آیا «آقا» میمیرد؟ و یکی دو موضوع دیگر
عبدالقادر بلوچ
•
از آنجایی که من و شما تایمز لندن نیستیم، بهتر است مسئله را زیاد جیمز باندی نکنیم. تایمز لندن به خاطر اینکه آقا امسال موقع حج پیامی برای حجاج نفرستاده و موقع عید غدیر هم کسی را به حضور نپذیرفته و با استناد به فیس بوک فلانی که نوشته از آقا خبری نیست، دعا کنید. تقریباً "کل نفساً ذائقتهالموت" را نوشته و قهوهی آقا را هم دم کرده. اما ما ملت شریف ایران میدانیم بین مردن و خود را به موش مردگی زدن خیلی فرق هست.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱۱ آبان ۱٣۹۲ -
۲ نوامبر ۲۰۱٣
البته که مرگ، آقا و غیر آقا سرش نمیشود و وقتی از راه برسد همه باید غزل خداحافظی را بخوانند، حتی آقا!
اما آیا غیبت چند روزهی آقا بر اثر فرا رسیدن مرگ اوست یا نه؟
این جای بحث دارد. از آنجایی که من و شما تایمز لندن نیستیم، بهتر است مسئله را زیاد جیمز باندی نکنیم. تایمز لندن به خاطر اینکه آقا امسال موقع حج پیامی برای حجاج نفرستاده و موقع عید غدیر هم کسی را به حضور نپذیرفته و با استناد به فیس بوک فلانی که نوشته از آقا خبری نیست، دعا کنید. تقریباً "کل نفساً ذائقتهالموت" را نوشته و قهوهی آقا را هم دم کرده. اما ما ملت شریف ایران میدانیم بین مردن و خود را به موش مردگی زدن خیلی فرق هست. تایمز لندن فکر میکند آقا فقط باید برای حجاج پیغام بفرستد و در فکر محکم کردن جایگاه عیدغدیر باشد در حالیکه آقا اگر به غیبت صغرا نمیرفت باید در مورد خیلی چیزها فرمایش میفرمود که اصلاً نه جای فرمایش دارد و نه چیزی برای فرمودن وجود دارد.
علیرغم اینکه این پیغام آخری را هم برای اجلاس تنظیم خانواده، کتبی فرستادند ولی امکان دارد که تهِ پس فردا، کیفور و سر دماغ بنشینند جلوی میکرفون و پوز تایمز لندن را بزنند. اما تایمز لندن، هم از این پوزها زیاد دارد هم از این پوز زدنها خم به ابرو نمیآورد. درست است که خداوند تبارک و تعالی میفرماید هر وقت اجل برسد، دمی تأخیر و تعجیل نخواهد کرد. اما "آقا" ولی فقیه است. نایب امام زمان است. کلی سردار دارد. یک عالمه لاریجانی و مرتضوی و دادگاه انقلاب و دار و طناب و اعدام و سنگسار و یال و کوپال دارد. بالاخره آنطور نیست که فکاهی نویسان و تایمز لندن و ضد انقلاب و براندازان نظام آرزو دارند یا فکر میکنند.
این فقط غیبت صغرا است. احتمال دارد آقا به غیبت کبرا هم برود که این از امامان نه بعید است نه جدید. خوب در آنصورت چون وفات نفرمودهاند جناب آیتالله العظمی سید مجتبی فرزند گرامیاشان در غیاب ایشان مهر آقا را حمل خواهند کرد تا هم مشت محکمی به دماغ تایمز لندن بزند هم روی هاشمی رفسنجانی را کم کند و هم جلوی "جریانِ خزندهی فرهنگی با ابعاد سیاسی و امنیتی" را که حاج آقا صادق لاریجانی از آن خبر داده بگیرد.
از ماجرای این جریانِ خزنده خبر ندارید؟ پس به خواندن ادامه دهید:
• ماجرایِ "جریانِ خزندهی فرهنگی با ابعاد سیاسی و امنیتی"
از وقتی حاج آقا شیخ صادقِ لاریجانی گفت احساس میکند یک جریانِ خزندهی فرهنگی با ابعاد سیاسی و امنیتی در کشور در حال شکل گیری است، مار بزرگی در نظرم مجسم شده است که دارد خودش را دور گربهی باستانی ما میپیچد. اول فکر کردم باز دوباره این گروه "جیشالعدل" خون تعداد دیگری از هموطنان بی گناه ما را ریخته است. رفتم ببینم نظام چند نفر را در کدام زندان به تلافی حلق آویز کرده است. خوشبختانه از هر دو گروه خون ریزِ حق به جانب خبر جدیدی وجود نداشت. گفتم شاید دوباره حضرت آیتالله هاشمی رفسنجانی خاطرهای از حضرت امام(ره) یادشان آمده و با بیانش صاف زده وسط مصلحتها. اما ظاهراً ایشان هم در حالِ استراحتِ خاطراتی به سر میبرند و جز فرمایشاتِ فرمودنیِ همیشگی، چیزی قابل به جار و جنجالی که بتواند "بخزد" بیان نفرمودهاند.
دور و بر نطنز و پارچین و غنی سازی هم چیزی نمیخزید و دستگیر شدگان هستهای هم الحمدلله آهن دزد از آب در آمدند که خوب تا حالا هیچ آهن دزدی نتوانسته "جریانی" راه بیندازد چه رسد به اینکه آن جریان خزنده هم باشد. با خودم گفتم: "جهنم بروم و بقیه حرفهای خود حاج آقا را بخوانم و ببینم چه چیزی باعث شده که ایشان عبا و عمامه را پوشیده و صاف شده صدر نشین اخبار."
به محض نگاه انداختن متوجه شدم چاپ یک مقاله در روزنامهی بهار باعث چنین حسی در وجود رئیس قوهی قضائیه جمهوری اسلامی، که ضد انقلاب فکر میکند بی حس است، شده است. از آنجایی که حس چنین مقامی قابل تعمق است، فوری در صدد یافتن مقاله شدم. سر راه پیدا کردن مقاله رسیدم به دو تن از مراجع بزرگوار تقلید. (فرصت را غنیمت شمرده، اشهد ان لا الله الا الله و محمد رسولالله را میخوانم تا هم رستگار بشوم و هم دوستان در مورد مسلمانی و با ایمانی من مطمئن بشوند.) این دو بزرگوار هم از دست آن مقاله عصبانی بودند ولی "جریان" را "خزنده" ندیده بودند و فقط توصیه میکردند با نویسنده باید برخورد بشود! (احتمالاً طوری که از خزیدن بیفتند.) این موضوع مرا بیشتر وادار کرد که مقالهی این شخص خاطی را ببینم. اما مسئولان روزنامهی بهار پیش از توقیف دست به خود توقیفی داوطلبانهی دو هفتهای زده بودند و در اطرافِ روستای ما مقالهی آنها پیدا نمیشد. من کمی با انترنت گوشت تلخی کردم و خواستم هر چه در اینمورد پیدا میکند برای من ردیف کند. با کمال تعجب دیدم مقالهی مذکور حتی باعث عکسالعمل کیهان شریعتمداری که ابداً سابقهی عکسالعمل ندارد هم شده است. طوری که او در خبری ویژه ضمن اینکه نویسندهی مقاله را مرتبط با رئیس اداره سوم ساواک(!) دانسته، خبر از فعالیتهای نامبرده به نفع وهابیها و سلفیها داده بود. (از آن جرمهایی که کشکی نیست و مو لای درزش نمیرود. جرمی که برای استان بزرگی مثل سیستان و بلوچستان هم سنگینی میکند چه رسد به یک مقاله نویس روزنامه بهار.)
شما جای من! واقعاً دست از پیدا کردن این مقاله بر میداشتید؟ من هم برنداشتم. احتمالاً چون جوینده بودم یابنده هم شدم و موفق شدم آنرا بخوانم. اسم مقاله بود: "امام؛ پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی". علیاصغر غروی آن را نوشته بود. او در این مقاله نوشته که حضرت علی(ع) به دنبال قدرت نبوده و سه خلیفهی قبل از خودش را برحق میدانسته است. آقای غروی با اشاره به نهجالبلاغه استدلال میکند که به باور مولای متقیان جهان، حکومت سیاسی از طریق بیعت و رأی در اختیار قرار میگیرد و حضرتش هرگز از حقی در امر خلافت و حکومت که از جانب خدا برای او در نظر گرفته شده و توسط پیامبر(ص) ابلاغ شده باشد، حرفی به میان نمیآورد...
خوب خود شما بفرمایید از مقالهی چهارصفحهای همینقدرش را که عرض کردم کافی نیست که برای علی اصغر غروی فاتحه بخوانیم؟
چرا؟ چون این ریشه که او تیشه را به آن زده، اگر کشک از آب درآید، عبا و عمامه و حوزه و کبری و صغری و هر رشتهای که بعد از غدیرِ خم بافته شده پنبه خواهد شد.
حالا که تا اینجا را خواندید، زحمت این یکی را هم بکشید:
• پاسخ احتمالی شورای امنیت به نماینده دائمی نظام
احمد خزائی، سفیر و نماینده دائم جمهوری اسلام در سازمان ملل طی نامهای از شورای امنیت خواست که به "اقدام تروریستی" واکنشی مناسب نشان دهد تا "پیامی فوری" برای گروههای تروریستی و حامیان آنها باشد.
در نامه آقای خزائی به رئیس شورای امنیت آمده است: "ایران مصمم است با اتخاذ کلیه اقدامات لازم این گروه تروریستی را به سزای عملش برساند و در این راستا از جامعه بینالملل وهمسایگانش انتظار همکاری کامل تا تحقق این خواسته را دارد."
آقای احمد آقا خزایی دامت افاضاته!
نامهی شما دریافت شد و باعث شد که کمی به ریش شما بخندیم. آخر اخوی! با آن اقدام تلافی جویانهی جنگی شما که چیزی از سنگدلی تروریستها کم نداشت حالا این نامهی حضرتعالی را کجای دلمان بگذاریم؟ فوریتر از واکنش شما چه کسی میتواند پیغام بفرستد؟
البته ما میدانیم که نمایندهی دائمی که نمیشود دائماً هیچ کاری نکند. بالاخره باید هر از چند یک گاه نمایندگی بکند. اما نا سلامتی تو که ریشت را به سمت ریش پرفسوری رتق و فتق میکنی کمی باید مأمور و معذور بودنت را هم همان طرفی سوق بدهی. مرد حسابی! رژیم شما برای آمریکا و سایر جهان شاخ و شانه میکشد و تهدید میکند که اسراییل را ال میکند و بل میکند، حالا تا چهارتا تفنگچی از دو تا نیمچه کوه یورش بردهاند داد و بیدات گوش جهان را کر کرده است؟ خوب! وقتی زور و توان ندارید هارت و پورت بیخودی هم نکنید. و اگر زور دارید بروید همین سه چهارتا را دستگیر کنید و به سزای اعمالشان برسانید. جهان که نمیتواند بیاید برای شما مملکت داری کند تا شما حکومت بفرمایید.
احمد آقا! نه خودت را به خریت بزن نه ما را خر حساب کن! سی و چهار پنج سال است شما در این استان هی آدم اعدام کردید و گزارش دادید که قاچاقچی بودند. سازمان ملل هم برای مبارزه با قاچاق به شما جایزه داد. ده بار تا حالا رادان و کوفت و زهرمار را به این استان آوردید و هر چه که خواستید کردید. خانه به خانه یورش بردید. مسجد به مسجد گشتید. به هر کس که شک کردید گم و گورش کردید. به بهانهی قلع و قمع گروهک فلان و بهمان، جشن راه انداختید. ده بار به امامهای زنده و مردهی خودتان تبریک و تهنیت گفتید که همه را در این استان کشتید، قلع و قمع کردید و تمام شدند. حالا شانزده تا شانزده تا را برای تلافی اعدام میکنید و خجالت نمیکشید؟ علنی توی چشم جهان و جهانیان نگاه میکنید و میگویید:" گنه کرد سر مرز گروهکی، برای تلافی، اعدام کردیم در زاهدان جوانان نازنینی را؟"
حاج آقا! نکند توقع داری ما به استان سیستان و بلوچستان لشکر کشی کنیم؟! دائمی بودن مزه کرده است به دهانت؟ تو حالت اصلاً خوب است؟
|