روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲٣ آبان ۱٣۹۲ -
۱۴ نوامبر ۲۰۱٣
«مفهوم شناسی بصیرت در مکتب عاشورا»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم مهدی یاراحمدی خراسانی است که در آن می خوانید؛«بصیرت یعنی اینکه بدانیم شمری که سر امام حسین(ع) را برید همان جانباز جنگ صفین بود که تا مرز شهادت پیش رفت» این جمله بخشی از فرمایشات مقام معظم رهبری در ارتباط با عبرت های عاشوراست. اکنون که قرن ها از آن حادثه سوزناک می گذرد جستجو در مستندات تاریخی قیام امام اباعبدالله الحسین(ع)، آدمی را با مسائلی مواجه می کند که در تحلیل این ماجرای هولناک کارساز است. تصور این که چرا چنین اتفاقی افتاد، همچنان نیازمند مطالعه و مداقه در اسناد تاریخی است. امت پیامبر اعظم(ص) که ادعای اطاعت و پیروی از ایشان را داشته و به ظاهر معتقد به ارزش های دینی بودند، چرا و با چه توجیهی دست به این جنایت هولناک زدند؟ قومی که اسلام را در دنیا منتشر ساخته و آن همه جانبازی در فتوحات کردند، چرا فرزند پیامبر خود را این گونه ناجوانمردانه به شهادت رساندند؟ آیا این جماعت، در مرور زمان نامتعادل شده بودند یا آن که برای اقدام فجیع خود توجیه دینی یا سیاسی داشتند؟ خصوصاً در مورد فردی همچون شمر که از ثروتمندان کوفه و با سابقه شرکت در جنگ صفین بود. وقتی وی بدین گونه علیه امام و یاران فداکارش جنگید، حرف زد، هر سخن زشت و ناهنجاری از دهانش در آمد و امام را به جهنم وعده داد با خود چه فکری می کرد؟ چگونه عمل خود را توجیه می نمود؟ مسلماً چنین جنایتی توجیه به ظاهر محکمی دارد که شمر به خاطر آن خود را به ورطه هلاکت می اندازد. امری که برای درک آن نیازمند شناخت اثرات قوه "تعقل و بصیرت" هستیم. عقل وسیله تحصیل علم و وسیله ای برای ادراک معقولات یعنی صورت های ذهنی است که فرد، آنها را از عالم وجود گرفته و تبیین می نماید در حالی که بصیرت نیرویی در نفس برای کسب معرفت است که البته با عقل ارتباط دارد. بر این اساس برای مفهوم شناسی بصیرت در مکتب عاشورا توجه به چند مورد ضرورت دارد:
۱. تأملی در فرمایشات امام حسین(ع) در طول نهضت عاشورا حکایت از حضور آن حضرت در اوج قله بصیرت دارد. اولاً ایشان آگاهانه و برای انجام تکلیف، راه قیام را برگزید و خطرها و مصیبت ها را به جان خرید تا جامعه اسلامی یک بار دیگر بعد از پیامبر اعظم(ص) حیات انسانی خویش را بازیابد و دُمَل های چرکین فساد به تیغ جراحی برداشته شود و ثانیاً ایشان درد کم رنگ شدن دینداری در جامعه را حس کرده و برای امربه معروف و نهی از منکر و زنده کردن سیره پیامبر(ص) قیام کرده است.
۲. انسان با تأمل عقلانی در علوم نظری و همنشینی با اهل علم و معرفت، همراه با تصفیه باطن و قطع دلبستگی به دنیا و تقویت و تربیت اراده، می تواند به بصیرت برسد. در قیام عاشورا سپاه امام حسین(ع) محل اجتماع افرادی بصیر از همه اقشار حتی بانوانی مثل ام وهب است که وظیفه خویش و موقعیت تاریخی این قیام را به درستی درک کردند. دانستند که چه می خواهند و برای رسیدن به هدف خویش جانفشانی کردند. اما در طرف مقابل افرادی قرار دارند که به تعبیر امام حسین(ع) "چون شکم هایشان از حرام پرشده است، حرف های امام در آنها اثر نمی گذارد" دل هایشان تاریک است، بصیرت نداشته و در سراشیبی سقوط حرکت می نمایند.
٣. شناخت عوامل کمرنگ شدن دینداری در جامعه آن روز، یکی از مهمترین موارد شناخت بصیرت در نهضت عاشوراست. امام حسین(ع) با جامعه ای روبرو است که در آن دین لقلقه زبان ها و بازیچه دنیازدگی سیاست بازان شده و تردید و تحیر نسبت به مبانی دینی عمومیت یافته و استحمار، عابدان ظاهربین را آنگونه مسخ کرده بود که همواره در یک جا می چرخیدند و گامی به پیش نمی رفتند.
۴. هرچند بصیرت، در اصل به معنای علم است، لکن باید توجه داشت که هر علمی بصیرت نیست و هر عالمی، بصیر نامیده نمی شود، بلکه این واژه، حاکی از نوعی شناخت مسائل زمان، احاطه علمی و آینده نگری است. مقام معظم رهبری می فرمایند: «اگر اعلم علما هم باشید و زمانتان را نشناسید و ندانید ترفندهای استکبار و نیز مشکلات جامعه چیست، نمی توانید برای جامعه اسلامی تان مفید واقع شوید». شاید بسیاری از لشکریان جبهه مقابل امام در صحرای کربلا شامل افرادی بودند که از شناخت و تحلیل مسائل روز عاجز بودند.
۵. نقش دیگر بصیرت «عبرت آموزی» و «انذارپذیری» است. به سخن دیگر اهل بصیرت به سبب عبرت گیری و پندآموزی از هر رخداد و حادثه ای هر تهدیدی را به فرصت تبدیل می کند. این گونه است که فتنه ها به آزمون های رشد و بالندگی تبدیل می شود و فرصت های بی مانندی را به شخص بصیر می بخشند. مثل آنچه در حادثه عاشورا در مورد بازگشت حر به دامان اسلام رخ داد.
۶. اطاعت در منکر با بصیرت منافات دارد. پیامبر اکرم(ص) فرمود: "در اموری که معصیت خالق در آن است، اطاعت از دستور معنا و مفهومی ندارد." ابواسحاق سبیعی می گوید: شمر همراه ما نماز می خواند. پس از نماز دستان خود را به آسمان بلند کرده می گفت: خدایا! تو آگاهی که من شریف هستم. مرا ببخش. به او گفتم: چگونه خداوند تو را ببخشاید در حالی که در قتل پسر پیامبر(ص) همراهی و معاونت کرده ای؟ گفت: وای بر تو! چه باید می کردیم؟ این ها[حکام] دستوری به ما دادند و ما با آن مخالفت نورزیدیم. اگر با آنها مخالفت می کردیم، از شتران آبکش بدتر بودیم. گفتم: این عذر زشتی است. اطاعت تنها در کارهای معروف است. شمر با نادیده گرفتن این اصل، و شاید هم برای توجیه اقدام زشت خود، اطاعت از امیران و حکام را بهانه کرد و انتظار داشت خداوند او را ببخشاید.
۷. بصیرت با صبر رابطه ای تنگاتنگ دارد. به بیان دیگر ژرف نگری و صبوری دو بازوی پرچمداران بصیرت و حقیقت است. صاحبان بصیرت ناب در صبوری هم زبانزد خواهند بود؛ چنانکه حضرت زینب(س) پس از مصائب کربلا و در حال اسارت در مقابل ابن زیاد، محکم و استوار ایستاد و فرمود: " من (در کربلا) جز زیبایی ندیدم" بی شک اگر بخواهیم همگام با زینب کبری(س)، تصویرهای زیبای کربلا را ورق بزنیم، زیباترین تصاویر، مربوط به صبوری هایی است که در پرتو بصیرت به وقوع پیوست.
٨. سرچشمه زلال بصیرت در دست عالمان ربانی است که دیگران برای شناخت راه هدایت و نجات، باید در مقابل آنها زانوی ادب بر زمین بزنند. این علماء که مصداق اتمّ آنها ائمه معصومین(ع) هستند، نقطه اتکای جامعه اسلامی هستند و خواص و عامه جامعه باید منتظر پیام آنها بوده به دنبالشان حرکت نمایند. لذا اگر در آن زمان عده ای که متحیر در تشخیص حق از باطل بودند به امام زمان خویش به عنوان« مصباح الهدی و سفینه النجاه» متمسک می شدند از ورطه نابودی و هلاکت نجات می یافتند.
به جرات می توان گفت صحنه جانگداز عاشورای سال ۶۱ه.ق، محصول فقدان دو مفهوم تاریخ ساز "بصیرت و زمان شناسی"بود. اگر خواص پر ادعای کوفه اندکی بصیرت داشتند و حق و باطل را ابتدا خود در می یافتند سپس برای عامه مردم تبیین می کردند، مگر برای ملعونانی چون عبیدالله، عمر، شمر و... مجالی برای جسارت می ماند؟ هرچند حق بودن سبط پیامبر(ص) همچون آفتاب برای عده ای از خواص روشن بود اما دنیاطلبی، ترس، زمان نشناسی و سکوت آنان، تیغ شمر را برای بریدن گلوی فرزند پیامبر صیقل داد. شاید به همین دلیل است که ارزش جانفشانی توابین و کشته شدن آنان در راه انتقام خون حضرت اباعبدالله(ع) با ایثار یاران امام در روز عاشورا، قابل قیاس نیست. عزاداران واقعی حسینی کسانی هستند که از واقعه جانسوز عاشورا درس بگیرند و در فتنه های روز و کربلاهای امروز با بصیرت و زمان شناسی خود، اسلام و قرآن را یاری رسانند چرا که؛"کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا" ست. فتنه ها هر روز هست و بصیرت انسان تعیین کننده اموی بودن یا حسینی بودن اوست.
کیهان:با عاشورائیان
«با عاشورائیان»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شمسیان است که در آن می خوانید؛۵۰ سال پیش وقتی در محرم سال ۱٣۴۲، شهربانی پایتخت به مناسبت فرا رسیدن ماه محرم اطلاعیه صادر کرد، به مشروب فروشی ها اجازه داد تا روز هشتم محرم به کار و کسب عادی مشغول باشند اما از آن روز تا چهاردهم محرم خویشتنداری کنند! همان اطلاعیه اما تصریح کرده بود که به «بعضی افراد» اجازه نخواهد داد از سوگواری سالار شهیدان برای «اغراض شخصی» استفاده کنند! اینکه چه کسی مصداق «بعضی افراد» و چه کاری «اغراض شخصی» نامیده می شد، بر کسی پوشیده نیست. سال ۴۲ سالی بود که امام راحل عظیم الشان با تأسی به سید و سالار شهیدان، پرچم مبارزه را بر دوش گرفته بود و یک تنه سکوت شب را شکسته و کاخ بیداد را به لرزه درآورده بود رژیم شاه در حالیکه مشروب فروشی در محرم را مجاز دانسته بود، فریاد حق طلبی امام را غرض شخصی قلمداد کرده و تهدید به برخورد جدی کرده بود! اما مشعلی که سیدالشهدا(ع) در عاشورای ۶۱ هجری روشن کرده بود پس از قرن ها، چراغ راه مردم ما شد و به جهان ثابت کرد فقط باید «حسینی(ع)» بود تا یزید هر زمان را درهم کوبید.
عصر عاشورای سال ۶۱ هجری وقتی طوفان توحش و قساوت شقی ترین قوم تاریخ فرو نشست و دشت گلرنگ کربلا، با بدن های مطهر حسین(ع) و یارانش آذین شد، و هنگامی که حرامیان به خیام حرم حمله بردند و غارت و هتک را پیشه کردند، همه چیز از فرجام نبردی نابرابر و پیروزی بلامنازع یک سپاه تا بن دندان مسلح و پرتعداد بر جمع اندک ۷۲ نفره عاشورایی و شماری از زنان و کودکان خبر می داد. کمترین روایت، سپاه عمر سعد را پنج هزار نفر و بیشترین روایت ۱٣۰ هزار نفر ثبت کرده است حال آنکه هیچ روایتی یاران اباعبدالله علیه السلام را بیش از ۱٣۰ نفر ثبت ننموده است. تکلیف زنان و کودکان هم که معلوم است! شهر آذین بسته و شیرینی فتح با جشن و سرور مضاعف می شد. حسین(ع) و یارانش - همان ها که حرامیان بر خروج آنان از دین رسول خدا حکم داده بودند! - سرکوب شدند پس هنگامه میگساری بود! آنقدر مطمئن بودند که یزید پلید در کاخ اموی مست و مغرور این گونه سرود:
«لعبت هاشم بالملک ولا
خبر جاء ولا وحی نزل
لیت اشیاخی به بدر شهدوا
جزع الخزرج من ضرب الاسل»
یعنی بنی هاشم مدتی با حکمرانی بازی کرد و گرنه نه وحی آسمانی در کار بود و نه خبری آمده بود! کاش اجدادم که در بدر کشته شدند بودند تا جزع و ناله آل رسول را از شدت ضربات ما می شنیدند!
در مقابل این رجز مستانه، یک کلام نافذ و یک نگاه الهی بود که همان روز و در همان محفل و البته نه فقط در طول حرکت کاروان که در طول تاریخ تا قیامت، کاخ ظلم را لرزاند و آن پیام رسانی زینب کبری(س) و امام سجاد (ع) بود. پیام عاشورا آنقدر نافذ و آنقدر کوبنده بود که از عصر روز عاشورا کربلا و کوفه شاهد قیام توابین و خونخواهان شد و همه چیز بر عکس آنچه امویان می پنداشتند رقم خورد.
اما پیام عاشورا چه بود و حسین چه کرد که با گذشت چهارده قرن روز به روز پرچمش بالاتر و باشکوه تر می شود؟ او چه گفت که مسلمان و غیرمسلمان او را الگویی ناب و تمام عیار می دانند؟ حریت و آزادگی، رشادت و مقاومت در مکتب حسین(ع) چگونه تعریف شد که جهان را پروانه شمع نورانی و آسمانی وجودش کرد؟!
واقعیت این است که اگر همه جهان را جمع کنیم تا در وصف خون خدا بنویسند، باز هم وصف او به پایان نمی رسد و باید گفت: « دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است» اما اگر همه اوصاف شنیده و ناشنیده آن حضرت را در یک سوی قرار دهیم خواهیم دید که در دیگر سو، حسین(ع) خود را و هستی اش را خالصانه در راه رضای دوست فدا کرد و این اخلاص و بندگی صفت ممتاز سالار شهیدان است. او آن روز که بر دوش پیامبر(ص) بود راضی به رضای حق بود و آن دم که «والشمر جالس علی صدره» باز هم راضی به رضای حق بود. درس بزرگ او پایمردی در راه حق و اخلاص و دست شستن از همه چیز حتی عزیزترین عزیزان بود. او با جان و دل، جان به راه دوست تقدیم کرد و خم به ابرو نیاورد، عاشقانه کودک شش ماهه اش را به قربانگاه عشق برد و ذبح عظیم الهی شد. در حق اوست که حافظ گفته «مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ چرا که وعده تو کردی او بجا آورد» آری او وعده نکرد که اسماعیلش را به منای عشق بیاورد، اما جانانه به وعده جدش ابراهیم عمل کرد و عالم را مرید و شیفته خود کرد.
تاریخ حتی یک سند ندارد که حسین(ع) در روز عاشورا ذره ای بدرگاه خدا شکوه و گلایه کرده باشد. برای او خدا مهم بود و همین که او می دید برایش کافی بود. و همین ها بود که او را الگویی جاودانه و پرچم هر قیام حق جویی و حق طلبی در طول تاریخ کرد. در روزهایی که «دین افیون توده ها» نامیده می شد و عزاداری سمبل جهالت و خرافات، در روزگاری که رسما با عزاداری مخالفت می شد و برپایی عزای پسر رسول خدا(ص) ممنوع بود، در روزهایی که زیارت حسین(ع) مرگبار بود و مجازات قطع دست و پا و مرگ همراهان را در پی داشت، پیام حسین(ع) آرام آرام، چون خون در رگ جهان جریان داشت، به نرمی آب روان و زلال، بنیادهای بیداد را ذره ذره متزلزل می کرد.
هیچ کس باور نمی کرد اما شد! امام ما از حسینیه ها و مسجدها، از تکایای کودکانمان، از گهواره هایی که مادران، عزیزترین هایشان را در آن نذر شیرخوار کربلا می کردند، برپاکنندگان علم جهاد را برگزید و شور حسینی را به بالاترین فریاد در ویرانی کاخ یزید تبدیل کرد. هر مجلس عزاداری، کانون مبارزه شد و هر پرچم سیاه حسین بیرق ظلم ستیزی شد. آنها که عزاداری را به سخره می گرفتند، آنها که حتی احتمال بیداری مردم را در هیاهوی غرب زدگی و فساد نمی دادند به ناگاه با طوفانی به عظمت چهارده قرن انتظار مواجه شدند! به ناگاه با غرش و غریو جوانانی روبرو شدند که ذکر لبشان خطاب به شهدای کربلا «یا لیتنی کنت معکم» بود. با امام خمینی(ره)، فرزندی از سلاله حسین(ع) روبرو شدند که بی هیچ پروایی از تهمت ها و تمسخرها فرمود؛ «آن گلی که مرتب آب به آن می دهند، زنده نگه داشته می شود و این گریه ها زنده نگه داشته مکتب سیدالشهدا را» و دیری نگذشت که جهان با حقیقت بزرگ و نورانی سیدالشهدا آشنا شد. و حسین بار دیگر اسلام را احیاء کرد. اگر روزی پیامبر فرمودند؛ «حسین منی و انا من حسین» و ترجمان آن چنین شد که دین اسلام با خون حسین باقی ماند، بار دیگر و در عصر حاضر، حسین(ع) احیاگر دین جدش شد و امام راحل چه زیبا فرمود که: «خون سیدالشهدا، اسلام را بیمه کرد... محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است...»
امروز هم، عاشورا و تاسوعا و شور دلدادگان حسین(ع) در سوگ شهیدان کربلاست که به قول امام راحلمان(ره) سنگرهای کلیدی جهان را یکی پس از دیگری فتح می کند. همین شور حسینی(ع) آمیخته به شعور است که سقف تاریک نظام سلطه جهانی را شکافته و طرحی نو در بستر اسلام ناب محمدی(ص) درانداخته است. و امروز، باز هم عاشوراست که حماسه آفرین است.
جمهوری اسلامی:تحریک درمانی در اقتصاد
«تحریک درمانی در اقتصاد»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید؛برخی اظهارات مسئولان دولتی طی چند ماهی که از آغاز فعالیت دولت یازدهم سپری شده، تعجب و بعضاً انتقاد افکار عمومی و حتی برخی محافل کارشناسی را به دنبال داشته است.
از میان این گونه سخنان به طور مشخص می توان به موضعگیری رئیس کل بانک مرکزی در مورد نرخ ارز در بازار یا توقف طرح مسکن مهر با تصمیم وزیر راه و شهرسازی اشاره کرد. این اظهارات در ظرف زمانی و مکانی خود، بازتاب ها و واکنش های فراوانی را به دنبال داشت و موضعگیری های سطحی بعضی رسانه ها، متأسفانه انتقاد افکار عمومی را برانگیخت.
در تازه ترین این گونه اظهارات نیز می توان به موضعگیری وزیر صنعت، معدن و تجارت در مورد قیمت خودرو و انتشار خبر تدوین آئین نامه پرداخت تسهیلات خرید مسکن تا ۶ برابر ودیعه توسط وزیر راه و شهرسازی اشاره کرد. تصریح وزیر صنعت بر عدم کاهش قیمت خودرو به ایجاد موج روانی افزایش قیمت در پی ورود تقاضاهای منتظر به بازار انجامید و احتمال افزایش مبلغ وام خرید مسکن نیز خریداران را به تکاپو واداشته است.
این گونه موضع گیری ها که عمدتاًَ نیز با انتقاد رسانه های منتقد دولت و به تبع آن نارضایتی عمومی همراه می شود، این پرسش را در جامعه مطرح کرده است که هدف دولتمردان از طرح چنین مسائلی چیست؟ مردم این روزها می پرسند چرا وزرای دولت با به زبان آوردن برخی جملات، زمینه افزایش قیمت ها را فراهم می آورند؟
برای پاسخ دادن به این پرسش باید کمی دقیق تر به شرایط اقتصادی کشور نگاه کرد.
در میان شاخص های اقتصادی توجه به سه شاخص می تواند تا حدود زیادی علت رفتارهای به ظاهر گرانی آفرین مسئولان را توضیح دهد.
بنابر اعلام مراجع رسمی، نرخ رشد نقدینگی در مرداد ماه امسال نسبت به مرداد ماه سال ۹۱ حدود ۲۵ درصد بوده است. از سوی دیگر، نرخ رشد اقتصادی در پایان سال ۹۱ حدود ۶/۵ درصد منفی و نرخ رشد تورم حدود ۴۴ درصد بوده است.
از کنار هم قرار دادن و مقایسه این سه شاخص با یکدیگر اینگونه می توان نتیجه گرفت که اقتصاد ایران در شرایط فعلی گرفتار نوعی رکود تورمی است. از یک سو به علل گوناگونی خصوصاً بالا بودن پایه پولی و نقدینگی پرقدرت، تورم پولی در کشور وجود دارد اما از سوی دیگر به علت سیاست های نادرست دولت های نهم و دهم، وجود تحریم ها، کسر بودجه عمرانی دولت و... نرخ رشد اقتصادی نه تنها صفر بلکه منفی است.
به این ترتیب اقتصاد ایران درحال حاضر تمام هزینه ها و پیامدهای منفی تورم را متحمل می شود بدون آنکه از مزایای رونق ناشی از تورم بهره مند باشد.
از سوی دیگر، جامعه ایران درحال حاضر دشواری های ناشی از رکود در صنایع و خدمات را که بارزترین آن ها بیکاری است، تحمل می کند اما از ثبات قیمت ها که معمولاً محصول کاهش تقاضا و رکود است، بهره ای نمی برد.
به دیگر سخن، اقتصاد کشورمان اکنون درگیر بدترین شرایط ممکن یعنی رکود و تورم به صورت همزمان است. در چنین شرایطی معمولاً دولت ها باید به علاج همزمان هر دو عارضه رکود و تورم بپردازند.
راه حل کلاسیک و علمی درمان این وضعیت نیز بنابر آنچه در کشورهای مختلف بارها و بارها امتحان شده، تحریک تقاضا در بازار با هدف افزایش تولید چه برای مصرف داخلی و چه برای صادرات است.
طبیعی است که این روش درمانی در کوتاه مدت، گرانی های مقطعی (نه تورم) را به دنبال خواهد داشت چرا که با تحریک تقاضا، بخشی از خریداران که به علل مختلف خرید خود را به تأخیر انداخته اند، وارد بازار می شوند. ورود این دسته از خریداران به صورت منطقی افزایش تقاضا را به دنبال خواهد داشت که در شرایط رکود در حوزه تولید و عرضه به افزایش قیمت ها می انجامد اما مهم این است که تولید کنندگان با مشاهده رونق در خرید و افزایش تقاضا، از حالت راکد خارج می شوند و همین حرکت به افزایش نرخ رشد و کاهش بیکاری می انجامد.
بدیهی است که پس از مدتی با متعادل شدن عرضه و تقاضا شاهد کاهش قیمت ها خواهیم بود با این تفاوت که این تعادل در شرایط رونق است نه رکود.
به نظر می رسد دولتمردان در وضعیت فعلی همین رویکرد را دنبال می کنند. به عنوان مثال بازار خودرو مدت ها در انتظار کاهش قیمت ها بود و خریداران عملاً وارد بازار نمی شدند. این تعلل در خرید در شرایطی بود که بالا بودن قیمت تمام شده خودروهای تولید داخل در عمل اجازه کاهش قیمت را نمی داد. بنابر این، انتظار خریداران هیچ گاه به سرانجام مورد نظرشان نمی رسید. تنها نتیجه ادامه این شرایط افت تولید خودروسازان، خالی ماندن بیش از پیش ظرفیت های تولید، تشدید کمبود نقدینگی تولید کنندگان و تعدیل نیروی بیشتر بود. از این رو وزیر صنعت با بیان اینکه قیمت خودرو پایین تر نمی آید در واقع به خریداران منتظر پیغام داد که وارد بازار شوند؛ اتفاقی که در عمل رخ داد و به رونق در معاملات انجامید گرچه عملاً باعث افزایش قیمت ها نیز شد اما این افزایش قطعاً ادامه خواهد یافت. تردیدی نیست که این راه درمان پرهزینه و دردناک است اما به نظر می رسد در شرایط فعلی باید قدری تحمل کرد تا نتیجه را ظاهر نماید.
رسالت:حسین عزیز و ملت عزیز
«حسین عزیز و ملت عزیز»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندری است که در آن می خوانید؛السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و والنهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.
پیوند شور و شعور در سوگواری برای اباعبدالله الحسین (علیه السلام) محرم های هر سال را تجلی گاه عشق آگاهانه و عالمانه شیعیان به سید و سالار شهیدان و فلسفه قیام این امام همام نموده است. در محرم هر سال زمین کربلا زیر پای شیعیان، مسطح می شود و آفتاب عاشورا طلوع می کند. کل ارض ٍ کربلا و کل یوم ٍ عاشورا. محرم، ماه عزیز شدن امت اسلامی است. ماهی که ماه حریت، آزادگی و عزت طلبی امام حسین (ع) است. مطمئناً یکی از مهم ترین شاخصه های قیام اباعبدالله (ع)، همین عزت طلبی است و مناسب ترین تعبیر برای پیشوای شیعیان، حسین عزیز است. حالا بگذریم از اینکه بعضی از ما در روضه ها، سخنرانی ها و مداحی ها چه قدر به این عزت خواهی حسین، ظلم کردیم. این قدر که روی موضوعاتی حاشیه ای نظیر عروسی حضرت قاسم بن الحسن (ع) و یا زور بازوی حضرت عباس (ع) تکیه کردیم، چه قدر توانستیم فلسفه عزت خواهی اباعبدالله (ع) را برجسته کنیم که حسین، عزیز بود و در کربلا عزیزتر شد و آمد تا امت اسلامی را عزیز کند. امام حسین (ع) با شعار هیهات من الذله، پا در عرصه کارزار کربلا گذاشت و آمد تا ثابت کند؛ «موت فی عز خیر من حیات فی ذل".
انقلاب اسلامی بدون تردید، تداوم نهضت عاشوراست و به وقوع پیوست تا عزت را به ملت ایران هدیه کند. یکی از فلسفه های تشکیل حکومت اسلامی در ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ادامه سبک زندگی طیبه عاشورا، همین زندگی عزت طلبانه است. انقلاب اسلامی آمد تا ملت ایران را عزیز و روز به روز عزیزتر کند.
جامعه همواره بر سر دو راهی امتحان عزت و یا نکبت و ذلت قرار دارد. اینکه عزت را همراه با سختی ها و مصائب برگزیند و یا اینکه ذلت را با آسایش چند روزه دنیا انتخاب کند؟ ملت ایران ثابت کرد راه سومی هم هست. ملت ایران با متمسک شدن به اسلام، عزتی را برگزید که هم سربلندی دنیا و هم رفاه مادی، هم قدرت سیاسی و هم امنیت عمومی را در پی داشت. ملت ایران در ٣۵ سال گذشته نشان داده که می تواند بدون سر فرود آوردن در برابر آمریکا، هم امنیت و هم اقتدار و هم رفاه مادی و معنوی برای خود ایجاد کند. که اینها همه نتیجه صبر و استقامت ملت ایران است.
چندی پیش جرج فریدمن، مسئول موسسه راهبردی استارتفور، طی اعتراف جالبی در گفتگو با واشنگتن پست گفت: «مشکل ما با ایران، برنامه هسته ای این کشور نیست، مسئله آن است که ایران نشان داده نه فقط بدون رابطه با آمریکا، بلکه در حال ستیز و درگیری با آمریکا می تواند قدرت اول منطقه در هر دو عرصه نظامی و استراتژیک باشد.» مشکل آمریکا موضوع هسته ای ایران نیست. مسئله آمریکا، اقتدار داخلی و منطقه ای جمهوری اسلامی است که هر روز بیشتر می شود. امروز اگر در مسئله هسته ای برخی مسئولین کوتاه بیایند آمریکایی ها موضوعات دیگری مثل حقوق بشر و یا پیشرفت های موشکی و پزشکی ایران را علم خواهند کرد. مشکل آمریکا اهداف ملی کشور ماست که متأسفانه برخی نادانسته بین منافع ملی و اهداف ملی کشور تعارض ایجاد می کنند. اهداف ملی یک سری ملاحظات استراتژیک است که منافع ملی در قالب آنها تعریف می شود. این تصور که رفاه ایران در گرو هضم شدن در نظم اقتصاد جهانی و برقراری رابطه با آمریکاست، یک تصور باطل است. از آغاز ورود آمریکا به ایران در زمان محمد شاه قاجار، سیاستمداران این کشور همواره به دنبال خوی استعماری و استکباری خود بودند. در ابتدا در قالب میسیون های مسیحی و موسسات درمانی و آموزشی فعالیت خود را شروع کردند. بعداً در شهریور ۱٣۲۰ در اشغال ایران نقش داشتند و حتی تعدادی از تلفات محدودی هم که در این جنگ وجود داشت توسط آمریکایی ها بر ملت ما در منطقه جنوب و نبردهای دریایی تحمیل شد.
در جریان ملی شدن صنعت نفت علی رغم خوشبینی مصدق به آمریکایی ها، ولی آنها در جریان ۲٨ مرداد کودتایی علیه دولت ملی ایران راه انداختند و بعدها در قالب کنسرسیوم نفتی که ۴۰ درصد نفت ایران سهم آنها شد با بهای ناچیز ٣ تا ۵ دلار نفت ما را به یغما بردند. در دهه ۴۰ کاپیتولاسیون را برای تأمین و مصونیت حقوقی قریب به ۶۰ هزار نظامی خود در ایران، بر ملت ما تحمیل کردند. در جریان کشتار خونین ۱۷ شهریور، ژنرال هایزر آمریکایی، فرماندهی میدان را بر عهده داشت. بعد از پیروزی انقلاب، علی رغم خوشبینی دولت موقت، سفارتخانه خود را تبدیل به لانه جاسوسی و عاملی برای تحریک قومیت ها و
اقلیت های مذهبی کردند. اتفاقی که امروز پس از گذشت بیش از ٣۰ سال، متحدان و دوستان آمریکا به آن پی بردند که سفارتخانه های آمریکا همه لانه های جاسوسی در کشورهای مختلف هستند.
بلوکه کردن اموال ایران، حمایت از گرایش های تجزیه طلبانه، حمایت از رژیم بعث، سرنگون کردن هواپیمای ایرباس ایرانی با ۲۹۰ مسافر بی گناه و تحریم های سیاسی و اقتصادی، تنها گوشه ای از جرایم آمریکایی ها علیه ملت ایران است که آمدند تا عزت را از این ملت بستانند و خفت و ذلت را بر مردم ما تحمیل کنند.
با همه این تفاسیر، حسین زمان، مقام معظم رهبری، امروز مظهر اقتدار ملی هستند و نمایندگان ملت با این اقتدار، با راهبرد نرمش قهرمانانه در مذاکرات حضور می یابند. پشت پا زدن به کسانی که این مأموریت را دارند اصلاً به صلاح منافع ملی نیست. کسانی که مأمور مذاکره هستند به تعبیر رهبر انقلاب، فرزندان این ملت رشید و انقلاب سربلند هستند. کسی حق ندارد آنها را سازشکار بنامد و به مأموریت آنها پشت پا بزند.
از طرفی، باز کردن مشت مذاکره کنندگان در شب مذاکره با دشمن، با تفوه به اینکه خزانه خالی است و یا سایر اسرار نظام را رسانه ای کردن، این هم پشت پا زدن به مذاکرات است. جمع کردن چند تابلو موسوم به صداقت آمریکایی هم پشت پا زدن به مذاکرات است. موضع گرفتن مقابل شعار مرگ بر آمریکا نیز پشت پا زدن به مذاکره کنندگان است.
در استراتژی مقاومت هوشمند جمهوری اسلامی، مذاکره و مرگ بر آمریکا توأمان است تا جایی که آمریکایی ها در عین مذاکره می گویند همه گزینه ها روی میز است و حاضر نیستند از تحریم ها سر سوزنی کوتاه بیایند.
امسال، سال حماسه سیاسی و اقتصادی است و کمتر از پنج ماه تا پایان سال زمان باقی است. ملت، حماسه سیاسی را رقم زد و امروز همه منتظرند تا دولت، حماسه اقتصادی را بیافریند. جمهوری اسلامی از موضع اقتدار وارد مذاکره شده است و دشمن از موضع ضعف. اگر نتیجه ای حاصل شد چه بهتر، اما اگر نشد، باید روی ظرفیت های درونی کشور، بیش از پیش متمرکز شویم.
قدس:عاشورا ؛ همه حقیقت، همه زیبایی
«عاشورا ؛ همه حقیقت، همه زیبایی»عنوان سرمقاله روزنامه قدس به قلم حمزه واقعی است که در آن می خوانید؛عاشورا همه حقیقت است و همه زیبایی، آن گونه که پیام رسان بزرگ عاشورا، حضرت زینب(س) فرمود: «ما رأیت الاجمیلا.»
در عاشورا همه چیز در اوج است: عزت، شرافت، حریت، عشق، زندگی، فناء فی ا...، وفا، پیمان، ولایتمداری، آزادگی و ... و همه چیز و همه کس به نهایت بلوغ و کمال می رسند، از کودک ۶ ماهه گرفته تا نوجوان ۱٣ ساله و... البته تعبیر درست تر آن، این است که: عاشورا به همه پدیده های هستی از جمله آزادگی، شرافت و حریت معنای برتر و برجسته تری داد و آبرو و اعتبار دیگری بخشید.
همه واژه ها و معانی قبل از عاشورا چارچوب معنایی مشخصی دارند و بعد از عاشورا کرانه های معانی بس گسترده تر و عمیق تری می یابند، هیچ مفهومی چنین به معانی جان نمی بخشد و درست به همین دلیل است که در روایت نگاری عاشورا، کلمه از کلام بازمی ماند و باز همین دلیل است که عاشورا برای شیعه در طول تاریخ هویت سازی کرده است و شیعه با عاشورا و در عاشوراست که معنا می یابد؛ چرا که حسین(ع) و اهل بیت او و یاران و خاندان او، ترجمان همه آیه های زیبای خلقت اند.
عاشورا، جاری ترین جریان مواج و پرخروش ترین و زلال ترین جاری تاریخ است که هماره همچنان الهام بخش، برانگیزاننده و تازه و خیره کننده است.
اما این نکته مهم را نیز از یاد نبریم که سربرگ فصل های عاشورا اگر چه با عشق و ایثار همراهند، اما اندیشه و اندیشیدن نیز باطن و معنای عاشورا را تشکیل می دهد، به بیان دیگر، شور عاشورایی در افق شعور عاشورایی معنا می یابد و عاشورا در هم آیی بی نظیری از حقیقت و زیبایی، عقل و عشق و معرفت و آگاهی استوار است؛ از این رو در بازخوانی فرهنگ عاشورا، باید همه ابعاد این کتاب جامع را در نظر گرفت؛ و در این صورت است که معارف عاشورا نگاه، بینش، نگرش، منش، سلوک و رفتار ما را دچار حول حالنا نموده و ما را به احسن الحال عاشورایی می رساند و سرخط جدیدی از حیات شرافت مندانه و حریت و آزادگی را فرارویمان قرار می دهد.
این روزها و این شب ها دعا کنیم، برای پدران و مادرانی که ما را به عاشورا پیوند زدند؛ بویژه آنان که دیگر در میان ما نیستند و بویژه آنان که اولین سال عاشورایی بدون آنان را تجربه می کنیم که حقیر نیز اولین عاشورای بدون مادرم را می گذرانم. امیدوارم همه آنان مشمول لطف حضرت اباعبدا... الحسین(ع) قرار گیرند.
سیاست روز:کمی شکیبایی به خرج دهید آقای رئیس جمهور
«کمی شکیبایی به خرج دهید آقای رئیس جمهور»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم مهدی رجبی است که در آن می خوانید؛جناب آقای روحانی در جلسه دفاع از سومین وزیر پیشنهادی ورزش و جوانان کابینه شان، طبق قانون دقایقی را فرصت یافتند تا پشت تریبون بهارستان قرار گیرند و سخنرانی کنند.
سخنانی که درمجموع حاوی نکات خوب و مثبتی به خصوص در عرصه سیاست خارجی بود، اما برخی اشارات رئیس جمهور (که البته به تفصیل هم بیان نشد) علامت سوال های فراوانی را پیش روی مردم قرار داد.
رئیس جمهور محترم در بخشی از سخنان خود گفت: «...البته ما تابع رأی اکثریت هستیم و مبنای ما این است که قواعد سیاسی که بر مبنای آن حرکت می کنیم اکثریت آراست به همین دلیل می گوییم همه باید تابع نظر مردم در ۲۴ خرداد باشیم و آنچه اکثریت مردم آن را امضاء کرده اند، همان مسیر را دنبال کنیم. مردم در ۲۴ خرداد به افراط و تفریط به خشونت، خودرأیی، تک رأیی، عدم مشورت، عدم تدبیر، رأی ندادند و به اعتدال، تدبیر، عقلانیت، رأی آری دادند. ما نباید صدای مردم را در طول ۴ سال پیشِ رو از یاد ببریم و فراموش کنیم.»
جملاتی که بیان آن از سوی رئیس جمهور محترم بعید به نظر می رسید و بیشتر شبیه بیانیه های برخی از اصلاح طلبان بود. در دل این سخنان آقای روحانی دو نکته نهفته است.
اول) کاندیداهای دیگر عقلانیت نداشتند؟
افراط و تفریط، خشونت، خودرأیی، تک رأیی، عدم مشورت، عدم تدبیر، اینها واژگانی است که رئیس جمهور محترم به جناح مقابل در انتخابات نسبت داده است. ۶ تعبیر که رئیس جمهور محترم درخصوص جریان مقابل یا دست کم غیر همسو با ایشان به کار برده است. اما سوال اینجاست که ۴۹درصد دیگر از مردم که به حسن روحانی رای نداده اند، به نمایندگان این واژه ها رای داده اند؟ قطعا چنین نیست و منظور رئیس جمهور نیز چنین نخواهد بود.
اما مشکل اساسی آنجاست که برخی فکر می کنند مردم تنها در این دوره از انتخابات، انتخاب درستی داشته اند. قطعا چنین نیست. قطعا اعتدال و تدبیر و عقلانیت فقط در این دولت متجلی نشده است و دولت های گذشته که اتفاقا دیکته خود را تا آخر نوشته اند و غلط هایشان هم مشخص شده است، هرکدام سعی در خدمتگزاری به مردم داشته اند. اما اینکه بخواهیم در عمر کمتر از ۱۰۰ روز دولت یازدهم، شعارهای آقای روحانی در انتخابات را عملی ببینیم، قطعا منطقی نخواهد بود.
مردم ما در هر دوره از انتخابات به برنامه ها، راهکارها و البته شعارهای کاندیداها رای داده اند، اما قطعا معنای آن اطمینان از اجرای شعارها نبوده و نیست. دولت های گذشته نیز شعارهایی را مطرح کرده اند که در مقام عمل نتوانستند، اجرایی کنند. قطعا مردم ما در هیچ دوره از انتخابات به افراط و تفریط، خشونت، خودرأیی، تک رأیی، عدم مشورت و عدم تدبیر رای نداده و نخواهند داد و هرکجا که تخطی منتخب خود از شعارها و آرمان ها را نظاره کنند، اعتماد خود را از دست می دهند.
ضمن آنکه اگر رئیس جمهور محترم از بیان چنین واژگانی، کنایه به دولت قبل است، که در انتخابات گذشته دولت دهم نتوانست کاندیدایی داشته باشد و عملا در عرصه انتخابات حضور نداشت.
دوم) صدای مردم همیشه باید شنیده شود
جناب آقای روحانی با آرایی بالغ بر ۱۸ میلیون رئیس جمهور کشورمان شد. قطعا این نظر بیش از ۵۰ درصد از مردم بود و البته کمی کمتر از۵۰درصد هم ایشان را انتخاب نکردند. اما ایشان رئیس جمهور همه ملت هستند و خواهند بود. اینکه رئیس جمهور کشورمان به آنان که ایشان را انتخاب نکردند، چنین برچسب هایی بزنند، زیبنده مردم، نظام و خود رئیس جمهور نیست.
در انتخابات گذشته آقای احمدی نژاد با رایی بالغ بر ۲۴ میلیون، دولت دهم را در اختیار گرفت. در انتخابات ۸۴ هم احمدی نژاد در رقابت با آقای هاشمی (که امروز یکی از مدافعان دولت فعلی به شمار می روند) با رایی بیش از ۱۷میلیون ریاست جمهوری را برعهده گرفت. آیا در این دو تاریخ مردم به آن واژه های غیر منطقی نظیر افراط و تفریط رای دادند؟
صدای مردم را همیشه باید شنید و همواره فراموش نکرد. چرا برخی از افراد حاضر در دولت یازدهم، در سال ۸۸ سعی در نفی صدای مردم داشتند؟ آن زمان صدای مردم مهم نبود؟ آن زمان افراط و تفریط، خشونت، خودرأیی و... عملی مذموم نبود؟ قطعا بوده و خواهد بود.
ما باید یاد بگیریم همواره به رای مردم احترام بگذاریم.
سوم) انتخاب مردم چماق نیست
محمود احمدی نژاد در سال ۸۸ توانست نظر۲۴ میلیون نفر را به خود جلب کند و رای بگیرد. اما قطعا برخی از افرادی که به وی رای دادند، در ادامه راه و در اشتباهات و خطاهای وی با او همراه نشدند و حتی به مخالفت با او برخاستند. نمونه بارز آن را می توان در انتخابهای نادرست او برای معاون اولی و برخی وزرا و مدیران دانست. یا ماجرای خانه نشینی معروف که از سوی نیروهای اصولگرا نه تنها تائید نشد، بلکه باعث کاهش محبوبیت وی شد.
مجلس شورای اسلامی، قوه قضائیه و سایر نهادهای قانونی کشور در مقابل رفتارهای خلاف قانون وی هیچگاه به دلیل رای بالای مردم کرنش نکردند و از وظایف خود کوتاه نیامدند. به عنوان مثال طرح سوال از رئیس جمهور و استیضاح وزرا در دولت دهم شاید جزو موارد نادر در تاریخ انقلاب اسلامی باشد. درواقع رای مردم ضامن خروج رئیس جمهور از چارچوب قانون نخواهد بود.
رهبر معظم انقلاب در ابتدای سخنرانی خود در روز تنفیذ حکم آقای روحانی نکات مهمی را بیان کردند: «مجلسِ بسیار باشکوه و مهم و روزِ انشاءالله بسیار مبارکی است. اینکه در نظام مقدس جمهوری اسلامی، قدرت اجرائی، با متانت، با آرامش، با صفا و صمیمیت، بین خدمتگزاران نظام دستبهدست می شود، یک پدیده بسیار ارزشمند و مهمی است»
حالا که این قدرت دست به دست شده است، باید آن متانت، آرامش، صفا و صمیمیت ادامه داشته باشد و هدف دولت اجرایی ساختن شعارهای انتخاباتی و عمل به قانون باشد. انشاءا... از این پس شاهد بیان چنین واژگانی از سوی رئیس جمهور محترم و محبوب کشورمان نباشیم. ما نیز علی رغم عدم انتخاب آقای روحانی در انتخابات ۲۴ خرداد، به اعتدال، تدبیر و عقلانیت علاقمندیم و دوست داریم این شعارها شکل عملیاتی به خود بگیرد. انشاءالله.
تهران امروز:سبک زندگی حسینی(ع)
«سبک زندگی حسینی(ع)»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم مرتضی طلایی است که در آن می خوانید؛عاشورا یک حادثه نیست، بلکه یک فرهنگ است؛ وقتی این جمله را در خیابان های شهر تهران می دیدم، به این فکر افتادم که اساسا مولفه های یک فرهنگ چیست؟ و آیا عاشورا را می شود یک فرهنگ معرفی کرد؟ در حقیقت تعریف فرهنگ، مجموعه باورها، ارزش ها، هنجارها و نهایتا رفتارهای انسان است که از طرق مختلف نیز قابلیت انتقال از نسلی به نسل دیگر را دارد. مجموعه همه این رفتارها نهایتا به بیان سبک زندگی در ادبیات علوم انسانی به محوریت مطالعات جامعه شناسی می رسد.
واقعیت این است که واکاوی شاخص های قیام امام حسین(ع) اقدامی بسیار دشوار و خارج از توان کارشناسی نگارنده است، اما بر اساس تجربه و مطالعات اجمالی صورت گرفته می توان رفتار امام حسین(ع) را نوعی سبک زندگی مبتنی بر اخلاق اسلامی نشات گرفته از سیره نبوی(ص) و پدر بزرگوارشان حضرت امیر المومنین علی(ع) دانست، شاید سیره به معنای روش زندگی مهم ترین و تاثیرگذارترین بخش باشد که می توان برای الگوبرداری مورد استفاده قرار داد.
به این معنا که عصاره بینش و نگرش آدمی در سیره شخص متجلی می شودو اگر شخصی مورد توجه و اهتمام قرار می گیرد و از سوی دیگران به عنوان شخصیت مهم و سرمشق معرفی می شود به سبب سیره و روش زیست عملی و اخلاق عینی وی است و لذا بخش قابل توجهی از این شاخص ها به شرح زیر تبیین می گردند: در حوزه فردی، احترام به بزرگ تر و علاقه به خانواده، شجاعت،حیا و عفاف،کمال گرایی، در حوزه اجتماعی،عقلانیت،وفاداری به پیمان،ولایت مداری و آمربه معروف و ناهی از منکر بودن را می شود مهم ترین شاخص های ایشان دانست.
در حوزه سیاسی نیز شاخص هایی نظیر: عفو و گذشت، مردمداری، ارزشمدار بودن بر اساس دین اسلام، ظلم ستیزی و عدالت محوری را می شود بیان کرد. البته محور تمامی زندگانی امام حسین(ع) را می بایست در چهار شاخص اصلی دینداری، جوانمردی و اخلاص، عبادت محوری تبیین کرد که اساس فلسفه قیام ایشان را با روش امر به معروف و نهی از منکر شکل داده است. به تعبیر بهتر آنچه ماهیت رفتاری امام را تشریح می کند فلسفه قیام است، قیامی که بر پایه عدالت گستری و با روش ترویج معروفات در جامعه دنبال می شود، معروفاتی که رفتار توام با بخشش، عفو وگذشت را در امور شخصی و در عین حال برخورد خارج از سلیقه فردی را در امورات مرتبط با جامعه اسلامی نشان می دهد.
به راستی باید صحنه عاشورا را تقابل تمامیت کفر در برابر همه ایمان دانست. کفری سرتاسر بی رحمی ناشی از بی عدالتی و تفسیر و تعبیر شخصی از دین اسلام و ایمانی که ناشی از یک عقیده، تقوا و باور الهی بود، باوری که با رفتار امام حسین(ع) و یارانش متبلور شد و تقوای الهی را همچون خورشیدی در آسمان تاریک روزگار برای همیشه نسل های تاریخ، از نسلی به نسل دیگر منتقل کرد. حال سوال اینجاست که به راستی چرا پس از ۱٣ قرن، همچنان محرم با یاد حسین بن علی(ع) گره خورده و هنوز عاشورا از صفحه تاریخ کنار نرفته است؟
و چرا این واقعه تاریخی همچون صدها و هزاران رویداد تاریخی دیگر، به دست فراموشی سپرده نشده است؟انگیزه الهی عاشورا که در آن ذره ای غیر خدا راه ندارد، سبب شده است که اهداف عاشورا و قیام اباعبدالله(ع)، اهدافی مطابق فطرت و سرشت تغییرناپذیر انسانی گردد. حضرت ابا عبدالله(ع) در آخرین لحظات حماسه کربلا با بدنی مجروح و خونین، دشمن را طرف خطاب قرار داده و فرمودند: «ای پیروان ابوسفیان، اگر دین ندارید پس در دنیا آزاد مرد باشید.» به هر حال عمل به سبک زندگی عاشورایی، مسیر زندگی انسانی است که به سوی عزتمندی،کرامت، شجاعت و تقوای الهی در راهی پر نور در حرکت است و بلندترین فریاد امام را پاسخ می دهد که می فرمودند: هیات من الذله و در یک کلام عاشورا، پایان یک آغاز برای هدایت بشریت است.
وطن امروز:ملت تقسیم بردو؟!
«ملت تقسیم بردو؟!»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم حسین قدیانی است که ر آن می خوانید؛ اینکه رئیس جمهور در خانه جمهور یعنی مجلس محترم شورای اسلامی و نزد نمایندگان ملت، تقریبا نیمی از ملت را با الفاظی نظیر «افراطی، تفریطی، خشونت گرا، خودرای، تک رای و ...» بنوازد، نه انصاف است در حق کسانی که به او رای نداده اند و نه زیبنده است برای رای دهندگان به جناب روحانی. رئیس جمهور، رئیس همه جمهور است، خواه به او رای داده یا نداده باشند. ما همچنان که بارها گفته ایم، اعتراف می کنیم به هر دلیلی به آقای روحانی رای نداده ایم اما هم ما ملت ایرانیم، هم مردمی که رای شان به رئیس جمهور بوده. ما اساسا خود را از رای دهندگان به روحانی جدا نمی دانیم، چرا که هر ۲ با هدفی یکسان یعنی اعتلای نام ایران اسلامی، به نامزدهای جداگانه ای رسیده ایم. نامزدهای مدنظر ما از نخستین لحظه اعلام نتیجه انتخابات تا به امروز انصافا مایه افتخار همه ما بوده اند. تمکین ایشان به قانون و فراهم کردن فضا برای کار و تلاش قوه مجریه جدید، انصافا ستودنی بوده. حق است جناب روحانی نیز واقعا با دست فرمان اعتدال برانند و سخنانی نگویند که بیش از من و ما، موجب تکدر خاطر رای دهندگان به ایشان باشد. اگر واقعا رای به روحانی، رای به اعتدال، تدبیر و عقلانیت است (همچنان که رای ما نیز همین بود) همان به، فرد برآمده از این رای، سخن بر مدار اعتدال، تدبیر و عقلانیت براند. ما البته فراموش نمی کنیم در دوره گذشته، زمانی که رئیس وقت قوه مجریه، عده ای آشوبگر را «خس و خاشاک» خطاب کرد، بعضی ها چه الم شنگه ای به پا کردند. آن روزها و هنوز هم گاهی به دروغ مدعی می شوند فلانی به ۱٣ میلیون رای بهمانی تهمت «خس و خاشاک» زد، این در حالی است که روی سخن رئیس جمهور پیشین با همان جماعت قلیل فتنه گری بود که بعدها در روز عاشورای ٨٨ ثابت کردند از هر خس و خاشاکی بدتر و بی مایه ترند! کمترین توقع از دولتی که با شعار اعتدال سر کار آمده، این است که بدیهی ترین اصول اخلاقی را رعایت کند و احترام همه ملت را با هم نگه دارد و میان مردم، خط کش نگذارد و واقعا برای ملت کار کند.
باورم هست که روز ۲۴ خرداد مردم صرف نظر از مصداق رای شان، هرگز به «تقسیم صف واحد ملت» رای نداده اند.
حمایت:نهضت عاشورا باطل کننده اندیشه سکولار
«نهضت عاشورا باطل کننده اندیشه سکولار»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم سید محمد موسوی است که در آن می خوانید؛شاید به زعم عده ای ریشه جریان سکولاریسم به دوران پس از قرون وسطی در اروپا و به طور خاص به یکی دو قرن اخیر برگردد اما اگر نیک بنگریم در هر دوره ای از تاریخ بشری که آموزه های دینی و پیامبر و امامی برای تبیین آنها وجود داشته، این موضوع نیز به نوعی و به اشکال گوناگون خود را نشان داده است.در صدر اسلام به خصوص با تبدیل خلافت اسلامی به سلطنت اموی نیز شاهد رسوخ رگه های ملموسی از جریان سکولاریسم با ظاهری دینی در جامعه اسلامی بوده ایم که به یقین یکی از پیش زمینه های بروز واقعه کربلا را باید در همین موضوع جست وجو کرد.
با نگاهی ژرف به چرایی و چگونگی واقعه کربلا در می یابیم که قیام امام حسین (ع) حاوی این پیام کلیدی بود که اسلام و اساسا دین الهی تنها احکام عبادی، اخلاقی و فردی نیست، کما اینکه به طور خاص این دین داعیه به حقی در زمینه تمشیت امور و اصلاح نظام و جامعه دارد و البته برای این مهم از برنامه ای جامع و قوی برخوردار است.از این منظر به تعبیر یکی از بزرگان، سکولاریسم، مغلوب قیام و نهضت حسینی است، گرچه کوفیان حرامی، سر برترین خلق خدا را بر نیزه کرده و اهل بیت او را به اسارت بردند اما چه کسی است که نداند خون مقدس عاشوراییان بر خدعه و نیرنگ و مثلث شوم زر و زور و تزویر یزیدیان پیروز شد.
نهضت سرخ اباعبدالله الحسین (ع) در درون خود از چنان ماهیتی سیاسی برخوردار است که نگاه های غلط سکولار اندیش را یارای آن نیست که خلاف آن را به اثبات برساند؛ البته در طی تاریخ، قوای استعمار و استکبار در پرتو فعالیت روشنفکرمابان از یکسو و متحجران از دیگر سو، کوشیده اند و می کوشند که در ذهن مردم و متأسفانه برخی روحانیون، این انگاره غلط را جا بیندازند که مجلس روضه و گریه بر سیدالشهدا (ع) را چه به طرح مباحث سیاسی!؟ و حال آنکه اگر نیک بیندیشیم و ژرف بنگریم به خوبی متوجه می شویم که هدف سیدالشهدا (ع) در قیام تاریخ سازش مبنی بر احیای سیره و سنت جدش رسول خدا (ص) و امر به معروف و نهی از منکر، دارای بعد مهم سیاسی است، هر چند که نباید ازدیگر ابعاد اجتماعی، تربیتی، اخلاقی و ... آن نیزچشم پوشید.
شرق:تحول های شگفت انگیز انسانی
«تحول های شگفت انگیز انسانی»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم احمد مسجدجامعی است که در آن می خوانید؛او نیز چون حسین بن علی علیه السلام، از مکه بیرون آمده بود و رو به سوی کوفه داشت، ولی نمی خواست با امام روبه رو شود. هنگامی که کاروان امام به منزلی می رسید، او از آن منزل رخت سفر به منزلی دیگر می بست، یا در راه اندکی از سرعت خویش می کاست تا به هرحال به کاروان امام نرسد، اما سرانجام در ایستگاه نجد، دو کاروان به یکدیگر رسیدند. او با همراهان خویش بر سر طعام نشسته بود که فرستاده ای از سوی امام(ع) آمد و پیغام آن حضرت را آورد که: نزد ما بیا! همراهان لقمه ها از دست افکندند و سکوت سنگینی حاکم شد.
نخست قصد رفتن نداشت، اما همسرش به او نهیب زد که فرزند رسول خدا تو را نزد خویش می خواند و تو سر باز می زنی؟ کاش می رفتی و سخن او را می شنیدی و سپس بازمی گشتی! پیشنهاد زن موثر افتاد و او نزد امام رفت. اندکی نگذشت که با چهره ای گشاده بازگشت. گویی خبری خوش شنیده بود و می خواست هرچه زودتر به همراهان بگوید. خیلی زود معلوم شد که چه تصمیمی گرفته است، زیرا گفت که خیمه و اثاث سفرش را جمع کنند و به کاروان امام بپیوندند. سپس به زنش گفت: نزد خاندان خود بازگرد، زیرا دوست نمی دارم که به خاطر تصمیم من تو را گزندی رسد. آن گاه به همراهان خویش رو کرد و گفت: اگر خواسته باشید با من بیایید سخنی نیست وگرنه اینجا پایان همراهی ماست.
گفته یکی از دوستانم را به یاد می آورم که سال ها پیش به ما گفت: هیچ چیز خشنودکننده تر از یاری جوانان آل محمد(ص) نیست، هیچ پیروزی در جنگی و هیچ غنیمتی با آن برابری نمی کند، اکنون شما را به خدا می سپارم. آن گاه به امام پیوست. او با کاروان امام بود تا شب عاشورا رسید. چون امام از یاران خواست که از تاریکی شب بهره جویند و جان به سلامت به در برند، او برخاست و به امام گفت: به خدا سوگند که دوست می دارم هزاربار کشته و تکه تکه شوم، اگر بدانم که کشته شدن من گزندی را از تو و این جوانان اهل بیت تو دور می کند.
او در میدان نبرد هم پیش از آغاز در سخنانی کوفیان را اندرز داد که فرصت نصرت فرزند فاطمه را به همراهی با فرزند زیاد از دست ندهند و چون شمر او را تهدید کرد، گفت: مرا از مرگ می ترسانی؟ به خدا سوگند که من مرگ را بیشتر دوست می دارم تا همراهی با شما. او زهیربن قین بود، یار باوفای امام حسین(ع)، که اندکی پس از ظهر عاشورا چنان که خود بارها تصریح کرد، عاشقانه از امام دفاع کرد تا پس از نبردی سخت و جانفرسا، چون مولا و دیگر یاران خویش به خاک شهادت افتاد.
ماجرای او، ماجرای تحول شگفت انگیز انسانی است که از آغاز نیت همراهی امام را نداشت، اما دیدار با آن حضرت وی را متحول کرد، گرچه زمینه تحول در او بود. در کربلا افرادی که به نحوی امام را زیر نظر داشتند دچار چنین تحول هایی شدند. ماجرای کربلا داستان تحول انسان ها هم هست. به راستی درگفتار و بیش از آن در رفتار امام چه نشانی بود که موجب چنین تحولاتی می شد؟ ماجرای تحول حربن یزیدریاحی خود از ماجراهای شگفت کربلاست. او نخست راه را بر امام بست و تنها به ماموریت خویش می اندیشید و اینکه چگونه مانند بسیاری دیگر از مردمان آن عهد، حسن اطاعت خود را از حاکم و خلیفه اموی به سرانجام رساند، اما دورادور امام را زیرنظر داشت تا دریابد چگونه راه می سپرد و چگونه سخن می گوید و رفتار او با اطرافیان و خاندان و یاران خویش بر چه منوال است.
او بیش از دیگران فرصت داشت تا در رفتار و گفتار امام خوب بنگرد و آن را با اخلاق اموی مقایسه کند. امام(ع) فقط نواده پیامبر(ص) نبود، بلکه حر و امثال حر همه آنچه را که از سیره رسول خدا(ص) و امیرالمومنین علی(ع) شنیده بودند، به صورت زنده و واقعی در رفتار و گفتار امام می دیدند. هرچه زمان بیشتر می گذشت احتمال تاثیر امام(ع) بر افراد دیگر بیشتر می شد به همین سبب بنابر روایت تاریخی ابن زیاد سخت هراسناک بود که مبادا از سپاهیان کوفه کسی به امام بپیوندد.
حتی کسانی را گماشته بود تا خوب دیگران را زیر نظر گیرند و او خوب می دانست که چون این روند آغاز شود دور نیست که سپاه خلافت اندک اندک به سپاه حسین(ع) تبدیل شود. معاویه در طول مدت خلافت و درواقع سلطنت خود کوشیده بود با استفاده از انواع و اقسام ترفندها و شیوه ها اخلاق و سیره نبوی و علوی را به افسانه تبدیل کند و اخلاق و سیره اموی را جای آن بنشاند.
اخلاق و سیره اموی هم فقط در یک نکته جلوه می یافت: اطاعت و بس. گرچه ماجرای واقعه کربلا از معدود واقعه هایی است که راویان به ثبت وضبط جزییات بسیاری از آن اهتمام داشته اند، اما به هرحال بسیاری از نکات مهم نانوشته مانده و چه بسا کسانی هم در آن روزگار از آن مطلع نشده باشند. مثلا روشن نیست که زهیر بن قین از امام چه شنید؟ یا چه دید که در او تا این حد موثر افتاد.
با اینکه امام از یاران و خاندان خویش نخواست که بمانند. امام را تنها نگذاشتند. بلکه هر یک در اعلام وفاداری به آن حضرت بر دیگری سبقت می گرفت. آن صحنه نشان داد که یاران آن حضرت به اختیار و بیش از آن با عشق و علاقه بسیار به آن حضرت پیوسته اند و اعلام ارادت و همراهی امام در ناامیدی مطلق از هرگونه پیشرفت و امید به پیروزی صورت گرفته است. بسیاری از آنان رفتار امام را دیده بودند و تنها با گفتار امام جذبش نشده بودند. در سیره امام حسین علیه السلام پیوستن به راه حق، می باید با اختیار باشد، نه با زور و اجبار و وعده، انسان حق جو می باید به انتخاب و اختیار خود به این راه وارد شود و در پی یافتن حق باشد. هرگونه اجباری در پیمودن راه حق، درواقع نوعی نقض غرض است و راه به جایی نمی برد.
مردم سالاری:بایسته های عزاداری ها
«بایسته های عزاداری ها»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم حمیدرضا شکوهی است که در آن می خوانید؛ عاشورای امسال هم فرا رسید و عزاداری های مردم برای سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و یاران باوفایش که از ابتدای محرم آغاز شده به اوج خود می رسد. عزاداری هایی سرشار از شور و غیرت دینی و پاسداشت سرور و سالار شهیدان؛ اما با اذعان به این نکته اصلی که این عزاداری های خالصانه است که قیام حسین(ع) را بارورتر می کند، می توان این سوال را نیز پرسید که در این عزاداری ما تا چه حد به ظواهر توجه می کنیم و چقدر به باطن حادثه عاشورا توجه کرده ایم؟
خطر بزرگی که از سال های پیش مراسم دهه اول محرم و عزاداری برای امام سوم شیعیان را تهدید می کرده در آمیختن این عزاداری با پیرایه های نادرست و تحریفات و ظواهری است که گاهی متاسفانه اصل و باطن مراسم را به حاشیه می برد و پیام قیام امام حسین (ع) را پنهان می سازد. به راستی ما تا چه حد به بطن حادثه کربلا پی برده ایم؟ این نکته ای است که استاد شهید مرتضی مطهری، معلم شهید دکتر علی شریعتی و دیگر متفکران بزرگ شیعه در باب تحریفات عاشورا به تفصیل به آن پرداخته و شاید اگر آنچه استاد مطهری در مورد تحریفات عاشورا نگاشته است نبود، فضا برای تحریف کنندگان حادثه عاشورا که رسالت خود را صرفا در جاری ساختن اشک از دیدگان عاشقان امام حسین(ع) به هر قیمتی حتی به بهای افزودن پیرایه های غلط به عاشورا می دانند بازتر می شد و از این جهت خدمتی که استاد مطهری به شیعه کرد خدمتی بی بدیل و قابل تقدیر است.
پیام های عاشورا به مراتب ژرف تر و کامل تر از آن چیزی است که امروز در ظواهر به آن پرداخته می شود.
دکتر علی شریعتی می گوید: «هر انقلاب دو چهره دارد: خون و پیام. هر کسی اگر مسوولیت پذیرفتن حق را انتخاب کرده است و می داند مسوولیت شیعه بودن یعنی چه، مسوولیت انسان آزاده بودن یعنی چه، باید بداند که در نبرد همیشه تاریخ و همیشه زمان و همه جای زمین- که همه صحنه ها کربلاست، همه ماه ها محرم و همه روزها عاشورا- باید انتخاب کند؛ یا خون را یا پیام را، یا حسین بودن را، یا زینب بودن را، یا آنچنان مردن را، یا اینچنین ماندن را. اگر نمی خواهد از صحنه غایب باشد.»
با توجه به این موضوع است که باید هر یک از ما از خود بپرسد که ما در عزاداری ها و نذورات خود در دهه اول محرم تا چه حد به باطن حادثه کربلا و پیام های اصلی عاشورا توجه کرده ایم و چقدر از اسارت در پیرایه های زاید این حادثه عظیم تاریخی محفوظ مانده ایم؟ تا چه حد به آن مسوولیت های تاریخی خود واقف هستیم و ارزش انتخاب صحیح را می دانیم؟ آنچه طی سال های اخیر در برخی عزاداری ها رواج یافته، نه تنها روح واقعی عزاداری برای سرور آزادگان جهان را خدشه دار می سازد، بلکه می تواند در صورت تداوم، آینده عزاداریهای راستین برای امام حسین (ع) را نیز با پیرایه ها و خرافات و زوایدی تهدید کند که ارتباطی به اصل آن حادثه بزرگ و تاریخی نداشته است.
استفاده از موسیقی های غیر مرتبط و ناهمگون؛ بهره گیری از مداحی هایی که هدفشان تنها ایجاد شور است، نه شعور؛ استفاده از اشعاری که بیش از آنکه در مدح امام حسین (ع) و حادثه عاشورا باشد به اشعاری عاشقانه شباهت دارد که شانی به مراتب نازلتر از بطن عزاداریها دارد؛ تمرکز بر شکل و شیوه برگزاری مراسم به جای توجه به عمق و باطن و هدف عزاداریها که موجب عنایت بیشتر به ظواهری همچون نمادها و عکس ها و موارد مشابه می شود؛ درآمیختن شایعه و خرافه با واقعیت حادثه کربلا تنها با این هدف که اشک عزاداران را جاری کنیم بدون آنکه به پیامدهای منفی این گونه خرافه پردازی ها توجه کنیم؛ همگی از جمله مسایلی است که خطر آنها، عزاداری های ما را بیش از پیش تهدید می کند. از سوی دیگر غالب شدن اصل تکثر به جای وحدت در عزاداری ها نیز بسیار نگران کننده است.
در حالی که اصل در اسلام و حتی قیام امام حسین (ع)، بر اتحاد و وحدت است، عزاداری های ما نیز از مفهوم وحدت خالی شده و اندک اندک به سمت تکثر پیش رفته است. تعدد هیاتها و تکایا اگرچه از یک جهت نشانه افزایش علاقه به سنتهای مذهبی است، اما اگر به بهای ایجاد اختلاف و تکثر و کم رنگ کردن تعداد حاضران در مساجد و هیاتهای باسابقه باشد، نشانه آن است که به اصل اساسی وحدت مسلمین بی توجه شده ایم. همه این مسایل موجب می شود که لزوم درک عمیق تر و دقیق تر از حادثه عاشورا و نگرش جدی تر به محتوای عزاداریهای خود را بیش از پیش مورد توجه قرار دهیم تا حاشیه، جای متن را نگیرد و اسلام راستین همچنان زنده و پوینده باشد.
ابتکار:روحانی، ورزش و پیچ بهارستان
«روحانی، ورزش و پیچ بهارستان»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم سید علی محقق است که در آن می خوانید؛یکصد روز از تحویل کلید پاستور به دکتر حسن روحانی و تحلیفش در بهارستان گذشته است. روحانی اما هنوز هم ناچار است برای تعیین تکلیف کرسی طلسم شده وزارت ورزش و جوانان کابینه، از پیچ خطرناک بهارستان عبور کند. روزی که روحانی و همراهانش برای اولین بار با سلام و صلوات و روی گشاده نمایندگان مهمان صحن علنی مجلس نهم شدند تا مراسم تحلیف اجرا شود، کمتر کسی فکر می کرد که در همین سه ماه اول کار گره بخورد و با سخت گیری های سیاسیون ساکن بهارستان ماه عسل دولت جدید این گونه زهر شود.
در این دوره کوتاه نمایندگان منتقد دولت ۵ بار پیاپی وزیران پیشنهادی روحانی را با بیش از ۱۴۰رای مخالف برگشت دادند. اولین لایحه دولت که گمان می رفت برای اصلاح بودجه ظرف چند هفته تعیین تکلیف شود، در کمیسیون و صحن انواع و اقسام اصلاحیه گرفت و با گذشت سه ماه هنوز تکلیفش مشخص نشده است. سهم خواهی ها برای انتخاب استانداران و مدیران، کار را برای دولت سخت کرد و تصمیم گیری برای تحرک بخشیدن به امور اجرایی کشور به ویژه در استان ها را مختل کرده است و سرانجام نمایندگان منتقد دولت در روزهای اخیر برای استیضاح وزیری که هنوز مصوبه رای اعتمادش خشک نشده دهها امضاء جمع آوری کرده اند.
در این بین درست در روزی که دیپلمات های ارشد دولت یازدهم خسته اما موفق از ماراتن نفس گیر مذاکرات هسته ای ژنو به تهران باز می گشتند، نمایندگان مجلس به سومین گزینه پیشنهادی رئیس جمهور برای وزارت ورزش و جوانان هم کارت قرمز دادند تا هم خستگی بر تن مردان دولت بماند و هم مردم از اقدام عجیب و غیر قابل پیش بینی نمایندگان و چرایی این حجم از تقابل مجلس با دولت در چنین روزهایی درمانند.
حتی اگر بپذیریم که گزینه های اول و دوم رئیس جمهور برای سکانداری ورزش کشور چندان چنگی به دل نزده اند و به معرفی آنان برای تصدی این سمت ایراداتی را وارد بدانیم، اما رای منفی روز یکشنبه به گزینه ای که جامعه ورزش و دلسوزان مسائل جوانان بر سر آن به اتفاق نظر رسیده بودند برای همه شگفت آور و غیر قابل تحلیل بود. وقتی اهالی بهارستان برای کرسی ورزش کشور نه سیاسیون را بر می تابند و نه امنیتی ها، نه فرهنگیان و دانشگاهی ها را می پذیرند و نه ورزشی ها را، طبیعی است که ذهن ها به جایی دیگر می رود و ناخوداگاه باید پیام و علت العلل این سخت گیری را در جای دیگری غیر از این کرسی و آن وزارتخانه جستجو کرد. حتی بیراه نیست اگر احتمال بدهیم که نمایندگان بدشان نمی آید که یکی از اهالی اصولگرا اما به اصطلاح ورزش دوست بهارستان وزیر ورزش آقای رئیس جمهور شود.
دولت یازدهم اما این روزها آنقدر سرگرم دیپلماسی و مذاکره برای حل و فصل معضلات دپو شده کشور در عرصه سیاست خارجی و پرونده هسته ای شده است که یادش رفته و یا شاید باور ندارد که مخالفان و منتقدان چِغر و سخت گیر اما معتقد به مذاکره ای! هم در داخل کشور دارد. واقعیت طنزآلود همین صد روز گذشته و سرسختی های برخی مجلس نشینان نشان می دهد که گروهی بر این باورند همانقدر که دولت برای مذاکره با طرف های خارجی و نزدیک کردن دیدگاهها وقت و انرژی می گذارد، باید برای مفاهمه با آنها هم وقت بگذارد و از در مذاکره و چانه زنی و بده بستان وارد شود.
با تمام این اوصاف اما داستان در محاق رفتن سکاندار وزارت نوپای ورزش و جوانان اتفاق جدید و بی سابقه ای نیست. اگرچه دولت های دهم و یازدهم تقریبا هیچ شباهتی به جز ساختمان پاستور با هم ندارند ولی به نظر می رسد نوع برخورد نمایندگان مجلس و احتمالا رئیس جمهور با مساله وزارت ورزش به سمتی رفته است که شاید طی هفته های آینده بتوانیم یک شباهت کوچک بین روحانی و احمدی نژاد بیابیم و آن به سرآمدن مهلت سه ماهه و قانونی رئیس جمهور و تعیین تکلیف نشدن وزیر ورزش و جوانان است. در آن زمان احمدی نژاد این کرسی را با روحیات خاص خود گرو گرفته بود و تعیین تکلیف نمی کرد. اما اکنون هر چقدر هم که روحانی تلاش می کند زودتر جای خالی این کرسی را در کابینه پر کند باز هم با برخورد سرد مجلسیها به در بسته می خورد.
جدال یکی دو سال پیش احمدی نژاد و نمایندگان بر سر معرفی به موقع وزیر پیشنهادی ورزش و جوانان سرانجام به عنوان یکی از قصورهای او مبنی بر عدول از قانون اساسی ثبت شد و کار رئیس جمهور سابق را به دادگاه کشید. تاجایی که دیروز سخنگوی قوه قضائیه تایید کرد که او شاکی خصوصی (احتمالا رئیس کمیسیون اصل نود) دارد و باید پنجم آذرماه در دادگاه حاضر شود. باید منتظر بمانیم و ببینیم آیا هفته آینده دولت از این بن بست خارج می شود یا ماجرای مجلس و وزارت ورزش سرنوشت رئیس جمهور دولت یازدهم را به جاهای دیگری می کشاند...
قانون: آقایان! روی زخم کودکان کار، نمک نپاشید
«آقایان! روی زخم کودکان کار، نمک نپاشید»عنوان یادداشت روز روزنامه قانون به قلم مهدی علیپور است که در آن می خوانید؛این روزها اجرای طرحی موسوم به حضور کودکان خیابانی در رستوران های شهر بحث برانگیز شده است و انتقاد بسیاری از فعالان و انجمن های حامی حقوق کودکان را در بر داشته است. ماجرا از این قرار است که سازمان رفاه، خدمات و مشارکت های اجتماعی شهرداری تهران همزمان با هفته رستوران گردی، به کمک صنف رستوران داران تهران ۵۰۰ کودک کار را پشت میز ۶۰ رستوران شهر نشاند تا آنان یک وعده غذای گرم بخورند.
اگر فرض بگیریم نیت مجریان برگزاری این طرح خیر بوده است، باز هم نمی توان به سادگی از کنار طرح ناپخته و سهل انگارانه آنان گذشت. به نظر می رسد طراح این برنامه هیچ به تبعات طرح کذایی رستوران گردی بر روح و روان کودکان کار فکر نکرده است. تصور کنید کودکی که به دنیای نداشتن ها خو گرفته است و در شرایط دشوار کنونی سفره خانواده اش هر روز بی آب و رنگ تر از همیشه می شود، اما به یک باره سر از رستورانی لوکس با منوهای آنچنانی (که هزینه یک پرس غذا در آن برابری می کند با خرج یک هفته خانواده ای تهیدست) در می آورد. فارغ از اینکه غریبگی این کودک با فضایی اینچنینی باعث روشن شدن چراغ سوالات بیشمار و بی پاسخی در ذهن او می شود، آنچه اهمیت می یابد نوع روبه رو شدن کودکان کار با واقعیتی اجتماعی به نام فاصله طبقاتی است.
اگر چه مجریان برگزاری طرح به آثار و پیامدهای رستوران گردی کودکان کار فکر نکرده اند، اما حواسشان به دخل و خرجشان بوده است. به همین علت حق انتخاب غذا را از کودکانی که مهمانشان بوده اند، گرفته اند تا مبادا کودکی دست روی گزینه استیک۴۶ هزار تومانی بگذارد و رسوایی کمبود بودجه، اول جماعت متولی را شرمسار و سپس ذوق کودکان بیگناه را کور کند. پس سر و ته طرح را با منوی اجباری ساندویچ و پیتزا، آن هم به انتخاب خود درز گرفته اند تا آب در دل کسی تکان نخورد. کسانی که تا این اندازه دو دو تا چهار تا کرده اند و مو لای درز حساب و کتابشان نمی رود، به حفظ کرامت این کودکان هم اندیشیده اند؟ این طرح بیشتر از اینکه دردی از کودکان کار دوا کند، نمک روی زخم نداری شان می پاشد و رنج ها و کمبودها و دره عمیق فاصله طبقاتی را پیش چشمشان می آورد.
بر فرض که کودکان کار دو روز غذای رستوران های لوکس را بخورند، باقی هفته و ماه و سال را چه کنند؟ با تفاوت تصویر فضای آن رستوران ها و غذاهای لذیذ که در ذهنشان قاب گرفته اند و تصویر خانه های محقر و سفره های ساده امروزشان چه کنند؟
حکایت، حکایت خانه ای است که از پای بست ویران است و مسئولان و دلسوزان در بند نقش ایوان آن هستند. یادم است چند سال پیش به بهانه طرح ساماندهی کودکان کار، سراغ دکترسیدحسن موسوی چلک، مدیرکل سابق دفتر امور آسیب دیدگان اجتماعی سازمان بهزیستی کشور رفته و مفصل درباره این طرح و نقاط ضعف آن به گفت و گو نشستیم. میانه های گفت وگو دکتر به قول معروف آب پاکی را روی دست ما ریخت و گفت اصلا این طرح به سرانجام مشخصی نخواهد رسید.
ما این کودکان را صبح از خیابان جمع آوری می کنیم و می فرستیم مرکزی در کرج. هنوز شب نشده خانواده اش می آید دم در مرکز و داد و بیداد راه می اندازد که شما به چه حقی بچه من را گرفته اید و ما هم به علت خلأهای قانونی مجبوریم بچه را تحویل خانواده اش بدهیم. فردا هم باز همان پسر بچه سر از خیابان در می آورد، چون به هر حال نان آور خانواده است ... . جان کلام اینکه تا خانواده های کودکان کار توانمندسازی نشوند و دستشان به جای جیب کودک یا کودکانشان در جیب خودشان نرود، همین آش و همین کاسه است.
پس به جای برگزاری برنامه ای نمایشی، ناشیانه و به زعم برخی توهین آمیز همچون طرح رستوران گردی کودکان کار، بهتر نبود هزینه برگزاری این طرح که بخشی از آن را خیرین و بخش دیگر را شهرداری متقبل شده بود، صرف کمک به انجمن های مردم نهاد حامی حقوق کودکان می شد تا شاید طرحی برای آموزش یا توانمندسازی خانواده های کودکان کار اندیشیده شود.
آرمان:کسانی که به باریخ می اندیشند تاریخ ساز می شوند
«کسانی که به باریخ می اندیشند تاریخ ساز می شوند»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم
مهدی مطهرنیا است که در آن می خوانید؛این امر مشخص است که اراده ایران برای گذر از گلوگاه هسته ای جدی است. ایران سعی دارد با ایجاد پیشران های مطلوب در این زمینه این پیام را به جهان مخابره کند که جمهوری اسلامی برای گذار از پرونده هسته ای و تثبیت حداکثر حداقل های موجود خویش جدی و آماده است در این مسیر بالاترین میزان همکاری را با مراجع بین المللی جهت شفاف سازی حرکت های خود در مسیر دستیابی به انرژی هسته ای صلح آمیز به نمایش بگذارد.
امروز در ساختار سیاسی ایران دولتی بر سر کار است که رئیس جمهور آن دارای تجربه ای گرانبها و پیشینه ای گرانسنگ است که می تواند عزت، اعتماد ملی، منطقه ای و بین المللی دولت جمهوری اسلامی را افزایش دهد و در کنار آن با بهره برداری از اعتباری که اعتماد رهبری معظم انقلاب به آن داشته پرونده هسته ای را از گلوگاه خطرناک واگرایی بین المللی نجات و زمینه های گریز از رودررویی را فراهم کند. در این مسیر باید به این نکته نیز توجه نشان داد که جغرافیای زمان همواره یک گفتمان حمل نمی کند. تاریخ ابدی نیست و هر مقطعی از تاریخ گفتمان خاص خویش را دارد.
آنان که به باریخ (از گذشته تا زمان اکنون را تاریخ می خوانیم و از اکنون تا آینده را باریخ می نامیم) می اندیشند تاریخ ساز می شوند. از این رو تمام کنشگران صحنه بین الملل و منطقه ای باید بدانند که در لحظه حساس از آن زمان ایستاده اند که باید آن را قدر بدانند. این جغرافیای زمانی نامحدود نیست و هر چقدر هم گسترش داشته باشد به چشم برهم زدنی پایان می پذیرد. از این روست که هم ایران باید در بستر هدف گذاری آتیه خود فرصت به دست آمده را غنیمت شمرد که نشان می دهد غنیمت دانسته است و هم دیگر لایه های منطقه ای و بین المللی کنشگران این پرونده به ویژه ایالات متحده آمریکا باید این بافت موقعیتی از زمان را ادراک کند و پاسخی در خور و شایسته به آن عرضه دارد.
ایران حق جهان و حق کشورهای رقیب را در قالب پروتکل های بین المللی در جهت شفاف سازی تحرکات خود پذیرفته است اما هیچگاه اجازه نخواهد داد که کشورهای دیگر بالاخص رژیم صهیونیستی در مسیر دستیابی ایران به اهداف عالیه مشروع خویش در گستره ملی خدشه ای وارد کند. لذا آنچه که در این مسیر دیده می شود شکل گیری گفتمانی جدید در ایران است که تفکر ژرف اندیشی را بازمی تاباند. سخت اندیشی و نرم اندیشی در وجه فکری حاکم بر رفتار سیاسی است که خط اعتدال و میانه آن را ژرف اندیشی به عهده می گیرد. ژرف اندیشان به تعبیر من شترصفت اند. تعقل محور، مابعدالطبیعه گرا و در همان حال عمل گرایند.
در عین عمل گرایی مبتنی بر واقع اندیشی، ایده پرور و آینده اندیشند. یگانه گرایند و در عین حال تغییرپذیرند و تحول خواه. مهم تر از همه با نیک اندیشی در برخورد با بیگانگان از بدگمانی دوری می جویند. در همان حال از هضم شوندگی هم گریز دارند. لذا از این رو روی کار آمدن چنین گفتمانی با کنشگران ژرف اندیش فرصتی است تا ایران و آمریکا در این مسیر به تاریخ بیندیشند و با وجود دولت ژرف اندیش در ایران زمینه ساز حل مهم ترین پرونده های دهه های اخیر در نظام بین الملل شوند. این فرصت تاریخی است شاید فردا بسیار دیر باشد.
دنیای اقتصاد:۲ پیشنهاد برای اصلاحات یارانه ای
«۲ پیشنهاد برای اصلاحات یارانه ای»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر جواد صالحی اصفهانی است که در آن می خوانید؛تبادل نظر درباره چگونگی بهبود کارآیی «طرح هدفمندی یارانه ها» در پی فراخوان منتشر شده در «دنیای اقتصاد» به قلم معاون محترم وزارت رفاه اجتماعی (سرمقاله ۱۲ آبان ماه)، چه برای آینده اقتصاد ایران و چه برای چشم انداز طرح های مشابه در کشورهای دیگر، بسیار مهم است. در این تبادل نظر، توجه به دو سوی سکه هدفمندی؛ یعنی اصلاح بهای انرژی و نیز ترمیم کمبودهای نظام پرداخت یارانه نقدی، اهمیت فراوانی دارد. در یادداشت کوتاه پیش رو به طرح ۲ پیشنهاد خواهم پرداخت که موازنه بین این دو هدف را حفظ می کنند و این روزها به ندرت مطرح شده اند: اول «افزایش قیمت انرژی برای مصرف کنندگان مرفه به نحوی که تاثیر حداقلی بر تورم داشته باشد، مثل فروش بنزین گران تر در پمپ بنزین های مناطق ثروتمند و برای اتومبیل های گران قیمت» و دوم «تشویق انصراف داوطلبانه از دریافت یارانه نقدی به نفع تامین بودجه برای نوسازی و توسعه مدارس، بیمارستان ها و امکانات تفریحی و ورزشی در مناطق محروم کشور.»
اهمیت ملی و بین المللی اصلاحات هدفمندی
پیش از طرح ۲ راهکار پیشنهادی، لازم است تاکید کنم که طرح اجراشده در ایران هم به علت شدت افزایش بهای انرژی (از ۲ تا ۲۲ برابر) و هم به دلیل وسعت پرداخت های نقدی، توجه سیاست گذاران در سطح جهانی را به خود جلب کرده است؛ بنابراین هر تغییری در جزئیات طرح هدفمندی، علاوه بر پیامدهای وسیع اقتصادی و اجتماعی در داخل ایران، به صورت بالقوه می تواند بر شیوه مدیریت طرح های مشابه در کشورهای در حال توسعه تاثیرگذار باشد. از طرف دیگر، ادامه طرح هدفمندی پرسش های مهمی را در داخل ایران ایجاد کرده که بارزترین آنها چگونگی حذف کسری بودجه این طرح است.
انجام این امر مهم به ۲ گونه میسر است: یکی با بالا بردن بهای انرژی (اصلاحات طرف «درآمدی») و دیگری با کاهش پرداخت های نقدی (اصلاحات طرف «هزینه ای»).
نگرانی های تورمی دولت
به نظر می رسد که نگرانی از عواقب احتمالی افزایش بهای انرژی، به خصوص احتمال بالا رفتن تورم و ایجاد نارضایتی عمومی، دولت آقای روحانی را تا مدتی از توسل به این راه حل بازخواهد داشت. به هر دلیل، در حال حاضر نگاه غالب برای کاهش کسری بودجه طرح هدفمندی، در جهت صرفه جویی در پرداخت یارانه نقدی بوده و اخیرا هم پیشنهادی برای حذف سه دهک درآمدی بالا از لیست گیرندگان یارانه نقدی به طور جدی در مجلس و رسانه های جمعی مطرح است.
۲ سوال مهم در اینجا مطرح می شود: اول اینکه چگونه است که دولتی که روزانه معادل ۴ میلیون بشکه نفت (شامل نفت، گاز، برق و بنزین) را به قیمتی بسیار کمتر از میانگین قیمت های بین المللی به مصرف کنندگان داخلی می فروشد توانایی پرداخت ۴۲ میلیارد تومان یارانه نقدی را ندارد؟ اگر دولت می توانست قیمت واقعی انواع انرژی را از مصرف کنندگان داخلی دریافت کند، نه تنها کل کسری بودجه طرح هدفمندی را پوشش می داد، بلکه می توانست بخشی از کسری ٨۰ هزار میلیارد تومانی پیش بینی شده برای بودجه کل کشور را در سال جاری نیز جبران کند. پاسخی که معمولا به این سوال داده می شود «نامناسب بودن زمان برای افزایش قیمت انرژی» و «ریسک بروز تورم» است که خود این پاسخ سوال دوم را مطرح می کند: آیا در آینده زمان بهتری برای افزایش قیمت انواع انرژی و نزدیک ساختن قیمت های داخلی به سطحی قابل مقایسه با قیمت های سایر کشورها باشد فرا خواهد رسید؟ با در نظر گرفتن اینکه پیش از اجرای طرح هدفمندی در سال ۱۳۸۹ ما سال ها در انتظار زمان مناسب برای تعدیل قیمت های انرژی بودیم و عاقبت هم وقت چندان مناسبی را برای آن برنگزیدیم، چه اطمینانی است که سال آینده از امسال مناسب تر باشد؟
باید در خاطر داشته باشیم که هر روز شکاف بین قیمت انرژی در ایران و قیمت های بین المللی بیشتر می شود و حل مشکل سخت تر. خطری که اقتصاد ایران را از جانب بازگشتن به وضعیت قیمت های انرژی دهه ۸۰ تهدید می کند، از خطر تورم کمتر نیست. با امروز و فردا کردن دیری نخواهد گذشت که ایران دوباره مجددا به صدر کشورهای پرداخت کننده یارانه انرژی در دنیا صعود کند. در شرایطی که قیمت انواع کالاها و نرخ دلار در سه سال اخیر رشد چشمگیری داشته، ثابت نگه داشتن قیمت انواع انرژی منجر به توسعه مجدد استفاده تولیدکنندگان از ماشین آلات فرسوده و دارای مصرف انرژی بسیار بالا خواهد شد. تولیدکنندگان ما دوباره با تکیه بر تکنیک های انرژی بر و سرمایه بر، انگیزه کمتری برای استفاده از نیروی کار بیشتر خواهند داشت. خلاصه آنکه در شرایطی که به دلیل قیمت بسیار ارزان تر انرژی نسبت به میانگین قیمت جهانی، شاهد به هدر رفتن منابع طبیعی کشور، لطمه به محیط زیست و توزیع ناعادلانه ثروت ملی هستیم، از سوال فوق نباید به راحتی گذشت.
پیشنهاد ۱: قیمت یکسان بنزین در «نیاوران» و «سراوان»؛ منصفانه؟
از آنجا که دغدغه دولت در مورد تورم ناشی از افزایش بهای انرژی کاملا قابل درک بوده و دولت آقای روحانی به بهبود عدالت اقتصادی هم متعهد است، یک پیشنهاد متمرکز بر «طرف درآمدی» برای اصلاح کسری بودجه طرح هدفمندی آن است که افزایش قیمت کالاهای مشمول یارانه را به آن دسته از کالاهای مصرفی محدود کرد که هم تاثیرشان بر نرخ تورم بسیار کوتاه مدت است و هم یارانه شان بسیار ناعادلانه توزیع می شود. با چنین اصلاحاتی بخش قابل توجهی از کسری بودجه سالانه ۱۰ الی ۱۵ هزار میلیارد تومانی طرح هدفمندی یارانه ها کاسته خواهد شد.
بهترین مثال از این نوع کالاها، بنزین مصرفی خانوارها است که قیمت فعلی آن در داخل کشور در حدود یک چهارم قیمت در کشورهای همسایه مانند افغانستان، ترکیه و عراق است. تاثیرات بد محیط زیستی سوبسید فراوان بنزین بر هیچ کس پوشیده نیست، اما شاید تبعات سوء توزیعی آن بر همگان روشن نباشد. از آنجا که سود حاصله از سوبسید بنزین برای هر خانوار در رابطه مستقیم با مصرف خانوار قرار دارد، سوبسید بنزین در کشور ما بسیار نابرابر توزیع شده است: میانگین مصرف بنزین در خانوارهای پردرآمدترین دهک درآمدی، حدود ۱۵ برابر خانوارهای کم درآمدترین دهک درآمدی کشور است.
کاهش این نابرابری، می تواند همراه با کسب درآمد بیشتر از بابت فروش بنزین به اقشار مرفه انجام شود. برای این هدف، ۲ راهکار در خور توجه هستند: یکی اینکه مثلا قیمت بنزین را فقط در پمپ بنزین های مناطق ثروتمندتر کشور افزایش دهیم. همانند بسیاری دیگر از اقتصادهای توسعه یافته، قیمت گذاری بنزین در مناطق مختلف کشور می تواند و باید متفاوت باشد. چه منطقی حکم می کند که بنزین در «نیاوران» و «سراوان» به یک قیمت فروش برود؛ در حالی که تفاوت بین سطح درآمد ساکنان و نیز بهای زمین این ۲ منطقه بالغ بر ۵۰ برابر است؟
افزایش قیمت بنزین برای «اتومبیل های گران قیمت»
راهکار دیگر افزایش قیمت بنزین اتومبیل های گران قیمت است که با استفاده از کارت های هوشمند امکان پذیر خواهد بود. شناسایی مناطق مرفه و انواع ماشین های گران قیمت، از شناسایی خانوارهای متعلق به دو دهک درآمدی بالا به مراتب ساده تر خواهد بود، و در عین حال تعداد زیادی از این افراد را شامل خواهد شد.
چنانچه روش فوق بتواند دو دهک پردرآمدتر بالا را شامل شود، افزایش قیمت بنزین برای آنها می تواند مقدار معتنابهی به درآمد دولت اضافه کند. اگر قیمت بنزین در پمپ بنزین های مناطق ثروتمندتر کشور و نیز بنزین ارائه شده به اتومبیل های لوکس و گران قیمت را به طور متوسط به میزان ۱۰۰۰ تومان برای هر لیتر افزایش دهیم، با فرض افزایش قیمت بنزین برای دو دهک بالای درآمدی و مصرف روزانه حدودا ۲۵ میلیون لیتر بنزین توسط این دو دهک، حدود ۹ هزار میلیارد تومان درآمد جدید برای دولت حاصل خواهد شد که برای پوشاندن کسری بودجه یارانه نقدی کفایت می کند و نابرابری اقتصادی را هم در کشور کاهش می دهد؛ بدون آنکه اثر خاصی بر انتظارات تورمی داشته باشد و بدون آنکه اثر نگران کننده ای بر مخارج خانوارهای دهک های درآمدی پایین جامعه ایجاد کند.
تعمیم این روش به سایر حامل های انرژی مثل گاز، برق و آب امکان پذیر است و تاثیر مثبتی بر روی توزیع درآمد خواهد داشت. کافی است توجه کنیم که براساس جدیدترین آمارهای «بودجه خانوار»، پردرآمدترین دهک درآمدی کشور در مقایسه با کم درآمدترین دهک درآمدی، حدود ۱۵ برابر بیشتر بنزین مصرف می کنند، حدود هفت برابر گاز طبیعی و حدود پنج برابر برق و آب.
پیشنهاد ۲: انصراف یارانه ای داوطلبانه به نفع توسعه مناطق محروم نگاه «هزینه محور» به حل کسری بودجه طرح هدفمندی که حذف یارانه نقدی دو یا سه دهک درآمدی بالا را نشانه گرفته، از نظر عدالت اجتماعی کاملا منطقی به نظر می رسد. توجیه مربوطه این است که دهک های درآمدی بالا، به دلیل مصرف بیشتر انواع انرژی، سهم بسیار بیشتری از «یارانه مستقیم انرژی» می برند و در نتیجه حذف «یارانه نقدی» آنها منطقی خواهد بود؛ اما این استراتژی که با مراجعه به ملغمه ای از بانک های اطلاعاتی مختلف مالکیت زمین و خانه و اتومبیل و اسناد کسب وکار بتوانیم پردرآمدترین ها را شناسایی کنیم، استراتژی ناکارآمدی است که در زمان آقای احمدی نژاد هم منابع مالی هنگفتی برای آن صرف شد، ولی به نتیجه قابل اعتمادی نرسید. حتی در اقتصادهای توسعه یافته ای که بانک های اطلاعاتی بسیار دقیق تری دارند، این بانک های اطلاعاتی مبنای دریافت مالیات قرار نمی گیرند و همه ساله بودجه عظیمی اختصاص می یابد تا همه شهروندان ثروت و درآمد خود را در فرم های مالیاتی گزارش دهند.
البته در این سیستم ها پشتیبانی نظام قضایی و جریمه های سنگینی که برای هرگونه تقلب در نظر گرفته شده اند، نقش کلیدی بازی می کنند.
ولی گذشته از مشکل شناسایی درست، استراتژی حذف گروه های پردرآمد مشکلات دیگری هم به همراه دارد. بدون شک این روش منجر به رواج ثبت غیررسمی مالکیت انواع دارایی ها شده و حجم اقتصاد غیررسمی را افزایش خواهد داد. اما شاید مهم تر از این، تاثیر منفی این استراتژی در ایجاد «سرمایه اجتماعی» و «همبستگی و همدلی ملی» است. سیاستی که در سطح وسیعی به جست وجوی افرادی می پردازد که دولت آنها را غیرمحق تشخیص داده یا به نوعی سعی در به دام انداختن آنها دارد، به صورت بالقوه می تواند به سرمایه اجتماعی عظیم خلق شده بعد از انتخابات ریاست جمهوری اخیر لطمه بزند.
طرح های مبتکرانه، مشوق انصراف داوطلبانه
اگر به جای رویکرد «به دام انداختن ثروتمندان»، افراد پردرآمدتر را تشویق کنیم که داوطلبانه یارانه نقدی خود را به طرح های متمرکز بر مناطق محروم و حاشیه نشین اختصاص دهند، این فرآیند می تواند به تقویت «سرمایه اجتماعی» منجر شود. برای این هدف دولت باید به شکلی شفاف اعلام کند که بودجه حاصل از انصراف داوطلبانه خانوارها از یارانه نقدی، به طرح های تعریف شده شفافی برای بهبود وضعیت آموزش و پرورش و نیز سلامت در مناطق محروم کشور اختصاص می یابد و درباره پیشرفت مرحله به مرحله این طرح ها هم اطلاع رسانی خواهد شد. باید توجه کنیم که ثروتمندان جامعه ما با مشارکت های وسیع در طرح های خیریه مختلف و نیز مشارکت در طرح هایی مانند ساخت مدرسه در مناطق محروم، علاقه مندی خود را به طرح هایی از این دست اثبات کرده اند. اما برای تشویق بیشتر انصراف داوطلبانه از دریافت یارانه نقدی، می توان طرح هایی ابتکاری تعریف کرد. مثلا می توان منابع مالی حاصل از انصراف داوطلبانه ساکنان یک منطقه ثروتمندنشین را به طور کامل برای طرحی در جهت نوسازی و زیباسازی مدارس در یک منطقه محروم اختصاص داد و این طرح را به نام منطقه ثروتمندنشین نام گذاری کرد.
برای کمک به ارتقای سرمایه اجتماعی، بسیار بهتر است اجازه بدهیم، افراد پردرآمد غیرنیازمند به یارانه نقدی، به جای حس گرفتار شدن در تله حذف یارانه نقدی، حس لذت بخش مشارکت در یک برنامه کمک کننده به کاهش نابرابری های اقتصادی را داشته باشند. برای حذف مسالمت آمیز یارانه نقدی پردرآمدها، بسیار بهتر است، اجازه بدهیم که آنها در خوشنامی و اعتبار ناشی از مشارکت در نوسازی مدارس و بهبود کیفیت بیمارستان های مناطق محروم کشور، شریک دولت باشند. در یک کلام، توسعه سرمایه اجتماعی و بهبود همبستگی ملی در گرو وصل کردن بخش های مختلف جامعه به یکدیگر است، نه دور کردن آنها. به قول مولوی: «ما برای وصل کردن آمدیم؛ نی برای فصل کردن آمدیم.»
نکته پایانی اینکه شاید اجرای چنین برنامه ای در آغاز با مشکلاتی به لحاظ اجرایی مواجه باشد، اما به ویژه در میان مدت و زمانی که پول جدید ناشی از افزایش قیمت انرژی به طرح هدفمندی تزریق شود، می توان ثمرات اقتصادی و اجتماعی بسیار خوبی را انتظار داشت؛ از توسعه کالاهای عمومی محلی (Local Public Good) مانند پارک ها و زمین های ورزشی کوچک در مناطق محروم گرفته تا افزایش همبستگی و همدلی بین بخش های مختلف جامعه ایران.
منبع:جام جم آنلاین
|