سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

چرا ج.ا.ا. نظامی تام گرا است! (۲)


پرویز دستمالچی


• تمام نظام های تام گرا دارای یک جهان بینی "شفابخش" هستند. آنها حقانیت، یا"مشروعیت" خویش را در یک "جبریت" می دانند. جبریت الهی، تاریخی- طبقاتی، نژادی یا...، این "جبریت" نه بر اساس واقعیات اجتماعی، که بر روی یک ایدئولوژی، یک جهان بینی، یک مرام یا مسلک، دین یا مذهب بنا شده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ٨ آبان ۱٣۹۲ -  ٣۰ اکتبر ۲۰۱٣


در بخش نخست گفتم که چرا ج.ا.ا. (از نگاه من) نظامی تام گرا، و شاید یکی از بدترین انواع آن است. نظامی که سلطنت استبدادی را برچید، نه برای دمکراسی یا حقوق بشر، که برای امامت، یا دقیق تر ادامه رسالت محمد در زمان امام پنهان، بر اساس ولایت فقیه، به معنای حکومت فقها و مجتهدان در زمان غیبت امام پنهان، به عنوان جانشینان پیامبر محمد، برای اجرای احکام وموازین شرع، به معنای تشکیل امت واحد جهانی، امتی که دارای ارزشهای یکسان باشد، ارزشهای تعیین شده از سوی "الله".
در جنبش مشروطیت ایران، مشروطه خواهان با نگاه به انقلاب فرانسه، قوای حکومت را از شاه و شیخ گرفتند و آن را قانونا به ملت منتقل کردند. شاه که حاضر به پذیرش حق حاکمیت ملت بر سرنوشت خویش نبود، قانون را زیر پا گذاشت و اداره کشور را "دیکته" کرد. در انقلاب اسلامی، مشروعه خواهان از شاه و نیز ملت، از هردو، سلب حق حاکمیت کردند و قدرت حکومت را به انحصار خویش درآوردند، به انحصار فقها و مجتهدان و پیروان مکلایشان، با "مهندسی" روشنفکران دینی- اسلامی مکلا و معمم. یعنی، حق حاکمیت ملت دوباره سلب و اینبار نه به شاه، که به شیخ داده شد که بیان دقیق حقوقی خود را در قانون اساسی ج.ا.، در شکل ویژه "ولایت فقیه" یافت. در این برگشت به پس، پسگرایی، برگشت به پیش از انقلاب مشروطیت و برگشت به پیش از انقلاب فرانسه، که در آنجا برای اولین بار در تاریخ ملت موضوع ومقوله سیاست و منشاء حقانیت حکومت می شود، "روشنفکران دینی"(رنگارنگ) نقشی اساسی بازی و حکومتی تام گرا، با "حقانیت" الهی، یعنی برفراز ملت را پایه گذاری کردند. در اینجا، در بخش دوم، می خواهم به اساسی‌ترین وجوه مشترک نظامهای تام گرا، از استالینیسم تا خمینیسم، بپردازم:

۱- جهان بینی
تمام نظام های تام گرا دارای یک جهان بینی "شفابخش" هستند. آنها حقانیت، یا"مشروعیت" خویش را در یک "جبریت" می دانند. جبریت الهی، تاریخی- طبقاتی، نژادی یا...، این "جبریت" نه بر اساس واقعیات اجتماعی، که بر روی یک ایدئولوژی، یک جهان بینی، یک مرام یا مسلک، دین یا مذهب بنا شده است. این "ایده"، یا جهان بینی، برای آنها "حقیقت مطلق" و گویا تنها راه دست یازیدن انسان به خوشبختی است، خوشبختی ای که توجیه گر خشونت می شود. یعنی، "خوشبختی و سعادت" انسان هدفی تعریف می‌شود که برای نیل به آن می توان، و نیز باید، از هر وسیله‌ای بهره جُست، حتا از قهر عُریان، حتا به بهای هزینه کردن جان میلیونها انسان. و پس، اِعمال خشونت تا نابودی دگرباشان توجیه عقلانی- انسانی می یابد. به سخن دیگر: خشونت وسیله‌ای برای تفهیم "حقیقت" به آن کسانی می شود، که به هر دلیل، مقاومت می کنند. جهان بینی یا"حقیقت های مطلق"، در یک نظام سیاسی تام گرا مطلق، جهانشمول و تنها راه سعادت و خوشبختی انسان تعریف می شود ومخالفان آن، مخالفان سعادت و خوشبختی جامعه، و پس دشمنان جامعه تعریف می شوند. گویا در تمام تاریخ کسی مدعی شده باشد که هدف او نه سعادت، که بدبختی انسان است، به هر اندازه هم که"خل" باشد. سعادت و خوشبختی انسان امری فردی است و نه جمعی- امتی، که از این فرد به دیگری می تواند متفاوت باشد، یکی گاو پرست می پرستد و دیگری خورشید، یکی مسلمان است و دیگری یهودی، یکی سنی است و دیگری شیعه. دنیای هر کس، حدود دانش او است. وظیفه حکومت ایجاد شرایط برای تصمیمات فردی است و نه بردن شهروند(با "شلاق") به "سعادتی" که تصورات حکومتگران است و در اساس در جهت تثبیت مقام وموقعیت و ثروت خودشان.
در ذهنیت توده، انسان در"بهشت" در صلح و صفا می زیست و بر اثر "گناه" از آن رانده شد. از آن پس زندگی او همراه با سختی ها، دردها و رنج هاست. حکومت تام گرا، برگشت به "بهشت" را وعده می دهد. به کمون اولیه، به جامعه نژاد برتر آریا، به جامعه یکدست امت- امتی، به جامعه بی طبقه توحیدی صلواتی یا جامعه قسط اسلامی، یعنی به جایی که در آن گویا انسان در صلح و صفا زندگی خواهد کرد، بدون دردها و رنجها، وبدون ناهنجاری‌های یک جامعه "طبقاتی"، یا جامعه"طاغوتی غرب زده" و...، و برای یک جامعه اسلامی "امت- امامتی"، تحت احکام وموازین نیروی برتر ومطلق الهی، و ... ، هدفِ تمام نظام های تام گرا رسیدن به بهشت "موعود"، به "آرمان شهر"است. در ج.ا.ا. نمایندگان خود خوانده "الله"، با استناد به کتاب مقدس، مدعی شدند اگر دست سارق بریده شود، دزدی از میان خواهد رفت. دستها و گردنها را تا توان داشتند بریدند، اما"دزدی" به عنوان یک معضل اجتماعی، حتا برخلاف تصورات الهی، پا برجا ماند و با گسترش فقر و فساد افزایش یافت. در جامعه ای کهبنا بر دستور الهی مصرف مشروبات الکلی ممنوع است و از راههای "اسلامی" انواع واقسام مبارزات با مصرف کنندگان را تجربه کردند، و پاسخ نگرفتند، امروز برای مداوای معتادان الکلی مراکز درمانی باز می شود. واقعیات انسان واقعا موجود و واقعیات اجتماعی در برابر خواست الهی ایستاده اند و انسان مدرن امروز تن به تصورات کهن الهی نمی دهد. چی کسی باید خود را تغییر دهد؟
پیروان ایده‌های مطلق هموارکنندگان راه رسیدن به "هدف مقدس"اند. و ازآنجائی که آنها به مطلقیت حقیقت خویش ایمانی راسخ دارند، برایشان همواره دو راه بیشتر وجود ندارد: سفید یا سیاه، سایه روشن بی معناست. هر چیزی یا مطلقاً درست است یا مطلقا نادرست. دنیا به دو دنیای دوست و دشمن تقسیم می شود، به نیروهای شیطانی و الهی، به نژاد برتر آریا و نژادیهای پست تر، به طبقه یا طبقاتی ممتاز وپست.
نظام های تام گرا برای بقای خویش همواره نیازمند یک "دشمن"اند. یعنی چنین وانمود می‌شود که گویا "ایده" درخطر است. دشمن می‌تواند ضد انقلاب، سرمایه بین المللی، امپریالیسم جهانی، طاغوتیان، خرده بورژوازی، شیطان بزرگ، یهودی، نامسلمان ، مُلحد، کافر و... باشد. برای وحدت جامعه با حکومت، حکومتگران همواره نیازمند یک "دشمن" اند. همواره کسی مشغول توطئه علیه "هدف های مقدس" است. توطئه ای که به فاکت های واقعی کاری ندارد. تمام نارسائیها و شکستها از توطئه گران و دشمنان می آیند.
در نظام تام گرا "حقیقت"، که مطلق و جهانشمول است، در دست حکومتگران، در دست رهبر است. همه باید به یک شیوه بیاندیشند و راه و روش یکسانی را بپذیرند. دراین نظام، انسان را براساس "اهداف" از پیش تعیین و تعریف شده شکل می دهند. از یکسو مبارزه‌ای سخت وآشتی ناپذیر علیه افکار و اندیشه‌های فاسد و انحرافی (طاغوتی، ضد انقلابی، خرده بورژوایی، غیر اسلامی، غیر آریائی ...) در تمام زمینه‌ها دامن زده می شود، و از سوی دیگر بدیل آن ارائه می گردد. این روند بخشی از پروسه از میان بردن هویت فرد و شخصیتِ فردی است. باید انسان جدیدی ساخته شود که تصورات او، همان تصورات حکومتگران باشد. او باید مُهره ای در خدمت حکومت شود. حکومت تعیین کننده افکار، عقاید، رفتار و کردار شهروندان است و آن را کنترل می کند، یا می خواهد چنین کند.
در نظام تام گرا، حکومتگران دنیا را بنا بر میل، تصورات و اراده خود، بنا برسلیقه اشان، و تا بی نهایت، تغییرپذیر می دانند. برای اطاعت مطلق از حکومت، نابودی کامل فردیت و شخصیت فردی ضروری می گردد و امت واحد باید به جای شهروند قائم به ذات بنشیند. نابودی فرد و ارزشهای فردی ابزار اصلی تسلط حکومتگران است. حکومت باید تنها مرجع و منشاء قدرت اجتماعی و آخرین مرحله آن باشد. در نظام تام گرا انسان واقعا موجود مورد پذیرش نیست، انسان باید از نو تربیت شود تا انسان"نوین"، یا مسلمان ناب ساخته شود، از راه "انقلاب فرهنگی"، و اگر نشد از راه اردوگاههای کار. و در نهایت ناصالحان پاک سازی می شوند تا جامعه به انحراف نرود.
حرکت جامعه به سوی اوج (فینال) "ارزش"ها است. انسان باید "ناب محمدی" شود، یا خون و نژادش پاک پاک و آریائی گردد. باید او را سوسیالیست" نوین" تربیت کرد. محتوای ارزش‌ها را حکومتگران تعیین می کنند. در‌ واقع هدف از تربیت و تولید انسان نوین، با هر محتوائی، تربیت فرد بی اراده ای است که مطلقاً سرسپرده حکومت شود. حکومت فرمانده و شهروند فرمانبردار و رأی و خِرَد فردی ممنوع است. او باید عامل اجرایی حکومتگران باشد. واگر خواست "مستقل" بیاندیشد، تنها در چهار چوب برنامه، سیاست، معیار و ارزشهای از پیش تعیین شده ایدئولوژی حاکم مجاز است.
نظام تام گرا، بر اساس ایدئولوژی راهنما و مدل خود، با استفاده از تمام ابزار قدرت حکومت ، از موعظه تا اِعمال خشونت عُریان، کوشش می‌کند جامعه را به سوی آرمان شهر خویش ببرد. خواست شهروندان مطرح نیست. از نگاه او، مخالفان توانائی درک "حقیقت" آنها را ندارند و پس منحرف اند. نظام تام گرا، خود را همواره توجیه آرمانی می کند، به نام میل و اراده همگانی یا الهی یا جبریت تاریخ حرف می‌زند و ویرانی جامعه را ضرورت تاریخی، طبیعی یا الهی برای رسیدن به هدف بیان می کند. جنگ و نابودی انسان مقدس، نعمت، ضرورت اجتناب ناپذیر برای نجات امت بیان می شود. استالین تنها بیست میلیون از افراد خودی را مستقیم یا در اردوگاهها نابود می کند، هیتلر شش میلیون یهودی و چند سد هزار دگرباشان را در کورهها می سوزاند و جنگی را برای "فضای زندگی ملت شریف" آلمان دامن می زند که بیش از چهل میلیون کشته برجای می گذارد. همه به نام بشریت. و خمینی جنگ را که چیزی به غیر از نابودی انسان و ویرانی نیست، نعمت اعلام می کند. نعمت!؟ برای چه کسانی؟ و ده هزار زندانی سیاسی را در یک هفته قتل عام می کند، برای حکومت اسلامی تا همه خواهر و برادر شوند. تام گرایان، اراده گرایان ایده آلیستی هستند که دراین توهم غوطه می خورند که گویا به راز پنهان قانون تکامل جامعه، یا به اسرار الهی، یا نژادی دست یافته اند و تلاش دارند چرخ تاریخ را بنا بر میل و اراده خود(حقیقت مطلق) بگردانند و نمی دانند که"حقیقت" اگر مطلق بود، تنها یکی بود و وجود دهها، سدها یا هزاران "حقیقت"، خود دلیلی بر پوچی چنین ادعائی است.

۲- رهبر مقدس
هر جامعه‌ای نیازمند رهبری سیاسی است. جامعه دمکراتیک رهبری سیاسی‌اش را خود، و از پائین، تعیین می کند. او منتخب مردم است، حدود وظائف و اختیاراتش را قانون مشخص می کند، قانون مصوب نمایندگان منتخب آزاد ملت. حق قانونگذاری نیز از آنِ ملت است. رهبر، در نظام های دمکراتیک، فردی بر فراز قانون و ملت نیست، با رای مردم می آید و با رای مردم باید برود، و می رود. رهبری سیاسی، در جوامع دمکراتیک، میان احزاب، دولت و دیگر نهادهای سیاسی تقسیم می شود. هر کدام بخشی ازجامعه را رهبری می کند. رهبر "فصل الخطاب" که رهبر همه باشد و برفراز آنها بی معنا است.
در نظام های تام گرا، رهبری مقدس و بر فراز قانون و ملت است. خواست او، گویا همان خواست و میل و اراده عمومی است. او تجسّم "ایده مطلق" و مُنجی جامعه می شود. اوفصل الخطاب، افضل، اکمل و اصلح است. خطاناپذیر و انسانی مقدس است در لباس الهی، نژادی، جبریت تاریخی- طبقاتی یا امثال آن که وظیفه دارد جامعه را به بهشت موعود رهبری کند. مأموریت او می‌تواند نتیجه جبریت "تاریخ" در روند تکامل جامعه و حرکت به سوی "آرمان شهر" بی طبقه (آخر تاریخ)، یا وظیفه و مأموریتی الهی برای دست یازیدن به یک"جامعه اسلامی ناب"، آخرالزمان، تشکیل امت جهانی اسلامی یا انجام یک ضرورتِ طبیعت، در تنازع بقاء، بقای نژاد برتر و نابودی نژاد "پست تر"، در سوسیال- داروینیسم باشد. رهبر، در نظام های تام گرا، نماد جهان بینی سیستم و نماد خواست همگانی، نماد امت است. او نماد وحدت و یگانی جامعه با حکومت و خدشه ناپذیر است.
گوهرانقلاب فرانسه، به عنوان نقطه عطفی در تاریخ تکامل اندیشه های حکومت، انتقال منشاء حکومت از حکومتگران سنتی(کلیسا و سلطنت که خود را فراز ملت می دانستند) به ملت بود. در انقلاب فرانسه، شهروندان اراده خود را به حکومتگران تحمیل کردند و آنها اجباراً پذیرفتند که منشاء و سرچشمه حکومت، ملت است. در انقلاب اسلامی بنیادگرایان ولایت فقیه همه چیز وارونه شد و به جای دیکتاتور، فقیه ای نشست که مدعی است با ماموریت فرانسانی عمل می کند. نظامی به مراتب بدتر، زیرا یک نظام تام گرا جانشین دیکتاتوری شد. هر چند نظامهای تام گرا بر آمده از"توده" اند وبر توده تکیه دارند، اما دوباره خود را بر فراز آنها قرار می دهند. قدرت سیاسی، در نظام تام گرا، تقسیم ناپذیر است و در رأس آن رهبر قرار دارد. رهبری که گفته می شود مقدس است. قدرت رهبر باید همواره از راه مدرن ترین شیوه‌های مغزشوئی و عوام فریبی، و نیز با اِعمال خشونت عریان، حفظ گردد و گسترش یابد.

۳- ضد آزادیهای فردی و اجتماعی
نظامهای تام گرا، اصولاً، ضد آزادیهای فردی و اجتماعی، ضد اندیشه های لیبرال، ضد هومانیسم، ضد روشنفکران و روشنگری، ضد دمکراسی های مدرن، مخالف ارزش‌های نوین، ضد حقوق بشر، علیه تقسیم و کنترل قوا، ضد کثرت گرایی( پلورالیسم) سیاسی- فرهنگی، و... می باشند. در نگاه تام گرایان، کسانی که از جهان بینی و سیاست‌های مجاز پیروی نکنند، دشمنان نظام اند. تام گرائی مخالف نمی شناسد. مخالف سیاسی، مخالف ایدئولوژیک، مخالف سیاستهای حکومتگران، و... بی معناست. آنها همگی دشمنان نظام اند. نفی آزادی‌های فردی و اجتماعی یا کثرت گرایی ریشه در نفی فرد(فردیت) و شخصیت فردی دارد. کسی که مستقل و قائم به ذات بیاندیشد ودر پی"ارزش"های فردی اش باشد، در نظام تام گرا اصولاً جائی ندارد. در اینگونه نظامها فرد در جمع، در طبقه یا حزب، در اُمت یا حزب الله، در نژاد آریا در جنبش فاشیستی، در امت واحد یکدست حل می شود. زندگی او، زندگی برای اهداف جمع است و اهداف"جمع" را رهبر تعیین می کند که مقدس وهمگانی اند.
در این نظام، شهروند تنها یک مُهره ناچیز از دستگاه عظیم ماشین حکومت است که باید وظیفه خود را در راه "حرکت" ماشین انجام دهد. دراین نظام کار فکری "تقبیح" وکار جسمی تشویق می شود، بویژه اگر"فکر" بخواهد از محدوده مجاز حکومتگران بیرون رود. ایمان بر تخصص و تفکر ارجح می شود. راه و روش زندگی فرد، همان راه و روشی است که حکومت، از بالا، تعیین می کند، از راه وزارت ارشاد اسلامی، امر به معروف و نهی از منکر، از راه انحصار رسانه ها و مغز شویی، از راه سانسور، ارشاد، و... در همه جا نمایندگان ویژه ایدئولوزیک رهبر حضور دارند تا نهادی پا به بیراهه نگذارد. زیرا از نگاه آنها تنها یک حقیقت می تواند وجود دشته باشد، حقیقت حکومتگران. حقوق بشر، به عنوان حقوقی در دفاع از حقوق فرد در برابر تجاوزات حکومت(گران)، در تضادی بنیادین با حکومتهای تام گرا است.

۴- تک حزبی
نظام های تام گرا، اصولاً، نظام های تک حزبی اند. حزب مجاز، حزب حکومتگران با ایدئولوژی رسمی است. رهبر در راس حزب قرار دارد و پندار و گفتار و کردار او فصل الخطاب در تمام زمینه ها و مقدس است. "رفیق" استالین صدر هیئت رئیسه و نماد اتحاد و همبستگی حزب بود و در گنگره های حزب دست زدن برای او آنقدر طول می کشید تا خود او با دست اشاره کند که بس است. هیچ کس جرات نداشت کف زدن را بدون اجازه او قطع کند. مخالفان سیاسی او، دگراندیشان، دشمنان"پرولتاریای جهان" بودند که می بایست برای رهایی بشریت از سر راه برداشته می شدند، که همگی شدند. او اندیشه های اندیشمند بزرگی چون مارکس را تبدیل به جزوه ای نمود که حامیان بی سوادش بفهمند، و فهمیدند، و از مخالفان و دگراندیشان مهم کسی را باقی نگذاردند. هیتلر رهبر مقدس حزب" ناسیونال- سوسیالیست کارگران"آلمان بود که ترکیبی است از ایده های نژادپرستانه سوسیال- داروینیسم با "سوسیالیسم" پوپو لیستی ملی گرایانه. هیتلر در اینجا نماینده طبقه نیست، نماد مقدس نژاد آریا برای مبارزه با نژادههای پست تر است تا آریایی ها "فضای لازم" برای زندگی داشته باشند. یکی خود را نماینده کارگران جهان می دانست، دیگری نماد مقدس نژاد توده های آریایی بود، و سومی به نام خدا سخن می گوید که وظیفه هدایت جامعه به"آرمان شهر" را دارد. در اینگونه نظام ها، حزب خطا ناپذیر است. احزاب تام گرا، در کنار دستگاه‌های امنیتی مخوف، ابزار اصلی سرکوب دشمنان (مخالفان سیاسی)، از پایین وبه دست توده ها هستند.

۵- پلیس مخفی و توده همیشه در صحنه
نظام های تام گرا برای سرکوب هر نوع مقاومت در جامعه، از دو ابزار اساسی سرکوب استفاده می کنند. پلیس مخفی و ایجاد رُعب و وحشت توسط توده های طرفدار حکومت در خیابان. توده ها محیط وحشت ایجاد می کنند، جوّ عمومی را چنان متشنج می‌کنند تا هیچ کس احساس اطمینان به فردای خود نداشته باشد و همواره در ترس زندگی کند. قانون دراین حکومتها، قانون حکومتگران است، یعنی بی قانونی. تنها تعریف قانون، منافع و خواست حکومت گران است. دستگاه‌های پلیس مخفی، هر نوع مخالفت سازمان یافته یا فعالی را در نطفه خفه می کنند. امنیت قضائی و اجتماعی عملاً از میان می رود.
واحدهای اس-آ(SA، مخفف SturmAbteilung)، واحدهای ضربتی و تشکیلات شبه نظامی حزب ناسیونال- سوسیالیست کارگران آلمان(نازیسم) بود که در دوران جمهوری وایمار، پیش از قدرت یابی نازیسم، به عنوان نیروهای انتظامی حزب در رشد و به قدرت رسیدن نازیها نقشی بسیار مهم و برجسته بازی کرد. اس- آ دو وظیفه اساسی به عهده داشت، یکی حفظ تجمعات خودی از یورش و تهاجمات مخالفان، و دومی برهم زدن اجتماعات دگراندیشان و ضرب و شتم دگر باشان. درست مانند حزب الله و اوباشان سیه جامگان و انصار حزب الله یا بسیجیان زنجیر و چاقو به دست حکومتگران در ج.ا. ایران .
واحدهای مخوف اس-اس(SS، مخفف SchutzStaffel، به معنای "واحد حراست"، سپاه پاسداران) که در سال ۱۹۲۵، به عنوان واحد ویژه حراست حزب ناسیونال- سوسیالیست کارگران آلمان توسط هیتلر پایه گذاری شد و در دوران حاکمیت نازیها، علاوه بر تسلط بر دستگاه پلیس به سازماندهی واحدهای شبه نظامی دست زد که در کنار نیروهای نظامی و انتظامی مستقلا عمل می کرد. اس- اس از سال ۱۹۳۴ به بعد مسئول اداره اردوگاههای(کار و مرگ) شد. اس- اس نماد تداخل تشکیلات حزب در درون حکومت بود. در دوران حاکمیت نازیسم، اس- اس مهمترین نهاد سرکوب و ترور دگراندیشان و دگرباشان و یکی از مسئولا اصلی جنایات جنگی، جنایت برعلیه بشریت و هولوکاست بود .
بریا، رئیس سازمان اطلاعات و امنیت "رفیق" استالین، هر که را خواست و اراده نمود، سر به نیست کرد، البته برای دست یازیدن به "آرمان شهر" و جامعه ایده آل یکدست، برای ساختن انسان نوینی که عاری از آلودگی های فرهنگ طبقاتی باشد.
ولایت فقیهیان، در گوهر، عین این دو نظام عمل کردند. نیروهای سیاه حزب الله و انصار حزب الله و... که در خیابان نفس بریدند و با زنجیر و کارد و سلاح گرم به رویارویی دگرباشان رفتند تا خواست "الهی" را پیاده کنند و دستگاههای اطلاعاتی که سربازان "گمنام امام زمان" خویش را به هر جا فرستادند تا سر ببرند و دگراندیشان را بر سرجای خود بنشانند. و هزاران زندانی سیاسی بی گناه را اعدام کردند. تفاوت در این جا در کمیت است و نه در گوهر و کیفیت.
۶- انحصار رسانه‌های گروهی و عوام فریبی
نظام های تام گرا مجموع رسانه‌های گروهی را در انحصار حکومت قرار می دهند. از مدرن ترین وسائل ارتباطات جمعی برای دسترسی به دورافتاده ترین توده ها استفاده می کنند. همه جا، در خانواده، در مدرسه، در ادارات، در دانشگاه، در محیط کار و ... در تمام پهنه های اصلی و فرعی زندگی تبلیغات و کار"توضیحی" ایدئولوژیک می کنند. مأموران "ایدئولوژیک" آنها، نمایندگان رهبر، همه جا حاضرند. امنیت زندگی خصوصی از بین می رود. همه باید یک نوع فکر کنند، آن نوع که حکومت تعیین می کند. در دوران نوین، در عصر اینترنت وفرستندهای ماهواره ای، اینترنت را فیلتر و بشقاب های گیرنده ماهواره ها را ممنوع می کنند تا شاید اخبار و اطلاعات لازم به دست شهروند نرسد و آنها از این راه حداقلی از انحصار پخش اطلاعات و اخبار را همچنان در دستان خود حفظ کرده باشند. وزارت ارشاد آنها، ابزار اساسی کانالیزه کردن اندیشه است. اندیشه ای اجازه انتشار می یابد که در هماهنگی و همراهی با "جهان بینی" آنها باشد.
۷- فرهنگ و هنر
نظام های تام گرا، در زمینه فرهنگی، عمدتاً سنت گرایند. ادبیات، شعر، نقاشی، سینما، تئاتر و... همه باید دارای یک محتوا باشند. محتوای آنها، باید همان ارزش‌های تعیین شده از سوی حکومتگران باشد. "انقلاب فرهنگی" می کنند تا اندیشه ها را یکدست کنند.
هنر وفرهنگ مدرن، "ضد اسلامی"، "خُرده بورژوائی"، "هنر فاسد"، "فرهنگ پست" و... است. دراین نظامها ارزش‌های اجتماعی جدید و مدرن مطرود و سُنن "نژادی"، "طبقاتی"، "مذهبی" برجسته می شوند. نظامهای تام گرا اصولاً ضد روشنگری و روشنفکران اند. زیرا، روشنگری نقطه مقابل تاریک اندیشی آنهاست. در این نظام ها، تنها معیار اطاعت و پیروی محض از حکومت است. توانائی، استعداد، تخصص و ... خلاقیت تنها در رابطه با محتوا و اهداف(سیاسی) حکومتگران معنا دارد. در این نظام "ایمان" تعیین کننده است، ایمان به "ایده" و اعتقاد به حکومتگران. تام گرایان در حین دشمنی با‌ ارزشهای مدرن، از مدرنترین ابزار کار و تکنیک برای حکومت خویش بهره می گیرند. بویژه از مدرنترین ابزار ارتباطات جمعی. این ابزار برای حکومت آنها غیر قابل چشم‌پوشی است. از این راه می‌توانند به دور افتاده ترین نقاط نفوذ کنند و با تبلیغات و مغزشوئی ساده‌ترین و وسیع‌ترین اقشار توده‌ای را به نفع حکومت بسیج کنند. توده هائی که بخاطر سطح نازل آگاهیهای اجتماعی به راحتی قابل تحمیق می باشند.
۸- و ...(پایان بخش دوم)

تماس با نویسنده: Dastmalchip@gmail.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست