یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

مبارزه ضد استبدادی، با برنامه ای برای جایگزینی، ضرورت اولیه جنبش در میهن - عزت سیامک



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۵ آذر ۱٣۹۲ -  ۱۶ دسامبر ۲۰۱٣


تاریخ معاصر میهنمان ، به ویژه از زمان انقلاب مشروطیت، شاهد انقلاب هاو جنبش های بی نظیر ی بوده است که از نظر وسعت و گستردگی ، از جمله بزرگترین جنبش های مردمی در منطقه بوده اند و به یقین در کشورهای نزدیک به خود نیز تاثیر های خود را باقی گذاشته اند . اما تمامی آنها به رغم دست آوردهای شگرف خود ، هیچگاه نتوانستند تا پایان به کار خود ادامه داده و دست آوردهای خود را حفظ کنند .
نیروهای دمکراتیک، ملی ، آزادیخواه و ضد استبداد، که خواهان برقراری حکومتی ملی و دمکراتیک بودند، پس از شکست استبداد، به دلیل تفرقه، پراکندگی، عدم داشتن برنامه ای مدون برای جایگزینی حکومت استبدادی و راست روی ها و چپ روی های سازمان های سیاسی، این فرصت را برای نیروهای ارتجاعی و استبدادی ایجاد کردند تا بتوانند علاوه بر به شکست کشاندن تلاش های انقلابی مردم میهنمان و به یغما بردن دست آوردهای سیاسی و اجتماعیشان، سایه رژیم های ترور و اختناق را چند باره و هر بار با خشونتی به مراتب گسترده تر و وحشیانه تر ، بر کشور بگسترانند.
در زمان انقلاب مشروطیت، پراکندگی و عدم درک نیروهای سیاسی از شرایط و عدم دست یابی به نکات مشترک برای تثبیت انقلاب، به ارتجاع ودر راس آن به رضا "میر پنج" ، که از پشتیبانی کامل امپریالیست ها برخوردار بود، این فرصت را داد تا بتواند در یک سری اقدام های فریبکارانه و جنایت کارانه ، نیروهای انقلابی را یکی پس از دیگری از میان بردارد . رضا " میر پنج" که معروف به "سردار سپه بود، توانست در ابتدا با فریب نیروهای سیاسی ، پس از حذف جمهوریت ، که خواست مشروطه خواهان بود، با کشتاری وحشیانه از نیروهای انقلابی و با استفاده از اختلاف هایی که در میان آنها بود، خود را "ناجی " ملت خوانده و در پی آن تحت نام "رضا شاه" ، بنیان گذار سلسله پهلوی شد که بیش از پنج دهه حکومت ترور و اختناق را بر کشور حاکم ساخت.
"رضا شاه" با بستن قرارداد های سیاسی و اقتصادی فاجعه بار، که در برگیرنده منافع امپریالیست ها بود ، منافع ملی و حیاتی میهن مان را با خطری جدی روبرو ساخت. او با وارد شدن به اتحاد با هیتلر ، کشور ما را با جبهه فاشیسم آلمان در آمیخت و همزمان نیز ، قوانین جدیدی را با هدف به دست گرفتن قدرت بلامنازع،به قانون اساسی اضافه کرد. قوانینی که به او این اجازه را می داد تا در راس همه قوانین باشد و به کسی نیز در مورد اعمال خود پاسخگو نباش. او با داشتن چنین قدرتی که "قانون" را کنترل می کرد ، زمینه های چپاول و غارت مردم را به سود خویش فراهم کرد، به طوریکه طی چند سال اولیه حکومت خود با غصب مرغوب ترین زمین های کشور ،به بزرگترین زمیندار جهان تبدیل شد ، این درحالی بود که همزمان تعداد روزافزونی از دهقانان در فقر و فلاکت غوطه ور می شدند.
(پرداختن به تمامی تاریخ آن دوران در نظر و مجال این مطلب نیست که خود نیاز به بررسی های بیشتر را می طلبد ، این تنها اشاره ای گذرا به آن دوران از تاریخ معاصر در میهنمان است و این که چگونه رژیم های پهلوی و جمهوری اسلامی با استفاده از شیوه های "مشابه" ، حاکمیت استبداد و ترور واختناق را بر کشورمان تحمیل کردند.)
پس از فرار"رضا شاه" بر اثر طغیان انقلابی مردم ، دوباره در نبود جبهه ای متشکل برای پیش بردن خواست ها و منافع دمکراتیک مردم میهنمان ، بار دیگر امپریالیسم توانست با همکاری نوکران داخلی خود ،فرزند او ، محمد رضا، را به تخت سلطنت بنشاند که اولین کار او نیز به مانند پدرش قلع و قمع نیروهای مترقی در دهه بیست بود . یورشی که با "غیر قانونی " کردن احزاب و سندیکا ها ، زمینه های بیشتری را برای تثبیت دیکتاتوری وی فراهم کرد و در پی آن شکستی دیگربرای جنبش مردمی میهنمان رقم خورد.
همین وقایع در سال ۱٣٣۲ نیزدر جریان ملی شدن نفت تکرار شد. خیزش مردمی متحد و یکپارچه مردم که درراه رسیدن به هدفی مشترک ،شاه را مجبور به فرار کرده بود ،نتوانست حرکت خود رابه پایان برساند. این جنبش ضد استعماری و ضد استبدادی، به دلیل ناپیگیر بودن خود وبا پدیدار شدن تفرقه و اختلاف از یکسو و چپ روی ها و راست روی ها از سوی دیگردر میان نیروهای شرکت کننده در آن، زمینه های به قدرت رسیدن مجدد محمد رضا پهلوی را فراهم کرد . رژیم جلاد پیشه ای که پس از سال ٣۲ ، بسیاری از بهترین و مبارزترین فرزندان کشور مان را یا به جوخه های اعدام سپرد و یا به زندان های طویل المدت محکوم کرد و یا آنها را به بد آب و هواترین مناطق کشوربه تبعید گسیل داشت . در همین دوران بود که هر صدای مخالفی سرکوب می شد و هر اعتراضی با خطر شکنجه و اعدام همراه بود. شرایطی که متاسفانه تاثیر منفی خود را بر روی رشد نیروهای انقلابی و درک آنها از چگونگی مبارزه متشکل و عمومی باقی گذاشت . همین نارسایی های تاریخی، سبب شد تا نیروهای سیاسی با عدم درک درست از شرایط، عدم درک توازن طبقاتی نیروهای حاکم در کشور، و عدم توانایی برخورد لازم و فعال با حوادث پرتلاطم و بغرنج پس از انقلاب، دچار اختلاف نظر و در برخی موارد در تضاد با یکدیگر قرار بگیرند. تضادها و اختلاف هایی که تاثیر مخرب و فاجعه بار خود بر روی اتحاد مردمی نیروهای مترقی باقی گذاشت.
در غلیان انقلاب بهمن ۵۷ ، نیروهای سیاسی نتوانستند پیگیری خود را برای حفظ دست آوردهای انقلاب ادامه داده و محور مشترکی را برای همکاری بیابند. در کنار این پراکندگی و بروز اختلاف ها ، نیروهای تمامیت خواه و مستبد قرون وسطایی ، به رهبری خمینی ، که شرایط را برای "ایجاد حکومت اسلامی " خود ، از همه نظر آماده می دیدند، موفق شدند در روندی جنایتکارانه و وحشیانه قرون وسطایی و فاجعه بار ، ده ها هزار نفر از فعالین سیاسی و دارای تشکیلات سیاسی ، را به دست جلادان خود ، در یکی از بزگترین جنایت های تاریخ نوین، به جوخه های اعدام بسپارند . خمینی و جلادانش بر این باور بودند که با این جنایت ها از سویی می تواند خود را از "شر " آنها و تشکیلاتشان خلاص کند و از سوی دیگر با ایجاد رعب و وحشت ، می تواند اهداف خود را بدون مزاحمت به پیش ببرد ، غافل از این که روند تحولات اجتماعی و انقلابی ، خارج از اراده این و یا آن شخص و گروه سیاسی ، به حرکت خود ادامه می دهد و رژیم ولایت فقیه نیز نمی تواند بازدارنده این تحول تاریخی باشد.شاید جلادان بتوانند مسیر رسیدن خلق ها را به آزادی و دمکراسی دشوار کنند و یا به تاخیر بیاندازند، اما هرگز قادر به توقف آن نخواهند بود .در برابر سرسختی های رژیم های استبدادی برای جلوگیری از تحولات تاریخی به سود مردم ، برای نیروهای انقلابی این مسئله مطرح می شود که چگونه می توان این روند تاریخی را با تلفات و هزینه ای کمتر در جهت منافع اکثریت مردم پیش برد.
در حال حاضر ،سیاست های ضد مردمی و خائنانه رژیم ولایت فقیه ، کشورمان را در شرایطی به مراتب بغرنجتر از گذشته قرار داده است که بالطبع برای رهایی از فجایع بیشتر ، سازمان های سیاسی مترقی و ضد استبدادی ، نیازمند سیاست های جدید تری هستند و اولین و مهمترین آنها نیز ایجاد جبهه ضد استبدادی و در راس آن مبارزه با حکومت مطلقه "ولایت فقیه " است.
عاجل ترین نیاز میهن ما، و خلق های ساکن در آن ، برای رسیدن به حکومتی ضد استبدادی ، ایجاد تشکل های اجتماعی و سیاسی و صنفی و اتحاد و همکاری بین آنها ست . اتحادی با داشتن هدفی مشترک و برنامه ای که تامین کننده خواست های سیاسی ، اجتماعی و اقصادی و حقوق شهروندی مردم باشد و از اینروتشکیل یک اپوزیسیون متشکل و قوی ،برای مقابله با حاکمیت کنونی ،به عنوان یک ضرورت عاجل و عینی در برابر نیروهای ضد استبدادی میهن مان قرار گرفته است.
حاکمیت کنونی به رغم داشتن اختلاف های درون حکومتی ، دارای تشکیلات منسجم و قدرت مندی است و در مقابله با این تشکیلات ، ایجاد یک تشکل فراگیر و منسجم حول خواست های مشترک نیز ضرورتی عینی است. تجربه های پس از انقلاب باید درس بزرگی برای همه مبارزین ضد استبدادی باشد، تجربه ای که در پیش روی ماست و این که چگونه رژیم ولی فقیه توانست ابتدا تشکل های سیاسی و سپس سایر تشکل های صنفی را یکی پس از دیگری از دم تیغ بگذراند و بیش از دو دهه حکومتی گورستانی را بر کشورمان تحمیل کند. حکومت گورستانی که با پیدا شدن اولین روزنه های ابراز نظر ، پایه های آن لرزه های جدی را متحمل شد. مردم زجر کشیده و به تنگ آمده ما از سیاست های ضد مردمی و جنایتکارانه ولایت فقیه، در اولین فرصت ممکن ، در خرداد ۷۶ ،با دست رد زدن به سینه نماینده ولی فقیه در انتخابات ریاست جمهوری ، نشان دادند که قابلیت ایجاد حرکت های مردمی در جهت وادار کردن رژیم به تغییر وجود دارد، اما متاسفانه به دلیل عدم وجود نیرویی که بتواند با بهره گیری از پشتوانه مردم،قدمی در جهت منافع آنها بردارد، این حرکت به تدریج توان خود را از دست داد و راه را برای روی کار آمدن انگلی ترین قشر سرمایه داری در کشورمان را مهیا کرد. پس از آن در حرکتی دیگر ، در انتخابات ٨٨، مردم با شور و تحرکی بیشتر نشان دادند که خواستار ادامه سیاست های گذشته نیستند و در تظاهراتی خونین و طولانی رو در رو با جنایتکاران ولی فقیه ایستادند. اما اینبار نیز، با به زنجیر کشیده شدن سران این حرکت بزرگ ،که مقاومت آنها در خور تقدیراست، و در فقدان همکاری های لازم بین اقشار و طبقات مختلف اجتماعی ، حاکمیت توانست سیاست های خود را بر کشور تحمیل کند.
در حال حاضر نیز ولی فقیه بر اثر فشارهای اقتصادی ناشی ازتحریم های کشورهای غربی ، برای نجات منافع خود و جیره خواران و غارتگران اطرافش، وادار به امضای قرار دادهایی شده است که منافع ملی ما را با خطر جدی روبرو ساخته است. هرچند که در این میان کاهش خطر مداخله و در گیری نظامی، بسیار مثبت است ، خطری است که به مراتب می تواند کشور ما را با مشکلات جدی تری روبرو سازد، اما این را نباید به حساب خواست واقعی رژیم واقدامی از طرف آن در راه منافع مردم گذاشت ، بلکه آن را باید   تنها راه ممکنه رژیم برای گریز از سقوط دانست.
اگرجبهه ای وسیع و متحد با هدف های روشن و مشخص ، و قابل تحقق ، در میان نیروهای مترقی وجود داشت، دیکتاتوری ولایت فقیه نمی توانست این جرات را به خود بدهد تا با به خطر انداختن منافع ملی میهنمان ، به ادامه حاکمیت خود ادامه بدهد. حاکمیتی که با سیاست های نابخردانه خود ، آنچنان فرصتی را برای دشمنان میهنمان مهیا ساخت تا بتوانند با قرار دادن ایران در محاصره اقتصادی و سیاسی ، کشور را تا پای ورشکستگی کامل سوق دهند. سیاست هایی که پیامدهای آنها، با تسلیم اقتصادی و سیاسی همراه بوده است و بالطبع برای مخفی نگاهداشتن فاجعه چنین قراردادی ، رژیم نیازمند سرکوب و محدودیت های بیشتری در کشور خواهد شد، که در چند ماه اخیر شاهد افزایش این فشارها بوده ایم. این واقعیتی است که سایه شوم و ننگین خود را بر سر میهنمان گسترده است .
تحولات اخیر کشورمان و عقد قراردادهای جدید به یقین سبب برخی تغییرات جدی در عرصه های سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی خواهد شد که نیروهای مترقی باید مترصد تحولات بر آمده از آنها باشند و در کنار این تغییرات ، سیاست های لازم را اتخاذ کنند. سیاست هایی که به یقین نیازمند ایجاد جبهه ای وسیع از نیروهای مترقی برای تاثیر گذاری به موقع و قاطع بر سیر حوادث خواهد بود.
شاید برای بسیاری بحران کنونی سرمنشا تحولات جدی در میهنمان و بالطبع تغییرات جدی در حاکمیت باشد. تغییراتی که مبارزه با حاکمیت را وارد مرحله جدیدی می کند. اما بدون داشتن تشکل های سیاسی و اجتماعی متحد حول محور خواست ها و شعارهای مبارزاتی مشترک ، مبارزه با حاکمیت با سختی ها و سنگلاخ های فراوان تری روبرو خواهد شد . یافتن زبان مشترک در مبارزه علیه استبداد، شرط اولیه و ضرورتی عینی است که به دنبال خود این نیاز را نیز بر می انگیزد که ،نیروهای سیاسی می بایستی برنامه ای را برای جایگزینی حکومت استبدادی ، مبتنی بر آرای مردم و قانون مند را تدوین کنند که از بازگشت استبداد در جامه ای دیگر ، جلوگیری کند.
درس های انقلاب های معاصر میهنمان بسیار آموزنده هستند و می توانند راهنمای عمل باشند. چه از نظر ارزیابی علل شکست ها و چه از نظر توان انقلابی بودن نیروهای گوناگون شرکت کننده در آن ها و چه از نظر واکنش این نیروها به سیر تحولات پس از انقلاب و اشتباهاتی که سبب به شکست کشیده شدن چندین انقلاب پرشکوه شده اند. تجربه ها نشان داده اند که در جاهایی که نیروهای ضد استبدادی و مترقی توانسته اند با وحدت عمل ، تحولی بنیانی در کشور ایجاد کنند ، استبداد وادار به عقب نشینی و در نهایت سرنگون شده است و در مقابل در جایی که اتحادها از ادامه کار باز مانده اند و تفرقه و سازشکاری در میان نیروهای متحده رسوخ کرده است، زمینه های به قدرت رسیدن دیکتاتوری های جدید فراهم شده است.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست