نمایش «افسانه ببر» در بیستمین جشنواره تئاتر ایرانی کلن
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱۱ آبان ۱٣۹۲ -
۲ نوامبر ۲۰۱٣
اریو فو به سال ۱۹۷٨ «افسانه ببر» را مینویسد. سربازی مجروح گرفتار سیل و طوفان گشته و به غاری پناه میبرد، در غار با ماده ببری و بچهاش آشنا میشود و این خود شروع ماجرائی است سراسر آکنده از تخیل. سرباز گاه به عنوان راوی و نقال ماجرا را روایت میکند، و گاه با بازی در روایتی که خود آن را نقل میکند، سربازی را برای ما تجسم میکند که از سرحدات منچوری میآید، تا در راهپیمائی بزرگ چین شرکت کند. سربازی که در مقابله با نیروهای چان کای چک در سلسله جبال هیمالیا زخمی میشود و توسط رفقا و هم پیمانان کمونیستش به امان خدا رها میشود!
این اثر از ابعاد و لایههای گوناگونی شکل گرفته. بُعد تاریخی آن، به « راهپیمائی بزرگ » کمونیستهای چین به رهبری «مائوتسه تونگ» ارتباط دارد، که از اکتبر ۱۹٣۴ شروع شد و در ۱۹ اکتبر ۱۹٣۵ پایان یافت؛ با بیش از ۰۰۰ ۱۰۰ نفر انسان که جان خویش را در این راهپیمائی طولانی از دست دادند.
لایه دیگر نمایش به تعهدات فمینیستی داریو فو بر میگردد. او سرباز مجروح ِ در شُرف موت خویش را در غاری پناه میدهد که مأمن و مأوای مادهببری پرهیبت و پرقدرت است. و در گفتار پیشزمینهای نمایش چنین میگوید : «در چین ببر مظهر و نشانه است و معنی دقیقی داره: میگن یه زن، یه مرد یا ملتی «ببر دارن» که در مقابل کوه مشکلات از زیر بار مسئولیت شانه خالی نکنند، خشتکشونو زرد نکنند، دمشونو رو کولشون نگذارند و در نروند، گودو خالی نکنند، زیرسبیلی در نکنند، خودشان را سکه یک پول ننمایند و منکر ارزشهای خودشان نشوند... در یه چنین موقعیتهائی اونائی که «ببر دارن» ثابتقدم و استوار سر جاشون میایستن و مقاومت میکنن. دهقانان شانگهای بر این معنی اضافه میکنن که : اونائی که مقاومت میکنن، بایستی اخگر افروخته رو در گودی کف دستشون محافظت کنن، تا اونائی که وحشت برشون داشته و فرار رو بر قرار ترجیح دادن، روزی که دوباره همتشو پیدا کردن و برگشتن، بتونن اونائی که مشعل رو روشن نگه داشتن شناسائی بکنند، و دوباره با سازماندهی جدید، دست در دست یکدیگر، به مبارزه ادامه بدن.
ببر یه معنی و مفهوم دیگه هم داره، شاید مهمترین. داشتن ببر یعنی مسئولیت رو به دوش دیگری ننداختن، کار خود رو بدست دیگری ندادن، حتی اگر این فرد رهبر عظیمالشان محبوب باشه، یا کسی باشه که قابلیتهای خودش رو به منصه ظهور رسونده، یا صادقترین و مطمئنترین دبیر حزب... حزب... باشه. نه، هرگز! کسی که «ببر داره» خودش رو موظف میبینه که داخل گود باشه، در کارها شرکت داشته باشه، بازبینی و وارسی بکنه، بررسی و تحقیق بکنه، حی و حاضر مسئولیت رو تا به انتها قبول بکنه. نه به خاطر اینکه به دیگران اعتماد نداره، نه. بلکه فقط برای پرهیز از ایمان و اعتقاد و سرسپردگی احمقانهای که خطرناکترین و مخربترین سرطان مبارزه طبقاتی و دشمن تعقل و انقلابه».
این ماده ببر پرهیبت و پرقدرت، به عکس رفقای کمونیست سرباز که او را رها کردند، زخم او را میلیسد و با ریختن کف دهانش بر روی زخم او، او را معالجه کرده و نجات میدهد. آنها در ارتباط با یکدیگر حالت زوجی را مییایند، که زن (مادهببر) در خارج از منزل (غار) به شکار میرود و لاجرم مرد (سرباز) در اندرون به آشپزی میپردازد:
«بفرما، اینم نتیجه لیلی به لالای ببرها گذاشتن! علیامخدره! ملکه وجاهت! معذرت میخوام. مثل اینکه بد حالیتون شده. من خودمو به آب و آتش بزنم... رو ماهیتابه و قابلمه رِنگ بگیرم که سرکار خانم رفتن پی گردش و تفریح! آخه من چی شدم؟ یه زن خونهدار؟ من؟».
در واقع این جابجائی تمثیلی زوج که استثنائی است بر قاعده لایه دوم کاری داریو فو را شامل میشود. در امتداد همین دیدگاه و علیرغم ناسپاسی سرباز است که در خاتمه نمایش «افسانه ببر»، داریو فو این سمبل زنانه را در خط نخست مبارزه قرار میدهد:
(یه روز که اونا مشغول بازی بودن؛ فریاد دهقانی رو شنیدیم که از دامنه کوه پائین میاومد :
- «آی آدما ، کمک. راهزنهای سفید به ما حمله کردن، اسبها رو قلعوقمع میکنن، گاوها رو میکشن، زنها مونو می... تفنگتونو بر دارین و به کمکمون بیایین.»
اونام گفتن : «ما که تفنگ نداریم!»
من گفتم : «ببر که داریم.»
ببرها رو ور داشتیم و دِ برو... از تپه بالا رفتیم. اون طرف تپه، سربازهای چان کای چک مشغول دل و روده در آوردن بودن.
- «ببرها ها ها ها ها ها ها ها ها ها!»
- «آ آ آ ها ها ها آ آ آ آ آ آ آ آ آ آ آ»
به محض شنیدن نعره ببرها، بند تنبون سربازها پاره شد و خشتکشون افتاد پائین... ریدن رو کفشاشون و... و و و و ر ر ر ر رر ر ... در رفتن!). این دو لایه واقعیت تاریخی، و تمثیل سرباز-ماده ببر آنچنان استادانه در این نمایش در هم گره خورده است، که تفکیک و تشخیص این دولایه امری سخت ممتنع مینماید.
داریو فو به سال ۱۹۹۷ جایزه نوبل در ادبیات را دریافت کرد.
صدرالدین زاهد
|