مراحل تاریخی تحزب، گونهشناسی و طبقهبندی احزاب
بحثهائی پیرامون سازمان، حزب و الگوهای حزبی (۳)
بهروز خلیق
•
در گونهشناسی احزاب ما با چهار مرحله تاریخی تحزب و چهار گونه الگوی حزبی به طور عام روبرو هستیم، حزب خواص (حزب کادرها، حزب نخبگان یا حزب رهبران، احزاب عوام یا احزاب تودهای، احزاب فراگیر و احزاب مدرن
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۹ آبان ۱٣۹۲ -
٣۱ اکتبر ۲۰۱٣
مقاله حاضر از طرف دست اندرکاران پروژه ی «فراخوان برای مشارکت در روند شکل دهی تشکل بزرگ چپ»، که مباحث نظری برنامه ای و ارائه طرح ها و راهبردهای سیاسی و سازمانی توسط فعالین این پروژه را در دستور کار خود دارد، برای درج در اخبار روز فرستاده شده است.
مراحل تاریخی تحزب و گونهشناسی احزاب
ما با چهار مرحله تاریخی تحزب و چهار گونه الگوی حزبی به طور عام روبرو هستیم:
۱. مرحله اول تاریخ تحزب
اولین مرحله تاریخی شکل گیری حزب به معنی کنونی اش به اواخر قرن هیجدهم، اوائل و اواسط قرن نوزدهم بر می گردد. در این دوره اکثریت مردم هنوز فاقد حق رای بوده و ملاک حق رای پرداخت میزان خاصی مالیات بود که به آن رژیم سانتیر می گفتند.
در همان زمان احزاب خواص یا کادرها شکل گرفتند. اعضای اینگونه حزب ها در مجموع اندک و به همان افراد صاحب نفوذ خلاصه می شد که هزینه های حزب را پرداخت می کردند. به بیان دیگر احزاب خواص یادگار دوره ای است که در آن افراد برجسته انحصار فعالیتهای سیاسی را در دست داشتند.
احزاب کادر قرن نوزدهم منعکس کننده شکاف بین دو طبقه از جامعه بودند: اریستوکراسی از یکسو و بورژوازی از سوی دیگر.
حزب خواص (حزب کادرها، حزب نخبگان یا حزب رهبران)
حزب خواص ـ حزب کادرها، حزب رهبران یا نخبگان ـ به حزبی گفته می شود که به گردآوردن عناصر سرشناس تاکید دارد و از عضوگیری وسیع اجتناب می ورزد. برای آنها کیفیت از کمیت، اهمیت بیشتری دارد. حزب خواص هم ثروتمندان را در برمی گیرد که می توانند هزینه های حزب و مبارزات انتخاباتی را تامین کنند و هم کسانی را که به جهات مختلف از منزلت اجتماعی برخوردارند.
این احزاب توسط کمیته های محلی کاندیداهائی برای عضویت در پارلمان انتخاب کرده و آنها را به رای می گذاشتند. عمده فعالیت این احزاب شرکت در پارلمان و ارائه نظر در آن بود. قبل از شکل گیری احزاب، پارلمان بوجود آمده بود. به همین دلیل رابطه تنگاتنگی بین احزاب خواص و پارلمان وجود داشت. نمایندگان احزاب فاقد استقلال بوده و در پارلمان باید تصمیم حزب را پیش می بردند. تعدادی از احزاب اروپایی بخصوص احزاب معروف به راست این خصوصیات را هم چنان حفظ کردهاند.
احزاب خواص بر سازماندهی غیرمتمرکز و منعطف استوار هستند. اعضای حزب در کمیتههای محلی مرتبط با حوزههای انتخاباتی جمع می شوند. تشکیلات درونی این کمیته ها تا اندازه ای ضعیف است. تعداد اندک آنها ساخت مستحکمی را ایجاب نمیکند. اما خودمختاری آنها بسیار زیاد است. بنا به قاعده کلی سازمان های مرکزی حزب خواص، اقتداری بر آنها ندارند. به گفته دوورژه این احزاب که بیشتر احزاب محافظه کار و دست راستی اند دارای سازمان های منعطف بوده و رابطه بین آن ها و هوادارنشان رابطه فرمانده و فرمانبر بود.
ریاست حزب بیشتر با اعضای پارلمانی حزب است. نقش گروه های پارلمانی در انگلستان متفاوت از برخی جاهای دیگر است. در لندن انضباط در مورد رای بر اعضای گروه پارلمانی تحمیل میشود. اقتدار رهبر گروه مورد اعتراض و انکار نیست. در جاهای دیگر نه انضباط رای وجود دارد و نه رهبرای با اقتدار تضمین شده. این اختلاف بسیار اساسی است. تفاوت بین احزاب "انعطاف پذیر" (بدون انضباط رای) و احزاب "انعطاف ناپذیر" (با انضباط رای و عموما با تمرکز بسیار زیاد) بهمان گونه مهم است که تمایز بین احزاب خواص و عوام. تقریبا احزاب عوام انعطاف ناپذیرند و غالب احزاب خواص انعطاف پذیر. انگلستان مثال احزاب خواص انعطاف ناپذیر را ارائه می دهد.
۲. مرحله دوم تاریخ تحزب
در اواخر قرن نوزده و اوائل قرن بیستم و در زمان رشد جنبش کارگری و کمونیستی، احزاب عوام و یا احزاب تودهای شکل گرفتند که متفاوت از احراب خواص هستند. این احزاب زمانی پا به حیات گذاشتند که دمکراسی گسترش پیدا کرده و حق رای همگانی در اروپا تامین شده بود. در نتیجه از نظر تاریخی به مرحله دوم تاریخ تحزب تعلق دارند. احزاب توده ای بر خلاف احزاب کادرها سعی کردند تا هر چه بیشتر توده های مردم مثل کارگران و زحمتکشان را به حزب بکشانند. گرایش های چپ در پیدایش اینگونه احزاب بسیار موثر بودند. زیرا برعکس گروه های سنتی و اشرافی که تمایلی به مشارکت توده ها نداشتند، احزاب چپ گرایش مردمی داشته و درهای خود را به آسانی بر روی داوطلبان می گشودند. در اوائل قرن بیستم احزاب تودهای راست (فاشیست) نیز شکل گرفتند.
روبرت میخلر می گوید این احزاب سلاحی در دست طبقه کارگر بود تا از حقوق خود دفاع کنند و راهی به قدرت بیابند. به بیان دیگر این احزاب برای دگرگونی وضع موجود و رسیدن به قدرت تشکیل شدند. این احزاب انقلابی، ترقی خواه و رادیکال بودند. رهبری این احزاب را کسانی در دست داشتند که دستشان از مناصب دولتی کوتاه بود و از سرمایه های شخصی هم بهره ای نداشتند.
احزاب تودهای در اساس در خارج از پارلمان شکل گرفته و فعالیت شان عمدتا در خارج از پارلمان متمرکز است.
احزاب عوام یا احزاب تودهای
احزاب تودهای از نظر رهبری، گرایش های عقیدتی و کمیت با احزاب خواص متفاوت هستند. این تفاوت به تفاوت در امر سازماندهی هم انجامیده است. این احزاب ساختار هرمی و متمرکز داشته و از انضباط بالائی برخوردارند. طبیعی است که میزان دمکراسی حزبی در این گروه های حزبی متفاوت است.
احزاب تودهای معمولا می کوشند از طریق تاسیس مراکز و کانون های مختلف فرهنگی، مذهبی، آموزشی و غیره به حیات اجتماعی اعضا خود نیز سامان ببخشند. احزاب دموکرات مسیحی، سوسیال دموکرات و کمونیستهای اروپا معمولا چنین سازمان ها و فعالیتهائی دارند. فعالیت احزابی که اصلا در خارج از پارلمان تاسیس شدهاند، همچنان عمدتا در خارج از پارلمان متمرکز است. احزاب کارگری و سوسیال دموکرات معمولا از طریق اتحادیه های کارگری، شمار بسیار گسترده ای از اعضا فراهم می آورند. اتحادیه های کارگری و سازمان های مشابه مساعدت گسترده ای از حیث تامین اطلاعات، آموزش، بسیج سیاسی و غیره به احزاب می کنند. بعلاوه اعضا حق عضویت اندکی به حزب می پردازند. هر چند که با گسرتش یارانه های عمومی به احزاب سیاسی، نقش مالی عضویت کاهش یافته است. احزاب سیاسی توده ای همچنین نیازمند فعالان حزبی هستند تا فعالیت های مختلفی در زمینه سازماندهی و بسیج و غیره را انجام دهند.
۳. مرحله سوم تاریح تحزب
احزاب فراگیر
بعد از جنگ جهانی دوم و به ویژه بعد ز اوج گیری جنبش دانشجوئی در سال ١٩٦٨ هم احزاب موجود دچار تحول شدند و هم احزاب جدیدی در صحنه سیاسی اروپا پا به حیات گذاشتند. این امر ناشی از تحولات اقتصادی و اجتماعی بود. با روی کار آمدن دولتهای رفاه، رشد اقتصادی و پیشرفت صنعتی و تامین سطح مناسبی برای زندگی کارگران، از حدت شکاف های طبقاتی کاسته شد و دیگر احزاب سنتی نمی توانستند تنها به مبارزه طبقاتی تاکید کنند و یک طبقه را مخاطب قرار دهند. بر اثر آن دو تحول صورت گرفت:
ـ احزاب ایدئولوژیک از پایبندی خود به ایدئولوژی کاستند و از احزاب سخت به احزاب نرم گذر کردند ـ البته همه احزاب چنین تحولی را پشت سر نگذرانند ـ حزب کارگر انگلستان و حزب سوسیال دمکراسی آلمان به طور رسمی اعلام کردند که دیگر مارکسیسم را راهنمای عمل خود قرار نمی دهند.
ـ نسل سومی از احزاب ظاهر شدند. "این احزاب جدید که به احزاب فراگیر معروفند، از نظر سازماندهی در برگیرنده انواع مختلفی از کادر و توده ای بودند؛ از ایدئولوژیک عملگرا و به عبارتی غیرایدئولوژیک و از نظر طبقاتی، همه طبقه و یا بین طبقه محسوب می شدند. از آنجا که این احزاب فقط به دنبال بیشترین آرا بودند، پاره ای از جامعه شناسان مثل شواتزنبرگ، عنوان "احزاب جاذب" را برای آنها پیشنهاد می کنند و از آنجا که این احزاب فقط به رای دهنده توجه داشتند کسانی مثل ژان شارلو عنوان حزب "رای دهندگان" را برای آنها می پسندند."(در آمدی برجامعه شناسی سیاسی ـ دکتر احمد نقیب زاده).
اتو کرچ هایمر هم می گوید که کم رنگ شدن و کاهش شکاف های ایدئولوژیک در احزاب سیاسی زمینه ساز این دوره از تحولات حزبی است. او می گوید جوامع غربی به سوی نوعی اجماع سیاسی پیش می روند در نتیجه احزاب سیاسی به جای پافشاری برپایگاه اجتماعی خود ناگزیر به افزایش شمار رای دهندگان خود در طبقات مختلف اجتماعی و اقتصادی می باشند. از سوی دیگر تنها راه ادامه زندگی سیاسی احزاب، ماندن برقدرت و در دست داشتن مناصب نمایندگی بود. در نتیجه صندوق رای و نه شمار اعضاء رمزماندگاری و پیروزی احزاب سیاسی بود. حاصل آنکه احزاب سیاسی ناگزیر به ارائه برنامه هائی جذاب و فراگیر برای همه طبقات اجتماعی بودند. این احزاب برخلاف احزاب توده ای در صدد تغییرات رادیکال نیستند و به اصلاحات اجتماعی و سیاسی رضایت می دهند.
پرداخت یارانه های حزبی از دهه هشتاد راه را برافزایش شمار این دسته از احزاب و بی نیازی هرچه بیشتر از اعضاء هموارتر کرد. احزاب ایدئولوژیک و طبقاتی گذشته آرام آرام جای خود را به احزاب فراگیری دادند که هدف اصلی آن ها تنها به دست اوردن آراء بیشتر است.
اگر احزاب دوره اول عمدتا به اشراف و بورژوازی و احزاب دوره دوم به کارگران تعلق داشتند، احزاب دوره سوم عمدتا توسط لایه های میانی و به ویژه روشنفکران دایر گردیدند.
۴. مرحله چهارم تاریح تحزب
احزاب مدرن
این مرحله اواخر قرن بیستم و اوائل قرن بیست و یکم را شامل میشود. احزاب مدرن در این دوره به شدت از فرآیند جهانی شدن متاثر هستند. هم بجهت ساختاری و هم به لحاظ عملکردی. در این دوره احزاب همانند پدیدههائی نظیر دولت ـ ملت و مسائل فرهنگی دو روند متناقض را هم زمان تجربه میکنند. از یکسو ما شاهد شکلگیری احزاب جهانی و منطقهای هستیم (نظیر حزب چپ اروپا). از سوی دیگر از جامعیت افتادن احزاب به لحاظ ایدئولوژی، برنامه و پایگاه اجتماعی.
در تداوم حیات احزاب دوره سوم، ما شاهد هرچه بیشتر فاصلهگیری از احزاب ایدئولوژیک هستیم. احزابی که مبنای نگاه خود را ایدئولوژی جامع قرار نمیدهند، بلکه از ارزش ها و دیدگاههای معینی پیروی می کنند. فاصلهگیری از حزب ایدئولوژیک به معنی رنگ باختن ارزش ها در این احزاب نیست. ارزش هائی مثل حفظ محیط زیست و صرفه جوئی در مصرف انرژی به خاطر نسلهای آینده پررنگ می شوند.
احزاب کلاسیک معمولا از برنامه جامع برخوردارند و برای حوزههای مهم زندگی اجتماعی برنامه ارائه میدهند. اما در این دوره ما شاهد پدیداری احزاب با برنامه محدود و یا تک موضوعی هستیم. برنامههائی نظیر: مسائل زیست محیطی، سقط جنین، جدائی طلبی و احزابی مثل حزب سبزها و حزب مدافع حیوانات.
در این دوره ما هم شاهد زوال پایگاه اجتماعی احزاب کلاسیک هستیم که در مطالب دیگر به آن پرداخته خواهد شد و هم شکلگیری احزابی که جلب و جذب گروه معینی را در برنامه خود قرار میدهند و از جلب گروه های گسترده اجتناب میورزند.
کارتل های حزبی
در چهارمین مرحله تحزب پدیده جدیدی هم شکل گرفته است که برای نخستین بار ماتز و مایر در مقاله ای که در سال ١٩٩٥ به چاپ رساند از تشکیل "کارتل های حزبی" خبر دادند. آن ها براین باورند که احزاب سیاسی در دوران جدید به جای رقابت با هم ترجیح می دهند با یکدیگر همدست شده، رقابت را بین خود به کمترین کاهش می دهند و هر یک سهمی از قدرت را در اختیار داشته باشند.
"احزاب سیاسی در مراحل سه گانه پیشین نسبتی با جامعه مدنی داشتند. احزاب اشراف پائی در دولت و جایگاهی در بخشی از جامعه مدنی داشتند و خود را سخنگوی بخش هائی از جامعه می دانستند. احزاب عام اساسا برخاسته از جامعه بودند و دفاع از منافع لایه های مختلف جامعه را وظیفه خود می دانستند. احزاب کارگری، بورژوازی و مانند آن خود را پاسدار منافع شکاف های موجود در جامعه می دانستند. احزاب سیاسی در این دوران نقش میانجی و واسطه را برعهده داشتند. با پدیدار شدن احزاب فراگیر، آن ها نقش واسط سیاسی و اجتماعی را برعهده گرفتند. اما در آخرین و چهارمین مرحله تحولات سیاسی، احزاب سیاسی به کلی از جامعه رخت بربستند و به دولت ها پیوستند و به جزئی جدائی ناپذیر از دولت تبدیل شدند. این فرآیند را ماتز و مایر کارتلی شدن احزاب سیاسی نام دادند" ( بایسته های تحزب پایدار نوشته دکتر حجت الله ایوبی ـ اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی شماره ٢٨٣).
یکی از عوامل گذار به این مرحله قانونی شدن یارانه های حزبی است. با ورود دولت ها به این عرصه و پرداخت هزینه های حزبی و انتخاباتی، احزاب سیاسی به تدریج از جامعه و گروه های اجتماعی جدا شدند و تنها هدفشان دسترسی بهتر و بیشتر به منابع دولتی برای ادامه زندگی سیاسی و حرفه ای شان می باشد. با حرفه ای شدن سیاست و تشکیل گروه هائی از نخبگان حرفه ای در امر سیاست، احزاب سیاسی به این نتیجه رسیدند که به جای نبرد ایدئولوژیک با هم همدست و یا همداستان شده تا همه بتوانند از خوان گسترده دولتی بهره گیرند.
طبقهبندی احزاب
طبقهبندی موریس دوورژه
موریس دوورژه جامعه شناس فرانسوی جزء نخستین پژوهشگرانی است که طرحی برای طبقه بندی احزاب سیاسی ارائه کرده است: احزاب کادر یا نخبگان، احزاب تودهای یا عام و احزاب سرسپرده. به احزاب خواص و احزاب تودهای در بالا پرداخته شد.
احزاب سرسپرده
دوورژه احزابی نظیر حزب ناسیونال سوسیالیسم یا حزب نازی در آلمان هیتلری و حزب فاشیسم در ایتالیای دوره موسولینی، یا فالانژ اسپانیای دوران فرانکو را جزء احزاب سرسپرده طبقه بندی میکند. در این قبیل احزاب ساختار رسمی حزب حول محور شخصیت فراگیر و قدرتمند یعنی رهبر و یا پیشوا شکل میگیرد. در این نوع تشکیلات جایگاه و اهمیت رهبر هم ارز ایدئولوژی و فلسفهای است که وی تجسم بارز آن به حساب میآید. در واقع در این نوع احزاب، رهبر شارح و مفسر حقیقی و راستین اهداف، برنامهها و سیاست های حزب و تنها واضع یا تدوین کننده رئوس برنامهها و اهداف و خط مشی های حزب به شمار میرود. شخصیت رهبر، شخصیتی کاریزمائی با هالهای از قداست، عاری از خطا؛ لذا فرمان و دستورات وی برای تمامی اعضای حزب و در واقع برای کل جامعه در حکم وحی منزل بوده و همگان باید بدون چون و چرا از آن تبعیت و اطاعت نمایند.
بنابراین تمامی اعضای حزب باید خود را به طور دربست وقف آرمان های حزب و رهبری نموده و همچون پیروانی مخلص، مومن، فداکار و سرسپرده عمل نمایند. این نوع احزاب بر کاربست هرگونه ابزار و امکانات برای بسیج تودههای میلیونی در جهت منافع خود تکیه و تاکید دارند.
طبقهبندی یاندا و ریگز
کنت یاندا و فرد ریگز دو تن از نظریه پردازان علوم سیاسی روش متفاوت از روش طبقه بندی موریس دوورژه ارائه داده اند. در طبقهبندی این دو نظریه پرداز احزاب بر اساس عضوگیری، شیوه تامین هزینهها (منابع درآمدی) و نحوه تعیین و یا معرفی نامزدها تقسیم بندی میشوند:
۱. احزاب معطوف به رهبر
نظیر حزب کارگر اسرائیل که گرچه جزو احزاب تودهای بشمار میروند، لیکن بخش اعظم تصمیمگیریها در خصوص سیاست ها، برنامه و اهداف حزب و همینطور تعیین و معرفی نامزدها یا کاندیداهای حزبی و حتی نوع عضوگیری و پذیرش اعضای جدید برعهده رهبری حزب است. تنها نهاد رهبری حزب است که وظایف خطیر فوق را برعهده دارد.
۲. احزاب معطوف به اعضاء
در این دسته احزاب بخش اعظم برنامه ها، سیاست ها و خط مشیهای مربوط به نحوه اداره امور حوزهها و شعبات مختلف حزب، اداره تشکیلات و زیر مجموعه های آن، تصمیمگیری در خصوص نحوه و نوع عضوگیری، از سوی اعضا و ردههای پائین حزبی صورت میگیرد. همینطور بخش اعظم هزینهها و منابع درآمدی حزب از قبل درآمدهای حاصل از حق عضویت، شهریهها و کمکهای مالی و نقدی اعضا تامین میشود.
۳. احزاب معطوف به منافع
هرگاه بخش اعظم حمایت های مادی و کمکهای مالی تنها از جانب اعطاءکنندگان خصوصی انجام گیرد، در این صورت احزاب مزبور به احزاب معطوف به منافع تبدیل خواهند شد. بالطبع این قبیل احزاب یرنامهها، سیاست ها و اهداف خود را نیز در راستای منافع طبقات و اقشار حامی و کمک دهنده خود تدوین و تنظیم خواهند کرد و در نتیجه باید در جهت خواستههای آنها حرکت کنند.
طبقهبندی ژان شارلو
ژان شارلو گونه شناسی دیگری از احزاب را مطرح کرده است:
١. احزاب برجسته گان (مطابق با احزاب خواص موریس وورژه)
٢. احزاب رزمندگان (با احزاب توده ای و ایدئولوژیک انطباق دارد)
٣. احزاب رای دهندگان که همان احزاب فراگیر هستند.
طبقهبندی هوگ پورتلی
هوک پرتلی هم گونه شناسی تقابلی و ریزتری ارائه می کند که همه انواع احزاب را از آغاز تا امروز را دربر می گیرد:
۱. احزاب نهادی و احزاب ضدنظام
۲. احزاب سازمانی و احزاب نهضتی
۳. احزاب مبازاتی و احزاب انتخاباتی
۴. احزاب همگن و احزاب متکثر
طبقهبندی احزاب از جنبه کارکردی
۱. احزاب کلاسیک
احزاب کلاسیک زائیده شکاف های اجتماعی هستند و احزاب طبقاتی به حساب می آیند. آنها عمدتا در دوره اول و دوم مرحله تاریخ تکوین احزاب شکل گرفته اند. گرچه موقعیت این احزاب درحال تضعیف شدن است، ولی هنوز آنها نقش اصلی را در صحنه سیاسی کشورها بازی میکنند. اما بعید به نظر میرسد که در دوره کنونی احزاب مشابه آنها در اروپا شکل گیرد.
۲. احزاب گفتمان ساز
این احزاب همانند احزاب کادرها در صدد عضوگیری گسترده نیستند و در جهت گفتمان سازی و تاثیرگذاری بر کنشگران سیاسی حرکت می کنند.
۳. حزب معتمد
حزبی است که اعتماد تاریخی گروه معینی از جامعه را جلب کرده است. اعتماد هسته بقای این نوع احزاب است و یک شخصیت کاریزما مورد اعتماد حزب است. نهضت آزادی در ایران را میتوان از این نوع حزب به حساب آورد. در عین حال میتوان این گونه احزاب را حزبهای شخصی به حساب آورد که به وسیله شخصیت توانا و دولتمردان تشکیل میشود.
۴. احزاب اکسیونی
این احزاب هدف خود را تاثیرگذاری بر جامعه گذاشتهاند نه پارلمان و قدرت سیاسی. مثل حزب سوسیالیست هلند.
منابع
۱. جامعه شناسی سیاسی نوشته موریس دوورژه
۲. احزاب سیاسی و نظام های حزبی نوشته حسینعلی نوذری
۳. درآمدی برجامعه شناسی نوشته دکتر احمد نقیب زاده
۴. فرهنگ سیاسی نوشته غلامرضا علی بابائی
|