه مبارزات مخفی دست به اقدامی جدی زده و با سازماندهی معدود هواداران هنوز معتقد به ادامه فعالیت، نقشی درعرصه گشوده شده برای خوددست وپا کند. فعالیت این حزب محدود است به صدوربیانیه ها و ارائه تحلیل درخارج و انتقال محدود آن به داخل ویا بازخوانی دررادیوی جدید التاسیسی که هنوزنتوانسته دربین فعالان سیاسی برد مناسبی پیدا کند .درچنین شرایطی و درواقع درپی بی تاثیری این دوجریان اصلی سیاسی کشوربویژه نیروهای ملی که با تشکیل جبهه ملی دوم وگشودن کورسوئی ازامید به تنها مامن مبارزه مخالفان رژیم ازجمله جوانان چپ گرا تبدیل شده بود.وبه موازات بسته شدن کلیه مجاری تنفس اندیشه ومیدان مبارزه سیاسی، خلاعمیقی دراندیشه سیاسی میدان داران عرصه عمومی سیاست بویژه جوانان بوجود می آید که بارزترین شاخصه آن جستجو بدنبال راه سومی است که یکباردر اندیشه اکتسابی وتلاش ناقص وتهی اززمینه ی خلیل ملکی وسوسیالیست های مسلمان،به بن بست خورده بودواندیشه وراهکارهایی جدیدی می طلبید.دراین شرایط تا قبل ازشکل گیری اندیشه چریکی بعنوان تنها راه مبارزه وشروع مبارزات مسلحانه،میدان دراختیارگروه های مذهبی وسازمان های سیاسی با گرایش مذهبی قرارمی گیرد. سازمان هائی که درکنارهسته اصلی هوادارخمینی می توانند با استفاده از نفوذ مذهب درجامعه وچشم پوشی رژیم ازبرخی ازفعالیت های آنها، درابعادی محدود به فعالیت بپردازند وهریک با بخش کوچکی ازجامعه هدف خود ارتباط برقرارنمایند.درمیان گروه های مذهبی شکل گرفته نهضت آزادی بدلیل حضوررهبران شناخته شده اش درنهضت ملی،هم پیوندی بادکترمصدق ومبارزات جبهه ملی،توامان ازوجهه ای سیاسی نیزبرخورداراست. این سازمان با تجربه حاصل ازمبارزات دهه بیست وارائه قرائتی جدید واعتدال گرایانه از اسلام می تواند با جداسازی صف خود از اسلام گرایان متحجر بین طیفی از روشنفکران مذهبی نفوذ کرده و با رمز گشائی ازاسلام سیاسی به عنوان راه سوم، میدان را برای ورود دوباره اندیشه تلفیق دین وسیاست آب وجارو کند .

دوره پانزده ساله: از خرداد ۴۲ تا انقلاب بهمن

متاسفانه تصویرساخته شده ونسبتی که به دوره پانزده ساله پس ازقیام پانزده خرداد تا انقلاب بهمن داده اند وآنرا دوره سکون، رخوت ویاس نامیده اند،باعث شده است که پژوهشگران وجامعه شناسان باسلب انگیزه ازخودنتوانندبا نگاهی عمیق تروشکافنده تربه بررسی تحولات فرهنگی ونگرش سیاسی شکل گرفته دربطن جامعه وتغییرنگاه مردم بپردازندوازاهمیت بسترسازی این دوره درشکل دهی وسمت دهی به انقلاب بهمن غافل بمانند.همین بی توجهی وسهل انگاری عامدانه است که باعث می شود وقوع انقلابِ بهمن اکثریت مطلقِ ِمحققان و پژوهشگران را بهت زده و احزاب وسازمان های سیاسی را شک زده کند.این غفلت باعث می شود احزاب و سازمان ها ازتحلیل چرائی وچگونگی پدیداری انقلاب درمانند وتسلیم ناخواسته ها گردندبه گونه ای که حتی پس ازخروج ازبهت، دربرابرعظمت حضورتوده ها دربرابرنظام حاکم خلع سلاح شوند ودرجستجوی راه نجات منطبق با واقعیات موجود ناکام بمانند.درواقع برخلاف تصوررایج، این دوره کوتاه دربُعد تاریخ را باید یکی ازمهمترین وتاثیرگذارترین دوره های تاریخ معاصرایران دانست وبه عمق این مقوله پی برد که چرا دردوره ای بدین سان کوتاه چنین تغییر شگرفی( وبقول بسیاری از تحلیل گران اجتماعی بازگشت به عقبی ) درجامعه ی ورود یافته به عصرمدرنیته بوقوع می پیوندد. متاسفانه تا کنون پژوهش قابل اعتنائی که بانگاهی عمیق وهمه جانبه واززوایای مختلف به بررسی این دوره پرداخته باشد دردسترس نیست چراکه اکثرپژوهشگران هنوزنه تنها ازدوره رضاخان،یا جنبش ملی شدن صنعت نفت، بلکه ازدوره مشروطه نیزگذرنکرده اندوبدلیل هراس ازنادرستی تحلیل نهائی ویا سایه افکندن برشرکت مستقیم وغیرمستقیم خود درشکل گیری این فرایند از ورود به تحلیل روزگار نزدیکتربه حال پرهیزمی کنند و خودرا به بازسازی چهره شخصیت های سیاسی عصرپهلوی مشغول کرده ویابا حاشیه نویسی ورونویسی ازانبوه خاطرات رواج یافته به وقایع نگاری وتفسیروقایع تاریخی می پردازند. معدود آثارمنتشر شده که عموما ازسوی احزاب وسازمان های سیاسی ویافعالان سیاسی به پژوهش روی آورده به رشته تحریر درآمده اند نیز تحلیل هائی است یک بعدی که اکثرا" بدون ورود به عمق وشناساندن و بررسی عوامل بسترساز پدیداری انقلاب بهمن دردوره مورد نظر، بیشتربه خود انقلاب وطی مسیر آن پرداخته اند وبه توضیح چرائی و چگونگی پدیده به وقوع پیوسته ننشسته اند. دراین میان نگاهی که به گذشته معطوف است عموما ازمبنائی اقتصادی وسیاسی برخورداراست وازمنظر اقتصاد سیاسی با عمده کردن علل اقتصادی شکست رژیم شاه یا ارائه تحلیلی طبقاتی از جامعه به چرائی وقوع انقلاب پرداخته اند.برخی ازپژوهشگران غیرمعتقد به مبارزه طبقاتی نیزبا محدود کردن خود به حاشیه های مقوله رویاروئی سنت و مدرنیته عموما از زاویه ضدیت کور با مذهب وچشم گذاردن برآنچه درگذشته جاری بوده است،حتی موفق نشده اند دلایل مبنایی خود را برای آنچه بازگشت به گذشته وشکست مدرنیته دربرابرسنت نام نهاده اند روشن کرده وپاسخ قانع کننده ای برای آن بیابند. نگارنده به نوبه خود امیدواراست تلاش جدی تری دراین زمینه صورت گیرد.نه چون خود ودرپژوهش پیش روی انتخاب گرانه وصرفا اززاویه دیدمورد نظر،بلکه با تعمقی همه جانبه بوِیژه ازمنظر روانشناختی اجتماعی وجامعه شناسی سیاسی این دوره تاریخی را مورد وا کاوی قراردهند. چرا که معتقد است درپی این شناخت است که می توان علل ماندگاری نظام حاکم کنونی را یافت وبه راه وشیوه تغییرویابازسازی ساختاری آن دست یافت.
                  
رابطه احزاب و سازمان های سیاسی با مردم

همانطوریکه گفته شد ازآغازاین دوره تا اوج گیری انقلاب بهمن هیچ یک از دوجریان سیاسی غالب درگذشته حضوری ملموس درعرصه عمومی ندارند.فعالیت های محدود ومعدود آنها درخارج کشورنیزمحدود است به بیانیه های موردی، ارائه تحلیل وتلاش بین ایرانیان مهاجر بویژه تلاش برای نفوذ وهدایت جنبش های دانشجوئی ازجمله کنفدراسیون دانشجویان. هرچند دراین مورد جبهه ملی بدلایلی چند، بویژه ذهنیت مثبت دانش جویان وفعالان سیاسی خارج ازکشورنسبت به سوابق تاریخی آن از موفقیت بیشتری بر خوردار است و می تواند روابط بهتر وعمیق تری با فعالان سیاسی خارج از کشوربرقرارنماید. اما همچنان فاقدهر گونه اندیشه و ارگانیسم تعریف شده درباره مقوله برقراری رابطه با مردم است و ازسوی این جریان درارتباط با این مقوله فعالیتی قابل شناسائی درداخل کشورمشاهده نمی شود. حزب توده نیزکه بدنبال صف بندی ایده ئولوژیکی چین وایجاد شکاف دراردوگاه سوسیالیستی،انشعاب ایده ئولوژیکی و تشکیلاتی در کمیته مرکزی، جدائی بخش عمده ای از اعضا وهواداران وازدست دادن نفوذ خود درارو پای غربی روبروست. بااقداماتی نظیرتاسیس رادیوی پیک ایران، برقراری ارتباط با معدودی ازهواداران هنوزمعتقد، ارسال پراکنده ومعدود برخی آثارسیاسی وتئوریک به داخل کشورتنها می تواند با تحریکِ حس کنجکاوی جوانان اکثرا دارای پیش زمینه منفی نسبت به حزب، فقط ازفراموش شدن نام خود جلوگیری کند .اگرچه حزب در سال های منتهی به انقلاب می تواند با فائق آمدن بربرخی از اختلافات درون گروهی خود، هسته هائی ازهواداران جوان خود را در داخل کشورسازمان دهد   اما این تلاش را نمی توان درچهار چوب مقوله برقراری رابطه با مردم جای داد. عمده نیروی حزب در این مقطع صّرف مبارزه ایده ئولو‍ژیکی با سازمان ها و گروه هایی است که یا مبارزه مسلحانه را بعنوان راه رهائی انتخاب کرده اند ویا تحت تاثیر اندیشه های مائو به ضدیت با اتحاد شوروی پرداخته اند. لذا حزب علیرغم تاکید های کلیشه شده برایجاد رابطه باتوده ها وکمک به تشکیل ویا ارتقا مبارزات سندیکائی کارگران،عملا قادر نیست اقدامی مشخص ودرخورسابقه خود در این زمینه صورت دهد. این نقیصه را نباید فقط به شرایط وفضای شدیدا امنیتی واختناق حاکم برجامعه ربط داد، بلکه ریشه آنراباید درمسائل ایده ئولوزیکی ازجمله پذیرش نظریه راه رشد غیرسرمایه داری واجرای تزهمزیستی مسالمت آمیزجستجو کرد که به برقراری ارتباط سیاسی- اقتصادی رژِیم شاه با اکثر کشورهای اردوگاه سوسیالیسم و محدود شدن دامنه فعالیت حزب درخارج کشور منجر می گردد، بطوریکه حتی به تعطیلی تنها کانال ارتباطی حزب با داخل یعنی رادیوی پیک ایران نیز می انجامد . ضمن آن که ضد تبلیغ توامان رژیم و کلیه گروه های سیاسی علیه حزب و بزرگ نمائی اشتباهات گذشته آن خود مانع بزرگی است که حتی بعد از پیروزی انقلاب وآغازفعالیت آزادانه حزب نیز برقراری رابطه حزب با مردم را با دشواری های بسیاری روبرو می سازد.

احزاب و سازمان های نوبنیاد و مردم

پس ازکودتای ۲٨ مرداد بویژه بعد ازخرداد ۴۲ وبرقراری تسلط ر‍ژیم شاه برکلیه ارکان جامعه واعمال اختناق سیستماتیک نه تنها امکان فعالبت علنی،بلکه عرصه فعالیت مخفی گروه ها وسازمان های سیاسی نیز تنگ می شود وبه فعالیت هسته های مطالعاتی وتشکیل گروه های مبارزه جوی چند نفره ،پراکنده و دوراز مردم محدودمی گردد. اما درعین حال دراین شرایط احزاب وسازمان های بسیاری درخفااعلام موجودیت می کنند.این احزاب وسازمان ها را درمجموع می توان به سه طیف مذهبی، چپ وملی تفکیک کرد. درفرایند پدیداری گروه های سیاسی این دوره تاریخی برخلاف گروه های چپ که تا پایان نیز نمی توانند با طبقه اجتماعی ای که خودرانماینده آن معرفی می نمایند ارتباطی ماهوی برقرارنمایند،گروه های مذهبی متعددی شکل می گیرند که دقیقا در بسترفرایندتحولات حاصل از اجرای اصلاحات شاهانه ودروابستگی ماهوی با طبقات اجتماعی درخطرافتاده قراردارند. درواقع رخداد پانزده خرداد وظهورخمینی درعرصه سیاسی کشورانگیزه ایست قوی که درکنارمعدود گروه ها وسازمان های اسلامی رادیکال وسنت گرای باقیمانده ازدهه بیست ودوران مبارزات ملی، گروه ها وهسته های مذهبی با پشتیبانی تدارکاتی ومالی سرمایه داری سنتی (بازار)وحمایت مستقیم وخط دهی ایده ئولوژیکی روحانیت مخالف رژیم   متولد شوندوبا حضورعلنی در عرصه سیاسی و پذیرش رهبری خمینی، داعیه اصلاح امورو رهبری جامعه را درسربپرورانند.
گروه ها وسازمان های مذهبی بوجود آمده برغم تفاوت در پایگاه طبقاتی و اختلاف درنگرشی سیاسی و مشی مبارزاتی اتخاذ کرده- که ازنفوذ بین گروه های نخبه وتشکیل هسته های تقویت کننده، برقراری رابطه با مردم وتحکیم اعتقادات مذهبی وترویج اسلام انقلابی و..... تا مبارزه مسلحانه وتروررا شامل می شود.- ازوحدت ایده ئولوژیکی درخورتوجه ای برخوردارند وهریک به نوبه خودمی توانند مکملی برای فعالیت یکدیگرباشند ودرمواقع ضروری برابرگروه های چپ وملی به اتخاذ مواضع واحد ومشترک دست زنند. اشتراک درمبانی ایده ئولوژیکی و تاکید بر ضرورت وحدت به گونه ای است که حتی نیروهای سنت گرای مذهبی نیزعلیرغم اختلاف بنیانی باتفسیر دگرگونه ای که سازمان مجاهدین ازاسلام ارائه داده وبا اختلاط ایده ئولوژیکی با مبانی اندیشه مارکسیسم وطرح مبارزه طبقاتی وجامعه بی طبقه توحیدی چشم اندازجدیدی به جامعه عرضه داشته است، با مماشات برخوردکرده وتا انشعاب ایده ئولوژیکی درسازمان نه تنهاعلنابه موضع گیری خصمانه روی نمی آورند، بلکه دربسیاری ازمواقع ازهمراهی ضمنی وحمایت مالی و تدارکاتی ازسازمان مذکورنیزخوداری نمی کنند.حتی خمینی نیزتا پس ازانقلاب بهمن جزدربین مریدان نزدیک خود ازبیان علنی موضع خود نسبت به این سازمان درعرصه عمومی خود داری می کند.
درشرایط بوجود آمده هسته های شکل گرفته وعناصر اصلی بوجود آورنده این گروه ها نه تنها اززاویه منافع طبقاتی وصنفی، بلکه به پیروی ازخمینی که درسخنرانی اعتراضی خود "مراجع وعلمای بلاد ومردم را فرا می خواند که به داد اسلام برسند" ازنظرعقیدتی نیز روند توسعه غرب گرایانه شاه واسلام زدائی آنرا تهدیدی علیه موجودیت وهویت تاریخی - مذهبی خود قلمداد کرده وشدیدا احساس خطرمی کنند.ازاینروتلاش می کنند به موازات گسترش دامنه مبارزات سیاسی، مبارزه عقیدتی خودرا نیز افزایش داده وبا ارائه تفاسیرگونه گون ازاسلام وشناساندن وجوه انقلابی آن به مبارزه عقیدتی دو سویه ای با نظام شاه و اندیشه غالب برجامعه دانشگاهی وروشنفکری یعنی سوسیالیسم بپردازند.هرچند به مروروباوحدت عمل وانسجام بیشتر روحانیت هوادار خمینی شیخ مطهری نقش اول مبارزه ایده ئولوژیکی با سوسیالیسم را برعهده می گیرد، اما شخصیت های شناخته شده ای چون مهندس بازرگان، دکترسحابی و سید محمود طالقانی را می توان شاخص ترین ودرواقع آغاز کننده گان جدید این مبارزه عقیدتی دانست. این شخصیت ها که با گذرازتجربه نهضت مقاومت وجدائی فکری ازجبهه ملی به دلیل گرایشات مذهبی وتاکید بربهره گیری ازمبانی اندیشه اسلامی، مسیرسیاسی خودرا نیزازجبهه ملی جدا شده می بینند،باتاسیس سازمان نهضت آزادی ایران به مرورمی کوشند با گام هائی فراترازروشنفکران مسلمان مشروطه خواه ودیگراسلاف خود، با تلفیق وتطبیق یافته های علمی نوین با مبانی اصول و فقه اسلامی وارائه تفسیری متفاوت ازاسلام، برداشت منفی جامعه روشنفکری وسیاسی راازادغام دین وسیاست تلطیف کرده وبرخواسته ازپایگاه طبقاتی خوداسلام رابا دستاوردهای مدرنیته ولیبرالیسم سیاسی سازگارنشان دهند.
نهضت آزادی که درآغازفعالیت، متکی برمبانی عقیدتی وهمراهی با مواضع خمینی بوی‍ژه مخالفت ضمنی باحق رای زنان وقانون انجمن های ولایتی وایالتی باگرایش سوکولارجبهه ملی به تقابل برخواسته است، به مروروتحت فشارنیروهای جوان با پرهیزازفرورفتن درقالب های مرسوم ایده ئولوژیکی،به مددنفوذ اجتماعی انجمن های اسلامی دانشگاها دربین جامعه روشنفکری ودانش آموختگان ِمسلمان ِ حاضر درعرصه اقتصادی کشور، تا آنجا پیش می رود که با جذب روحانیون معتدل می تواند حمایت بخش های واقع گرای بورژوازی سنتی خواهان ارتقا طبقاتی را نیز جلب نمایدودراین فرایندبه سمتی حرکت کند که درجریان انقلاب ودرغیاب موثرنمایندگان سیاسی بورژوازی ملی درقامت تمام قد نماینده بورژوازی لیبرال فرورفته وبه مقابله بانیروهای مسلمان تندروی هوادارخمینی برخیزد. از آنجا که دراندیشه سیاسی این سازمان نیزمقوله رابطه با مردم مقوله تبیین شده وقابل تعریفی نیست نه تنها در دوران مبارزات انقلابی ، بلکه حتی دراوج قدرت سیاسی پس ازپیروزی نیز نمی تواندازنفوذ قابل توجه ای دربین توده ها وعامه مردم برخوردارگردد.اما درعین حال باید گفت این سازمان با تکیه برشخصیت فردی بنیانگذاران، نگرش جدید به اسلام،صداقت درگفتارو کردار، یگانگی فرهنگی با اکثریت مردم باورمندبه اسلام وحمایت چهره های شاخص روحانیت ِمعترض به سیاست های شاه ،- اگرچه نه درقالب استراتژی تدوین شده وسیستماتیک- اماباتلفیق روش های سنتی ومدرن ارتباط گیری باجامعه می تواند بسیارکارآمدترازدیگر نیروهای سیاسی بویژه نیروهای چپ وجبهه ملی با مردم ارتباط برقرارنماید. بهره گیری دوگانه ازگرایش مذهبی وهمرنگی نسبی با ظواهرمدرنیته این سازمان را به سمتی سوق می دهد که ضمن حفظ اندیشه وتشکیلات اولیه خودبه کانونی برای اشاعه اندیشه وپرورش طیفی ازمبارزان وفعالان سیاسی تبدیل گردد که جدای ازاشتراک درمبانی عقیدتی وبنیان های مذهبی، مسیرهای متفاوتی طی می کنند. به طوری که ضمن پرورش آگانه روشنفکران مسلمانی که درآینده درقالب گروه مستقل ملی ومذهبی ها فرومی روند، به مامنی برای آموزش وتغییر نگرش جوانان مبارزه جوئی تبدیل گردد که باتوجه به شرایط وغلبه اندیشه عدالت خواهانه درجامعه، باجهان بینی ای تلفیقی ونگرشی کاملا متفاوت، سازمان انقلابی وایده ئولوژیک مجاهدین خلق را بنیان گذارند. سازمانی که به همراه سازمان فدائیان خلق ایران به پدیده های سیاسی دهه آخر حکومت محمدرضا شاه تبدیل می شوند وموجی ازاندیشه مبارزه جوئی متهورانه را دربین دانش جویان وروشنفکران اقشارمیانی موصوف به طبقه متوسط بوجود می آورند.
شرایط وفضای سیاسی ایجاد شده دراین مقطع زمانی بستری فراهم می سازد که درخلا وجود احزاب وسازمان های سیاسی چپ وملی، گروه های مذهبی ازاین امکان برخوردارگردند که بااتکا به عرف وسنت های اجتماعی ودر پوشش روابط انسانی ومذهبی بابخش هائی ازمردم رابطه برقرارنمایند وهدفمندانه به ترویج اندیشه های خود بپردازند. امکانی که این گروه ها فارع از گرایش های عقیدتی و دیده گاه های سیاسی متفاوت خود بهترین بهره را ازآن می برند. بدین سان درفضای مخالف خوانی پرورانده شده توسط روشنفکران چپ،خواست توده ها برای تحقق آزادی وعدالت اجتماعی وتلاش برای جستجوی راه سوم توسط روشنفکران بریده از دوقطب ایده ائولوژیکی غالب. این نیروهای مذهبی هستند که می توانند درفضای ایجاد شده- با کمک گرفتن ازجدال ایده ئولوژیکی چپ های نوین بابه اصطلاح مارکسیسم روسی وردیه روشنفکران مسلمان برمبانی نظری وسیاسی دواندیشه غالب جهانی - مناسب ترین بهره را ازامکان بوجودآمده ببرند وبا استفاده ازفرهنگ عامه وباورهای مذهبی ریشه داردرتوده هابه اشاعه اسلام عدالت خواه بپردازند وباخلق ایده ئولو‍ژی اسلام انقلابی توسط روشنفکران مسلمان،میدان رادراختیارگیرند.دربستر بوجودآمده حاصل ازبرخورد توهمات شاهانه با واقعیت های اجتماعی، شکست برنامه های بلند پروازنه اقتصادی وفشارجامعه جهانی برای رعایت حقوق بشر، بازکردن نسبی فضای سیاسی ازسوی رژیم شاه وزدن اولین جرقه های اعتراضات توسط روشنفکران سکولاروچپ وکشاندن مخاطبان به خیابان توسط آنها، شرایطی فراهم می گردد که روحانیت درکمین نشسته باخروج ازلاک دفاعی به میدان مبارزه مردمی گام نهد. بدین سان روحانیون با الهام گیری ازمبارزه مردم وتکیه برباورمندی آنهابه اسلام به مرورقادرمی گردندبا اعتمادبنفس حاصل ازرادیکالیسم کینه جویانه وتسلیم نابذیر مذهبی،درهجومی سازمان یافته ضمن برافراشتن پرچم مکتب اسلام انقلابی وعدالت خواهانه بعنوان تنهامامن توده ها برای دست یابی به آزادی وعدالت اجتماعی،به ممد ترفندهائ سنتی تحریک کننده وتاثیرگذاری چون افزایش چندده برابری تعدادکشته شده گان ،برگذاری مراسم مذهبی وپیونددادن خون شهدا باخون های ریخته شده دردشت کربلا،به کمک نیروهای جوان وآماده ایثارحسین گونه،مردم رابسوی خودفراخوانند وبا بهره جستن ازقدسیت مذهب وقدسی سازی رهبرو تکیه برحضورگسترده توده های باورمنددر میدان مبارزه،قدرت تصمیم گیری راازنیروهای ملیِ ِمردد سلب کرده وچپ شوق زده ازحضورتوده هارامسخ کنند وکلیه سازمان های سیاسی را به متابعت ازخود وادارند.

سازمان ها و گروه های چپ

برخلاف گروه های مذهبی که اختلافات آنها تا پیروزی انقلاب وتصمیم گیری جهت تعیین تکلیف سمت گیری اقتصادی انقلاب نمودی عینی پیدا نمی کند. درمیان گروه های چپ که ازهمان ابتدای تشکیل تنها نقطه مشترک آنها مخالفت ایده ئولوژیکی با حزب توده وسیاست ورزی مستقل ازآن است،انشقاق بسیاری جاری است که ریشه درمبانی ایده ئولوژیکی وفلسفه وجودی آنها یعنی مقابله باآنچه آنرا انحراف دراندیشه مارکسیسم، رویزیونیست روسی وسوسیال امپریالیسم قلمداد می کنند دارد. طردایده ئولوژیکی حزب توده ولعن وابستگی سیاسی آن، طرد طبقاتی جبهه ملی ، درک نادرست ازشیوه مبارزه مردم و علل شکست جنبش ملی شدن نفت ،تحلیل سطحی ازساختار اجتماعی وتحولات صورت گرفته والگوبرداری نسنجیده ازمبارزات چریکی باعث می شود که اکثریت مطلق این گروه ها وسازمان ها درعین برداشت های متفاوت ومتناقض ازمبانی سوسیالیسم با فراموش کردن مرد م بعنوان عامل هرتحول اجتماعی وعدم درک ضروتِ برقراری رابطه با مردم، کلیه جدل های ایده ئولوزیکی درون طیفی خودرابه مباحثی اختصاص دهند که درنهایت به خلق تئوری های مبارزاتی جدای ازمردمی مانند "مبارزه مسلحانه هم استراتژی وهم تاکتیک منجر گردد" . متاسفانه این شیوه نگرش نه تنهاتا انقلاب بهمن ادامه می یابد، بلکه حتی پس ازپیروزی نیز ادامه یافته وبه یکی ازموانع اصلی اتحاد ویگانگی آنها تبدیل می گردد تا درروند تعمیق انقلاب و برآورده کردن خواست های مردم درتنگنای پارادوکس برخوردبا نظام برخواسته از انقلاب گرفتار شده وقادربه جلوگیری ازبهره برداری ازمذهب وتحمیق مردم توسط بخش هائی ازروحانیت وجناح سرمایه سالار وضد مردمی حامی آن نگردند.
درشرایطی که گروه های مذهبی حتی آنها که مبارزه مسلحانه را نیزبه فعالیت های خود افزوده اند،(حتی سازمان مجاهدین خلق ازابتدای تاسیس تاقبل ازواقعه هواپیما ربائی) بطورسنتی بیشترین نیروی خودرا صرف برقراری رابطه با مردم می کنند وبا اقداماتی نظیر تشکیل صندوق های قرض الحسنه، انجمن های خیریه، تشکیل هیئت های مذهبی وکلاس های قرائت وتفسیرقران سعی برترویج آراوعقایدخوددربین جامعه بوی‍ژه اقشارمیانه وخانواده های مذهبی دارند.روحانیون مرتبط با مراکزنشراندیشه اسلامی بوسیله اعزام مبلغان معتقدبه مبارزه با رژیم به شهرهای دورافتاده وروستاها درکنارتقویت باورهای مذهبی مردم وجلوگیری ازنفوذاندیشه غیر،ضمن ارتباط گیری باجوانان ونخبگان بومی،به ترویج ایده ئولوژی اسلام انقلابی می پردازند. سازمان ها وگروه های چپ شکل گرفته درفضای بسته ی روشنفکری که تنها تجربه عملی وموثرنیروهای بنیان گذارواصلی آنها حضوردرحوادث پایان دهه سی وفعالیت درحاشیه جبهه ملی دوم است. ازاین مسئله غافلندوعمده اندیشه استراتژیک وبحث های تئوریک آنها حول محورشیوه مبارزه برفرازمردم و انتخاب تاکتیک مبارزه درشهرو کوه ویا محاصره شهرها از طریق روستاها دورمی زند.درواقع سازمان های چریکی چپ که اساسا برقراری رابطه تعریف شده بامردم راازبنیان های ایده ئولوژیکی خودخارج کرده اند،باالگوبرداری ازمبارزان چپ گرای امریکای لاتین با تبینی غیرمنطبق با شرایط اجتماعی وفرهنگ سنتا" مسالمت جوی مردم وبویژه ارائه تعریف دگرگونه ازسازمان پیشرو، مردم را توده منجمدی می بنیند که فقط نیازمند نیروی محرکه ای این چنینی هستند تابا آب شدن یخ هایشان به سیل ویرانگرنظام تبدیل شوند!
دوسازمان مبارزه گر شاخص یعنی چریک های فدائی خلق ومجاهدین خلق که برغم تفاوت درمبانی ایده ئولوژیکی وجهان بینی خود، مشی عملیاتی مشابه ای را پیش گرفته اند و به دلیل شیوه مبارزه خود یعنی روی آوردن به مبارزه مسلحانه وترورعوامل دست چندم وکارگزاران دون پایه رژیم،شدیدا تحت تعقیب ومراقبت ساواک شاه قراردارند. ازآنجا که با وحشیانه ترین شکل ممکن موردهجوم این نهاد مخوف امنیتی قرارمی گیرند،چاره ای جز روی آوردن به خانه های تیمی جدای ازمردم ،رعایت شدید موارد امنیتی وگزینش سیستماتیک وسخت گیرانه اعضاندارند.ازاینروتنها می توانندبه طیفی ازدانش جویان واندک روشنفکران آرمانگرا اتکا داشته باشندواساسا قادربه برقراری رابطه تعریف شده ای بامردم نیستند.اگر نبودعملیات متهورانه وازجان گذشتگی آنها دردرگیری بانیروهای ساواک که غالبا درقلب مناطق محروم شهری صورت می گرفت وانعکاس هدایت شده وگاه وبیگاه این خبرها دررسانه ملی وروزنامه های تحت کنترل رژیم( جهت تضعیف روحیه مبارزه ونشان دادن اقتدارساواک درسرکوب خرابکاران) ویادرزخبر ِمقاومت های قهرمانانه آنها درزندانها که توسط خانواده ها وروشنفکران به جامعه انتقال می یافت،حتی رابطه احساسی آنها با طیفی ازجوانان آرمانگرا وزخم خورده ازبی عدالتی ها نیزبرقرارنمی شد.یعنی همان رابطه ای احساسی وحذب کننده"تفنگم را بده تا ره بجویم" که درحین انقلاب بهمن وپس ازیپروزی وگسترش دامنه فعالیت آنها به بزرگترین عامل جذب نیروهای جوان سرازپا نشناخته برای این سازمانها تبدیل گردید وباردیگرشیوه مبارزه آنها را ازشیوه مبارزه مردم جدا ساخت.متاسفانه این دوسازمان که ازهمان واقعه سیاهکل تا آخرین روزهای فعالیت جدی خود درپایان نیمه اول دهه پنجاه، بخش عمده ای ازنیروهای خود را یا بدلیل عدم همراهی مردم ویا مستقیما بوسیله مردم دردام افتاده می بینند،قادرنیستند به این درک از واقعیت اجتماعی وفرهنگی دست یابند که شیوه مبارزه آنهاباشیوه مبارزه مردم درتضادکامل قرارداردو خلق موردستایش آنها خواهنده این شیوه مبارزه نیست وآن را نمی پذیرد.همین عدم درک شیوه مبارزه مردم است که پس ازانقلاب نه تنها سازمان های چپ، بلکه کلیه سازمان های سیاسی ،حتی امروز اصلاح طلبان مسلمان راهم به جائی می کشاند که درمانده ازشناخت مردم و بهت زده ازانتخاب آنها، کنش سیاسی مردم را غیرقابل پیش بینی توصیف کرده ونظاره گرانه درانتظار تصمیم گیری دقیقه نود مردم بنشینند .
هدف بررسی درستی و نادرستی مشی این سازمان ها نیست ! ونیزاین نیست که به تبعیت از روشنفکران جا خورده ازواقعیت های اجتماعی ونقادان تاریخ نویس واخورده ازسیاست و مبارزه سیاسی مسئولیت پذیری پرداخت که این سال ها چون موروملخ ازپناهگاه بیرون جسته اند. تاباهجمه برمبارزات آرمانگرایانه جوانانی ازجان گذشته، ضعف تئوریک وفقدان دانش سیاسی آنها را علم کرده وبه جرم عدم دسترسی به منابع کلاسیک مارکسیستی آنها را به دادگاه های ایده ئولوژیکی ای بکشانند که نه خود ازآن شناختی دارندونه چون آنان باورمند بدان. بحث برسرپندنا گیری ازتاریخ مبارزات اجتماعی است که بلاشک همه احزاب وسازمان هابویژه احزاب چپ وهمین روشنفکران به منبررفته درآن سهیم هستند.این واقعیت که بعد ازشکست سیاهکل به استثنای چندحمله به مقرنگهبانی کلانتری ها برای تصرف اسلحه، اکثر عملیات نظامی چریک ها محدود بوده است به سرقت ازبانک ها وترورافراد نشان کرده، نشان ازعدم رجوع به تاریخ درس آموزنده ای دارد که درآن شخصیتی چون حیدرخان عمو اوغلی چکیده انقلاب ویکی ازرواج دهندگان مشی چریکی و تروردرتاریخ معاصرایران، به بی حاصلی آن اقرارکرده است. چنانچه چندی پس ازبمب گذاری درخانه علاء الدوله واظهار رضایت ازبازتاب آن دربین مردم به صراحت بیان می کند " تقریبا یک ماه که از این واقعه گذشت تمام آن اثرات ازنظرمردم محو شد ومستبدین بیش از بیش برفساد خود افزوده ومشغول کار بودند. "و یا تاریخ ملموس ترو نزدیک تربه این پیشگامان مبارزه ، یعنی دهه بیست که بی حاصلی ترورشخصیت های درجه اولی چون نخست وزیرو شاه را نیزبه روشنی نشان داد. ترورهائی( ازجانب هر گروهی که بوده باشد) که جزتشدید اختناق، اخلال وسنگ اندازی درراه مبارزه مردم حاصلی دربرنداشت. وای بسا حوادث بعد ازترورشاه را که به ممنوعیت فعالیت حزب توده، مهاجرت اعضای کمیته مرکزی، ازهم گسیختگی کادرتصمیم گیرنده وازبین رفتن انسجام سازمانی آن منجرشد،بتوان یکی ازعوامل موثر درتصمیم گیری های نا درست حزب قلمداد نمودکه ضربات جبران نا پذیری برپیکرآن وروندمبارزات اجتماعی مردم وارد کرد. یعنی همان درس نا آموزی سنتی که مبارزان پس از انقلاب را نیز گرفتارکرد تا نه تنها شرنوشت سیاسی اکثرآنها بویژه سازمان ریشه دوانیده ای چون سازمان مجاهدین خلق را به بیراهه کشاندّ، بلکه تاثیرجبران نا پذیری درگسترش اختناق وتغییر مسیر انقلاب بهمن بر جای گذارد.
در پایان باید گفت برخلاف تصوررایج و تبلیغات صورت گرفته توسط نظام اسلامی و گروه های مخالف مبنی بربی تاثیر بودن این دوسازمان درشکل گیری انقلاب با تاکید برازهم پاشیدگی تشکیلات آنها درسال ۵۵ وکم شماری تعداد اعضا بویژه اعضای خارج اززندان آنها درهنگامه آغازمبارزات مردم، برغم عمر کوتاه مدت فعالیت های بیرونی این دوسازمان وپذیرش این واقعیت که شیوه مبارزه آنها فقط توان جذب تعداد معدودی ازدانشجویان وجوانان عدالت خواه را داشته است، باید پذیرفت که این سازمان هاباانگشت گذاشتن براحساسات آرمانگرایانه و خلق فضای قهرمانانه به نوبه خود توانستندتاثیرقابل توجه ای برجامعه روشنفکری برجای گذارند.زیرادرفضای یاس آلودحاکم برجامعه روشنفکریِ که درذهن انتزاعی ودورازمردمِ ِخودآماده پذیرش وستایش هرشکل ازمبارزه است،این آمادگی وجودداردکه تحت تاثیرفضای تحریک آمیز وفشارروانی حاصل ازمبارزه متهورانه، روشنفکران فارغ ازاندیشه ای که مخالفت بارژیم رابه عمده ترین شاخص ومبنای اندیشه سیاسی خودتبدیل کرده اند،ازتعمق دراندیشه بازمانند.درچنین فضائی روشنفکران فارغ شده ازرنجِ ِتحلیلِ ِشرایط، با خلق ادبیاتی که ازهرسطروبیت آن خونی می چکد وگلوله ای پروازمی کند.بسترذهنی ای فراهم می سازندتادرافول این جریان، روحانیون رادیکال وایده ئولوگ های اسطوره سازبتوانند،خون شسته نشده دشت کربلاراجوششی دوباره داده وباخون درغلیان مردم درآمیزند.تاخون برشمشیرپیروز گردد و رادیکالیسم کوروارتجاع هارخزیده درمذهب حسینی باتکیه برشعارتوهم زای" هفتادهزارکشته صدهاهزارزخمی" ترویج شده توسط همین روشنفکران   وتبدیل انقلاب مسالمت جویانه مردم به انقلابی خونین پیکرکه هم چنان خون می طلبد،بستری فراخ تربرای جنایات بعدی بوجودآورند.این نگرش به جامعه وعدم شناخت ازشیوه مبارزه مردم است که پس ازخروج ازبهت اولیه، طیف وسیعی از روشنفکران چپ وسکولارراوامی داردبدون بازنگری درگذشته باردیگر برفرازمردم درمخالفت با نظام اسلامی هنوزامتحان پس نداده وتقابل با مسلمانان رادیکال و روشنفکران مذهبی، فضائی ایجاد کنند که این بارنظام حاکم نه جدای ازتوده ها وبا اتکا برارتش ضد خلقی، بلکه متکی به توده هاو ارتشی فرارویانده ازدرون آنهابه قلع وقمع هموار کننده گان راه وهدیه دهنده گان منصب خودبپردازد.
در ادامه مقاله و در رابطه بابررسی انقلاب بهمن فضای بیشتری به این مبحث اختصاص داده شده است.


محمد رضا قاسمپور – بیست ونهم مهر ماه نودودو


زیرنویس:
۱- متاسفانه هنوزبسیاری از زوایای تاریخی این تمدن کهنسال مورد بررسی علمی قرارنگرفته و زوایای نا روشنی ازآن در پرده استتارزمان مخفی مانده است.اما بایک نگاه کلی برروند تحولات تاریخی،اجتماعی وفرهنگی این سرزمین باستانی مشخصا" می توان گفت: شاهنشاهی ایران که حتی دردوران افول وزوال ساختاری، تسلط ناپایداربرمرزهای غربی خود ازآسیای صغیرتا امپراطوری روم راکما وبیش حفظ کرده است،تنها کشورومنطقه جغرافیائی است که درهنگامه شکست وازهم پاشیدگی و تحمل فجایع کم نظیرِحاصل ازهجوم اعراب مسلمان شده وتحمل قرنها سلطه مستقیم وغیرمستقیم حاکمیتی وپذیرش قیمومیت این شبه فرهنگ بدوی توانسته است درعین تسلیم پذیری دینی،با تاثیر گذاری متقابل برمهاجمان دربرابرتحمیل زبان وبسیاری ازجنبه های فرهنگ وآداب ورسوم آنها مقاومت کرده وباحفظ بخشی ازهویت گذشته وساخت وآفرینش هویتی مستقل ازمهاحمان، گستره پهناوری ازسرزمین چندفرهنگی خود رااز گزند تلاشی کامل برهاند.درحالیکه زبان وفرهنگ وهویت عربی سرتاسرآفریقا وجنوب مدیترانه را تسخیروبه مرزهای اسپانیا نفوذ می کند، آن چنان که نشانی زنده ازفرهنگ باستانی آنها باقی نمی گذارد.ایران باکلیت فرهنک ریشه داراش بمثابه سدی غیرقابل نفوذ دربرابرآن عمل نموده واجازه گسترش بیشتر به آن رانمی دهد وازشمال مداین تا شرق آسیا را ازنابودی زبان وفرهنگ بومی شان درامان نگاه می دارد.هر چند خود بوسیله حاکمان و مهاجمان ترک تبار مسلمان شده بعنوان حاملان اسلام آن را به بخش بزرگی از شرق آسیا تحمیل می کند .
۲- احمد اشرف انقلاب سفید شاه را زائیده دواندیشه اسطوره ای میداند.انقلاب دهقانی قریب الوقوع - اجتناب نا پذیری انجام اصلاحات ارضی برای توسعه سرمایه داری. اولی را به دلایلی چون پراکندگی روستاها وعدم انسجام طبقاتی دهقانان ردمی کند ودر ارتباط با اسطوره دوم ضمن رد تحلیل مارکسیست های ارتدوکس باتکیه بر دلایلی سردستی چون وجود پیشینه کشاورزی تجاری درقرن نوزده واحتمال رواج آن درآینده، ازورود به عمق بحث امتناع می کند و نیازتوسعه سرمایه داری به اصلاحات ارضی را مردود می شمارد.فارغ ازاینکه این مارکسیست های ایرانی نیستند که ساختاراجتماعی جامعه ایران رابه غلط با ساختارجامعه فئودالیته انگلستان یکسان گرفته اند، بلکه این داعیه داران وحاملان سرمایه داری جهانی اند که نه تنها به اندیشه، بلکه به غریزه می دانند درساختاراجتماعی مختلط ، توسعه سرمایه دارانه امکان پذیرنیست. بحث بر سر آن نیست که در ایران" سلب مالکیت ازدهقانان شرط لازم و کافی برای تشکیل یک طبقه صنعتی آزاد " نیست. (ص ۲۱٣) چراکه دو دهه قبل طبقه کارگر متشکل حضورعینی خودرادرساختاراجتماعی تثبیت کرده است.بحث برسریکسان سازی ساختار اجتماعی است.جای نقداین نظریه   نیست امادریک کلام باید گفت: شاه به تبعیت ازاستراتژی نظام سرمایه داری جهانی برای کشورهای حاشیه ای، دراندیشه اعمال دیکتاتوری طبقاتی است وفئودالیسم مانع است و اینکه تاریخ نشان نداده است کشوری بدون حل این معضل وتعیین تکلیف ساختار اجتماعی موفق به اجرای توسعه صنعتی سرمایه دارانه شده باشد! ر.ک: احمد اشرف- طبقات اجتماعی، دولت وانقلاب درایران ۱٣٨٨
٣- اصطلاحی ابداعی است که شاه برای دو طیف مخالف خود یعنی کمونیست ها "ارتجاع سرخ "و مذهبی ها "ارتجاع سیاه" بکار می برد و اتحادآنها را در مبارزه با خود و مخالفت با آزادی و رفاه مردم تبلیغ می کند. تا ضمن تحقیر نیروهای چپ و تهی کردن آنها از صفت پیشرو،خود و اندیشه خود را مدرن وانقلاب سفید اش را محمل مدرنیزاسیون کشور نشان دهد.
۴- نگارنده معتقد است مقاومت مرتجاعنه روحانیون تندرو دربرابراصلاحات ارضی و قانون انجمن های ولایتی و حق رای زنان که به شورش پانزده خردادانجامید، تاثیری دوگانه براین فضا داشت ازسوئی به ر‍ژیم شاه این مستمسک رااعطا کردکه نه تنها درعرصه داخلی، بلکه درعرصه بین المللی نیزخودرا برای روی آوردن به سرکوب مستقیم وخشن محق نشان دهد وجامعه را باهراس مقاومت روبروسازد. ازسوی دیگربا بهره بر داری از مواضع به ظاهر مترقیانه دربرابر ارتجاع مذهبی هم بسیاری از فعالان سیاسی ملی وروشنفکران تجددخواه رابا دوگانگی دراندیشه وهمراهی ضمنی واداردوهم بخشی ازجامعه بویژه کشاورزان وکارگران رابه دریافت سهم ازتحولات امید وارسازدوبا ژستی دموکراسی خواهانه و برگزاری رفراندوم، عرصه عمومی را تصرف کند و اصلاحات سرمایه سالارانه خود را درقالب انقلاب سفید به جامعه حقنه کند.
۵- اولین متینگ جبهه ملی درمیدان جلالیه تهران با استقبال عمومی روبرو می گردد اما مواضع دو گانه احزاب تشکیل دهنده جبهه ملی دوم باعث می شود که شوق حاصل در نطفه خاموش گردد ومردم رغبتی به ادامه حمایت خود ازجبهه ملی نشان ندهند.دراین مورد برخی ازفعالان سیاسی عدم حمایت قاطع جبهه ملی از دکتر مصدق را یکی از دلایل دلسردی خود اعلام داشته اند.
۶-   خلیل ملکی- نامه ها ۱٣٨۱
۷- جبهه ملی دراعتراض به نحوه برگذاری انتخابات مجلس شانزدهم به تبعیت ازگذشته ابتدا درمجلس سنا تحصن می کند وپس ازعدم استقبال مردم وبی تفاوتی نیروهای حاکم تصمیم به ادامه تحصن در دربارمی گیرد. رک. خاطرات سنجانی - نیم قرن خاطره و تجربه مهندس عزت الله سحابی۱٣٨٨ – گذشته چراغ راه آینده است، جامی
٨- ازجمله این تلاش ها می توان به تشکیل پلنوم وسیع هفتم درقالب کنفرانس وحدت با هدف ادغام فرقه دموکرات آذربایجان در حزب اشاره کرد. نک اسناد ها و دیدگاه ها ۱٣۶۰ تهران انتشارات حزب توده ایران.
۹- از جمله بازتاب این ضعف را می توان در بیانیه های پلنوم دهم حزب در ۲۹ فروردین ۱٣۴۱ در مورد کشف سازمان حزبی اصفهان مشاهده کرد . نک اسناد و دیدگاه ها انتشارات توده ۱٣۶۰
۱۰- رادیوی یپک ایران که توسط حزب توده در سال ۱٣٣۶ در جمهوری دموکراتیک آلمان راه اندازی شد.
۱۱- بایدگفت رژیم پهلوی بااجرای پروژه مدرنیزاسیون اندیشه،ازیک سودانسته وندانسته به کمک انجمن فلسفه وشخصیت هائی مانند دکترسید حسن نصرخودبه خوانش دیگری ازاسلام دست می زند وازسوی دیگربا حمایت ضمنی ازجامعه شناسانی چون احسان نراقی وداریوش شایگان با طرح مقولاتی چون بازگشت به خویش وقراردادن آسیا دربرابرغرب به نوعی فضای روشنفکری و ذهن روشنفکران خالی ازاندیشه را برای پذیرش سهل ترخط سوم آماده می کند ودرواقع زمینه سازپذیراندن تزنه شرقی نه غربی جمهموری اسلامی به جامعه ای می گردد که هنوزغم نستالوژیک موازنه منفی را دردل دارد. درچنین شرایطی که چپ های جوان به تحریک ایده ئولوگ های نا پیدای سرمایه داری جهانی بدنبال کشف مقوله بی مفهوم کومونیست مستقل هستند،این فرصت بوجودمی آید تاسیاست مداران دین باورو مصلحت جوئی چون دکترسحابی ومهندس بازرگان، روشنفکران ِسرخورده وبیرون ازحلقه ای چون آل احمد وایده ئولوک هائی جوزده ای چون شریعتی بتوانند درحالیکه اندیشه ورزان چپ ازکوچکترین روزنه ای برای نشرعقایدخود محروم اند، با استفاده ازامکانات دردسترس،اسلام را بعنوان راه سوم وخط نجات به جامعه خالی مانده از اندیشه و احزاب سیاسی انتقال دهند.
۱۲- متاسفانه معدودآثارمنتشرشده مانند "رویاروئی فکری ایران با مدرنیت "فرزین وحدت ۱٣٨۲ ققنوس- نیزازآنجا که بنا برتاکید خود که:"رویکرد اصلی این کتاب فرهنگی است" وبرغم اذعان به نادرستی نادیده گرفتن عوامل ساختاری ومادی با تکیه براین حکم ازقبل صادر شده که: " اهمیت واولویت نسبی با عامل فرهنگی است"(ص ۹) به بررسی موضوع آنهم با گرایش فلسفی پرداخته است ، نتوانسته است به عمق موضوع نفوذ کرده و تحلیلی جامع از چرائی و چگونگی این پدیده ارائه دهد.
۱٣- ازجمله شناخته شده ترین وکارآمدترین این گروه ها سازمان نوید است که با انتشارمستمر نشریه نوید ازسال ۵۴ وترویج نظرات حزب توانست نام حزب را زنده نگاه دارد وبویژه درآستانه انقلاب با گسترش اقدامات عملی وفعالیت های تبلیغی خود با افزایش تیراژو کوتاه کردن زمان انتشارنشریه، حزب را بعنوان یک نیروی فعال درانقلاب مطرح سازد.نک مجموعه صحافی شده نوید ازآغازانتشار تا انقلاب بهمن – انتشارات حزب توده ایران ۱٣۶۰.
۱۴- رک .اسناد منتشر نشده جمهوری دموکراتیک آلمان "حزب توده ایران در مهاجرت" قاسم نور محمدی اختران ۱٣٨۵
۱۵- به گفته مهندس سحابی،حبیب الله عسگر اولادی مسلمان بر تشکیل سازمان هئیت موتلفه درحضور وبا توصیه مستقیم خمینی تاکید می کند. عزت الله سحابی: نیم قرن خاطره و تجربه
۱۶- عزت الله سحابی .همان – بیانیه " در زمینه اعلامیه علمای علام و مراجع اعظام" آذر – آبان ۱٣۴۱ نهضت آزادی ایران : مجموعه اسناد سازمان
۱۷- این در حالی است که عمادالدین باقی ازانقلابیون اولیه که بعدها درجامه روشنفکر مسلمان درحمایت از منتظری و دفاع از دموکراسی و حقوق بشردرمقابل ارتجاع حاکم ایستادوصدمات زیادی متحمل شد، با تکیه برمنابع بنیاد شهید، تعداد شهدای انقلاب ازآبان ۱٣۵۶ تا بهمن ۱٣۵۷ را در مجموع ۲۷٨۱ نفر و شهدای هفده شهریور را ٨۴ نفر اعلام کرده است. آمارهای کشته شدگان انقلاب- امروز- ۹ مرداد ۱٣٨۲ - به نقل از ابراهامیان: تاریخ مدرن ایران – نشرنی
۱٨- جزوه" مبارزه مسلحانه هم استراتژی وهم تاکتیک" مسعود احمد زاده . سازمان فدائیان خلق ایران
۱۹- درحاشیه بگویم نگارنده درنوشته های پیشین خود وبه بهانه های مختلف بارها یادآوری کرده است که گزاره رواج یافته "مردم ایران قابل پیش بینی نیستند" ازبنیان نادرست وپوششی است برای مخفی کردن ضعف حاصل ازعدم شناخت مردم وجامعه. اعطای لقب توهم به هرانتخاب مردم ازسوی برخی ازروشنفکران سیاسی که درارتباط با تحلیل بسیاری ازوقایع بعد از انقلاب بهمن وازجمله انتخابات اخیرریاست جمهوری یازدهم فراوان بکاربرده شده است نیزعذری است بدتراز گناه.باید پرسید چرا احزاب وسازمان های سیاسی ازحزب توده ایران دراوج اقبال مردمی دردهه بیست تا سازمان مجاهدین وسازمان فدائیان خلق ایران درانقلاب بهمن، که جمع انبوهی را به دنبال خودروان ساخته و درنمایش های خیابانی عرض اندام کرده اند،ازتحلیل علل موفقیت مقطعی خودهم عاجزند.آیانه آنست که ازریشه استقبال وپرهیزمردم بی اطلاع اند وباوصل کردن آن به دوره آزادی واستبداد،ازرنج اندیشه بیشترمی گریزند.این تاثیرچه نوع فعالیت سیاسی وشیوه ترویج اندیشه است که علیرغم جان فشانی ها جامعه ای شکل می گیرد که دورتسلسل سکون وتوهم را طی کند.آیا توهم بزرگترو واقعی تراصراروتاکید برتکرارنوع فعالیت وشیوه مبارزه نیست؟
۲۰- گذر از طوفان ها- رحیم رئیس نیا- دنیا ۱٣۶۰
۲۱- اینکه میشل فوکوی فیلسوف بعنوان گزارشگرروزنامه ایتالیائی( ر.ک ابراهیمیان ) تعداد کشته شده گان جمعه سیاه را چهارهزارنفراعلام می کند.حاصل تبادل اطلاعاتی باهمین روشنفکران وروزنامه نگارانی است که بااستفاده ازاحساسات وفرهنگ شنیداری وشایعه سازمردم، براساس سنت رایج روشنفکرانه، بزرگ نمائی، تلفیق تخیلات وواقعیت ها وغلوگوئی را یکی ازراهکارهای مبارزه برای تخریب رژیم حاکم و تحریک مردم برای مبارزه می دانند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست