یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

وبلاگی از خدا - بخش دوم: بود و نبود! - دیوید اعتباری



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۷ آذر ۱٣۹۲ -  ۱٨ دسامبر ۲۰۱٣


بگذارید همین ابتدا‌های کار حسابمان را با هم روشن کنیم: اگر چیزی من از خودم میگویم، حق دارید به آن شک کنید، آن را زیر سوال ببرید و اصلا خدا (یعنی‌ خودم) کند که این کار را بکنید، که اگر از ابتدی تاریخ همه ادعا‌ها را زیر سوال برده بودید وضعتان به اینجاها نمیکشید. اما حوصله‌‌اش را هم ندارم که هی‌ شما بگویید: اما آن خدایی که یادتان دادند این بوده و آن است، خوب اگر می‌خواستم بگویم که من همان هستم که به شما قالب کرده اند، که احتیاج به نوشتن این بلاگ نمی‌دیدم. چند هزار سال است که انواع کتاب ها و جزوه ها به اسم من پخش کرده اند که اصلا ربطی‌ به من نداشته و ندارد. اگر می‌خواستم کتاب بنویسم یا برای شما بفرستم مگر 'دستم' (اصطلاحی گفتم) چلاق بود که خودم مستقیماً برایتان نفرستم، که این همه پیامبر و کشیش و آیت‌الله و امام و غیره برای تماس با شما استخدام کنم ؟ یعنی‌ اگر شما در قرن پیش اعلامیه حقوق بشر به این خوبی‌ را نوشتید، من با این خداییم نمی‌توانستم، یک چیزی تدوین کنم که اینقدر به نام من به سر و کله هم نیفتید؟ واقعیت این است که این جنگ و دعوا‌های مذهبی‌ هیچ ربطی‌ به من نداشته و ندارد.

آخر یک کمی‌ هم به "عقل" رجوع کنید، کدام از این دو بیشتر به واقعیت نزدیک بنظر میاید، که من همه چیز (هستی‌) و کهکشان و زمین و فیزیک و شیمی‌ و موش و اسب و شتر و خر و انسان و... را آفریدم ، اما نمیتوانستم چهار تا قانون که مو لای درزش نرود و احتیاج به تفسیردکان داران دینی نداشته باشد خودم برایتان مستقیماً بفرستم ؟ این همه سال گذشت و دیگر صبر خدایی من هم به پایان رسیده و مجبور شدم که این بلاگ را بنویسم.

بگذریم که دلم (منظورم را می‌فهمید) از دستتان پر است، که آخر اگر این عقل را به الاغ داده بودم الان آدم شده بود. اما شما انسان‌ها که اینقدر ادعای برتری هم دارید، ببینید چه بلا هایی بر سر محیط زیست، حیوانات و خودتان آورده اید، بیشترش را هم به نام من!حالا اگر کاری می‌خواهید بکنید، خوب خود دانید، این وسط چرا اسم من را خراب می‌کنید؟ اگر کسی‌ این کار را با اسم و نام شما کرده بود و هزاران مقاله و کتاب و سخنرانی‌ و خطبه و روضه و بدی به اسم شما کرده بود، تا به حال صد بار به دادگاهش کشیده بودید.

بگذریم! برگردیم به ادامه موضوع بلاگ اولم یعنی‌ اشتباه خلقت

گفتم که در ابتدا هیچ نبود، و اصلا ابتدایی هم نبود و (من) خدایی هم نبود. نیست محض. پس چه شد که من خدا بوجود آمدم؟ این را خودم هم نمیدانم! یعنی‌ خوب از آن جایی‌ می‌دانم که وجود پیدا کردم اما چه طور شد نمیدانم. دلیلش هم این است که میان نیستی‌ و هستی‌ یک درنگ است، یک بیلیون بیلیون... بیلیونم لحظه.   نیستی‌.هستی‌ . پس این میان هیچ چیز دیگری "وجود" ندارد و بعد دارد! هیچ "نیست" و سپس "هست"!

حالا اگر می‌خواهید جایی‌ برای من پیدا کنید من را در آن 'میان' بیابید.... البته فکر نکنید با این کارم شاخ قول را شستیم، نه! چون من که نبودم که کار گردانیش کنم. خودش شد. اسمش را بگذارید: یک تصادف.

خود شما هم یک لحظه نبودید و سپس شدید یعنی‌ آن لحظه که شما از نیستی‌ به هستی‌ تشریف آوردید. خلاصه جریان این بود که از نیستی‌ به هستی‌ رسیدیم و همان طور که در بلاگ قبلی‌ گفتم بقیه اش را هم با علم فیزیک و شیمی‌ و ستاره شناسی‌ و زمین شناسی‌ و دیگر علوم دارید درک وکشف می‌کنید.

۲ سوال بزرگ دیگری را هم می‌دانم که همیشه داشته و دارید که آن دو سوال را هم دکانداران مذهبی‌ برایتان به نفع خودشان جواب داده‌اند:

- پس از مرگ چه میشود ؟

- دلیل هستی‌ چیست؟

اولی‌ را جواب میدهم، دومی‌ را می‌گذارم برای بلاگ بعدی.

"پس از مرگ چه میشود ؟": می‌دانم که از شنیدن پاسخ این سوال می‌ترسید، اما جواب هایی را که دکان دارن به شما داده‌اند اگر خوب فکر کنید، بسیار ترسناکتر است.

و اما پاسخ شما: اگر از دید دیگران می‌خواهید؟ هیچ: تجزیه و متلاشی . اگر هم از دید خودتان می‌خواهید بدانید چه میشود: باز هم هیچ! بعد از هستی‌ دوباره نیستی‌ است. نگاهی‌ در آینه بکنید، حال عکسی‌ از کودکی خودتان را ببینید، حدسی هم از شکل و قیافه خود در آینده بزنید. پس از مرگ، شمایی‌ وجود نخواهید داشت. این قدر از ترس مرگ برای خودتان یأس و امید نسازید ، که با اعتقاد به همین حرفها ، به ترس میافتید و از ترس به دام بهشت و دوزخ فروشان و آن وقت همین چند دهه را هم که زنده `هستید` را یا هدر می‌کنید و یا تن به سؤاستفاده دینفروشان میدهید. تازه اگر به نام ایشان و خدایشان شما را به قتل و اعدام و زندان و تجاوز و اسارت نکشند.

چرا اینقدر از نبودن وحشت دارید؟ مگر از نبودن خود قبل از تولد شکایتی دارید؟ شکسپیر راست میگفت که : "بودن یا نبودن ، سوال این است". اگر قبول کنید که نبودید و زندگی خواهید کرد و دوباره نخواهید بود، دیگر جریان بسیار ساده میشود و تنها آن وقت است که به پاسخ مهم‌ترین سوالتان یعنی‌: "چرا هستم" نزدیکتر میشوید.

تا بلاگ بعدی شما را به خودتان میسپارم.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست