سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

چرا جمهوری اسلامی ایران نظامی تام گرا است (۴)


پرویز دستمالچی


• ولایت فقیه یعنی حکومت و اداره کشور و اجراء قوانین شرع و مانند تعیین قیم برای صغیر است و قیم ملت با قیم صغیر از لحاظ وظیفه و موقعیت هیچ فرقی نمی کند. حکومت اسلامی، یعنی حکومت قانون الهی بر مردم و قوه مقننه و تشریح آن تنها در اختیار خداوند است و شارع مقدس اسلام یگانه قدرت قانونگذاری است و قانون اسلام برهمه افراد حاکمیت تام و مطلق دارد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۴ آذر ۱٣۹۲ -  ۲۵ نوامبر ۲۰۱٣


در این بخش به طرح و بررسی اندیشه "ولایت فقیه"، به عنوان شکل حکومت مورد نظر خمینی خواهم پرداخت. اما، برای فهم این نوع از حکومت که ریشه در فرهنگ اسلام- شیعه- مذهب دوازده امامی- مکتب اصولی دارد، نگاهی کوتاه به شکل گیری تاریخی امامت و مذهب شیعه، درک نظم ولایت فقیه ای و تام گرایی آن را برای خواننده آسان تر خواهد کرد:

۱- شکل گیری مذهب شیعه دوازده امامی
محمد، پیامبر مسلمانان، درسال ۶۳۲ میلادی فوت می کند. پس از وفات محمد، بر سر جانشینی او اختلاف می شود. به هر دلیل، ابوبکر به جانشینی محمد انتخاب می شود. ابوبکر پیش ازمرگ، عمُر را جانشین خود می کند. پس ازعمُر، عثمان ازسوی یک هیئت ۶ نفره به عنوان خلیفه مسلمانان انتخاب می گردد. شیعیان این انتخاب، انتصاب وجانشینی را نمی پذیرند ومعتقدند که امر پیشوایی(امامت) اُمت اسلامی پس از مرگ محمد ازآن علی است. آنها دراین زمینه به دومهم استناد می کنند:
الف- به قرآن، یعنی به سوره مائده، آیه ۵۵، ودرآنجا چنین آمده است: " یار شما فقط خدا است و پیغمبر او و کسانی که ایمان دارند و کسانی که بر نماز(مداومت) کنند و در آن حال که رکوع می گزارند، زکات دهند".
ب- به غدیر ُخم: شیعیان معتقدند که محمد پیش ازمرگ، درغدیر ُخم، درحضور اُمت حاضر درآن جمع، علی، یعنی پسرعمو و دامادش را به جانشینی انتخاب کرده است.
شیعیان(پیروان علی) دراین مورد، ازجمله، به نوشته تاریخ نویس عرب، محمدبن الیعقوبی استناد می کنند که حدود ۲۵ سال پس از فوت محمد درباره حادثه غدیر ُخم چنین می نویسد: " حضرت محمد پس از آخرین سفرش به حج، در تاریخ هژدهم ماه حج، شبانه ازمکه به سوی مدینه حرکت می کند. هنگامی که به غدیر ُخم می رسد، براو وحی نازل می شود و لذا توقف می کند. محمد سپس دست علی ابن ابوطالب را در دست خود می گیرد و رو به طرف همراهانش می گوید: ای مومنین، آیا مرا بیش از جان خود دوست دارید؟ وهمراهان او پاسخ می دهند: ای پیامبر خدا، ارزش تو برای ما، بیش از ارزش جان ماست. و سپس محمد رو به آنها می گوید: کسی که مرا مولای خود می شناسد، علی را نیز به عنوان مولا و سرور خود خواهد پذیرفت." (۱)
علاوه براستناد به قرآن و حادثه غدیر ُخم، شیعیان معتقدند که پیشوایان اُمت مسلمان، پس از حضرت محمد، باید از افرادی باشند که از خون و خانواده، واهل و نسب محمد هستند. شیعیان، بر خلاف اهل سنت، معتقد نیستند که با مرگ پیامبر محمد، امر وحی و ارتباط با خداوند برای همیشه پایان پذیرفته است، و در نتیجه، به خواست الهی و مقدورات او تنها از راه رجوع به قرآن و سنت پیامبرمحمد می توان دست یافت. شیعیان معتقدند امام هایی که از اصل و نسب پیامبر، از طریق داماد او، امام علی، می باشند، دارای رابطه ای مستقیم با خدا هستند و می توانند به خواست الهی پی ببرند. به این دلیل، بنابر اعتقاد شیعیان، پندار، گفتار و کردار، یعنی راه وروش زندگی امامان نیز، پس از قرآن و سنت محمد، منبعی برای دست یابی به خواستهای الهی وعلم و دانش اسلامی است.
