یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

جنبش زنان در ایران – ۲
تحول در سیاست انتخاباتی


پیمان نعمتی


• نوشته های بیشماری در بخش سکولار جنبش زنان درباره دلایل نفی سازمانیابی مرکزی و سودمندی گروهها و شبکه های کوچک - افقی وجود دارد. بطور عمده دو دلیل در این باره مود بحث قرار گرفته شده است.دلیل اول با مفاهیم احترام به عقاید متنوع، حفظ رنگارنگی و تنوع نظرات، بیان شده است. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۶ آبان ۱٣۹۲ -  ۷ نوامبر ۲۰۱٣


 روند جدید تحول در سیاست انتخاباتی جنبش زنان در ایران می تواند از طریق تدوین یک سیاست رسمی حمایت های شرط مند – دوره ای از کاندیداها در انتخابات براساس پیشنهادها با قابلیت اجرایی به یک سیاست امروزین بیانجامد. این سیاست به ایجاد فرصت های رابطه با بخش های وسیع زنان و تلاش در برقراری رابطه لابیگری با کاندیداها و چانه زنی با حاکمیت واقعیت می بخشد.
سیاست های انتخاباتی بعنوان بخشی از سیاست عمومی جنبش زنان بطور منطقی هماهنگ و جزیی از استراتژی های گروههای متنوع این جنبش است. همچنین این استراتژی ها مشروعیت – مقبولیت خود را از تئوری های مبنایی – بینشی هر گروهبندی بدست می آورند. به عبارت ساده، تئوری های مبنایی فمینیستی – زنانه بطور منطقی هماهنگ با استراتژی های های رفرمیستی – اصلاح طلبانه و متناسب با سیاست های آشتی جویانه با حاکمیت و اپوزیسیون از طریق رابطه، گفتگو، همکاری، هستند.
تحول نظری در سیاست انتخاباتی می تواند تحت تاثیر اشکال کنونی سازمانیابی جنبش زنان قرار گیرد. غلبه اشکال سازمانیابی بر اساس گروههای کوچک بی سر و شبکه های افقی و در نتیجه طبیعی اینگونه سازمانیابی عدم تدوین استراتژی ها و برنامه سیاسی مانعی در کارایی این جنبش هستند. موضوع تحول در سیاست انتخاباتی ارتباط مستقیمی با اشکال سازمانیابی جنبش زنان پیدا می کند. بر این اساس دو موضوع زیر مورد بررسی قرار می گیرد.
۱- با در نظر گرفتن اینکه در جنبش زنان در ایران گروهبندهای متنوع با گرایشات مبنایی – بینشی فمینیستی – زنانه نیاز به تدوین استراتژی ها و سیاست های خود در شکل رسمی و برنامه ای دارند، چگونه تاکنون قادر به انجام این کار نشده اند؟
۲- با در نظر گرفتن اینکه بطور منطقی جنبش زنان در ایران با یک سیاست انتخاباتی "چانه زنی" بر اساس استراتژی های رفرمیستی – اصلاح طلبانه می تواند از طریق یک برنامه رسمی انتخاباتی با حمایت شرط مند از کاندیداها به تحول خود سرعت بخشد، چگونه تا کنون از این عمل خودداری ورزیده است؟
مبانی تئوریک، استراتژی ها و سازمانیابی
در بخش گروهبندی های زنان اسلامی بطور غالب همسویی در مبنایی تئوریکی بعلت دیدگاههای مشترک از اسلام دیده می شود و همچنین بعلت پیوند آنها با حاکمیت استراتژی های اصلاح طلبانه روشن و غالب است. می توان نوعی تدوین برنامه سیاسی هماهنگی را در میان آنها تشخیص داد. بطور نمونه " منشور زنان جبهه مشارکت " بطور مدون از ٨ بند مبناها – بینش ها ،۵ بند مسایل و مشکلات زنان و ۹ بند جهت گیری ها و تجویز ها ( برنامه سیاسی ) تشکیل شده است (۱). این برنامه سیاسی بطور روشن بردگرگونی " نظام حقوقی در جهت رعایت برابری حقوقی میان زنان و مردان" با روش های اصلاح طلبانه - رفرمیستی قرار دارد. این برنامه سازمانیابی اجتماعی زنان را اساس استرتژی خود می داند: " گسترش و تقویت نهادهای مدنی معطوف به زنان بایستی به عنوان یکی از راههای اساسی تامین حقوق و افزایش مشارکت فعال اجتماعی آنان، مدنظر قرار گیرد " ( بند ۷-جهت گیری و تجویزها).
در بخش گروهبندی های زنان اسلامی بعلت روشنی در استراتژی اصلاح طلبانه و استقلا ل نظری با گرایشات انقلابی، برنامه های سیاسی آنان رابطه با حاکمیت و ارائه پیشنهادهای اجرایی – مطالبات جزیی در جهت تغییر وضیعت زنان را مورد نظر دارند. بطور نمونه طرح هایی مانند تساوی سهم ارث زوجین ، افزایش سن ازدواج، حمایت از زنان سرپرست خانواده ، ، تسری حقوق مستمری بگیران متوفی ، طرح حل اختلافات خانوادگی ، تشکیل شورای عالی خانواده، توانمندسازی زنان را مطرح کرده اند ( فاطمه راکعی - دبیر کمیسیون زنان جبهه مشارکت ایرانی اسلامی -۲).
سازمانیابی این بخش در شکل مرکزی - سانترالیسم در سازمان های سیاسی اسلامی اصلاح طلبانه و یا اتئلاف های اسلامی دیده می شوند.
در بخش زنان سکولار در طول دو دهه گذشته حرکتی آگاهانه جهت دوری ازتدوین هر گونه استراتژی، برنامه سیاسی و سازمانیابی مرکزی صورت گرفته شده است. این بخش جنبش زنان این دوری را با توجه به تجربیات منفی دوران تسلط نظرات دیکتاتومآبانه – دگماتیسم چپ سنتی بر جنبش های اجتماعی و شکل سازمانی   "سانترالیسم دموکراتیک" این نظرات می داند.
نظریه پردازان جنبش زنان با مفاهیم متنوع نتایج این تجربیات را بیان کرده اند:
نفی تعریف رایج، سنتی تمرکزگرایی، سانترالیسم سازمانی
- ایجاد گروههای کوچک بی سر، فاقد رهبری
– نفی سلسله مراتبی، هیرارشی
– ایجاد شبکه های غیر رسمی، افقی.
آنچه که " رهبریت متکثر" نامیده شده است : " مطالعه های زنان در کشورهای منطقه نشان دهنده ورود این جنبش ها به دوران رهبریت متکثر است " ( محبوبه عباسقلی زاده ).
این نظر که مورد توافق همگانی دربخش سکولار قرار دارد بوسیله مریم خراسانی چنین فرموله شده است :
" بنابراین اگر درک یا تصویری ذهنی از یک جنبش هرمی در ذهن ما باشد، مثلاً با درک سنتی و کلاسیک که جنبش بدنه ای در پایین دارد و یک سر در آن بالا وجود خواهد داشت به شکل هرم ترسیم کنیم و در این هرم قدرت، فرض شود که رهبران و سخن گویان و تئوریسین های خاصی وجود دارد و بقیه که بدنه هستند توده هایی خواهند بود که فقط عمل می کنند و بازوهای اجرایی هستند، چنین درک و تصور و تصویری از جنبش زنان اشتباه است. به لحاظ تصویری اگر بخواهیم این جنبش را ترسیم کنیم، این جنبش شبیه ریشه های درخت است یا شبیه شبکه های به هم پیوسته در اینترنت؛ شبکه ای که در سطح افقی گسترش پیدا می کند و اصلاً حالت هرمی و عمودی ندارد. هیچ جایی از این شبکه را پیدا نمی کنید که نسبت به جاهای دیگر پر رنگ تر باشد. اگر هم در لحظاتی و در مقاطعی کوتاه نقاطی در شبکه پررنگ تر شود، کاملاً موقتی و گذراست. ممکن است زمانی دیگر، نقاط دیگری از این شبکه پررنگ بشود. بنابراین، جنبش زنان در ایران رهبران فکری و سخن گویان مشخص و معین ندارد و همه بر حسب تمایل و دغدغه های شخصی خود در حوزه های پراتیک و حوزه های نظری کار می کنند و همگی هم درباره جنبش تحلیل دارند. آن تقسیم بندی که در احزاب کلاسیک مردانه وجود دارد که یک عده تحلیل می کنند و طرح می ریزند و بقیه باید اجرا کنند، خوشبختانه در جنبش زنان وجود ندارد. ما این نگرش های مردانه و این گونه سلسله مراتب در ساختارهای مردانه را از اوایل دهه هفتاد نقد کردیم. آگاهانه شکلی به جنبش داده ایم که از این ساختار هرمی قدرت دوری کنیم. ممکن بود که در این مقطع بعضی از فمنیست های لیبرال که دارای نگرش های کلاسیک بودند، بخواهند آن شکل هرمی و سازمان را در جنبش حاکم کنند، ولی ما فمنیست هایی که دیدگاه هایی جدید تری داشتیم، آن دیدگاه ها را نقد کردیم" (٣).
توافق همگانی نظریه پردازان این بخش جنبش زنان در ایران در پذیرش این گونه درک از سازمانیابی "گروههای کوچک بی سر" در عمل ایجاد یک برنامه سیاسی را غیر ضروری – غیر ممکن ساخته است و مانعی در نزدیکی و " اتحاد استراتژیک " گروهبند ی های زنان شده است. در نتیجه این گروهبندی های کوچک بی سر- خود مختار نیازی به تدوین استراتژی ها و برنامه سیاسی مشترک هر چند شرط مند و دوره ای با یکدیگر نمی بینند. به این علت در تئوری ها و توضیح استراتژی ها ما دراین بخش جنبش زنان با سیالی و بی ثباتی" ذهنیت کولی وار" در نظرات مواجه هستیم. این ذهنیت نتیجه طبیعی رابطه ایجاد گروههای کوچک بی سر – فاقد رهبری از یکطرف وعدم نیاز به تدوین استراتژی و برنامه سیاسی، بوده است.
دو دلیل نفی سازمانیابی مرکزی
نوشته های بیشماری در بخش سکولار جنبش زنان درباره دلایل نفی سازمانیابی مرکزی و سودمندی گروهها و شبکه های کوچک - افقی وجود دارد. بطور عمده دو دلیل در این باره مود بحث قرار گرفته شده است.
دلیل اول با مفاهیم احترام به عقاید متنوع، حفظ رنگارنگی و تنوع نظرات، بیان شده است. این مفاهیم هدف مقابله با گرایشات دیکتاتورمنشانه شکل سنتی " سانترالیسم دموکراتیک " و برقراری دموکراسی درونی و کاهش اختلافات در فعالیت های جنبش زنان را داشته است. تجربه دهه گذشته فعالیت های جنبش زنان عدم کارایی این شکل جدید فعالیت ها را در بخش سکولار جنبش زنان را نشان داده است.
حداقل در دو مورد عمده اشکال فعالیت ها بر اساس گروههای کوچک بی سرعدم کارایی و نتایج بازدارنده خود را نشان داده است. در دوران فعالیت های " کمپین یک میلیون امضا " تصور می شد که گروههای کوچک زنان تفاوت های دیدگاههای بنیادی و استراتژیک خود را تحت پوشش فعالیت های کمپین و با اخلاق و " گذشت زنانه " در حاشیه نگاه دارند. بحث ها در دوره فعالیت های اولیه کمپین نشان داد که گروههای کوچک همانند سازمان های بزرگ با نظام – سیستم مرکزی بدون تدوین موازین دموکراتیک ناظر بر روابط درونی دچاراختلافات و مشکلات جدی می شوند. به عبارت دیگر اینکه گروههای کوچک بی سر نتوانسته اند بطور خودکاری – آتوماتیک روابط درونی دموکراتیک را جهت کارایی جنبش زنان بوجود آورند.
فیروزه مهاجر این عدم کارایی را مورد بحث قرار داده است : " گرچه گفته شده و می شود که ما بنا به تجربه تاریخی و غالب بودن بافت عشیره ای، و مسائل بیشمار دیگر، در روابط جمعی و عمومی بیشتر به باند بازی و خودی و غیر خودی کردن و خانواده تشکیل دادن تمایل داریم، در هر حال تا به حال پژوهشی انجام نشده که نشان دهد قابلیت ها در این زمینه به راستی چگونه و چقدر است. آیا استعداد دیگری نداریم؟ آیا نمی توانیم بر اساس همکاری یک هویت جمعی بسازیم که در آن حل نشویم یا نخواهیم دیگران را حل کنیم؟ آیا همه مان از هر نسل و هر زمینه اجتماعی و اقتصادی و هر سبک زندگی مطلقا قادر به کار در گروه های ۶۰-۵۰ نفری نیستیم و باید در هسته های کوچک تر خودی فعالیت کنیم؟ یا برخی به دلایلی می توانند و برخی نمی توانند؟ یا شرایط باید فراهم شود؟ یا شرایط اجازه نمی دهد؟(۴).
او وضعیت ناموفق این دوره فعالیت ها را تائید می کند " در حال حاضر، اختلافات همکاری مثمر ثمر را منتفی کرده اند ".
فربیا داودی مهاجر تصویری هشدار دهنده از این دوره ارائه می دهد که نتیجه عدم تدوین استراتژی ها و درک ناقص ازسازمانیابی است:
" امروزه بسیاری از فعالان زنان به نام تند روی و بسیاری دیگر با تهمت ها و تکفیرها و طردها از حوزه هایی حذف می شوند که خود بانی و آغازگران آن بوده اند. از حوزه هایی حذف می شوند که اگر آنها نبودند گام های اولیه برداشته نمی شد و این حذف ها نه به دست مردان که به دست زنانی انجام می شود که تنها از فعالیت برای زنان، نام آن را یدک می کشند و این خشونت از خشونتی ناشی می شود که فرهنگ مرسوم به ما تحمیل کرده است. امروز من نسبت به این خشونت و گسترش آن هشدار می دهم و نظر فعالان مسائل زنان را نسبت به پالایش درونی و نقد از درون سفارش می کنم. نقدی که اگر صورت نگیرد، به مثابه تندبادی ارکان و فعالان واقعی این جنبش را با خود خواهد برد و خس و خاشاک را به جا خواهد گذاشت " (۵).
همچنین واقع بعد از انتخابات ٨٨ بعلت پراکندگی و عدم هر گونه سازمان مرکزی و در نتیجه عدم تدوین و هماهنگی در استراتژی ها و برنامه سیاسی جنبش زنان، ما با سردرگمی فعالین و نظریه پردازان این جنبش مواجه بوده ایم : "جنبش زنان پس از انتخابات سر در گم و دارای عدم انسجام است " (۶- جلوه جواهری – تیر۱٣٨۹ ).
در نظر مریم خراسانی عدم روابط دموکراتیک درون گروهها به نگرش و ساختارهای مردانه ارتباط دارد اما همانطور که فیروزه مهاجر تاکید دارد، زنان همچنان مردان سیاسی پرورش یافته و ساخته شده بافت فرهنگی جامعه معین هستند. بر این اساس جدا کردن زنان از این بافت فرهنگی و تکیه بر زنانگی و بی توجهی به "تمرین دموکراسی" جهت وجود یک سازمانیابی با حفظ رنگارنگی واحترام به تنوع نظرات، در عمل بازدارنده بوده است.   
دلیل دوم در برتری اشکال گروههای کوچک بی سر آسیب پذیری سازمان های مرکزی- سانترالیستی بیان شده است. پذیرش عدم سازماندهی مرکزی در میان سکولارها آسیب پذیر بودن این گونه سازماندهی در برابرتهاجم حاکمیت مطرح شده است. این نظر در مبنایی خود جنبش زنان را همواره در نقش و جایگاه اعتراضی و بخشی از اپوزیسیون و دررابطه خصمانه با حاکمیت قرار می دهد. این نظر در تناسب با مبنایی خود نیاز به گروههای کوچک غیر متمرکز- انعطاف پذیر در برابر "تهاجم دشمن" دارد. ریشه این گونه درک را می توان در جنبش های چریکی شهری یافت.
اما اگربخش سکولار جنبش زنان همانند بخش اسلامی ها مبنایی فمینیستی – زنانه با استراتژی های رفرمیستی - اصلاح طلبانه دارند و بطور منطقی می باید در برنامه سیاسی رابطه غیر خصمانه با حاکمیت جهت سازماندهی بخش وسیع زنان داشته باشند، چگونه باید از هر گونه و شکل سازماندهی مرکزی هراس داشت؟
همچنین در نفی سازمانیابی مرکزی از تجربیات زنان غربی نیز در این مورد استفاده شده است. این گونه سازمانیابی را روبرتا هامیلتون " خود مختاری در یکپارچگی " می نامد.(٨).
مریم خراسانی سودمندی از استقاده تجربه زنان غربی و این گونه سازماندهی گروههای کوچک را مورد تائید قرار داده است : " برای من خیلی جالب بود که بعد از آن، در همان سال ۷۶ سفری به سوئد داشتم و در نشستی با گروه های مختلف فمنیستی که هم فمنیست های سوئدی در آن نشست بودند و هم فمنیست های افغان، هم اهالی ترکیه و شیلی و ایران و چند کشور دیگر، در آن نشست هم وقتی صحبت از تجارب تشکیلاتی گروه های زنان در کشروهای مختلف شد، من تجربه خودمان را ارایه کردم که ساختار سازمان واحد و سلسله مراتبی را نقد کرده ایم ضرورت دیدم که این ضرورت همزمان در دیگران هم وجود داشته است و آخرین و پیشرفته ترین درک زنان در همه کشورهاست. در آن جلسه همه یکصدا می گفتند که ما هم در کشورهای خودمان به همین شکل کار می کنیم. حتی زنان افغان، سوئدی یا زنان ایرانی که در کشور سوئد کار می کنند، به صورت شبکه ای وافقی کار می کردند " (۷).
درک گروههای کوچک بی سر در عمل با نفی هر گونه سازماندهی مرکزی در توسل به تجربیات زنان غربی دچار ساده گرایی از استفاده از مفهوم " خود مختاری در یکپارچگی " زنان غربی شده است. در غرب ایجاد گروههای کوچک خود مختار در حوزه های متنوع فعالیت های زنان به معنای عدم هماهنگی بین این گروهها و وجود نوعی رهبری و مرکزیت نیست. گروههای کوچک با منافع و اهداف استراتژیک همسو- مشابه بطور داوطلبانه در زیر یک "چتر سازمانی" با موازین دموکراتیک و به صورت شرط مند تحت اهداف و برنامه های محدود دوره ای فعالیت دارند. بطور نمونه در سازمان مرکزی – سراسری زنان در کانادا " کمیته فعالیت ملی " در سال ۲۰۰۴ بیش از ۷۰۰ گروهبندی زنان را تحت پوشش داشت. این گروهها ضمن پذیرش سازمان مرکزی در تعیین اهداف داخلی خود مستقل هستند.
در نتیجه : به نظر می رسد که بخش سکولار جنبش زنان تحت تاثیر تجربیات منفی سازمان های سیاسی با برنامه ها و اساسنامه های سازمانی دیکتاتومآبانه و فناتیکی باعث هراسی – فوبیا این بخش جنبش زنان از هر گونه و شکلی از سازماندهی مرکزی و تدوین استراتژی و برنامه ریزی شده است. ناروشنی در تدوین استراتژی ها و برنامه سیاسی بعلت پراکندگی و عدم هماهنگی در فعالیت ها مانع جدی در کارایی جنبش زنان شده است. تحول جدید در سیاست انتخاباتی جنبش زنان فرصت مناسبی است تا حرکت در جهت دستیابی به تدوین استراتژی روشن اصلاح طلبانه و برنامه سیاسی و همچنین ایجاد گونه ای از سازمانیابی مرکزی شروع شود. تجربیات مفید گردهمایی های "همگرایی" و "هم اندیشی" های جنبش زنان درچند انتخابات گذشته می تواند بعنوان پایه اولیه این حرکت مورد استفاده قرار گیرند.

ادامه دارد

منابع
۱- منشور زنان جبهه مشارکت
۲- فاطمه راکعی در گفت و گو ایلنا – سایت عصر نو – ۲۶ تیر ۱٣٨٣
٣- و -۷ گفت و گو با مریم خراسانی –زن ایرانی و نظریه های فمبنبستی – کار آنلاین – به نقل از نشریه نامه
۴- فیروزه مهاجر- پاسخی به مقاله حکومت چند مرکزی/کمپین تک مرکزی؛ نوشته نوشین احمدی خراسانی شنبه ۲ شهریور ۱۳۸۷ - ۲۳ اوت   ۲۰۰۸- سایت عصر نو
۵- فریبا داوودی مهاجر دفع خشونت با نقد از درون همراه است سایت عصر نو۵ فروردین ۱٣٨٣
۶- جلوه جواهری – ما برای تغییرات ترقی خواهانه مبارزه می کنیم – تیر ۱٣٨۹


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست