عالیجناب بنفش ماسک دموکراسی مآبانهای که خواهد افتاد!
ریوار آبدانان
•
دولت یازدهم از فرصتی تاریخی که مذاکره با مخاطب مسئلهی کرد «یعنی پژاک» می تواند برای ایران به ارمغان بیاورد باید برای حل بحرانهای ایران استفاده کند. وگرنه آنچه بر سیمای روحانی قرار دارد اگر تنها عبارت از یک ماسک دموکراسی مآبانه بنفش است، خلق کورد و دیگر خلقهای ایران بی شک آن را پایین خواهند کشید!
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۴ آذر ۱٣۹۲ -
۲۵ نوامبر ۲۰۱٣
پیش از هرچیز یاد و خاطرهی شهدای بزرگمان باهوز سنه (حبیبالله گلپری پور) و رضا اسماعیلی همچنین شیرکوه معارفی و شهدای اعدامی اخیر خلق بلوچ را گرامی می دارم.
شاید در دهههای گذشته، اعدام کادرها یا رهبری یک جنبش می توانست کل آن جنبش را وارد سیری قهقهرایی نماید. بهویژه خلقهایی که در چنگال نسلکشی قرار داشتند، همواره با چماق نابودی فیزیکی تلاش می شد از مطالبات هویتطلبانه و آزادی خواهانهشان به عقبنشینی وادار گردند. روش نابودی فیزیکی علیه مبارزان کورد، یک روش آشناست. به گونهای که تاریخ مقاومتهای خلق ما با نام زندان، شکنجه و اعدام عجین گشته است. بهویژه جنبش آپویی در برابر این پدیدهها چنان ایستار عظیمی از خود نشان داد که امروزه تکرار این پدیدههای ضدانسانی از سوی دولتهای حاکم بر کوردستان، نتیجهای معکوس برای این دولتها به همراه می آورد. زندان به ما «کمال پیر»شدن آموخت. شکنجه و شلاق به ما «مظلوم و خیری»بودن یاد داد. اعدام به ما «فرزاد و شیرین و هیمن و سوران و فرهاد» شدن آموخت. پس با همین کولهبار بی نظیر «مقاومت زندگی آفرین» است که رفقای همقطارمان «باهوز و رضا» تا پای دار اعدام با گردنی افراشته و سرود پیروزی بر لب، «تدبیر و امید» دژخیمان را به «شکست و یأس» مبدل می سازند.
… و اما؛
وقتی فاشیسم احمدی نژاد وارد میدان شد، یکی از مراکز اصلی ایران که مورد حملهی سیاستهای نابودی فیزیکی ـ فرهنگی قرار گرفت، کوردستان بود. اما کوردستان نهتنها تن به تسلیمیت نسپرد بلکه به مرکز مقاومت دموکراتیک کوردها و افق امیدبخش همهی خلقهای ستمدیدهی ایران مبدل گردید. احمدی نژاد رفت، اما فرزاد و شیرین جاودانه ماندند. چرا که مبارزهی خلق کورد برای رسیدن به زندگی آزاد و کسب استاتوی سیاسی دموکراتیک، نیرومندتر از فاشیسم سبز احمدی نژاد بود. خلق کورد بهواسطهی مبارزاتی که جنبش آپویی در شرق کوردستان و ایران صورت داد و فداکاری ها و رشادتهای بزرگی در آن نشان داده شد، امروزه به سطح چشمگیری از آگاهی و اراده رسیده است. کوردها در خاورمیانهی نوین بهعنوان موثرترین نیروی سیاسی دموکراتیک خلقمحور عمل می کنند و شرق کوردستان بخش مهمی از این خلق و نیروی سیاسی دموکراتیک است. گذار جنبش آپویی از نگرش کلاسیک دولتـ ملت و ارائهی تز ملت دموکراتیک، دقیقا با مطالبات آزادیخواهانهای که خلقها می خواهند در خاورمیانهی نوین به کرسی بنشانند در تطابق است. بهویژه آنکه این نیروی سیاسی دموکراتیک از پتانسیل بسیار بالایی جهت تعیین توازنات جدید برخوردار است. از آنجا که خلق کورد همواره با اتکا به اصل همزیستی مبتنی بر برابری و آزادی خواسته است با سایر ملتها در تعامل بهسر ببرد، جنبش آزادی خواهی خلق کورد نیز با اتخاذ خطمشی موسوم به «خط سوم» خود را از تنشهای کلاسیک میان دولتهای منطقهـ جریانات مخالفـ نیروهای قدرتمند جهانی دور ساخت تا توازنات نوین خاورمیانه را بر مبنای تعامل دموکراتیک و سازنده و نه سلطهیابی یکجانبهی نیروهای قدرتطلب رقم بزند. از این رو با ارائهی شرط دستکشیدن طرفهای دیگر از سیاستهای سلطهطلبانه و نابودکننده، حاضر است با هر نیروی منطقهای یا جهانی به تعامل دموکراتیک برسد. بدین ترتیب مدل ملت دموکراتیک کوردها در چارچوب یک سازش دموکراتیک می تواند در گسترهی مرزهای سیاسی موجود ـیا مرزهای سیاسی آینده پس از تغییر چهرهی خاورمیانهـ برقرار گردد. یعنی در صورتی که دولت حاضر باشد استاتوی سیاسی ملت دموکراتیک یعنی «خودگردانی دموکراتیک» را بهعنوان یک استاتوی حقوقی در قانون اساسی بپذیرد، ملت دموکراتیک می تواند با دولت فعلی در سازش اصولی بهسر برد. در غیر این صورت خودگردانی دموکراتیک را بهطور یکطرفه تأسیس خواهد نمود تا خودمدیریتی کلیهی تنوعات هویتی، دینی، عقیدتی و ملیتی را بهگونهای دموکراتیک و خارج از چارچوب دستگاههای سرکوبگر دولتی برقرار نماید. این را در همهجا از طریق انواع واحدهای اجتماعی سازمانیافته در حوزههای سیاسی، اقتصادی، دفاعی، دیپلماتیک، آموزشی و… برقرار خواهد نمود و هیچ انتظاری از دولت نخواهد داشت.
خلق کورد در تحولات اخیر خاورمیانه نشان داد که از نیروی سیاسی و دفاع ذاتی چنان پویایی برخوردار است که در حین مداخلات، اعتراضات، تحولات و درگیریهایی که از تونس تا افغانستان در همهجا رشد می کنند (و سیاست نرم یا خشن خارجی و داخلی هیچ دولتی نیز نمی تواند بدون اتکا به دموکراسی واقعی، جلوی ورودشان را بگیرد!)، به کشورهایی که کوردها در آنها بهسر می برند می تواند چهرهای کاملا متفاوت ببخشد. زیرا کوردها دیگر آن «کارت لوزاننشان امتیازآور» گذشته نیستند که هر دست پنهان و آشکاری بخواهد آن را در بازی های پلید سیاسی بهکار گیرد. کوردها در خاورمیانهی نوین همچون شعلههای «آتش»اند یا گرم خواهند کرد و زندگی خواهند بخشید یا خواهند سوزاند!
برگزاری کنفرانس کورد در آمریکا تحت عنوان «نقش کوردها در خاورمیانهی نوین» و نشستهایی از این دست که برگزار خواهند شد، سیاست دو وجهی نظام جهانی را در قبال خلقها و دولتهای خاورمیانه نشان می دهد؛ یعنی می خواهد بگوید: نظام جهانی متوجه این هست که فاکتور دموکراسی خلقها را دیگر نمی توان در منطقهی خاورمیانه نادیده گرفت و اگر دولتی سیاستهای سازشکارانه را به سطح ضمیمهشدن به نظام جهانی و انطباق کامل نرساند، آمریکا و همپیمانانش می توانند نیروهای دیگری را در منطقه مخاطب قرار دهند(بهعنوان نمونه نه ترکیهای خارج از کنترل نیروهای جهانی می تواند به شکل یک نیروی موثر خودش را در موازنات تازه جای دهد و نه وضع سوریه بدون کوردها تعیین تکلیف خواهد شد). با این حال کوردها نیز به چنان سطحی از ارادهی سیاسی رسیدهاند که دیپلماسی با کشورهای غرب را منوط به دستکشیدن آنها از نگرش ابزاری و کارتمانند به کوردها گرداندهاند و بیش از هرچیز اتخاذ رهیافت سیاسی دموکراتیک و مسالمتآمیز را جهت حل مسائل خود ترجیح می دهند. با توجه به این واقعیت؛ آیا ایران متوجه نیست که فردا همین چهرهی دو وجهی و سخت نظام جهانی ممکن است به وی نیز نشان داده شود و سیاستهای سازشکارانهی دولت روحانی بدون در نظر گرفتن فاکتور کوردها راه نجاتی برای وی نخواهد بود؟!
اما ایران که بهخوبی این توان و قابلیت کوردها را می بیند چه نوع سیاستی در پی گرفته است؟ مرحلهی آتشبسی که پژاک به آن پایبند ماند، می توانست با ارتقایابی به سطح مذاکره، بهترین فرصت برای دولت روحانی و کل نظام باشد تا سیاستهای امنیت داخلی خود را اصلاح نماید. همان سیاستهای امنیتی بحرانزایی که خود دولت روحانی از لزوم برطرفسازی آن صحبت می کرد. چرا که بدون گذار از سیاستهای امنیتی کنونی و پیشبرد یک گشایش دموکراتیک در سطح ایران، صرفا اتکا به امتیازدهی در سیاست خارجی نمی تواند ایران را از بحران رها سازد و حتی بر شدت آن خواهد افزود. معاملهای که روحانی پس از سی و چهار سال چانهزنی، در آمریکا صورت داد آنقدر هم پرفایده نیست که بتواند با اتکا به آن در داخل کشور با چماق و اعدام از خلق زهرچشم بگیرد و نهایتا ناچار به دستکشیدن از مطالبات واقعی خود و پذیرش سیاست «ادغامشدن در نظام» نماید. چیزی که ایران می توانست در قبال خلقهای ایران و مطالباتشان انجام دهد راهبردی تر از «دلبریایی موقتی از نظام سرمایهداری» بود. چرا که بحران ساختاری نظام جهانی سرمایهداری حادتر از آن است که نرمشهای فعلی ایران کفایتش را بنماید. اما منطقی این بود که دولت ایران با رسانیدن آتشبس میان خود و پژاک به سطح مذاکره و دیالوگ جهت حل مسالمتآمیز و سیاسی مسئلهی کورد، خود را در توازنات نوین خاورمیانه و تغییرات شدید گریزناپذیر آن با تزریق دموکراسی واکسینه نماید. تنها جمهوری دموکراتیک ایران است که می تواند سر پا بایستد، وگرنه هر نوع صفت دیگری نظیر ایران هژمون، ایران هستهای، ایران نرمشیافته در سیاست خارجی، ایران خشن و آکنده از نقض حقوق انسانی نمی تواند پیش روی «تغییری» که محتوم است را بگیرد. اما اگر سیاستهای اعدام و سرکوب و فشار تداوم یابد و این فرصت به فرصتسوزی مبدل شود، آنگاه ایران خود را رویاروی قطببندی تازهای در منطقه خواهد دید. چرا که در سطح منطقه، نیروهای موثری که به شدت تمایل دارند با کوردها تشکیل بلوک دهند کم نیستند. بهویژه هم نیروهای خلقی و هم نیروهای دولتی موثری در سطح خاورمیانه و جهان وجود دارند که سیاستهای امتیازدهندهی خارجی ایران هیچ اطمینان خاطری برای آنها شمرده نمی شود؛ حتی این بازی تازهی ایران در حوزهی سیاست خارجی را برای خودشان نوعی خطر علیه موجودیت(نیروهای خلقی) و هژمونی منطقهای(نیروهای دولتی) به حساب می آورند. این نیروهای موثر منطقهای و جهانی هر کدام نوعی پروژهی خاص کورد دارند که خلق کورد می تواند با گشودن درهای دیالوگ و دیپلماسی با آنها و در صورت ارائهی بستههای چارهیابی قابلقبولی با این نیروها به سطح همپیمانی ـ هم تاکتیکی و هم استراتژیکـ برسد.
نه خاورمیانهی نوین مد نظر نظام سرمایهداری و نه خاورمیانهی نوین مد نظر نیروهای دموکراسی خواه نمی تواند با وضعیت کنونی ایران کنار آید. اتخاذ سیاست انعطاف و امتیازدهی در خارج به بهای سرکوب و فشار در داخل، گویای آن است که ایران چراغ سبز را به ادغامشدن در نظام جهانی نشان داده است. اما واقعیت این است که حتی جایگیری در نظام جهانی سرمایهداری نیز بدون انجام تحولاتی در سیاستهای داخلی امکانپذیر نیست. مثلا ترکیه بدون در نظر گرفتن فاکتور کوردها حتی قادر نیست جایگاهی در سطح «ژاندارم و عامل»بودن را در منطقه و در چارچوب سیاستهای نیروهای مدرنیتهی سرمایهداری برای خود دستوپا کند. اگرچه آمریکا و نیروهای مداخلهگر غرب به دلیل مواضع منفعتپرستانهی خود در برابر موج سرکوبگری، اعدام و تبعیضی که در دولت یازدهم علیه خلقهای ایران اعمال می شود سکوت نمودهاند، اما به خوبی می دانند که چنین ایرانی هنوز فاصلهی بعیدی از «پذیرفته شدن» دارد. بنابراین مداخلات نظام جهانی در خاورمیانه که حلقهی ایران ازجمله حلقههای اساسی آن است با سیاستهای انفعالی دولت روحانی متوقف نخواهد شد. اما این تنها یک طرف قضیه است. در سوی دیگر و مهمتر، نیروهای دموکراسی خواه خلقهای ایران قرار دارند. این نیروها با تداوم و شدتگیری سیاستهای امنیتی و سرکوبگرانهی دولت یازدهم وارد فاز تازهای از مبارزات آزادی خواهانه خواهند شد. وقتی به جای تدوین حقوق برابر شهروندی به اعدام و سرکوب شهروندان پرداخته شود؛ وقتی به جای رفع تبعیض علیه خلقها به تحقیر آیینها و مذاهب غیررسمی و تبعیض علیه زندانیان سیاسی غیرفارس پرداخته شود؛ وقتی به جای سیستم مبتنی بر آموزش آزادانه به زبان مادری تلاش شود فرهنگها و زبانهای خلقهای ایران «محتاج عطای دولت» نشان داده شوند؛ وقتی به جای گشایش در سیاست دموکراتیک سعی شود سیاست انتگراسیون(ادغام) نرم را از طریق برخی نهادهای ظاهرا مدنی اما ربطشده به دستگاه اطلاعاتی و امنیتی پیشبرد دهند؛ آنگاه است که این موج تازهی مبارزات آزادیخواهانه اوج خواهد گرفت. در صورت از دست دادن فرصت «میلاد دموکراسی در ایران»، اینبار مبارزات خلقها را به امید ظهور کدامین عالیجناب بنفشپوش(که از قضا امروز با پشتوانهی عالیجناب سرخپوش گذشته بر سر کار است!) دلخوش به مدارا خواهند نمود؟!
بایستی خاطر نشان سازم که با سطح آگاهی و ارادهای که خلق و جنبش آزادیخواهی شرق کوردستان به آن رسیده است، پاسخ اعدامهای اخیر را به شیوهای شایسته که همانا وارد عمل نمودن هرچه بیشتر قابلیت سیاسی خود در تحولات و توازنات نوین خاورمیانه است، خواهد داد. بی شک دفاع ذاتی در کنار چنین قابلیت سیاسی ای معنا خواهد یافت. در این بین آنچه تأملبرانگیز می باشد این مسئله است که اندکی پیش از اعدامهای اخیر، مسئولین امنیتی ایران از حکومت اقلیمی جنوب کوردستان تقاضای برخورد شدید با پژاک نمودند. با توجه به مطرحشدن مسئلهی برگزاری کنگرهی ملی کورد و سطح بالای حساسیت ملی خلقمان، عدم محکومسازی این اعدامها از سوی مقامات حکومت اقلیمی جنوب کوردستان جای انتقاد جدی دارد.
با تمام این تفاصیل، از این پس شاهد اوجگیری تقابل میان سیاست سرکوبگرانهی دارای وجههی اعتدالی دولت و مبارزات دموکراتیک خلقهای ایران و بهویژه خلق کورد خواهیم بود. تحولات منطقهای نیز برای این امر مناسب هستند. اینکه دولت یازدهم چنین بیاندیشد که با امتیازدهی در سیاست خارجی و دلخوش ساختن نیروهای جهانی می تواند هر سیاستی را در داخل ایران علیه خلقها بهکار ببرد و چشم به روی تغییر سیمای خاورمیانه و قطببندی ها و توازنات نوین ببندد، تیری است که خیلی زودتر از آنچه که تصور می کند به سنگ خواهد خورد. خلاصه آنکه: آنچه خلقهای ایران و بهویژه خلق کورد از دولت روحانی و نظام جمهوری اسلامی می خواهند، احترام به مطالبات دموکراتیکشان و ارائهی رهیافتی سیاسی برای حل آن مسائل است؛ اما ظاهرا دولت یازدهم کرنش و نرمش دماگوژیک در برابر نظام مدرنیتهی سرمایهداری را به خواستههای معقول و کاملا دموکراتیک خلقهای ایران ترجیح می دهد. از همین رو سیاستهای سرکوبگری و اعدام تنها با رشد مبارزات آزادیخواهانه و جبههگیریهای سیاسی تازه از سوی خلق کورد پاسخ داده خواهد شد. خلق کورد خلقی است که وقتی با اعدام و سرکوب مواجه باشد و هیچ گامی برای کوچکترین مطالبات دموکراتیکش برداشته نشود، همچنانکه در گذشته نشان داد هیچ گامی از مبارزه و فداکاری در راه آزادی به عقب برنخواهد داشت. بنابراین چیزی که دولت روحانی می تواند به عنوان تنها رهیافت صحیح و نتیجهبخش اتخاذ نماید این است: نه نرمش بی پشتوانه در سیاست خارجی بلکه تحولی راستین و دموکراتیک در سیاست داخلی را مبنا بگیرد زیرا با تداوم سرکوبگری ها و بروز دوبارهی بحران مشروعیتزدایی دولت اینبار مبارزات خلقها ایران را به جاهایی خطرناکتر از گذشته خواهد کشانید؛ دست از سیاستهای وحشیانه و ضداخلاقی اعدام و سرکوب بکشد و حداقل به منشور اخلاقی ای که خودش صادر نمود پایبند بماند چرا که دموکراسی نوعی بازیابی وجدان و کسب اخلاقی ازدسترفته است و پیداست که ایران بدون دموکراسی دقیقا پا بر جای پای عراق و سوریه می گذارد؛ دستگاههای امنیتی و سرکوبگر را ـکه عملکردشان بخشی از کارنامهی دولت یازدهم محسوب می شودـ از حالت مانعی بر سر راه حل مسالمتآمیز مسائل داخلی خارج نماید، برای نخستین بار در طول تاریخ بنبستزدهی دولتهای پیشین به مطالبات دموکراتیک خلقهای ایران و بهویژه خلق کورد بهشکل جدی توجه نماید، بدین ترتیب از فرصتی تاریخی که دیالوگ و مذاکره با مخاطب مسئلهی کورد «یعنی پژاک» می تواند برای ایران به ارمغان بیاورد برای حل بحرانهای ایران استفاده کند. وگرنه آنچه بر سیمای روحانی قرار دارد اگر تنها عبارت از یک ماسک دموکراسی مآبانه بر عالیجنابی بنفش است، خلق کورد و دیگر خلقهای ایران بی شک آن را پایین خواهند کشید!
|