یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

خط قرمز ماست!


محمد شوری


• ولایت مطلقه فقیه ناموس و تنها خط قرمزی بود که کسی نبایستی واردش بشه؛ هر کاری که خواستی بکن، آدم بکش، از دیوار مردم بالا برو، شنود و استراق سمع بکن، صدها میلیارد بالا بکش برو کانادا عشق و حال کن، هر کار هر کار که در طول و نه در عرض ولایت آقا باشه انجام بده، بی خیال، طوری نیست. خط قرمز ما فقط آقاست! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۷ آذر ۱٣۹۲ -  ۲٨ نوامبر ۲۰۱٣


این یک داستان واقعی ست.
شاه که رفت تازه انقلاب نوشته شد؛ نوشته های آتشین که می خواست مدیریت کنه، مانیفست هایی با خط قرمز.
هر که از راه رسید، یه تابلوی نئون بزرگ به رنگ بنفش و سبز و ارغوانی ساخت و روش نوشت:
این خط قرمز ماست!
احدی هم حق نداره وارد حریمش بشه!
همه چیزخط قرمز داشت الاهمین حریم خصوصی؛ که عینهو لُنگ حموم مدام دور یه کمر بسته می شد و بعد بادی هم به غبغب می انداخت و رسا می گفت:
این خط قرمز ماست، واردش نشید!
برگردیم به عقب.
حزب جمهوری اسلامی- که همون جمهوری اسلامی ایران و جمهوری اسلامی ایران هم که همون حزب جمهوری اسلامی باشه، تاسیس شد.
جمهوریش رو همون اول دادن اجاره؛ بعدش فروختنش تا باش ارانیوم غنی شده ۲۰ درصد تولید کنن تا بگن غنی سازی خط قرمز ماست!
اسلامش موند تا منهای روحانیت نشه.
روحانیت (یونیت) کارش این شد که عوام رو به چپ و راس خودشون آشنا کنه، و دین رو ببره به خونه ها.
بواسطه خونه سازی دین توسط مجموعه «یونیت»، تعداد زیادی خانه های یونونیتی ساخته شد و رفت بالا:
خانه احزاب، خانه تیمی، خانه فساد، خانه یاس، خانه سبز، خانه امید، خانه های سکس، خانه امن و زندان خانه.
خانه احزاب از اول این اسمش نبود؛ اسمش عام بود، بعد خاص شد!
اول یه قلعه بود پر از خانه های زیاد؛ مثل هشتی زندان کمیته ضدخرابکاری شاه پهلوی، و بعد که ولایت فقیه خمینی اومد، اسمش شد توحید.
این قلعه خط قرمز زیاد داشت. هر اتاقی که خونه یک حزب بود برای خودش کلی خظ قرمز داشت.
اونیکه خط قرمزش به خون رنگی شد، موند!
اونایی موندن که گفتن دو خط موازی همدیگر رو قطع نمی کنن مگه اینکه آقا بگه! و روزقیامت هم برپا نمیشه مگر به اذن آقا! و حاضرن برای جلب اعتماد آقا نسبت به خود، هر نوع لابی گری هم انجام بدن...
اینطور شد که اهالی این قلعه یکی یکی رفتن تو توحید و یه خونه اونجا برای خودشون رهن و اجاره کردن، برخی هم به خونه قبلی خودشون برگشته بودن، خانه زاد بودن!
اونجا که پر و کامل و قدیمی و فرسوده شد، موزه اش کردن تا همه ازش «عبرت» بگیرن. نامش رو هم گذاشتن «موزه عبرت» تا برن ببینن و دیگه کسی هوس انقلاب کردن به سرش نزنه و گرنه انقلاب اون ها رو می کنه.
برای تخلیه خانه زادها هم از موزه، اونها رو از یه پیچ تاریخی عبورشون دادن و مهمون اوینشون کردن. برای رسیدن به اوین باید از یه پیچ تاریخی می گذشتی؛ معروف است به «پیچ توبه»!
تو این سالها برخی عمودی رفتن، افقی ازدرش بیرون اومدن!
با اینکه خط سه هم را افتاد، باز خط قرمز کسی رو سوار نکرد. بخاطر پلاکشون. فقط آقازاده و خانوم زاده سوارش میشد، خط قرمزشون بود، ناموس انقلاب که با مترو و اتوبوس نمیره!
تنها خط خوب، خط ۱۱ بود. همه سوارش می شدن؛ با این خط ٣۵ ساله که داریم دور انقلاب رو رایگان می چرخیم اما به بخاطر چراغ قرمزهای مسیر به آزادی هرگز نرسیدیم!
آزادی حریم خصوصیه خط قرمز بود.
حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان در رقابت با همنام خود ناکام ماند و رفت جایی که عرب نی انداخت.
حزب خلق مسلمان عرب هم همینطور راهی که رفت به ترکستان ختم می شد.
سازمان چریک های فدایی خلق در دعوای خانگی، اقلیتش قهر کرد و اکثریت ذوب در رهبر معنوی ش، حزب توده شد.
حزب توده خودش توسط نماینده رهبری «ولادیمیر کوزیچکین» (افسر ک.گ.ب) که نمایندگی MI۶ را هم داشت، هدایت می شد، تا در رقابت با آمریکایی ها و در راستای خط امام کودتای نوژه رو نوره بکشه، ترتیب سفارتش در تهرون رو بده و با خط انجمن حجتیه هم در افته. می خواست از خط امام به خط متروی مسکو یه نقب بزنه که سر از لندن دراورد!
سازمان مجاهدین خلق خط قرمزش بردار مسعود بود. او بین همه خطوط موجود، خط ولایت فقیه اونهم مُطلَّقه اش رو برگزید، تا همه درش ذوب شن. وی همچون حسن خان صباغ قلعه ای در اشرف ساخت و همه نسوان رو مطلقه کرد و به عقد دائم و موقت خود درآورد تا از آن موسایی بیرون نرود که بخواهد خیابان زندگی اش رو خط خطی کند. برای همین هرکه نق نقو شد فرستاد تا با عملیات های انتحاری ذوب شدن خودشو در ولایت ثابت کنه. دم آخری هم یکجا پیاده نظام صدامشون کرد تا بنام خدا وخلق برن کرمانشاه و از اونجا بلیط یکسره خط تهران رو خریداری کنن و خلق مسلمان رو مدیریت. ولی در راه اتوبوس به دره سقوط کرد و نرسید و یک جا خیال برادر مسعود رو هم راحت. اخیرا هم به کمک ۷ تا از نسوان کلی رقیب عشقی رو ازدم، تیغ کشید، ۷ سامورایی که معلوم نشد تو خط بردار مسعودن یا تو خط بردار سردار!
سازمان مجاهدین انقلاب که تاسیس شد، مورد اعتراض سازمان مجاهدین خلق قرار گرفت که چرا اومدی تو خط ما؟ اسم ما رو تقلب کردی؟!
اوناکه ۷ تا وصله ناجور بودن و افتتاحشون با سخنان بردار ابوالحسن خان هویت پیداکرد و افتضاحشون با برادر سیدعلی تموم، در پاسخ به همنام عرض کردن:
ما میخایم انقلاب رو نذاریم به دست نااهلش برسه برای همین عهد کردیم و بین خودمون یک شرکت سهامی خاص تاسیس. تا گاهی دست راست ما و زمانی دست چپ مون رو برای خلق الله تکون بدیم و بگیم ماشاالله ماشالله چه مردم همیشه در صحنه ای، همیشه وسط میدونن!
از همون زمان تاسیس دائم زیرآبی میرفتن؛ با شناسنامه های جعلی کلی گروه و سازمان تاسیس کردن تا تونستن خانه احزاب رو بسازن؛ از سازمان پیشمرگان کرد مسلمان بگیر تا این آخری که حزب مشارکت باشه!
با این حال سالهای ساله که کسی نمی تونه وارد خط قرمز شون بشه و بخواد سهام انقلاب رو ازشون بخره فقط بین خوداشون خرید و فروش میشه، هیچ غیرخودی رو را نمی دن. حتی حالا که منحل شده باز میتونن مثل آب خوردن راحت از تو زندون مخصوص خودشون- که غیر رو هم را نمی دن و کسی هم نمی بینه شون- فرمان و بیانیه و سخنرانی و کنفرانس مطبوعاتی هم داشته باشن، تا باز نذارن انقلاب بدست نااهلش بیفته!
اخیرا به این فکر افتاده ان که یه حزب جدید دیگه بسازن، یه حزب مقاربتی، نامش هم بذارن «حزب مقاربت ملی». اینطوری اون ملی ها و اون مذهبی هایی هم که با اونایند و نه بر اونا، میوتنن جذب خودشون کنن! بر اوناش میرن اونجا...
حاضرن بخاطرش از راهی هم که شده چانه زنی کنن: از بالا به پائین، یا از پائبن به بالا؛ زیر بغل و دمرو، لب تو لب هم انجام می دن! بالاخره شوخی که نیست، حفظ نظامه اوجب واجباته، نکنه یه وقت این نیم سکه پهلوی بخواد دوباره آفتابی شه، یا این جوجه فکلی های روشنفکر انتلکتوئل منورالفکر تکنوکرات خارج نشین که تازه اخبار تحلیلاشون هم از آدمای ما (تو همون رسانه ها) می گیرن، و بخورد مخاطبان رادیو بی بی سی و فردا و صدای آمریکا و این صدا و اون صدا میدن...
٣۵ سال گذشت... همه غیرخودی ها رفتن تو خونه تیمی خودشون؛ بعدش هم که کارشون کساد شد و بی مشتری، دیدن صرف تو ساختن خونه های دیگس. اما اونجا هم راشون ندادن، اون خونه ها هم مثل خانه احزاب فقط مال خودی ها بود، نخودی توش را نداشت.
فقط اونایی می تونستن از این خونه های مهر بسازن و به آدما خونه امید بدن و بطور موقت و دائم و اجتماعی خانه داشته باشن! که پیرو ولایت مطلقه فقیه باشن.
ولایت مطلقه فقیه ناموس و تنها خط قرمزی بود که کسی نبایستی واردش بشه؛ هر کاری که خواستی بکن، آدم بکش، از دیوار مردم بالا برو، از تو حرم خدا (کعبه) با اس مخ بزن، شنود و استراق سمع بکن، صدها میلیارد بالا بکش برو کانادا عشق و حال کن، هر کار هر کار که در طول و نه در عرض ولایت آقا باشه انجام بده، بی خیال، طوری نیست. خط قرمز ما فقط آقاست!
جستجو کردم از واژه «خط قرمز ماست» اینها آمد:
ظریف: غنی‌سازی خط قرمز ماست
عباس عراقچی: ادامه غنی سازی در ایران خط قرمز ماست
روحانی: غنی‌سازی در خاک ایران خط قرمز ماست
روحانی: حقوق ملت و منافع ملی خط قرمز ماست
جمهور - ناموس خط قرمز ماست
امام، شهدا و رهبری تنها خط قرمز مداحان
امام جمعه صوفیان: انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای خط قرمز ماست
آیت‌الله مکارم: اعتقادات خط قرمز ماست
رئیس جدید سازمان هواپیمایی کشوری: ایمنی، خط قرمز ماست
بروجردی: رابطه با آمریکا خط قرمز ماست
خروج اورانیوم غنی شده از کشور خط قرمز ماست
کیفیت آب خوردن خط قرمز ماست
احمدی نژاد: کابینه خط قرمز ماست
بهترین دات کام- “شرع و قانون” در تبلیغات، خط قرمز ماست
محدوده مصوب سال ۴۵ خط قرمز ماست
رئیس پلیس دبی: خلیج فارس خط قرمز ماست!
ولایتی: بشار اسد خط قرمز ماست
قوم لر - انتقال آب از سرشاخه های کارون خط قرمز ماست
تعرض به حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) خط قرمز ماست -
نردبام: کلاه‌قرمزی خط قرمز ماست
هر برنامه‌ای مخل کاندریاچه ارومیه خط قرمز ماست
ون خانواده باشد خط قرمز ماست!
"شرع و قانون"در تبلیغات،خط قرمز ماست.
تاسیسات فردو خط قرمز ماست.
***
- - - - - - -- - - - - - - - - -
خسته شدم.ولش کردم زیاد بود... لذا در اصطلاح منطقیون و اهل منطق و فلسفه، یک خط بطلان (اونهم قرمز) کشیدم روش!
این خط قرمز ماست.

محمدشوری (نویسنده و روزنامه نگار)
آذر۹۲

وب: assize.blogspot.com
فیس: www.facebook.com
صفحه فیس: www.facebook.com

درحاشیه:
در روزنامه سلام یک گزارش نوشتم با تیتر «خط قرمز»
فردای آن روز در پاسخ به سوال یک خواننده الو سلام روزنامه مدیرمسئول (موسوی خوئینی) مرا ممنوع القلم کرد و نوشت ایشان (یعنی بنده) از نوشتن در سلام بخاطر نوشتن این گزارش محروم شد!
چون تنها خط قرمز روزنامه من بودم!
روزنامه سلام: ۲۰ آبان ۷۷


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست