چشم بندها را از روی چشم ها برداریم - کاوه بنائی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۹ آبان ۱٣۹۲ -
٣۱ اکتبر ۲۰۱٣
بیداری در کشور ما, همیشه با کشتار همراه بوده است. چه کشته شویم , چه بکشیم.چه در خدمت رژیم های ضد مردمی باشیم , چه در احزاب و سازمانهای سیاسی ادامه حیات دهیم و نسبت به اهداف و بر نامه هایش اقدام به جان ستاندن نمائیم.نه در خفا و با سلاح , بلکه ,در میادین جنگ طبقاتی و چشم بستن بر آنچه روی میدهد.
شالوده این نظام اسلامی ,افکار بانیان آن و پیروان اش در تمام دوران حیات ٣۴ ساله , بر اساس حذف فیزیکی و کشتار بوده و خواهد بود.اصل بقای این حکومت بر مبنای قتل و غارت می باشد.این کشتار سیاسی و اجتماعی با همدستی بخش اعظم مردمی صورت می گیرد که در تلاش هستند مورد تجاوز و غارت و نیستی حکومت قرار نگیرند.ادامه حیات این حکومت به همدستی ما و هم داستانی ما ارتباط مستقیم دارد.
رژیم هم اینک به کشتار اجتماعی مشغول است. هیچ گاه این ماشین کشتارمتوقف نشده است. چه آنانی را که در چنگ خود گرفتارکرده و در زندانها به نام زندانیان سیاسی و غیر سیاسی به گروگان گرفته و برای پاسداشت آئین های حکومتی اش گروه ,گروه را ,یا به دار می آویزد یا سربه نیست می کند . سوی دیگر ما قرار داریم , نظاره گرنابودی حیات مردمی که در انتظار مرگ زندگی را تماشا می کنند.
ما در این کشتار اجتماعی به اندازه ای سهیم هستیم که امروز با رفتن یا آمدن مدلی از گفتگو , دست و پا زنان به میهمانی خون دعوت می شویم و جستجو می کنیم تا تر دامنی , دامن ما را آلوده ننماید و دور از رنگ وبوی خون, معترض آن لحظات جان دادن ها, چگونه جان دادن ها, بی رویه جان ستاندن ها, خشم رژیم و بهانه ی نیروهای عقیدتی و تروریست ها و.......! سپس چشم بند ها را روی چشم هایمان جابجا کرده و نفس به آسودگی, منتظر , تاچه رنگی دیگر در خاطر ما نقش اندازند.
پشت چشم بند زندگی کردن و چشم در چشم قدرت ننگریستن , خود بخود به وحشت بیشتر درون می افزاید.آنهامارا ٣۴ سال است در درونِ وحشت زدهی ما محبوس کرده اند. مارا از مرگ و نیستی می هراسانند .پای در هر مکانی میگذاریم ,ازقبل ,آن مکانها را اشغال شده و برق سرنیزه هایشان را از پشت چشم بند ها حس می کنیم.
آنها دست های مارا گرفته, از خیابانها عبور می دهند.آنها دست های ما گرفته ,به ملاقات زندانیان ما می برند.آنها دست های مارا در دست های خود گرفته , با خود همدست کرده , طناب دار بر گردن زندانیان ما می اندازند.با ما محکومین را دفن می کنند.با ما برایشان مراسم می گیرند و ما از پشت چشم بند ,زهر خندشان را نمی بینیم. ما همدست این کشتار ها هستیم.
بیائید چشم بندها را از روی چشم ها بر داریم.
یکصد روز است چشم بند دیگری را بر, روی چشم ما , ذهن ما , تعبیه کرده اند. نوعش ظریف تر ,شکیل ترو بافت آن طوری تنظیم شده است که می توانند , مارا از راه دور کنترول کنند. اگربه وادی هائی قدم گذاشتیم و در آن جا نصاویری در ذهن مجسم کردیم که به تلطیف فضای فراهم شده در بعد از انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری ,آسیب می رساند, خودبخود ,چشم ها را پشت چشم بندها می بندیم! هرچه دور از واقعه بسر بریم , نبینیم , نشنویم ,خاطر آسوده تردر فردای روزی که, با وجدان اجتماعی روبرو می شویم , اجباری به دادن پاسخ نیستیم.
می توان شهادت دروغ داد؟ می توان در متن قضایا نبود, اظهار نظر کرد؟ اینجاست که ما , دوره ای از زمان طی شده, تباه شده , بر مردمی را که , نه دیده شدند و نه شنیده شدند را فاتحانه پشت سر می گذاریم. و با چشم بندی, پشت چشم بند , این دوره را در رسته پدیده های غیر نمونه وار رده بندی می کنیم.
یکصد روز است به میهمانی " نرمش قهرمانانه" دعوت شده ایم.
شاهد اتفاق هر نوع واقعه ای هستیم. می بینیم , اما در طول ٣۴ سال حاکمیت جهل و دروغ, شاهدِ دزدی ها , غارت ها ,قتل در زندانها,تجاوزها ,اعتیاد میلیونی , بیکاری میلیونی,شیوع بیماری فحشاء خانوادگی که دامن کودکان را هم گرفته ,به عادت دیدن ما تبدیل گشته است.با تکرار حیات تیره این تیره روزان که دست آورد کشتار اجتماعی رژیمی برای بقاست ,و با نمایش انتقام از حیات شان که در میادین و گذرگاه های عمومی با نمایش اعدام , مارا به کنسرت " رقص مرگ" دعوت می کنند. آنجاست که چشم بند را از چشم ها بر میداریم, نگاه می کنیم ,نگاه به تاب رقص طناب می کنیم و یک , یک , بار دیگر از دار آویخته می شویم. وقتی دوباره , از مسیرهائی گوناگون که باز آمده ایم,به خانه هایمان بر میگردیم, چشم بندها را روی چشم هایمان جابجا می کنیم و از درون به خوردن خود مشغول می شویم.می میریم و زندگی می کنیم. این زندگی, مرگ امید است. آنها توانسته اند , امید را در درون ما به قتل برسانند.مارا تبدیل به مردمی کنند که تنها امید شان به زندگی ,همدستی با آنان است. آری آنان برای بقای خود نیازمند به همدست می باشند.
آنان در بدست یافتن این همدستی , مارا از درون تسخیر کرده اند. همه جا صدای این همدستی ها شنیده می شود. در زندانها , دانشگاهها , اماکن کاری , در داخل و خارج , روی این اصل , آنچه را امروز بر زبان میرانند , فردا براحتی نفی اش می کنند.آنها توانسته اند برای این روش خود چارچوبی هم مشخص کنند و قفلی بر آن بزنند که کلیدش را هم خود در اختیار دارند.
کمی به وجدان در تنگنا قرار داده شده رجوع کنیم.چشم بندها راا از روی چشم ها بر داریم.درست بنگریم. تا بتوانیم چشم در چشم شان , دیده بدوزیم , آن وقت قادر خواهیم بود , در میدان های جنگی که برای ما تدارک دیده اند وارد شویم.علت ظهور این پدیده و زمینه پذیرش آن در درون ما جای دارد. الوویت ها را آنها برای ما تعیین می کنند و برای نشان دادن زندگی, مارا به سمت مرگ می رانند.
کاوه بنائی ــ رم
|