به مناسبت سالروز درگذشت عبدالله توکل مترجم پرکار ادبیات
عرفان قانعی فرد
•
عبدالله توکل در سال ۱۳۰۳ در اردبیل متولد شد و در روز پنجشنبه ۲۵ شهریور سال ۱۳۷۸ بر اثر سکته قلبیدر زادگاهش اردبیل ـ که پس از چندی به دیدارش رفته بود ـ دار فانی را وداعگفت. به منظور یاد مرحوم توکل قسمتهایی از گفتوگویضبط شده خود در دیدار با ایشان را، در این جا میآورم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۴ شهريور ۱٣٨۵ -
۱۵ سپتامبر ۲۰۰۶
عبدالله توکل در سال ۱٣۰٣ در اردبیل متولد شد و تحصیلاتابتدائی و متوسطه خود را در آن جا به پایان رسانید. در سن ۲۰ سالگی ]درسال ۱٣۲۲[ در تهران با همکاری رضا سید حسینی کار ترجمه را آغازمیکند. سپس وارد دانشسرای عالی میشود و زبان فرانسه را به طور کاملمیآموزد، در سال ۱٣۲۷ به خدمت نظام وظیفه رفت و در سال ۱٣٣٣ بهمدت چند سال راهی آمریکا میشد. استاد توکل یکی از پرکارترینمترجمان معاصر به شمار میرود. از سال ۱٣٣۶ تا سال ۱٣۵۹ در رادیوبرنامه ادبیات جهان را اجرا کرد و شرح آثار و زندگی ۲۷۰۰ نویسنده و۱٨۰۰ هنرمند را ارائه نمود. بعضی از ترجمههای استاد توکل عبارتند از :
از انگلستان دیدن کنیم، محاکمه بلامی، سنگها، مالک سانفرانسیسکو(زوایک) بیست و چهار ساعت از زندگی یک زن (زوایک)، شب رویائی(زوایک)، در تنگ (ژیر)، زنبق سرخ (فرانس)، بنده عشق (گورکی)، سرخ وسیاه (استاندال)، سرهنگ شابر (دوبالزاک)، مجمع الجزایر گولاک (سولژنیتسین)، زن لال (برگ)، استاندال (میشائل زایدن)، نامزدی (لایوش ژیلاهی)، خانواده ایرانی (مظاهری)، مردی که سایهاش را فروخت (فونشامیسو)، عصر آدمکشها (هنری میلر)، اوژنی گرانده (دوبالزاک)، گزنددلبستگی (لود ولاکلو)، کتاب یهو یا قیم بابلی (مارنیکس خنیسه)، گیلاسمشروب (گییو)، دافنیس وکلوئه (لونگوس)، دنیای امروز (زاویک)، شاهکار گمنام (دوبالزاک)، دنیای دیگر (زاویک)، یک نوع لبخند (ساگان)،دختر چشم طلائی (بالزاک)، مکتب زنان (ژید)، نیرنگ زنان (زاویک)،مشروب، شاهکار گمنام، دنیای امروز، دنیای دیگر، یک نوع لبخند، دخترچشم طلایی، مکتب زنان، نیرنگ زنان و ...
مرحوم توکل در روز پنجشنبه ۲۵ شهریور سال ۱٣۷٨ بر اثر سکته قلبیدر زادگاهش اردبیل ـ که پس از چندی به دیدارش رفته بود ـ دار فانی را وداعگفت. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد!...به منظور یاد مرحوم توکل قسمتهایی از گفتوگویضبط شده خود در دیدار با ایشان را ، در این جا میآورم که البته قبل از آن اگر مترجمان معاصر ادبیات ایران را طبقه بندی کنیم ، کار شناخت جایگاه توکل ، سهل تر می شود :
نسل اول مترجمان ایران در اواخر قاجار را افرادی مانند حاجی بابای میرزا حبیب، میرزا عبداللطیف طوجی تبریزی، میرزا جعفر قرچه داغی، شاهزاده محمد طاهرمیرزا، اعتصام الملک و... شامل می شد که کامشاد درباره شان در کتاب «نثر فارسی»اش می گوید: «ترجمه های معروف دیگری نیز پیش از مشروطیت انتشار یافتند و نقش بارزی در نهضت ادبی آن دوره ایفا کردند، درواقع با آمدن صنعت چاپ به ایران ترجمه از زبان های اروپایی به فارسی آغازشده بود. ولی ترجمه های نخست بیشتر کتاب های درسی، درباره تاریخ، جغرافی و علوم برای بهره گیری در دارالفنون بودند و ارزش ادبی چندانی نداشتند. ترجمه داستان و نمایشنامه در سالیان بعد شروع شد و محتوای بدیع، شکل دلپذیر و زبان گویای آنها چنان خوانندگان را مفتون کرد که تا سال ها این آثار منبع اصلی مرکزی خانواده ها در سراسر مملکت بود .»
در آغاز شروع حرکت اجتماعی مردم در سده حاضر ، که روشنفکران کشور به باز کاوی اندیشه و فرهنگ ایران پرداخته بودند و محصلان اروپا رفته و دیده هم سعی در برقراری نوعی پیوند میان دو فرهنگ سنتی و مدرن داشتند. و چنین شد که مترجمان بار انتقال تفکر از مجرای ترجمه را به دوش کشیدند که هر کدام به نوعی پیشکسوت نام گرفتند و گاه به سبک جلال ال احمد از روی مهربانی آنان را پدر می نامند – وبیشتر از همه محمد قاضی را - و باید با این روش "به آذین " را هم نسل نویسندگان و مترجمان بزرگی چون محمدقاضی، ابوالحسن نجفی، رضا سید حسینی، ابراهیم یونسی، نجف دریابندری، کریم کشاورز، محمدمهدی فولادوند، عبدالله توکل، احمد آرام، زریاب خویی، سیمین دانشور، فروغی، شاهرخ مسکوب، پرویز داریوش، احمدشاملو، مصطفی رحیمی، کرم امامی و... به حساب آورد که هرکدام جدای از تفکر و ایدئولوژی و شخصیت فرهنگی در طبقه های سبک های مختلف، مترجمان نسل دوم ایران را تشکیل می دهند که البته هرکدام گرایش به حوزه ای خاص و در بعضی موارد مشابه یافتند ..
• آقای توکل در کتابخانه بزرگ شما، کمتر ترجمههای خود شما دیدهمیشود... مگر کتابهایتان را دوست ندارید؟
باور کنید همه کتابهایی را که ترجمه کردهام دوست دارم؛ از سال ۲۱کارمند دولت بودم، اما تا یکی دو سال پیش مستأجر بودم و خانه به دوش...سالها در مطبوعات قلم میزدم و صدها داستان ترجمه کردهام که شایدمیتوانستم آنها را کتاب کنم، اما حتی یکی از آنها را جمع نکردم! اماکتابهای مرجع را چرا؛ سالهای سال است که جمع میکنم و مرتب به آنهامراجعه میکنم .
• آقای توکل اگر اولین ترجمههایتان را بخواهید دوباره چاپ کنیدویرایش خواهید کرد؟
البته، تا حدی که شاید باور نکنید؛ یادم میآید سرهنگ شابر را بعد ازسالها ناشر از من خواست که دوباره چاپش کنم. آن قدر خط زدم و نوشتم کهدیدم اصلاً فایدهای ندارد. دوباره نشستم و همهاش را حک و اصلاح کردم،چون در تجدیدنظر مترجم میتواند اشتباههای فاحش را بشناسد و رفع کند وزبان ترجمه را روانتر کرده و به کلام انسجام بیشتری بدهد .
• استاد، شما را یکی از چهرههای پرکار ترجمه میشناسند و باید اذعانکرد ...
عرض کنم خدمتتان.. که شب و روز کار کردهام. سالهاست که با این زبانخواندهام و نوشتهام. دیگر جوهر زبان دستم آمده. بافت کلام و جان مطلب رامیفهمم؛ برعکس دوران جوانی، سرعت و دقتم با هم برابر شده. درسالهای جوانی داستانهای کوتاه و رمانها را با سرعت غیرقابل باوریترجمه میکردم اما حالا دیگر کهولت سن نمیگذارد و از طرفی سواد و دقتو حساسیت دنیای پرشور جوانی را ندارم. از سر وسواس بارها میخوانم،فرهنگ نگاه میکنم امروز دیگر نمیتوانم مثل سابق روزی ۶۰ـ۵۰ صفحهترجمه کنم .
• اساساً از طریق ترجمه امرار معاش میکردید؟
تقریباً، چون کارمند دولت بودم و حقوق کارمندی هم کفاف خرج زندگیرا نمیداد. ترجمه برای عشق بود و تحقق آرزوها و در مرحلهای پایینتر امرارمعاش. و در آن اوایل جوانی که صرفاً برای علاقه بود و عشق به ترجمه. ازسالهای ۲۰ به این طرف که جوانی ۲۰ ساله بودم من و سید حسینی کتابانتخاب میکردیم و با تحمل سختیهای بسیار با هم ترجمه میکردیم. شب وروز کار میکردم؛ هیچ کس سرعت مرا باور نمیکرد. فقط عشق و علاقهمطرح بود تا الان که خدمت حضرت عالی هستم .
سالهای جوانی ما، دوران جنگ بود و اصلاً کتاب گیر نمیآمد، اما تا بهکتاب خوبی برمیخوردیم، با جان و دل آن را میخواندیم و ترجمه میکردیم.عطش و علاقه عجیبی در من بود و به قول معروف کرم کتاب شده بودم و هرچه میخواندم از بر میکردم. در آن زمان اصلاً پولی از ترجمه گیر نمیآمد تامایه دلخوشی مترجم باشد .
• چطور کتابی را برای ترجمه انتخاب میکنید؟
باید عرض کنم که خودم انتخاب میکنم. سلیقه کسی برایم مطرح نیست.کتاب را میخوانم، خوش آمد ترجمه میکنم؛ همیشه بهترینها را انتخابمیکنم؛ به رسم و مد روز هم اصلاً و ابداً توجهی ندارم. باور کنید تا نویسندهرا خوب نشناسم و چند کتاب از وی نخوانم، اصلاً ترجمه نمیکنم؛ امامتأسفانه گاهی مترجمانی را میبینم که نه نویسنده را میشناسند و نه سلیقه وبرنامه و هدفی دارند؛ فقط تابع مد روز هستند. تا به نویسنده مشهوریبرمیخورند و یا موفقیت فروش کتابی را میبینند دنبال کتاب راه میافتند .
• به نظر شما مهمترین ابزار مترجمشدن چیست؟
شرط اصلی که بیچون و چرا مهم است دانستن زبان مبدأ و مقصد است.مترجم باید ساختار و بافتِ هر دو زبان ملکه ذهنش شده باشد؛ یعنی سوادزبانی داشته باشد. در انتخاب معادلها دقت و وسواس داشته باشد.موشکافانه به دقایق و ظرایف زبان دقت کند و بیشتر از همه باید اطلاعاتعمومی گستردهای داشته باشد.الآن جوانها تابع مد روز هستند؛ مثل قارچ از زمین سبز میشوند؛ سلیقهناشر است چو پیروی کورکورانه و اکثراً هم بیسوادِ بیسواد. هنوزکتابخوان نشدهاند قاچاقی ترجمه میکنند. اصلاً بعضیشان زبان نمیدانند،اشتباههای فاحش و ترجمههای بد .
حتی گرفتاریهای زندگی بعضیشان موجب شده تا کتاب را به عنواننمونه به شاگردان و اطرافیانشان بدهند و بعد جمع کنند و تحت عناوین «بهکوشش»، «تألیف و تدوین» چاپ کنند. اما در نسل جوانِ ما هم کسانی هستندکه ترجمههای درخشان و خوبی دارند که نثر آنها را دوست دارم. ببینیدمشکل ما نبود نقد سالم است. اگر نقد سالمی در بین باشد شهرت بعضی ازمترجمنماهای فعلی از بین میرود .
• استاد از کارهای چه مترجمانی بیشتر خوشتان میآید ...
صالح حسینی، مهدی سحابی، ابراهیم یونسی، قاضی ، ابوالحسن نجفی، رضاسید حسینی، بهآذین، فولادوند که جزو مترجمان باذوق و باسواد ایرانهستند .
• استاد، من کتاب نامزد من را ترجمه کردهام و شما هم کتاب فوق را تحتعنوان نامزدی قبلاً ترجمه کرده بودید؛ در مورد تجدید ترجمه و برگردانمجدد بعضی آثار چه نظری دارید؟ ...
تجدید ترجمه در همه جای جهان امری معمول است. گاهی آثاری ازادبیات جهان مانند پوشکین و شکسپیر به چشم میخورد که چندین بار بهزبانی ترجمه شدهاند. مترجم جدید سعی دارد تا ظرایف و دقایق را بهترمنعکس کند و البته ناگفته نماند که مترجم قبلی همیشه اکثر دشواریها رابرای مترجم بعدی از میان برمیدارد .
کتاب نامزدی را در دوران جوانی ترجمه کردم. شاید ۱۹ ساله بودم.درست اواخر جنگ جهانی بود که اصل کتاب را از کتابفروشی یک ارمنی بهاتفاق سید حسینی تهیه کردم و شما بعد از ۵۰ سال آن را دوباره ترجمهکردهاید... قطعاً ترجمه شما زبان دیگری دارد چون زبان فارسی تحول بسیارپیدا کرده است.اگر الآن آن را تجدید چاپ کنم با وسواس زیاد در آن تجدیدنظر خواهمکرد. افسوس من از ترجمههایی است که رونویسی و کپی ترجمههای گذشتهاست؛ حتی کلمات و سجاوندی هر دو یکی است .
یا رونویسی ترجمهسالهاست در میان ناشران ما رواج دارد و مقوله دردناکی است. ببینیدشاهکارهایی به قلم مترجمان ما قبلاً ترجمه شدهاند. عناوین بسیار مشهوریکه مترجمان معاصر ما با خون دلخوردن ترجمه کردهاند. اما حالا چون ناشرمیخواهد عنوان آن را داشته باشد با مترجمنمایی ساخت و پاخت میکند وکپی آن با قیافه جدید روانه بازار میشود .
اما جدای از این امر، بالاخره جوانان باید پابگیرند و بازار ترجمه را رونقببخشند و با حسن انتخاب خود بزرگترین شاهکارهای ادبیات جهان را دردسترس همگان قرار دهند. برای دستیابی به این هدف جوانها باید آگاهانهترجمه کنند و کتاب را گلچین نمایند .
وبلاگ قانعی فرد
http://www.erphaneqaneeifard.blogfa.com
|