حکایت...همچنان باقی
کریم سهرابی
•
نمی دانم که دیداری مُیسَر می کنُی ؟ یانه
هوا را از گُلِ سوری معطر می کنی ؟ یا نه
نمی دانم برایم می نویسی از خودت، یک روز ؟
در، و دیوارِ روزم را ، مُصوَر می کنی یا نه
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۹ آبان ۱٣۹۲ -
۲۰ نوامبر ۲۰۱٣
نمی دانم که دیداری مُیسَر می کنُی ؟ یانه
هوا را از گُلِ سوری معطر می کنی ؟ یا نه
نمی دانم برایم می نویسی از خودت، یک روز ؟
در، و دیوارِ روزم را ، مُصوَر می کنی یا نه
سَرِ پیری،نه تنها دل، که دستم نیز می لرزد
از این، پَس لرزه ها، ما را سبک تر می کنی یا نه
نمی دانم که یادی می کنی از خاطراتِ دوُر
میانِ یاد هایت، ساعتی سَر می کنی یا نه
نوازش های دستان و حریمِ بازوانت را
برایِ خواب های خسته،بسَتر می کنی یا نه
دوباره،می روَم هر جا، که با هم، راه می رفتیم
همین کارم شده، هر عصر، باور می کنی یا نه
برایت می نویسَم باز، یاغی سخت دلتنگ است
دلی را شاد از دیدارِ دیگر ، می کنی یا نه
دکتر سهرابی-کالیفرنیا
|