علی فرزند ابوطالب، عموی محمد، است که درسن ده سالگی به محمد ایمان می آورد. او اولین فرد مسلمان و تنها کسی است که پیش ازگرویدن به اسلام، دارای دین دیگری نبوده است. علی ابن ابوطالب، ُملقب به مرتضی یا امیر(سرور- امرکننده) مومنان است. او با فاطمه دختر پیامبر ازدواج می کند. علی به هنگام فوت محمد ۳۵ سال داشت. او پس ازعثمان( ۶۵۶ میلادی)، به خلافت می رسد و به مدت ۵ سال برمسلمانان حکومت می کند. این پنج سال، بعلاوه پندار، گفتار و کردار علی، در یک کلام، راه و روش زندگی شخصی ، به اضافه سیاستهای او در امر اداره جامعه مسلمانان، برای شیعیان نمونه ای(الگو، مدلی ) است از یک حکومت واقعی اسلامی. خطبه ها، سخنان و نامه های علی بن ابوطالب در یک مجموعه شش جلدی، تحت عنوان نهج البلاغه، جمع آوری شده اند که راهنمای کردار و گفتارشیعیان، پس ازسنت محمد، می باشند.
علی در ۲۱ رمضان ۶۶۱ میلادی به دست ابن ُملجم، یکی ازخوارج، کشته می شود. شخصیت علی مورد پذیرش اهل سنت نیز بوده وهست. پس از کشته شدن علی ابن ابوطالب، حسن فرزند ارشد علی(متولد ۶۲۴ میلادی)، ازحق خود برای خلافت، به نفع معاویه، چشم پوشی می کند. او، به اعتقاد شیعیان، درسال ۶۶۹ میلادی، به فرمان معاویه مسموم و کشته می شود. پس از او، امام حسین(متولد ۶۲۹ میلادی درمدینه) جانشین برادرش می شود. امام حسین، برخلاف برادرش حسن، حاضر به بیعت با معاویه نبود. اختلافات امام حسین با خلفای بنی امیه همچنان ادامه می یابد و بالا می گیرد تا در دوم محرم ۶۱ هجری قمری(۶۸۰میلادی) حسین ابن علی به منظور نبرد با نیروهای طرفدار خلفای بنی امیه در صحرای کربلا چادرمی زند. حسین ابن علی که حاضر به سازش با خلفای بنی امیه، درامرِخلافت اُمت مسلمان نبود، در دهم محرم سال ۶۱ هجری قمری( دهم اکتبرسال ۶۸۰ میلادی) در یک نبرد نابرابر، همراه ۷۲ تن از یارانش کشته می شوند. دراین نبرد، علی اکبر، پسربزرگ حسین، حضرت عباس، برادر ناتنی او، و دیگران همه کشته می شوند. علی ابن حسین(امام چهارم شیعیان) یکی از معدود افراد خانواده اوست که از این مهلکه جان سالم بدر می برد و می تواند به همراه خواهرش زینب فرار کند. شیعیان کشته شدن حسین ابن ابوطالب و۷۲ تن از یارانش را نماد شهادت در راه دست یافتن به حکومت حق وحقیقت وعدل الهی(حکومت اسلامی) می دانند. از نظر شیعیان، حسین" سرور" شهدا است.(۲)
پس از شهادت حسین ابن علی، امر امامتِ اُمت مسلمانِ شیعه، از طریق فرزندان آنها، یعنی امامان زین العابدین، امام محمد باقر، امام جعفرصادق، امام موسی کاظم، امام رضا، امام محمد جواد(تقی)، امام علی نقی، امام حسن عسکری ادامه پیدا می کند تا نوبت به امام دوازدهم می رسد. بنابر روایات شیعیان، امام دوازدهم، ملقب به صاحب زمان، امامِ غائب، امام محمدالمهدی در پانزدهم شعبان سال ۲۵۵هجری(۳۰ آگوست ۸۶۹ م.) متولد می شود و در چهارم شوال ۲۶۰ ه. ق. ( ۲۴ ژوئیه ۸۷۴ م.) وارد دوره غیبت صغرا(کوچک، کوتاه) می گردد. این غیبت تا سال ۹۴۱ میلادی ادامه پیدا می کند و پس از آن وارد دوره غیبت ُکبرا(بزرگ، طولانی) می گردد که هنوز نیز ادامه دارد. بنابر اعتقاد شیعیان دوازده امامی، امام دوازدهم هنوز زنده است وهمه جا حظور دارد، اما از انظار پنهان است. و بنابر روایتی از حضرت محمد، عده ای معتقدند روزی که او خود مصلحت بداند، برای برقراری حکومت عدل اسلامی، دوباره ظهور خواهد کرد.
پس ازغیبت امام دوازدهم، برای شیعیانِ دوازده امامی این پرسش پیش آمد که در زمان غیبت آن حضرت، امر پیشوایی و امامتِ اُمتِ شیعه را چه کسی باید به عهده بگیرد؟ این مشکل ابتداء چنین حل شد که امام مهدی، پیش ازغیبت صغرای خود، یک نفر را به عنوان جانشین، وکیل یا نایب، خود انتخاب کرده بود و او رابط میان امام دوازدهم و اُمت مسلمان شیعه بود. این امرهمچنان ادامه داشت تا انکه وکیل چهارم، ابوالحسن علی بن محمد سمری در سال ۹۴۰ میلادی، بدون تعیین جانشین، فوت می کند. پس از فوت وکیل چهارم، مسئله پیشوائی و رهبری اُمت شیعه دوباره مطرح می شود. در ارتباط با حل این مهم است که در مذهب شیعه دوازده امامی مکاتب گوناگونی شکل می گیرند.
پس (بنابراعتقاد شیعیان دوازده امامی) محمد المهدی:
۱- رهبرمذهبی وسیاسی اُمت اسلامی(شیعیان)می باشد که ازنظرها پنهان شده(اما حق او همچنان پا برجا)است.
۲- او باهیچ کس در ارتباط نیست و
۳- اصول دین روشن است، ناروشنی ها و پرشسها در امور مربوط به فروع دین می باشند.
برای پاسخ به این مشکل، دو راه بیشتر وجود نداشت:
یکم، با نگاه به راه و روش اکثر امامان، کناره گیری ازسیاست و امور حکومت، و انتظار برای فرارسیدن زمان موعود(بمنظوربرقراری حکومت الهی)، که این امر درعمل به معنای پذیرش جدایی دین از حکومت است.
دوم، ُفقها وعلمای اسلام وظیفه دارند، به عنوان ادامه دهندگان راه امام زمان، درتمامی امور، واز جمله اداره امورعمومی جامعه(حکومت) دخالت کنند و از این راه شرایط را برای ظهورامام پنهان، محمدالمهدی، فراهم آورند.
براساس این دو امکان، مکاتب گوناگونی درمیان شیعیان دوازده امامی شکل گرفت که از جمله آنها می توان از مکاتب اصولی، اخباری وشیخیسم نام برد.
مکتب شیخیسم تقسیم اُمت اسلامی به ُمقلد ومرجع تقلید را رد می کند. زیرا، به عقیده آنها، هرانسان عاقل و بالغی خود توانایی اجتهاد خواهد داشت. این مکتب، هیچ رهبر و پیشوایی را، پس ازغیبت محمدالمهدی نمی پذیرد. روحانیان پیرو این مکتب از ثمره کار و تلاش خود زندگی می کنند ودریافت سهم امام(خمس) را امری نادرست می دانند.
مکتب دیگر، مکتب اخباری است. این مکتب نیزمانند شیخیسم، امراجتهاد را نمی پذیرد و به عنوان منابع حقوقی فقهی تنها تابع قرآن و سنت و اخبار مربوط به پیامبر محمد است. اجماع نیز از سوی این مکتب رد می شود. بنابرنظر اخباریان، پیروی ازامام زمان، امری شخصی است و می بایست صرفاً میان هرفرد مسلمان و امام زمان، بدون وساطت مجتهدان، انجام پذیرد.
مکتب سوم، مکتب اصولی است که نظری خلاف دومکتب بالا دارد. بنابر نظر اصولیان، پس از غیبت امام دوازدهم، عالم ترین وعادل ترین مجتهد زمان باید به عنوان"مرجع تقلید" اُمت اسلامی انتخاب شود و او، درزمان غیبت، بالاترین ومعتبرترین مرجع پاسخگویی به امور دنیوی و دینی خواهد بود. اوحق فتوا خواهد داشت.
اجتهاد، یعنی تئوری ُمقلد ومرجع تقلید، برای اولین بار توسط آقا محمد باقر بهبهانی(از پایه گزاران مکتب اصولی) طرح وتنظیم شد(۱۸۰۳-۱۶۷۳ میلادی). اما درعمل، نه یک مرجع تقلید، بل مراجع بسیاری بوجود آمدند.
بنابرنظر بهبهانی:
۱- شیعیان باید یک روحانی عالم به علوم زمان، فقه، عادل، پاک و...، را به عنوان رهبر مذهبی خود انتخاب کنند.
۲- این روحانی، مرجع تقلید یا مجتهد، حق فتوا، یعنی حق قضاوت درتعیین تطابق یا عدم تطابق امور گوناگون با شریعت اسلام را خواهد داشت.
۳- طبق نظر بهبهانی، تنها یک مجتهد لازم است و با پیروی ازُ سنت امامان تنها فتوای مجتهد زنده اعتبار دارد.
۴- حتا پادشاهان نیزباید در اداره امورکشور از مجتهد پیروی کنند، زیرا:
الف - حکومت از آن امام محمدالمهدی است، و
ب- مجتهد جانشین او و در نتیجه از گناه پاک است و دستش نباید به خون آغشته گردد.
اما درعمل، برخلاف نظریه بهبهانی، نه یک مجتهد، بل مراجع اجتهاد، نه یک مرجع تقلید، بل مراجع تقلید گوناگون بوجود آمدند که میزان اعتبارهریک از آنها بستگی به تعداد ُمقلدان، موقعیت اجتماعی و اقتصادی، موضع گیریهای سیاسی، میزان اطلاع ازعلوم و شریعت و ...، دارد. پس از پیدایش مراجع تقلید و پیروزی مکتب اصولی بر سایرمکاتب در ایران و حتا سرکوب آنها، دوباره، اما اینبار میان ُعلمای مکتب اصولی، بحث درباره وظیفه ُعلما و ُفقها در زمان غیبت امام محمدالمهدی درگرفت که از درون آن عمدتاً سه نظریه پا گرفت:
۱- عدم دخالت درامورسیاسی و حکومت و پرداختن به امورمعنوی شیعیان تا ظهورامام پنهان از انظار (سیاست صبر، سکوت وانتظار).
۲- مشروعه خواهان، یعنی محدود کردن حکومت شاه از راه یک قانون اساسی، با مشروعیت دینی و تحت کنترل مجتهدان. شاه باید عامل اجرایی مجتهدان باشد، زیرا مجتهدان پاک اند و دست آنها نباید به خون آلوده گردد.
۳- ولایت فقیه، یعنی تشکیل حکومت اسلامی با قوانین اسلامی و حکومت ُفقها، به عنوان جانشینان امام و"طاغوتی" دانستن(غیر شرعی، ناحق) هرحکومتی به غیر از حکومت ُفقها و مجتهدان.
جمعبندی کنم: پس از محمد، اسلام به دو شاخه اصلی تقسیم می شود: اهل سنت، انتخاب جانشین (۹۰ %) و شیعیان، انتصاب جانشین(۱۰ %). اهل سنت اصولا امامت را نمی پذیرد و خود به چهار مکتب اساسی تقسیم می شود که مورد بررسی این نوشته نیست. آنها نه تفسیر شیعیان از آیه ۵۵ از سوره مائده را می پذیرند و نه حادثه غدیر خم را آنگونه تفسیر می نمایند که مورد نظر شیعیان است. یعنی نه امامت را قبول دارند و نه انتصاب را. و در نتیجه نود درسد مسلمانان جهان اصولا با حکومت اسلامی به سبک ولایت فقیه از بنیاد مخالف هستند و مذهب شیعه را جریانی کاملا انحرافی در اسلام می دانند.
شیعیان به چندین شاخه و مکتب تقسیم می شوند: خوارج، پنج امامیان، هفت امامیان، دوازده امامیان و...، و دوازده امامیان خود دارای شاخه های متفاوت از جمله اخباریان و شیخیان و اصولیان هستند که خود اصولیان دارای شاخه های متفاوتی است که "ولایت فقیهیان" تنها یکی از آنها است.
پس، "ولایت فقیهیان" گروهک یا شاخکی از جهان بزرگ اسلام است که به نام همه سخن می گوید و معتقد است اسلام واقعی تنها نزد آنها است و می خواهد در زمان امام پنهان حکومت اسلامی برقرار و به نام آلله بر تمام جهان حکومت کند. با توجه به این مهم که امر انتصاب و امامت حتی از سوی اکثریت (۹۰ %) مسلمانان جهان رد می شود و بسیاری از مورخان بر این نظراند که امام یازدهم اصولا فرزندی نداشته است. یا براین نظر اند که اگر قرار باشد نمونه ای از "راه" امامان انتخاب شود، چرا از راههای طی شده توسط امامان باید راه امام حسین را انتخاب کرد و نه(مثلا) راه امام حسن یا امام باقر را؟ آنها دوازده "مقدس" بوده اند که دوازده راه متفاوت رفته اند!
آیت الله خمینی از پیروان نظریه ولایت فقیه، از نظریه پردازان اصلی آن، و نیز پایه گذار نظام "ولایت فقیه"، جمهوری اسلامی ایران است. خمینی چه می گوید و چه نوع از حکومتی را می خواهد؟

۲- اصول اساسی- نظری ساختار حکومت از دیدگاه خمینی   
"... فقیه به کسی اطلاق می شود که نه فقط عالم به قوانین و آئین دادرسی اسلام بلکه عالم به عقاید و قوانین و نظامات و اخلاق باشد، یعنی دین شناس به تمام معنی باشد... ُفقها چون نبی نیستند پس وصی نبی یعنی جانشین اوهستند. بنابراین، آن مجهول از این معلوم بدست می آید که فقیه وصی رسول اکرم(ص)است ودرعصر غیبت، امام المسلمین رئیس الملله می باشد... ولایت یعنی حکومت و اداره کشور و اجرای قوانین شرع مقدس... همین ولایتی که برای رسول اکرم (ص) و امام در تشکیل حکومت و اجرا و تصدی اداره هست برای فقیه هم هست... ولایت فقیه ازاموراعتباری عقلانی است و واقعیتی جز جعل ندارد، مانند جعل(قراردادن وتعیین) قیم برای صغار. قیم ملت با قیم صغار از لحاظ وظیفه وموقعیت هیچ فرقی ندارد... این َتوهم که اختیارات حکومتی رسول اکرم(ص) بیشتراز حضرت امیر(ع) بود و یا اختیارات حکومتی حضرت امیر(ع) بیش ازفقیه است باطل وغلط است... بنابراین، نظریه شیعه درمورد طرزحکومت و این که چه کسانی باید عهده دار آن شوند دردوره رحلت پیغمبر اکرم(ص) تا زمان غیبت، واضح است... اکنون که دوران غیبت امام(ص)پیش آمده و بناست احکام حکومتی اسلام باقی بماند و استمرار پیدا کند وهرج و مرج روا نیست تشکیل حکومت لازم می آید. عقل هم به ما حکم می کند که تشکیلات لازم است... اکنون که شخص معینی از طرف خدای تبارک و تعالی برای احراز امر حکومت در دوره غیبت تعیین نشده است تکلیف چیست؟... این خاصیت که عبارت ازعلم و قانون و عدالت باشد درعده بی شماری از ُفقهای عصرما موجود است. اگر با هم اجتماع کنند می توانند حکومت عدل عمومی درعالم تشکیل دهند... اگر فرد لایقی که دارای ایندو خاصیت باشد بپاخاست و تشکیل حکومت داد همان ولایتی را که حضرت رسول اکرم(ص) در امر اداره جامعه داشت دارا می باشد... چون حکومت اسلامی حکومت قانون است قانون شناسان واز آن بالاتر دین شناسان یعنی فقها باید متصدی آن باشند. ایشان هستند که برتمام امور اجرایی واداری وبرنامه ریزی کشورمراقبت دارند. فقها دراجرای احکام الهی امین هستند، دراخذ مالیات، حفظ مرزها، اجرای حدود امین اند. نباید بگذارند قوانین اسلام معطل بماند یا در اجرای آن کم و زیاد شود... درهر حال، از روایت می فهمیم که فقها اوصیاء دست دوم رسول اکرم (ص) هستند واموری که از طرف رسول الله(ص) به ائمه(ع) واگذار شده برای آنان نیز ثابت است و باید تمام کارهای رسول خدا را انجام دهند چنانکه حضرت امیر(ع) انجام داد... حکومت اسلامی... مشروط است...، مشروطه از این جهت که اداره کنندگان دراجراء و اداره مقید به یک مجموعه شروط هستند که درقرآن کریم وسنت رسول اکرم معین گشته است... مجموعه شروط همان احکام و قوانین اسلام است، که باید رعایت واجرا شود. از اینجهت حکومت اسلامی حکومت قانون الهی برمردم است. فرق اساسی حکومت اسلامی با حکومتهای مشروطه وسلطنتی وجمهوری درهمین است. دراینکه نمایندگان مردم و یا شاه در اینگونه رژیمها به قانونگذاری می پردازند، درصورتیکه قدرت مقننه و اختیارتشریح در اسلام به خداوند متعال اختصاص یافته است. شارع مقدس اسلام یگانه قدرت مقننه است. هیچ کس حق قانونگذاری ندارد وهیچ قانونی جزحکم شارع را نمی توان بمورد اجراء گذاشت. به همین سبب در حکومت اسلامی به جای مجلس قانونگذاری که یکی از سه دسته حکومت کنندگان را تشکیل می دهد مجلس برنامه ریزی وجود دارد... دراین طرزحکومت حاکمیت منحصر به خدا است وقانون فرمان و حکم خدا است. قانون اسلام یا فرمان خدا برهمه افراد و بر دولت اسلامی حکومت تام دارد... همه افراد تا ابد تابع قوانین قرآن هستند. تمام اشخاص حتی رأی رسول اکرم(ص)درحکومت و قانون الهی هیچگونه دخالتی ندارد... از روایات برمی آید که تصدی منصب قضا باپیغمبر(ص) یا وصی او است، دراینکه فقهای عادل برحسب تعیین ائمه منصب قضا(دادرسی) را دارا هستند و منصب قضـا از مناصب فقهـای عـادل است اختـلافی نیست... امام می فرمایند: ازحکم دادن(دادرسی)بپرهیزید، زیراحکومت(دادرسی) فقط برای امامی است که عالم به قضاوت(وآئین دادرسی وقوانین) وعادل در میان مسلمانان باشد، برای پیغمبراست و یا وصی پیغمبر... فقها اوصیاء دست دوم رسول اکرم هستند. واموری که ازطرف رسول الله(ص)به ائمه(ع) واگذار شده برای آنان نیز ثابت است و باید تمام کارهای رسول خدارا انجام دهند... فقیه وصی رسول اکرم است ودرعصر غیبت، امام المسلمین ورئیس الملله می باشند و اوباید قاضی باشد وجز اوکسی حق قضاوت و دادرسی ندارد... و بموجب آیه شریفه بایده رامری از امور حکومت برموازین عدالت یعنی بر مبنای قانون اسلام و حکم شرع باشد، قاضی حکم به باطل نکند، یعنی بر مبنای قانون ناروای غیراسلامی حکم صادر نکند و نه آئین دادرسی او و نه قانونی که حکم خود را به آن مستند می کندهیچیک غیراسلامی(باطل) نباشد... در زمان رسول اکرم اینطور نبود که فقط قانون را بیان و ابلاغ کنند، بلکه آنرا اجراء می کردند. رسول الله مجری قانون بود، مثلاً قوانین اجرائی را اجرا می کرد، دست سارق را می برید، حد می زد و رجم می کرد. خلیفه هم برای همین امور است. خلیفه قانونگزار نیست. خلیفه برای این است که احکام خدا را که رسول اکرم آورده است اجراء کند... رسول اکرم در رأس تشکیلات اجرائی و اداری جامعه مسلمانان قرار داشت. علاوه بر ابلاغ وحی و تفسیر عقاید واحکام و نظامات به اجرای احکام و برقراری نظامات اسلام همت گماشت. دولت اسلام را بوجود آورد. دست می برید، حد می زد، رجم می کرد. پس از رسول اکرم خلیفه هم همین وظیفه ومقام را دارد... اطاعت از ولی امر واجب شمرده شده است. ولی امر بعد از رسول اکرم ائمه اطهاراند که متصدی چند وظیفه و مقام هستند. یکی بیان و تشریح عقاید و احکام و نظامات اسلام برای مردم که بیان و تفسیر قرآن و سنت مرادف می باشد و دیگری اجرای احکام و برقراری نظامات اسلام در جامعه مسلمانان و نیز بسط عقاید و نظامات اسلام در میان ملل جهان. پس از ایشان فقهای عادل عهده دار این مقامات هستند... همانطوریکه پیغمبر اکرم مأمور اجرای احکام و برقراری نظامات اسلام بودند خداوند او را رئیس و حاکم مسلمین قرار داده و اطاعتش را واجب شمرده است، فقهای عادل هم باید رئیس و حاکم باشند و اجرای احکام کنند ونظام اجتماعی اسلام را مستقر گردانند. فقط فقهای عادلند که احکام اسلام را اجرا کرده نظامات آنرا مستقر می گردانند. حدود و قصاص را جاری نمایند... خلاصه اجرای تمام قوانین مربوط به حکومت به عهده فقهاست. از گرفتن خمس و زکات و صدقات و جزیه و خراج و صرف آن در مصالح مسلمین تا اجرای حدود و قصاص ...همه وهمه... همین ولایتی که برای رسول اکرم (ص) وامام در تشکیل حکومت و اجرا وتصدی اداره هستند برای فقیه هم هست... ".(۳)
پس، خلاصه کنم: ولایت فقیه یعنی حکومت و اداره کشور و اجراء قوانین شرع و مانند تعیین قیم برای صغیر است و قیم ملت با قیم صغیر از لحاظ وظیفه و موقعیت هیچ فرقی نمی کند. حکومت اسلامی، یعنی حکومت قانون الهی بر مردم و قوه مقننه و تشریح آن تنها در اختیار خداوند است و شارع مقدس اسلام یگانه قدرت قانونگذاری است و قانون اسلام برهمه افراد حاکمیت تام و مطلق دارد، همه افراد تا ابد باید تابع قوانین قرآن باشند به گونه ای که حتی رای رسول اکرم نیز نمی تواند در حکومت اسلامی دخالتی داشته باشد.
در حکومت اسلامی، در ولایت فقیه، فقها و مجتهدان وصی رسول اکرم و جانشینان دست دوم اوهستند، آنها وصی رسول اکرم اند و در زمان غیبت امام پنهان رئیس الملله می باشند و همان ولایتی که برای رسول و امام برای حکومت هست، برای فقیه و مجتهد هم هست. منصب قضا از آن فقها است، فقها باید رئیس و حاکم باشند و اجرای احکام کنند، یعنی حدود و قصاص را جاری نمایند. خلاصه اجرای تمام قوانین مربوط به حکومت به عهده فقها است، زیر ولایتی که برای رسول اکرم بوده است برای فقها نیز هست. فقها باید پس از محمد عهده دار امور حکومت از تشریح و اجرای قانون تا قضاوت باشند و عدل، یعنی قانون اسلام و احکام شرع را جاری کنند.
این اندیشه های سیاسی که در قانون اساسی ج.ا.ا. واقعیت حقوقی- قانونی یافته است(در بخش پنجم نشان خواهم داد)، برگشت به دوران قرون وسطا و حاکمیت بلامنازع کلیسا و همان حکومت خلفا است. اندیشه هایی مربوط به پیش از جنبش روشنگرایی و خردگرایی، مربوط به دوران تاریکی انسان و قیمومیت او است. برگشت به دوران پیش از انقلاب فرانسه است که در آن برای اولین بار درتاریخ "ملت" مقوله اصلی سیاست و قوای حکومت تنها ناشی از اراده او می شود. برگشت به دوران پیش از انقلاب مشروطیت ایران است که در آن "حقانیت منشاء" حکومت از شاه و شیخ گرفته شد و قانونا به ملت منتقل گردید. برگشت به دوران پیش از اندیشه های روسو، در رابطه با حق حاکمیت ملت، برگشت به دوران پیش از منتسکیو در رابطه با تقسیم و کنترل قوای حکومت است که نه با جمهوریت ارتباطی دارد، نه با دمکراسی و حقوق بشر. اندیشه "ولایت فقیه"اصولا و در اساس ناقض حق حاکمیت انسان بر سرنوشت خویش و به تبع آن ناقض حق حاکمیت ملت برسرنوشت خویش است. دشمن دمکراسی و حقوق بشر است.
آیا می توان اندکی دانش سیاسی و با ایده ها و ساختارهای سیاسی سد سال اخیر در دنیا آشنایی داشت و چنین ساختاری را که مدعی تام قدرت زمینی و آسمانی است تام گرا ندانست؟ اگر چنین اندیشه هایی تام گرا نیستند، پس تام گرایی در چیست. در استالینیسم، فاشیسم و نازیسم، در هیچ یک از آنها تام گرایی از محدوده زمینی اش خارج نشد. آنها حکومت تام خود را با جبریت تاریخی- طبقاتی، با قانونمندی طبیعت در برتری "نژاد" یا ملتی برگزیده توجیه می کردند، که درهر صورت نطریه پردازانش زمینی بودند و شک و تردید در باره اندیشه های آنها مجاز بود و نه "کفر"ی که مجازات مرگ داشته باشد..
در بخش پنجم(پایانی) نشان خواهم داد که چگونه ساختار حکومت درج.ا.ا. درست در تطابق با "ولایت فقیه" تدوین و تنظیم شده است.
خفتگان را می توان بیدار کرد، اما آنهائیکه خود را به خواب می زنند "بیدار" نخواهند شد.

پانویسهاو منابع :
۱- جمهوری اسلامی و شیعیان، گرهارد کونسلمن(Gerhard Konzelmann)، انتشارات گلدمن (Goldmann)،۱۹۷۹، برگ ۲۴
۲- همانجا، پانویس ۱
۳- نامه ای از امام موسوی (آیت الله خمینی) کاشف الغطاء، ولایت فقیه، ۳/۷/۱۳۵۶، شماره ثبت ۱۰۵۲، برگهای ۲۱ تا ۱۲۷
۴- میراث محمد، کلاوس شولتس/ دیتر فوباخ، مونیخ ۱۹۹۴
۵- امام پنهان، یان ریچارد، برلین ۱۹۸۳
۶-اسلام شیعه، هاینس هالم، مونیخ، انتشارات بک، ۱۹۹۴
۷-اسلام و دنیاس غرب، عادل- تئودور خوری، انتشارات پریموس، دارمشتات، ۲۰۰۱

4- Mohammeds Erben/Klus Schulz, Dieter Vobach, München 1994
5- Der Verborgene Imam/Yann Richard / Berlin 1983
6- Der Schiitische Islam/Heinz Halm/ München/ Beck 1994
7- Der Islam und die westliche Welt/Adel Theodor Khoury/Primus
    Verlag/Darmstadt 2001                                                                        

تماس با نویسنده: Dastmalchip@gmail.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست