روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲٨ آذر ۱٣۹۲ -
۱۹ دسامبر ۲۰۱٣
«روس ها با کارت هایشان خوب بازی می کنند»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم علیرضا رضاخواه است که در آن می خوانید؛غرب بر سر پیوستن اوکراین به اتحادیه اروپا یک بار دیگر مانند حمله نظامی به سوریه یکپارچه شده اما ظاهرا این بار هم پوتین در دقیقه ۹۰ وارد شده و قاعده بازی را تغییر داده است. در حالی که قطار سیاستمداران غربی یک روز در میان در میدان استقلال کی یف توقف کرده و مقامات اروپایی و آمریکایی از اشتون گرفته تا جان مک کین با معترضان عکس یادگاری می گیرند، ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه در اقدامی غافلگیرانه، پیشنهاد سرمایه گذاری کلان و فروش گاز روسیه به یک سوم بها را به آن کشور داده است. مسکو می خواهد با ورود به اقتصاد بحران زده اوکراین و سرمایه گذاری ۱۵ میلیارد دلاری از جمله سهام دولتی آن کشور را بخرد. تحلیل گران بسته پیشنهادی مسکو را یکی از کلان ترین موارد در تاریخ روسیه ارزیابی کرده اند، آن چه به گفته رئیس جمهوری روسیه «شرط و شروطی ندارد».
جزئیات این بسته پیشنهادی کلان ۲۶ آذر ماه پس از دیدار ویکتور یانوکوویچ، رئیس جمهوری اوکراین و ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه، در مسکو بیان شد. مقام های روسی می گویند ۳ میلیارد دلار اول از این بسته می تواند در فقط چند روز به حساب کی یف واریز شود. یانوکوویچ پس از دیدار با پوتین به خبرنگاران گفت: «تجارت با روسیه، ما را از رفتن به هر راه دیگری باز می دارد». پوتین نیز گفته است «بدون تردید اوکراین هم پیمان استراتژیک ماست». پیشنهاد اغواگرانه مسکو باعث شده تا کی یف برای حل مشکلات مالی خود امیدوارتر شود. همچنین این قرارداد به کرملین کمک می کند تا به هدف ژئوپلتیک خود در ممانعت از خروج اوکراین از مدار روسیه برسد. مسکو می خواهد کی یف به جای پیوستن به اتحادیه اروپا به اتحادیه گمرکی ملحق شود که کرملین رهبری آن را بر عهده دارد. بلاروس و قزاقستان نیز عضو این اتحادیه اند اما معترضان اوکراینی هوادار رابطه با اروپا می گویند این اتحادیه تجسم مدرن اتحادیه جماهیر شوروی است. یانوکوویچ گفته است در نهایت توافق تجاری با اتحادیه اروپا را امضا خواهد کرد اما می خواهد ابتدا دست کم سالانه ۲۰ میلیارد یورو برای پرداخت هزینه های ضروری اصلاحات اقتصاد اوکراین فراهم شود. آمریکا، آلمان، لهستان و دیگر کشورهای اروپایی به شدت از این توافق نامه انتقاد کرده اند. جی کارنی، سخنگوی کاخ سفید، گفته است دولت اوکراین باید به خواسته های مردمش توجه کند و راهی برای پیوستن به اروپایی مسالمت آمیز، عادلانه و دموکراتیک با آینده ای شکوفا بیابد اما واقعیت این است که در خود اوکراین نیز گروهی از شهروندان هوادار نزدیکی بیشتر به روسیه اند و گروهی نیز از پیوستن تدریجی به اتحادیه اروپا حمایت می کنند. تازه ترین پیشنهاد روسیه به اوکراین برای نزدیکی کی یف به مسکو به جای نزدیک شدن آن به اتحادیه اروپا از نظر گروهی از ناظران دست کم در شرایط فعلی گرفتن دست بالا تعبیر شده است؛ نیویورک تایمز در مقاله ای می نویسد «برای پوتین اوکراین تازه ترین ایستگاه سیاست خارجی است که روسیه را به وزنه ای در تقابل با غرب تبدیل کرده است».
دست بالای روس ها فقط در اوکراین نیست، ظاهرا این روزها صحنه شطرنج سیاسی چه در خاورمیانه و چه در شرق اروپا و چه در شمال آفریقا بر وفق مراد کرملین است تاجایی که برژینسکی در تازه ترین سخنرانی خود اذعان داشته : افزایش تاثیر و نفوذ روسیه در خاورمیانه مشکلاتی را برای واشنگتن به وجود می آورد، بنابراین به خاطر برخی از مسائل مهم هم که شده ما نیازمند روسیه هستیم. ما به کمک چین هم احتیاج داریم. ما بیش از آن که به فرانسه و انگلیس نیاز داشته باشیم به مسکو و پکن نیاز داریم. مشاور امنیت ملی دوران کارتر تصریح می کند:" بسیاری از رهبران خاورمیانه از جمله نخست وزیر اسرائیل و ترکیه به مسکو سفر کرده اند و بسیاری از دیپلمات های کشورهای عربی نیز به روسیه رفته اند. علاوه بر این ها ما شاهد سفر وزیر امورخارجه و وزیر دفاع روسیه به قاهره بوده ایم. کشوری که تا پیش از این از متحدان نزدیک آمریکا بوده است. من فکر می کنم که روسیه، آمریکا و حتی چین سرانجام راهی را برای حل مسائل مربوط به ایران و سوریه به صورت صلح آمیز می یابند. " آن چه مشخص است این است که روس ها با کارت های در دستشان خوب بازی می کنند. در اوکراین اگر انقلابی هم صورت بگیرد، بازهم از این واقعیت نمی توان چشم پوشید که در سرمای منفی ۲۰ درجه اوکراین این گاز روس هاست که گرما بخش خانه های مردم است نه وعده های اروپایی که خود به اذعان صدراعظم آلمان هنوز درگیر بحران اقتصادی است.
کیهان:راه ماندگار
«راه ماندگار»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شمسیان است که در آن می خوانید؛خیزش عظیم مردم ایران و نشاندن نسخه اسلام ناب محمدی(ص) بر کرسی حاکمیت «حاکمیت دین» در عصر یخبندان ایمان و عقیده و رواج عقیده های باطل لیبرالیستی و اومانیستی، چنان برای غرب و غرب باوران ویرانگر و شکننده بود که برای مقابله با آن به هر حربه ای از جنگ و شورش تا توطئه های گوناگون متوسل شدند. اما یکی از راه هایی که به نظر آنها بسیار موثر و تعیین کننده بود، به صف کردن بردگان فکری غرب و پیاده نظام تهاجم فرهنگی علیه ایمان و عقیده مردم بود. این پیاده نظام که در پوستین علم و دانش سال ها پُز روشنفکری داده بود و نان آن را خورده بود، اکنون می بایست خدمتی درخور به صاحبان اصلی اندیشه هایش تقدیم کند! آنها که اغلب نشخوارکننده اندیشه های قرون ۱۶ و ۱۷ میلادی و سال های سیاه فرهنگی غرب بودند حمله به نظام اسلامی در پوشش موج سازی علیه «دین دولتی» را در دستور کار خود قرار دادند و ناگهان در یک فرایند هماهنگ، با روش های گوناگون به آن پرداختند. آنها چنان در مورد دین دولتی سخن می گفتند و برای جدایی دین از حاکمیت سینه چاک می کردند که گویی به کشفی مهم و شناسایی معضلی عظیم در پیش روی بشریت دست یافته اند! اما اندکی بعد و وقتی که غرب و رسانه هایش به صورت مستقیم وارد عرصه شدند و به صراحت از این افراد با اسم و رسم به بزرگی یاد کردند و راه آنها را ستودند، ابرها کنار رفت و معلوم شد که این ماموریت از کجا به بردگان فکری داده شده و این جماعت بی ریشه عامل چه کسانی هستند؟ بی بی سی در کسوت اسلام شناس و متخصص جریان مرجعیت و فقاهت ظاهر شد و با نام بردن از علمای بزرگی که در قید حیات نیستند همچون مرحوم آیت الله مرعشی نجفی و مرحوم آیت الله گلپایگانی، آنها را مخالف حکومت دینی معرفی کرد! آنها حتی پا را فراتر نهادند و حوزه علمیه نجف و مشخصا آیت الله سیستانی را در مقابل حوزه علمیه قم و حاکمیت دینی معرفی کردند! اما نقش بی بدیل و غیرقابل انکار ایشان در قوام دولت و کشور عراق آب سردی بود بر آن همه دروغ و دروغپردازی. نمایندگان فکری آنها و برخی از افراد احزاب اصلاح طلب مانند حزب مشارکت و حزب کارگزاران هم مخالفت خود با حکومت دینی و لزوم جدایی دین از سیاست و در پیش گرفتن مشی لیبرالیستی را اعلام کردند! آنها به صراحت از ضرورت برپایی جمهوری خالص! در ایران دم زدند و باز هم بنگاه خبرپراکنی دولت های انگلیس و آمریکا و ماشین تبلیغاتی رژیم اشغالگر قدس به تعریف و تمجید از این سخنان روی می آورد.
اما وقتی مردم دین مدار کشورمان پاسخ این سخنان را با قوت و قدرت و با به کار بستن تعالیم دینی در تمامی شئون اقتصادی، سیاسی و اجتماعی خواستار شدند و برای رسیدن به این مقصود، از بذل جان نیز دریغ نورزیدند، جماعت شبه روشنفکران غربزده و همان ها که دین دولتی را مانع نشاط و آزادی و تحمیل شده بر مردم می دانستند سراسیمه به میدان گسیل شدند و به دروغ در سوگ آزاد نبودن مردم اشک ریختند و مردم را فاقد شعور و درک مبانی اولیه سیاسی دانستند و به ساحت مردم نجیب کشورمان توهین کردند!
آنها به صراحت دین و پیروی از دین را مخالف عقل و برداشت عقلی معرفی کردند و دینداری را جبهه ای مقابل عقل مداری به تصویر کشیدند تا بدینوسیله به زعم خود توده های دین مدار جامعه را غیرعاقل معرفی کرده و تحقیر نمایند! و این چیزی نیست جز انتقام کور سیلی خوردگان و کوتوله های فکری از ملتی که پای دین خود با همه وجود ایستاده است.
اما اصل ماجرا چیست و آنها به دنبال چه می گردند؟! آیا به راستی دغدغه آنها نبود آزادی و امنیت مردم است؟!
واقعیت این است که جامعه ایران، جامعه ای دینی و اعتقادی است و این واقعیت بر هیچکس پوشیده نیست و از این منظر سخنان این مدعیان، توهین به باورها و ارزش های یک ملت بزرگ و فرهیخته است. رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر اعضاء شورای عالی انقلاب فرهنگی با ایشان در این خصوص فرمودند: «می بینم در بعضی از مطبوعات، نوشته ها و گفته ها، بعضی ها با عنوان کردن «دین دولتی» و «فرهنگ دولتی» می خواهند نظارت دولت را محدود کنند و تخریب کنند و به اصطلاح یک انگ غلطی به آن بزنند که آقا اینها می خواهند دین را دولتی کنند، فرهنگ را دولتی کنند! این حرف ها یعنی چه؟! دولت دینی با دین دولتی هیچ فرقی ندارد. دولت جزو مردم است دین دولتی یعنی دین مردمی، همان دینی که مردم دارند، دولت هم همان دین را دارد.»
این سخنان، جان کلام و پاسخ روشن به مدعیان دین دولتی است که در خود نکته ظریف دیگری هم دارد و آن این که ایشان از تلاش مدعیان این موضوع برای محدود کردن نظارت دولت پرده برمی دارند. واقعیت این است که غربزدگان به دروغ ادعا می کنند که دین دولتی در حریم خصوصی مردم دخالت می کند و جامعه را محسوس و نامحسوس مدیریت می کند و این در حالی است که حکومت اسلامی با تکیه بر موازین دینی نه فقط حریم خصوصی افراد را محترم می شمارد بلکه سخت ترین مجازات ها و موانع را برای دخالت کنندگان در حریم خصوصی مردم قائل است و بیشترین تساهل و تسامح را در مواردی که پای حریم خصوصی مردم در میان است، روا می دارد. این نکته را به آسانی می توان با مراجعه ای گذرا به آموزه های اسلام عزیز مشاهده کرد.
اکنون به این سخن یک مقام ارشد قضایی آمریکا در خصوص شنود مکالمات مردم آمریکا و جاسوسی از مردم جهان توجه کنید که گفته است: این حجم شدید از شنود و دخالت در زندگی مردم، در تاریخ آمریکا بی سابقه بوده و با این روش می توان گفت که هیچ حریم خصوصی باقی نمانده است. امروز روح واضعان قانون اساسی آمریکا از این رفتارها آزرده و ناراحت است!
حال باید از این مدعیان پرسید که نظام سرمایه داری که قبله آمال شماست ناقض آزادی های شهروندی است یا دولت برخاسته از دین مبین اسلام که در باورهای عمیق و فطری مردم و بسترهای عقلی و علمی جای دارد؟
نکته دیگر آن که آرزوی آنها از کوبیدن بر طبل «دین دولتی» ساقط شدن این حاکمیت است. یعنی حاکمیتی که با ۹٨/۲ درصد رأی یک ملت حاکم شده، از دید آنها حاکمیتی تحمیلی و مخالف خواست و عقیده مردم است! آیا این عدد شما را به یاد موضوع خاصی نمی اندازد؟! حدود دو سال قبل در آمریکا، جنبشی موسوم به جنبش وال استریت یا جنبش ۹۹ درصد برپا شد که خروش اکثریت ۹۹ درصدی آمریکا در مقابل اقلیت یک درصدی سرمایه داری بود. آیا نسخه ای که این مدعیان برای جامعه ما می پیچند، همان نسخه نیست؟ آنها دقیقا می خواهند ۹۹ درصد مردم ایران همانند مردم آمریکا برده یک درصد طبقه مرفه و سرمایه دار باشند و البته در تلاشی کودکانه این آرزوی به گور بردنی را در پوشش فریبنده دموکراسی و آزادی به خورد مردم می دهند!
اما باید به اینان گفت به رغم هیاهو و دروغ پردازی های شما، مهمترین مسئله مردم دینشان است و دولت دینی افزون بر ابعاد ملکوتی و آسمانی آن، مردمسالارترین دولت است که نماینده اصلی ترین خواست مردم یعنی دین است و به همین دلیل است که تکلیف انکارناپذیر و قطعی حاکمیت، براساس خواست مردم، تحکیم و ترویج مبانی و آموزه های دینی و پیشگیری از تخریب آن است همان تکلیفی که رهبر معظم انقلاب تحت عنوان باغبانی و کندن علف های هرز از آن یاد می کنند. به خصوص در حالی که به فرموده امام راحل عظیم الشان، جهان تشنه فرهنگ اسلام ناب محمدی(ص) است این تکلیف مضاعف می شود و البته همگان می بینند که این هیاهوها در مقابل نورافشانی خورشید پرفروغ اسلام و انقلاب تاکنون نتیجه معکوس داده و شور و شعور مردم نسبت به اسلام عزیز گواه آن است. امانوئل والرشتاین جامعه شناس مشهور آمریکایی در این باره گفته است:
«تمام دکترین ها در دنیا به مرور کهنه و بی جاذبه می شوند و تنها دکترین ولایت فقیه امام خمینی(ره) است که نه تنها کهنه نشده، بلکه هر روز با طراوت تر و تازه تر شده و برای توده های مردم در جهان جذاب تر می شود.»
جمهوری اسلامی:تحلیل سیاسی هفته
«تحلیل سیاسی هفته»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید؛۲۷ آذر در تقویم جمهوری اسلامی ایران، روز شهادت آیت الله محمد مفتح است که به ابتکار امام خمینی به عنوان "روز وحدت حوزه و دانشگاه" نامگذاری شده است. هدف از این نامگذاری، ایجاد حرکتی بزرگ و هدفمند در جهت ایجاد همراستایی دو نهاد علمی و دینی جامعه بود که شهید مفتح و شهید مطهری به عنوان دو روحانی متعهد و مسئول، از سالها پیش از انقلاب این ضرورت را احساس کرده و با حضور جدی و فعال در محیط های علمی و دانشگاهی، موجی از شادابی و گرایش به ارزشهای متعالی را در نسل روشنفکر و تحصیلکرده ایجاد کرده و معرفت های قدسی و یقینی را در محیط های آکادمیک ترویج دادند.
اکنون سالها از آن روز که بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران نهال وحدت حوزه و دانشگاه را غرس کردند می گذرد و طبعاً این توقع وجود دارد که حرکتی شایسته و مدبرانه برای تحقق به این آرمان بلند صورت گرفته باشد ولی متأسفانه آنچه که در عمل مشاهده می شود، گسست بیشتر در این مقوله است. باید اذعان کرد این دو نهاد ارزشمند و این دو بال بزرگ پروازی جامعه ما، علیرغم مبانی مشترک زیادی که ناشی از رسالت های مهم آنهاست، هنوز نتیجه ثمربخشی که بتوان به وحدت حوزه و دانشگاه افتخار کرد، بروز نداده اند درحالی که نسل جوان جامعه به شدت به معاضدت و همراهی حوزویان متعهد و روحانیون مسئول نیازمند است. قطعاً برای رسیدن به این آرمان و آرزوی بحق، عقلا و دلسوزان این عرصه، از هر دو نهاد، باید با آسیب شناسی جدی از مقوله وحدت حوزه و دانشگاه و عملکرد سی و چند ساله در این خصوص و از میان برداشتن موانع موجود، این دو نهاد پرامید را برای رسیدن به افق درخشان وحدت و ثمربخشی برای جامعه یاری رسانند.
در این هفته موضوع توافقنامه ژنو و نقض آن توسط آمریکا به بحثی جنجالی در سطح داخلی و بین المللی تبدیل شد. وزارت خزانه داری آمریکا در واپسین روز هفته گذشته، بر دامنه تحریم های خود علیه شرکتها و اشخاص حقیقی ایرانی و خارجی به اتهام نادیده گرفتن تحریم های هسته ای ایران افزود و بدین ترتیب گامی در جهت تخلف از توافقنامه و کارشکنی در جهت اجرایی شدن آن برداشت که این حرکت، بلافاصله با واکنش مقامات ایرانی مواجه شد و متعاقب آن هیات مذاکره کننده ایرانی در وین، در حرکتی اعتراضی، مذاکره با گروه ۱+۵ را ترک کرد و به تهران بازگشت.
از آنجا که این اقدام آمریکا نه تنها حرکتی علیه ایران، بلکه بی احترامی آشکار به دیگر هم پیمانان غربی واشنگتن و سایر اعضای گروه ۱+۵ بود، از این رو وزرای خارجه کشورهای عضو اتحادیه اروپا با تشکیل اجلاسی در بروکسل، بدون اینکه نامی از آمریکا ببرند، خواستار اجرای فوری تعهدات توافقنامه ژنو از سوی همه طرفها شده و بر ادامه گفتگوها تاکید کردند.
البته کارشکنی مقامات آمریکایی نشان داد که آنها توان مدیریت افکار عمومی و گروههای سیاسی داخل آمریکا را در موضوع توجیه توافق ژنو ندارند و با انجام این قبیل اقدامات قصد دارند مشکلات خود را با کنگره، با این هزینه های حیثیتی، حل و فصل کنند. اینکه مقامات دولت آمریکا با کنگره و گروههای فشار در موضوع قانع کردن آنها برای به رسمیت شناختن حق هسته ای ایران مشکل دارد، کاملاً قابل درک است ولی طبعاً اگر قرار باشد حل این مشکل با تخلفاتی اینچنینی همراه باشد، نتیجه ای جز بدنامی بیشتر آمریکا و عدم اعتماد ملتها به مقامات آمریکایی را در برنخواهد داشت.
در مسائل خارجی، به تحولات مصر و افزایش مخالفت ها با پیش نویس قانون اساسی جدید، رخدادهای اوکراین، سیاست های ضد شیعی در مالزی و تازه ترین تحولات در بحران سوریه نظر می اندازیم.
در مصر، پس از آنکه گروه اخوان المسلمین به عنوان بزرگترین تشکل سیاسی این کشور، پیش نویس قانون اساسی جدید را که توسط نظامیان تهیه شده است رد کرد، اعتراضات گسترده ای نیز در میان مردم و به ویژه در سطح دانشگاه ها به راه افتاده و چند شخصیت سیاسی نیز با این پیش نویس مخالفت کردند. اخوان المسلمین اعلام کرده است که کودتاچیان قصد دارند مشروعیت قانون اساسی قبلی را از بین ببرند و با تصویب قانون اساسی مورد نظر خود، قدرت را قبضه کنند.
دانشگاه های این کشور نیز در طول روزهای گذشته شاهد تظاهرات گسترده ای بود که بعضاً به خشونت کشیده شد. تظاهر کنندگان شعارهایی در رد قانون اساسی جدید و سرنگونی کودتاچیان سر دادند. در قانون اساسی جدید مصر، اختیارات زیادی به ارتش داده شده، از جمله اینکه وزیر دفاع حتماً باید از فرماندهان ارتش باشد و شهروندان متهم حمله به سربازان باید در دادگاه نظامی محاکمه شوند. از جمله تغییرات دیگر این است که اگرچه شریعت اسلام مبنای قانون گذاری اعلام شده ولی تشکیل احزاب سیاسی براساس دین، نژاد یا جنسیت ممنوع است. کودتاچیان و دولت دست نشانده نظامیان قرار است پیش نویس مذکور را ماه آینده به همه پرسی بگذارند.
این هفته، اوکراین شاهد اوجگیری تنش های داخلی بود و رقابت روسیه و غرب برای نفوذ در این کشور به شدت افزایش یافت. در شرایطی اتحادیه اروپا و آمریکا دولت اوکراین را برای پذیرفتن درخواست مخالفان و پیوستن به اتحادیه اروپا تحت فشار قرار دادند و در یک اقدام خارج از عرف، چند تن از مقامات سرشناس غربی به اوکراین رفتند و حتی در صف تظاهر کنندگان مخالف حضور یافتند، ولی سفر ویکتوریانوکویچ رئیس جمهور اوکراین به مسکو و انعقاد قراردادهای کلان و جدید با روسیه پاسخ قاطعی بود به خواسته مخالفان و حامیان غربی آنها.
یانوکوویچ با پوتین قراردادهای بزرگی را به امضا رساندند که از جمله آنها موافقت روسیه با پرداخت مبلغی در حدود ۱۵ میلیارد دلار به اوکراین از طریق خرید اوراق قرضه و همچنین تحویل گاز به اوکراین به قیمت ارزان می باشد. این درحالی است که اتحادیه اروپا وعده داده بود در ازای اتحاد اوکراین با اروپا، تنها حدود ۷۰۰ میلیون دلار به اوکراین وام بدهد. اکنون با رخدادهای جدید، تحولات اوکراین و رقابت غرب و روسیه وارد مرحله حساس تری شده است و کار غرب در اوکراین مشکل تر گردیده است. این مشکل غرب را آنجلا مرکل، صدراعظم آلمان به خوبی تشخیص داده چرا که به غرب توصیه کرده است که رقابت با روسیه بر سر اوکراین را کنار بگذارند و با روسها مذاکره کنند.
این هفته خبرهای تأ سف انگیزی از مالزی رسید که حاکی از اعمال سیاست های محدود کننده و تبعیض آمیز علیه جامعه شیعه این کشور می باشد. در این راستا، دولت مالزی اقدام به تشکیل پلیس ضد شیعه کرده که وظیفه آن برخورد با جامعه شیعه مالزی است. نکته جالب آنکه بانی این سیاست تبعیض آمیز و نژادپرستانه، فرزند ماهاتیر محمد رهبر سابق این کشور می باشد، این درحالی است که ماهاتیر محمد سابقه قابل قبولی در این کشور از جمله در زمینه عدالت اجتماعی و رعایت حقوق شیعیان دارد. این اعمال محدودیت و فشار علیه شیعیان درحالی صورت می گیرد که در این کشور اقلیت های دیگر از جمله هندوها، چینی ها و حتی بت پرستان از آزادی عمل برخوردارند و در قالب احزاب سیاسی رسماً به فعالیت مشغول هستند. سیاست اخیر مالزی به وجهه این کشور لطمه وارد خواهد کرد و همچنین تخم تفرقه و دشمنی میان فرق اسلامی را می کارد که قطعاً اقدامی ضداسلامی و ضدانسانی است و لازم است که رهبران مالزی در تصمیم خود تجدیدنظر کنند.
سوریه نیز شاهد رویدادهای تازه و تحولات جدیدی بود که بحران این کشور را وارد مرحله جدیدی ساخته است. این هفته برخی مقامات غربی از جمله رئیس سابق "سیا" علناً به شکست سرمایه گذاری غرب در سوریه اعتراف کرد. وی تاکید کرد که غرب هیچ راهی ندارد مگر آنکه با دولت سوریه تعامل کند و بهترین گزینه برای غرب ابقای حکومت بشار اسد است.
دولت سوریه طی ماههای اخیر پیشرفت های دیپلماتیک و نظامی چشمگیری داشته است به گونه ای که اکنون کمتر شنیده می شود که دولتمردان غربی خواستار کنار رفتن بشار اسد باشند. در مقابل، مخالفان روز به روز در ضعف قرار می گیرند و نشانه های روشنی وجود دارد که غربیها از این مخالفان ناامید شده اند. غرب ترجیح می دهد از صف متحدین منطقه ایش جدا شود و تمایل خود را به بقای حکومت اسد نشان داده است و همین مسئله باعث خشم و عصبانیت دولتهای ضد سوریه در منطقه شده است. در این باره عربستان اعلام کرده است که چه با غرب و چه بدون غرب دشمنی خود علیه حکومت سوریه را ادامه خواهد داد که همین نکته، تاکیدی بر فروپاشی جبهه ضد سوری می باشد.
رسالت:نسبت ما و رسانه های جدید؟
«نسبت ما و رسانه های جدید؟»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر حامد حاجی حیدری است که در آن می خوانید؛قضیه • ظهور رسانه های هیبریدی بر بستر شبکه و نسل های جدید تکنولوژی اینترنت، شرایط غریبی را پدید آورده است که تحلیلگران علوم انسانی به آن عادت نداشته اند. • منظور از رسانه های هیبریدی، رسانه هایی است که از ترکیب رسانه های مختلف پیشین، با دُزهای مختلف به دست می آیند، و فاصله هر کدام از هم، کم و بیش به اندازه فاصله رادیو و تلویزیون است. وقتی در یک متن منتشره در شبکه یک موسیقی، در کنار ده هایپرلینک، ترکیب بسیار ویژه ای می سازد.
• بستر شبکه جهانی و نسل جدید اینترنت، سهولت نامحدودی در ترکیب رسانه های مختلف و سطوح این ترکیب پدید آورده است، که تأثیر هر یک از این ترکیب های متنوع، بسیار متفاوت، و در عین حال، تعیین کننده است.
از این قرار...
• از این قرار، می توان گفت که چون ارتباطات ما، بستگی و پیوستگی قاطعی با ابزارهای ارتباطی ما، از زبان گرفته تا برودکست رادیو-تلویزیونی و تا این رسانه های هیبریدی فعلی دارند، ما با نحوی روزمره شدن تحولات انقلابی در ارتباطات انسانی مواجهیم. و چون نهادهای اجتماعی، ترکیبی تاریخی از ارتباطات انسانی هستند، می توان نتیجه گرفت که ما با انقلاب های روزمره، زودگذر، فرار، و زیر و رو کننده در سرتاسر زندگی انسان امروز مواجهیم.
• از این قرار، مایلم، در مقابل مفهوم مهم "انقلاب طولانی" ریموند ویلیامز، از عبارت "انقلاب های روزمره" استفاده کنم. ریموند ویلیامز، تحلیلگر فرهنگی بریتانیایی، مفهوم انقلاب طولانی را برای اشاره به دگرگونی آرام جامعه قرن بیستم، متأثر از گسترش طبقه متوسط و خصلت های فرهنگی آن به کار برده بود، ولی معتقدم که انقلاب طولانی طبقه متوسط، با دستیابی به آستانه تکنیکی جامعه شبکه ای (از آغاز هزاره)، تغییر ماهیت و تغییر شتاب داده است، و می توان گفت که در دامنه ای وسیع تر از آنچه مد نظر ویلیامز بود، به شکل روزمره درآمده است، و هر روز باید منتظر شرایط تازه ای از دگرگونی های عظیم در دامنه ای گسترده بود.
• در این شرایط، آیا باید پذیرفت که علوم انسانی، و از آن مهم تر، فعالیت اجتماعی و سیاسی، با عدم تعین محض مواجه شده اند؟ آیا می توان نتیجه گرفت که ظهور جامعه شبکه ای، تحقق رادیکال افکار پسامدرن است؟ آیا بر بستر شبکه، ولنگاری معرفتی و اخلاقی، وجه غالب و در عین حال ناگزیری خواهد یافت؟ اگر چنین باشد، آن وقت باید پذیرفت که پروژه علوم انسانی و مهم تر از آن، برنامه های فعالیت اجتماعی و سیاسی، برنامه هایی عبس و حتی توأم با نقض غرض هستند، چرا که وارد شرایطی شده ایم که به واسطه انقلاب های روزمره، نمی توانیم بفهمیم که دقیقاً چه اتفاقی می افتد و نمی دانیم که دقیقاً چه کاری باعث بهبود شرایط خواهد شد؟
بحث
• دگرگونی در سرعت تحولات، لزوماً به معنای سرعت دگرگونی در مبانی نیست، ولی بی گمان به معنای ضرورت افزایش در میزان تأمل در شرایط نو به نو، بر مبنای اصول متقن هست. این، تنها شرط حفظ یک هویت مقاوم و فعال است. این، اساسی ترین جمله ای است که می توان در مورد ضرورت روزافزون "حکمت" گفت.
• پس، در پاسخ به این سئوال کلی که "با رسانه های جدید چگونه باید مواجه شد؟"، یک پاسخ کلی وجود دارد: باید در فضای رسانه ای جدید حضور داشت، ولی فعال+ریشه دار: حضور+فعالیت+ریشه داری. بدون هر یک از این ها، فکر اسلام و انقلاب اسلامی مدفون خواهد شد. یعنی:
• اولاً، اگر در این فضای رسانه ای جدید حضور نیابیم، در واقع، با نسل جدید بشر (post-humanity) یا چیزی که با قوت می توانیم به آن "نوع جدید بشر" اطلاق کنیم، ارتباط خود را گسیخته ایم.
• ثانیاً، اگر منفعل باشیم، به این معنا که میزان تأثیرگذاری ما در قواعد مبادله پیام، کمتر از سایر بازیگران باشد، باز هم مشارکت ما در این فضا، برای حفظ ما کافی نخواهد بود.
• ثالثاً، اگر به احیا و بازاندیشی و تأمل مستمر در ریشه اسلامی-ایرانی خود نپردازیم، خواه نا خواه، دیر یا زود، کم یا بیش، از ولنگاری سر در خواهیم آورد و هویت مقاوم ما از هم خواهد گسیخت.
• هر یک از این سه که نباشد، جای ما در جهان آینده نخواهد بود.
• واقع آن است که موقعیت ما در فضای شبکه ممتاز و قابل توجه است، و بخش عمده آن، به موقعیت ممتاز فرهنگی ما بازمی گردد. حضور پرانگیزه و فعال کاربران ایرانی در شبکه، توأم با پایبندی های بیش و کم اسلامی-ایرانی، در مقایسه با حضور سایر ملل دنیا قابل توجه است. اگر از این ظرفیت ها به درستی استفاده نشود، آینده جای افسوس خواهد بود.
• یک نکته مهم، در استمرار حضور موفق در شبکه، و تولید محتوا، شناسایی نقش تکنولوژی در تولید محتواست.
• واهمه ما از ورود به عرصه ای که بستر شبکه ای آن و قواعد عملکرد آن را ما تأسیس نکرده ایم، بدواً قابل درک است. ولی اگر، درک عمیقی از ماهیت تکنولوژی، و تکنولوژی رسانه ای داشته باشیم، می توانیم شیوه های مقاوم و اصولگرایانه برای بهره وری از تکنولوژی رسانه ای وضع کنیم.
سیاست روز:چرایی لشکر کشی نظامی
«چرایی لشکر کشی نظامی»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم قاسم غفوری است که در آن می خوانید؛آفریقا این روزها صحنه نبردهای نظامی گردیده که شرایطی بحرانی را بر این قاره حاکم کرده است. در کنار درگیری های داخلی و قومی- قبیله ای لشکر کشی غرب به این قاره نیز اصلی ترین مشکلات آفریقا را تشکیل می دهد. نمود عینی این امر را در حضور نظامی فرانسه در آفریقای مرکزی و مالی و نیز تحرکات آمریکا برای تقویت حضور نظامی، نیجر، نیجریه، شمال آفریقا می توان مشاهده کرد.
غرب در حالی با بحران اقتصادی مواجه است که از یک سو ایجاد جنگ و فعال تر شدن کارخانه های تولید سلاح را راهکار بهبود اقتصادی خود می داند و از سوی دیگر با ویران سازی کشورها و به بهانه بازسازی به حضور اقتصادی خود در کشورها رنگ بشردوستانه می دهد. در نهایت غارت ثروت های کشورها مولفه مهمی است که غرب به دنبال آن راهی آفریقا شده است. شرایط بحرانی خاورمیانه نیز این امر را تشدید کرد. به گونه ای که غرب منافع نفتی خود را از خاورمیانه تامین می کند و منابع معدنی خویش را در آفریقا سلب می کند.
مهمترین مولفه برای استعمار ورود فرهنگی به کشورها است چنانکه در طول تاریخ استعمارگران پس از ورود به کشورها ابتدا به دنبال هویت زدایی و ایجاد فرهنگ های جدید بوده اند چنانکه در آفریقا نیز از همان ابتدا ایجاد کلیساها و مراکز غربی را آغاز کردند تا نسل جوان را در مسیر خواسته های خود هدایت نمایند و عملا آنها را از ملی گرایی و فرهنگ بومی خود دور سازند. هر چند غرب هزینه های بسیاری برای تحقق این طرح ها داشته اند و همچنان نیز اصلی ترین کارکرد آنها جنگ فرهنگی برای سوق دادن ملتها به غرب گرایی به عنوان ناجی به جای ملی گرایی است اما برآیند نهایی چندان در چارچوب خواسته های آنها نبوده است که نمود آن را در بیداری اسلامی در شمال آفریقا می توان مشاهده کرد. لیبی، مصر، تونس، مراکش از جمله کشورهای آفریقایی هستند که با فرآیند بیداری اسلامی همراه شدند. مولفه مهم در این حرکت ها مبارزه مردم با استبداد داخلی و استعمار خارجی بوده است به گونه ای که در تظاهرات مردمی به آتش کشیدن پرچم آمریکا از عملکردهای مردمی بوده است.
حرکت بیداری اسلامی واقدامات مردمی برای مقابله با نظام سلطه نشان می دهد که غرب در اجرای سیاست فرهنگی به ویژه اسلام زدایی در آفریقایی که ۵۰ درصد جمعیت ۸۰۰ میلیونی آن را مسلمانان تشکیل می دهند، چندان موفقیتی نداشته است. با توجه به اینکه غرب همواره از قدرت نرم با کم ترین هزینه برای سلطه بر جهان بهره می گیرد رویکرد نظامی را می توان آخرین گزینه آنها در صحنه جهانی دانست که بعضا به دلیل ناتوانی در گزینه های دیگر می باشد. اکنون غرب با چنین شرایطی در آفریقا مواجه شده لذا با گزینه نظامی به دنبال جبران ناکامی های فرهنگی خویش می باشد که محور آن را نیز جلوگیری از رشد بیداری اسلامی به مناطق جنوبی آفریقا تشکیل می دهد. رفتاری که عملا مقابله با بیداری ا سلامی در آفریقا و خاورمیانه است چرا که اساس بیداری اسلامی مبارزه با استبداد و استعمار است در حالی که غرب به دنبال تحریف آن بر ساختار تک بعدی مقابله با استبداد است و استعمار را در آن حفظ می نماید.
وطن امروز:پتیاره های سیاسی!
«پتیاره های سیاسی!»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم محمد جواد دلیری است که در آن می خوانید؛ گری سیک استاد اعظم و مدیر پروژه براندازی جمهوری اسلامی ایران سال ۷۹ در مصاحبه ای گفته بود: «من چگونه خوشحالی خودم را نشان ندهم از اینکه در ایران موج تازه ای به پا شده که مصمم است طومار حکومت اسلامی را در هم بپیچد و حکومتی شبیه حکومت ایران در زمان شاه و عربستان سعودی را روی کار بیاورد! حکومتی بر دو پایه که هر کس خواست آزاد باشد و هر کس خواست آنقدر نماز بخواند و تسبیح بیندازد که پوست انگشت و پیشانی اش ضخیم شود. من در ایران روشنفکرانی را دیدم که اشارات ما را دنبال می کنند. آنها ششلولی بالا برده اند تا هر کس را و هرچه را که با ما سازگار نیست، هدف قرار دهند...» خبرنگار با تعجب می پرسد مثلا چه چیزی را؟ سیک می گوید: «مثلا حتی ولایت فقیه را که من فکر می کنم در صحرای طبس تکنولوژی برتر ما را در اراده خود دفن کرد!»
گل بحث امروز ما در «وطن امروز» تکیه بر دو بخش از این جملات مهم و تاریخی سیک پیش از تغییر رویه ناگهانی از نئوکانی جنگ طلب؛ به تئوریسینی روشنفکر، صلح طلب و خواستار رفع کدورت های «بی پایه»(!) میان ایران و آمریکا دارد!
الف- ششلول بندان مورد علاقه گری سیک امروز بعد از گذشت ۱٣ سال کجای این مملکت لانه گزیده اند؟ مدیریت جریان سازشکار وطنی نوچه های نفتی خود را در کدام گلوگاه های حساس جاگیر کرده که در رسانه مکتوب رسمی کشور مقاله ها نوشته می شود در تبیین ضرورت کوتاه آمدن از ایدئولوژی اسلام سیاسی؟ پروژه تبدیل ایران اسلامی به عنوان الگویی جهانی به حاکمیت سلطنتی ورژن عربستان اسلامی از جانب کدام اقلیت تمامیت خواه تئوریزه می شود؟ چه کسانی خط سازش با اسرائیل را در کنار طرح مصالحه اجباری با آمریکا به شرط عهدشکنی حتمی ارباب در ذیل امضای صیغه نامه بی مواجب، آشکارا ترویج می کنند؟ این پتیاره های سیاسی را کجا باید جست وجو کنیم؟ جامعه روشنفکران ایرانی از پیش از شکل گرفتن مشروطه بر سر سفره حرام خواران فراماسون پرورش یافتند به امید نقش آفرینی در بزنگاه های تاریخی! صحبت از زمانی است که هفت نفر از کمیته هشت نفره روشنفکری ایرانی که حکم به اعدام شیخ فضل الله نوری دادند، عضو «لژ فراماسونری» وابسته به فرانسه و انگلیس بودند تا امروز که هزینه قمپزهای اپوزیسیونی این فرزندان سر راهی استعمار توسط مجموعه شرکت های نفتی و غیرنفتی برادران راکفلر تامین می شود. در چند روز گذشته به ملت شریف جمهوری اسلامی ایران بارها توهین شد. یکی از مسوولان مطرح کشور در قامت یک نخبه فراملی تربیت شده در سیستم جهانی، تحت تاثیر همین عقبه تئوریک روشنفکری فرزندان وطن پرست و خداترس ایرانی را که با رویه غیر عقلانی و غیرمنطقی حاکم بر توافق یکطرفه ژنو مخالفت مدنی در چارچوب قانون می ورزند در مصاحبه با رسانه دشمن در کنار صهیونیست های بچه کش و آدم خوار دسته بندی کرد!
اوضاع آنجا وخامت یافت که وی ناباورانه حامیان توافق در دو کشور را به تلاش و همکاری مشترک حداکثری فراخواند. امروز موافقان جهانی توافق ژنو چه کسانی هستند آقای مدیر؟ این اتحاد عجیب میان چه کسانی شکل گرفته است؟ ما به جای شما برای ملت می شماریم: ۱- نئوکان های جنگ طلبی که از سر هوشمندی به واسطه افول قدرت آمریکا در جهان به دنبال اجرای تزهای جدید نهاده های شکل گرفته حکومت جهانی افتاده اند و از ادای غلیظ واژه «صلح» با دستان آغشته به خون بیگناهان دچار عذاب وجدان نمی شوند. ۲- استعمارگرانی که با هدف دریدن منابع تنها کشور نفتی فتح نشده در جهان سال ها خرج گنددماغ هایی همچون برخی از همین منورالفکرهای وطنی را پرداخت کرده اند و اکنون در روزگار افول اقتصاد جهانی سهم شان را با بی صبری طلب می کنند. ٣- صهیونیست هایی که به جهت انزوای جهانی دست شان از بابت گزینه های روی میز پس از به راه انداختن سه جنگ منطقه ای ناموفق خالی شده و این بار اجبارا به نقشه های مدرن اوباما با لقب قابل تامل«آخرین ناجی یهود» تن داده اند.۴
- اروپایی های گرسنه از افول اقتصاد جهانی که دیگر تاب مقاومت در برابر تحریم های اقتصادی را ندارند و آمریکا به جهت حفظ دیسیپلین جهانی هم که شده در اسرع وقت ناچار است از سیاست های سفت و سخت گذشته در برابر آنها چشم پوشی کند. در چنین شرایطی طبیعی ترین شکل قضیه چنین است که همکاری همگانی از تل آویو تا پاریس برای بهبود اوضاع آشفته جهان بر سر پرونده ایران شکل گیرد. پس آنچه «جامعه نه چندان جهانی» را وادار به صلح با ایران در اسرع وقت کرده فراگیر شدن رویکرد «کودنیسم سیاسی» در میان زورمندان جهان نیست. آنکه می تواند با یک بمب کل یک نظام را فشل کند یا به قول حضرت آیت الله با تصویب یک دور دیگر از تحریم های کنگره، ملت ایران را وادار به تسلیم کند، این همه هزینه بابت «صلح» را به چه جهت به جان می خرد؟ شکی نیست که انگ همراهی با ضدانقلاب به مدیری که در خط مقدم مبارزه با تحریم های استعمارگران ایستاده نمی چسبد اما همراهی با خاستگاه روشنفکری بیمار ایرانی در خط به خط چنین اظهارنظر های قابل تاملی متاسفانه موج می زند. خصوصا که پراکنش نظریه من درآوردی و بی پایه و اساس «اختلاف قدرت میان آمریکا و اسرائیل» توسط رسانه های زنجیره ای که تحت مدیریت همین آقای «سیک» فعالیت می کنند، صورت گرفته است. این سازه مهندسی شده استوار بر تحلیل های جهانی غلط اگر به دست خود چنین مدیرانی ویران نشود مقابله حتمی با نظام و ملت از نتایج آن است. کما اینکه مدیر مربوط هم از جانب نمایندگان مجلس تاکنون چندین نوبت اخطار رسمی دریافت کرده و هم از طریق مبادی قانونی نظام با کاهش رسمی اختیارات در حد اجرای مصوبات شورایعالی امنیت ملی مواجه گردیده است.
ب- آمریکا کماکان به دنبال روی کار آوردن یک حکومت سلطنتی غیرمدرن در ایران است اما در قالب شعارهای قرن بیست و یکمی تلاش می کند پوششی مدرن به این خواست قدیمی بپوشاند. اتفاق وخیم دیگری که در همین هفته در عرصه سیاست داخلی رخ داد در راستای همین تلاش اپوزیسیون برای زنده کردن پایه های اصلی حکومت سلطانی در ایران است. یک زمانی – کمتر از صد سال پیش!- شعار اپوزیسیون چنین بود: «توسعه سیاسی با هاشمی نمی شه!» اما امروز همان روشنفکران که عبای دیکتاتوری برای حاج آقا از آمریکا و انگلیس سفارش می گرفتند زیر سایه خلف ظل الله مشاورت می دهند و دم از «انحلال مجلس» می زنند. عجبا از مردمسالاری و جامعه مدنی که یک سر توسعه سیاسی اش به لایحه «حقوق شهروندی» می رسد و سر دیگرش به خلع ید اجباری راننده تاکسی و لبوفروش و در یک کلمه «مردم» از منافع ملی شان ختم می شود! این دایره گشاد را با توسل به هیکل فربه خود ملک عبدالله سعودی به اضافه اجداد لویی شانزدهم و ملکه انگلیس و پهلوی هم نمی توان پوشش داد.
سریع القلم و خاتمی و مابقی که روی هم یک در قابلمه هم حساب نمی شوند! گیریم مجلس را هم منحل کردید! یا اصلا کل لبوفروشان، رانندگان تاکسی، دانشجویان ناراضی از توافق ژنو، کشاورزانی که فهم روابط بین الملل دارند یا السابقون انقلابی و مابقی از جمله خود حسین شریعتمداری را به رگبار بستید... آخرش می شود پهلوی دیگر! البته قاجاریه به حقیقت نزدیک تر است! با صحیفه امام خمینی و قرآن مجید و اولیای حی خدا و فقها و روحانیون چه می کنید؟ آیا می توانید سنت های الهی را به مباهله دعوت کنید؟ اصلا به ما خرده رعیت های بی مقدار بفرمایید عاقبت حکومت های توتالیتر در مکاتب سیاسی روز چطور پیش بینی شده است؟ عزیزان دیرفهم! اپوزیسیونی که به پوزیسیون خود هنگام نظریه پردازی بی توجهی کند، شخصیت اش در اندازه ملی تضییع می شود! امروز کارتر به اوباما پیام می دهد «طبس یادت نره!» گری سیک هم ابراز نگرانی می کند بابت ارتباط جدی ولی فقیه و خطرتکرار «دوران تحقیر ملی آمریکا»! بعد اپوزیسیون سرراهی ما با تاخیر صد و پنجاه ساله دربه در یافتن «ملک عبدالله وطنی» و تشکیل حکومت توتالیتر شاهنشاهی با برتری ذاتی «امر ملوکانه» برای نقض قانون برابری رای لبوفروش و منورالفکر متمول بالاشهرنشین است! همین هاست که عاقبت توافق ژنو را برای لبوفروشان و راننده تاکسی های روابط بین الملل نخوانده این مملکت آشکار می کند اما باند نیویورکی ها را با آن همه سابقه مغازله حضوری با طبقه الیت آمریکایی،در تحلیل رفتارهای کدخدا متحیر می گذارد. امروز تنها یک مصرع است که از فروپاشی روحی – روانی جبهه دلدادگان آمریکا و اسرائیل در ایران جلوگیری می کند: «اگر با من نبودش هیچ میلی...چرا ظرف مرا بشکسته لیلی»؟! حقیقتا برای مرگ زودرس تو نوگل نشکفته چه غزل ها که باید سرود!
تهران امروز:نبرد روسیه در پشت مرزهای خود
«نبرد روسیه در پشت مرزهای خود»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم دکتر حجت کاظمی است که در آن می خوانید؛آنچه در اوکراین امروز می گذرد ما را به یاد نبردهای بلوک شرق و غرب در عصر جنگ سرد می اندازد.منطق جنگ سرد نوعی منطق دوگانگی برآمده از هویت های ایدئولوژیکی متفاوت ایالات متحده و اتحاد شوروی بود که بر اساس آن دو طرف رقابتی را شکل داده بودند که زمین بازی آن کل جهان بود.گرچه دو قدرت بزرگ در مقاطعی مانند بحران موشکی کوبا به آستانه نبردهای رودررو رسیدند؛ولی تفاهمی وجود داشت که دو طرف نباید در هیچ شرایطی با یکدیگر درگیری مستقیم پیدا کنند.
نتیجه آن بود که رقابت این دو قدرت برای گسترش حوزه نفوذ در موقعیت های زمانی مختلف؛در مکان های مختلفی بروز و ظهور پیدا می کرد.طی کمتر از پنجاه سال جنگ سرد،مناطق مختلفی چون آذربایجان ایران،آلمان،شبه جزیره کره،تایوان، ویتنام، مصر، فلسطین،یمن،کوبا،کنیا،شیلی،نیکاراگوئه،افغانستان، عمان و مواردی دیگر محل بروز و ظهور این رقابت و نبرد بی امان بودند.
بعد از فروپاشی اتحاد شوروی و تبدیل شدن آن امپراتوری به یک قدرت بزرگ معمولی،خواست ها و تمایلات مسکو با توانایی ها و ابزارهای در دسترس آن انطباقی نداشته است؛ از این رو طی ۲۰سال گذشته روسیه میراث دار شوروی دائما در حال عقب نشینی از سنگرهای تاریخی خود در مقابل غرب و در راس آن آمریکا بوده است.امروز روسیه علاوه بر اینکه کشورهای اروپای شرقی را به عنوان کشورهای متحد آمریکا می بیند؛دوستان خود در بالکان و جنوب آسیا را نیز از دست داد.
این روند تا آنجا ادامه یافت که طی یک دهه گذشته به خاورمیانه نیز کشیده شد و علاوه بر از دست رفتن لیبی،غرب قصد و غرض خود برای خارج کردن سوریه به عنوان آخرین پایگاه خاورمیانه ای روسیه را نیز آشکار کرد.اما دردناک ترین بعد این ماجرا آنجایی است که روسیه مدت هاست که نه در آفریقا یا آمریکای لاتین؛بلکه دقیقا در پشت مرزهای خود با نفوذ آمریکا و اتحادیه اروپا در حال جنگ است. برای ملی گرایان روس از دوره تزارها تا عصر پوتین، منطقه ای که «روسیه خارج» نامیده می شود؛ محیطی است که فرمانروای بلامنازع آن ضرورتا باید مسکو باشد.
اما طی یک دهه گذشته سنگرهای روسیه در این منطقه نیز دائما در حال ریزش بوده است.آذربایجان اولین کشوری بود که خود را از دایره نفوذ روسیه خارج و خود را به عنوان دولتی غرب گرا تعریف کرد.ضربه مهلک به نفوذ روس ها در ماجرای انقلاب های رنگی در ابتدای هزاره جدید وارد آمد؛ درست در زمانی که روس ها با پیدایی یک رهبر قدرتمند در پی جمع و جور کردن خود بعد از دهه خفت بار ۹۰ بودند؛توفان غرب گرایی در اوکراین،گرجستان و قرقیزستان وزیدن گرفت و حداقل در دو مورد اول به نتیجه رسید.
هرچند روس ها در یک ضدحمله موفق، در ماجرای اوستیا ضرب شست محکمی به غرب گرایان گرجستان نشان دادند،قرقیزستان را به صورت نسبی پس گرفتند و متحدان خود در اوکراین را به قدرت بازگردانند؛ اما گویا دوباره موج جدیدی از این تهاجم آغاز شده است که قصد دارد اوکراین را برای همیشه به اتحادیه اروپا پیوند دهد و آن را به لهستان و مجارستان دیگری بدل کند.
از چشم انداز تاریخی اوکراین همواره کشوری دوپاره بوده است؛کشوری که شکاف اصلی در آن دوگانه گرایش به اروپا یا گرایش به روسیه است.در زمانه ای که کشورهای اروپای شرقی و منطقه بالکان برای پیوستن به اتحادیه اروپا اقدامات عجیب و غریبی انجام می دهند(مانند اقدامات خنده دار آلبانی) لایه های بسیار مهمی از اوکراینی ها نیز در پی این خواسته اند و این زمین بازی مهمی را برای غرب فراهم آورده تا روسیه را در زمین خود به چالش بکشد.
نظریه پردازان کلاسیکی که منطق سرمایه داری را ذیل عنوان امپریالیسم توضیح می دهند؛از نوعی سازوکار ادغام کننده سخن می گفتند که طی آن سرمایه داری و نهادها و اجزای وابسته به آن دائما در حال فراتر رفتن از محدوده تحت سیطره جغرافیایی خود و ادغام کردن مناطق دیگر در ذیل نفوذ و حضور خود هستند.فارغ از کهنگی نسبی این نگاه؛ حقیقت مهمی که در این تحلیل ساختاری وجود دارد آن است که منطق پیش رونده غرب در جهان پیرامونی روسیه، خاورمیانه و آسیای جنوب و جنوب شرقی در پی ادغام بیرون ماندگان از این دایره است.
از این منظر اتحادیه اروپایی به مثابه یک نهاد برآمده ازسرمایه داری به عنوان ابزاری برای اجرای منطق ادغام عمل می کنند و به مردمان محیط های خارج مانده از سیطره سرمایه داری؛ وعده وفور و فراوانی می دهند.بازی امروز در اوکراین در این چارچوب قابل تحلیل است.اقدامات روسیه مانند اعطای وام ۱۵ میلیاردی مانند تسکین دهنده ای است که نمی تواند تغییردهنده کلیت بازی باشد.گرچه روس ها،غرب گرایان خود را به حاشیه رانده اند و بلاروسی را به انزوا تشویق می کنند تا سد نفوذ غرب را ببندند؛آنچه در خیابان های کیف می گذرد غرور آنها را سخت می آزارد.
حمایت:دردسرهای خانم صدر اعظم
«دردسرهای خانم صدر اعظم» عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم علی تتماج است که درن می خوانید؛آنگلا مرکل با رای اعتماد از پارلمان توانست برای سومین بار بر کرسی صدر اعظمی آلمان تکیه زند. وی پس از گذشت چند ماه از زمان برگزاری انتخابات توانست دولت ائتلافی خود را تشکیل دهد و برآیند تحولات سیاسی و اقتصادی آلمان و تحولات جهانی نشانگر دورانی سخت برای وی است. هر چند که وی و حزب دموکرات مسیحی از جایگاه به نسبت مثبتی در میان مردم برخوردارند اما نتایج انتخابات نشان می دهد که این انتخاب بیشتر از روی اجبار بوده و آلمان ها میان گزینه بد یا همان حفظ دولت قلبی با گزینه بدتر یعنی تشکیل دولت جدید گزینه بد را انتخاب کرده اند. آرای حزب مرکل با رقیب اصلی آن یعنی سوسیال دموکرات ها بسیار اندک بوده است که نتیجه آن نیز اجبار مرکل برای ائتلاف با این حزب بوده است.
بر اساس گزارش های منتشره ۶ سمت وزارتی به سوسیال دموکرات ها واگذار شده که نشانگر موقعیت متزلزل مرکل است. هر چند که مرکل سمت های اقتصادی را حفظ کرده اما حوزه وزارت خارجه را به رقیب واگذار کرده و فرانک اشتاین مایر بار دیگر به سمت وزیر امور خارجه آلمان باز گشته است. با توجه به تقسیمات صورت گرفته در دولت جدید، مرکل راهی طولانی برای تعامل با سوسیال دموکرات ها دارد زیرا که خروج آنان از دولت می تواند به انتخابات زودهنگام نیز منجر شود. در این میان مسایل اقتصادی و چالش های پیش روی آلمان از مباحث جدی برای مرکل است. هر چند که وی تلاش کرده تا همواره ظاهری قوی از اقتصاد آلمان به نمایش گذارد و حتی نسخه هایی را برای اتحادیه اروپا نیز تجویز کرده اما در نهایت اقتصاد آلمان نیز با موانع بسیاری مواجه است که می تواند برای مرکل چالش آفرین شود. چگونگی ایفای نقش در معادلات منطقه ای و جهانی نیز از دیگر مسایل پیش روی دولت جدید آلمان است. برلین از یک سو به دنبال تثبیت قدرت خود در اتحادیه اروپاست و از سوی دیگر تعاملات جدید در معادلات جهانی را جست وجو می کند. بازگشت اشتاین مایر به سمت وزیر امور خارجه آلمان هر چند در ظاهر برای تقسیم قدرت بوده است اما در نهایت به تغییر خط مشی سیاست خارجی مرکل ارتباط دارد.
تغییر احتمالی در روابط با آمریکا و نیز یافتن متحدان و مناطق نفوذ جدید در جهان از کارکردهای تعریف شده برای اشتاین مایر خواهد بود. به هر تقدیر برآیند تحولات سیاسی آلمان نشان می دهد که مرکل در سومین دور از دوران صدر اعظمی خود با چالش های داخلی و بیرونی متعددی مواجه خواهد بود بویژه اینکه حزب وی با آرای شکننده برتری خود بر سایر احزاب را حفظ کرده است که می تواند تنش های سیاسی را در دولت مرکل ایجاد کند در حالی که اوضاع حساس اتحادیه اروپا و عرصه جهانی نیز بر این نابسامانی ها خواهد افزود.
آفرینش:بانک تجارب
«بانک تجارب»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم مدیر مسئول است که در آن می خوانید؛روز یکشنبه سومین جشنواره ملی تجلیل از تلاشگران کیفیت کشور، با هدف قدردانی از خادمان کیفیت در حوزه های مختلف برای سومین سال برگزار می شود. برگزاری چنین مراسمی برای قدردانی از زحمات مدیران برجسته و افرادی که آثاری ماندگار از خود به جای گذارده اند امر بسیار پسندیده و نیکویی است که در فرهنگ اسلامی ایرانی کشور ما نیز تاکیدات فراوانی بر این امر وجود دارد و من لم یشکرمخلوق لم یشکر الخالق.
اما با وجود همه این تاکیدات، مجموع رفتارهای سی و پنج ساله اخیر گویای این واقعیت است که نه تنها در بسیاری از امور تجربه خرمندان و سرد و گرم چشیدگان بعد از انقلاب را به کار نگرفته ایم بلکه چنان آنها را به بوته فراموشی می سپاریم که گویی از روز ازل هم نبوده اند و زمانی سراغی از آنها می گیریم که خیلی دیر شده است.
تجربه، سرمایه بسیار با ارزشی است که از موفقیت ها و شکست های فراوان بدست می آید و برای کسب تجربه هزینه های فراوان مادی و معنوی صرف شده است و بسیار دور از خرد است سرمایه هایی چنین گرانقدر، به راحتی به کناری نهاده شوند آزموده ها دوباره آزموده شوند. استمرار انتقال نظاممند تجارب مدیران عالیرتبه پیشین به نسلهای جوانتر آنچنان حایز اهمیت است که در کشورهای توسعه یافته با استقرار و راه اندازی اتاقهای فکر، موسسات تحقیقاتی و مطالعاتی استراتژیک، بنیادهای علمی و پژوهشی مدیران کارکشته و خبره را به کار گرفته و اندوخته آنها را در قالب تئوری ها، تاکتیکها و نظریات علمی و عملی در اختیار کارکنان، مدیران و اندیشمندان جوانتر قرار می دهند تا خط ممتد توسعه به واسطه غفلت از مدیران سابق منقطع نشود.
در کشور ما نیز با اینکه بخشنامه شماره ۹۱٨۷/۹۲/۲۰۰ مورخ ۱۰/۵/۱٣۹۲معاونت توسعه مدیریت وسرمایه انسانی رئیس جمهور و شیوه نامه اجرایی شماره۴۰۱۵/۱ مورخ ۱/٨/۱٣۹۲ مرکز آموزش مدیریت دولتی به کلیه دستگاه های اجرایی ابلاغ شده است اما در عمل اقدام درخور و شایسته ای در این راستا صورت نمی گیرد.
انتظار می رود دولت جمهوری اسلامی با استقرار یک نظام علمی مستندسازی تجارب مدیران حرفه ای، از دانش بومی مدیران عالی بخشهای دولتی و غیر دولتی و تجارب ارزنده آنها نهایت استفاده را ببرد.
چنین اقدامی ضمن حفظ دارایی های فکری و سرمایه های مهم ملی و تلفیق بهینه متون کلاسک آموزش مدیریت با شرایط بومی برکات بسیاری در پی خواهد داشت.
انتشار متون مدیریت علمی بومی و طراح سبک مدیریت ایرانی در مجامع علمی مدیریت می تواند به ایجاد ابزارهایی برای کمک به بهبود سیستم ارتقاء و انتصاب مدیران و کاهش هزینه ها ی مبتنی بر روشهای آزمون و خطا بیانجامد.
سرمایه های انسانی سرمایه فیزیکی یا سرمایه مالی محسوب نمی شوند بلکه سرمایه انسانی همانا دانش، مهارت، خلاقیت وسلامت فرد تعریف شده است. چرا که یک فرد را نمی توان از مهارت ، سلامت و ارزش هایش جدا کرد در حالی که این امکان در مورد دارایی ها و اموال افرد وجود دارد. لذا پایدارترین و در عین حال تجدید پذیرترین سرمایه، همان سرمایه انسانی است که لازم است در این زمینه و با توجه به تجارب سی و پنج سال گذشته طرحی نو در انداخته شود.
آرمان:مذاکرات کارشناسی هسته ای
«مذاکرات کارشناسی هسته ای»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم داود هرمیداس باوند است که در آن می خوانید؛وقتی مذاکراتی بین دو کشور یا موارد مشابه آن انجام می شود، عموما در دو سطح کارشناسی و سیاسی پیگیری می شود و آنچه قرار است از امروز در مذاکرات ایران و ۱+۵ درباره آن صحبت شود، بحث کارشناسی درباره محورهای توافقی بود که پیش از این در ژنو بین آنها صورت گرفته بود. این مذاکرات می تواند چشم انداز خوبی برای ایران داشته باشد چراکه اتحادیه اروپایی اعلام کرده می خواهد نسبت به توافق انجام گرفته، مباحث حاشیه ای تکمیل شود. همزمان با مذاکرات کارشناسی دور قبل شایعاتی در فضای مجازی منتشر شده بود مبنی بر اینکه به خاطر افزایش تحریم های آمریکا، ایران این مذاکرات را نیمه تمام گذاشته است.
در صورتی که این دو مسئله دو نکته کاملا متفاوت از هم به شمار می آیند و این مذاکرات با قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل ارتباط دارد. این همزمانی باعث شد تا عده ای از جناح مقابل که از همان ابتدا امیدوار به شکست مذاکرات بودند اعتماد به نفس دوباره ای پیدا کنند و شروع به انتقاد از سیاست های خارجی دولت کرده و این مذاکرات را یک شکست قلمداد کنند.
به نظر من ایران نباید اسیر اینگونه اقدامات شود و واکنش های آن نباید تحت تاثیر رویدادهای حاشیه ای قرار بگیرد؛ بلکه باید همان جریان مذاکرات که ماهیت آن به کلی متفاوت است را ادامه دهد.ایران باید تحت فشارها و تبلیغات داخلی و خارجی از مذاکرات پیش رو عقب نشینی نکند و مذاکرات را ادامه دهد و اگر هم در نهایت طرف مقابل بخواهد در جهت نافرجامی مذاکرات اقدامات جدیدی را مطرح کند، آنگاه دست ایران برای اقداماتی که قبلا انجام داده و یا بعدا می خواهد انجام دهد بازتر خواهد بود؛ چرا که قبلا حسن نیت خود را نشان داده است.
در چنین شرایطی رسیدن به یک نتیجه برد- برد به این معنی نیست که هر دو طرف به اندازه مساوی از مزایای این توافق بهره برند و گاهی در چنین مذاکراتی رسیدن به یک نتیجه ٣۰-۷۰ یا ۴۰-۶۰ نیز می تواند یک بازی برد- برد باشد و هدف رسیدن به ۵۰ -۵۰ نیست. در حال حاضر آنچه اهمیت دارد جلب اعتماد آژانس انرژی اتمی درباره فعالیت های هسته ای ایران است و اگر ایران موفق شود صلح آمیز بودن و قانونی بودن پیشرفت های هسته ای خود را به آژانس بقبولاند، گام بزرگی در مسیر رسیدن به توافق برداشته شده است اما این دست شایعات سبب شد تا آن فضای خوشبینی و خوبی که در اثر مذاکرات قبلی به دست آمده بود تا حدی کدر شود. با این حال نباید فراموش کنیم که امروز کشور در شرایط حساسی قرار دارد و تمام تلاش های ایران برای خروج از این شرایط است. اگر بخواهیم این تحریم ها علیه کشور اعمال نشوند باید مسیر توافق را ادامه دهیم.
البته طرف مقابل نیز در این مذاکرات مصالحی دارد که دوست دارد به آنها دست پیدا کند. باراک اوباما علاقه زیادی دارد که مسائل هسته ای ایران در زمان وی حل شود و پایان دادن به این مناقشه هسته ای را به نام خود ثبت کند. از طرفی دیگر ایران نیز می داند خروج از وضعیت بحرانی و ایجاد فضایی امن برای بازگشت سرمایه گذاران خارجی می تواند فضایی مطلوب در کشور به وجود بیاورد. در این شرایط که یک سو لبه پرتگاه و سوی دیگر خروج از این بحران قرار دارد باید به مذاکرات هسته ای و تلاش های تیم مذاکره کننده ایرانی خوشبین بود و به آنها فرصت داد تا دور از جنجال های فعلی برنامه های خود را پیش ببرند.
شرق:جهش آماری بینندگان ماهواره
«جهش آماری بینندگان ماهواره»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم تقی آزادارمکی است که در آن می خوانید؛در سال ۱٣۷۴ طی تحقیقی در تهران در یافتیم که یک درصد از مردم تهرانی ماهواره دارند و از آن استفاده می کنند در حالی که در سال ۱٣۹۲ این میزان به ۷۱ درصد رسیده است. یعنی طی ۱۷ سال، شمار استفاده کنندگان ماهواره از یک درصد به ۷۱ درصد رسیده است. این جهش آماری، به معنای «انفجار مصرف» ماهواره است. چه اتفاقی افتاده است؟ آیا مردم ایران بی فرهنگ شده اند؟ آیا مردم ایران از فرهنگ و اخلاق ایرانی گذر کرده اند یا اینکه وضعیت به گونه ای دیگر است؟ مردم بی دین و بی فرهنگ و ضد سنت نشده اند بلکه مصرف انفجاری ماهواره به اموری دیگر برمی گردد که در ادامه به سه مورد اشاره می شود. این انفجار را می توان اول در جهت گیری های موجود در جامعه و دوم در تصمیم گیری های مدیریتی و سومی در نادیده گرفتن تمایلات فرهنگی و اجتماعی ایرانی؛ جهان ایرانی جهانی شده تا محله ای جست وجو کرد.
۱- جهت گیری های اندیشه ای: کنش افراد و گروه های اجتماعی و سیاستگذاران فرهنگی در سطح کلان در ایران بر اساس دو فرض بنیادی انجام شده است. اولین فرض؛ تمایزیافتگی و جداافتادگی جهان ایرانی از جهان غیرایرانی و فرض دیگر تهی بودن جهان ایرانی در مقابل جهان غربی کامل و توسعه یافته است. نتایج به دست آمده در عمل از دو فرض اشاره شده برای جهان ایرانی خیلی متفاوت از یکدیگر نیستند.
سیاستگذاری هایی که بر اساس فرض اول (جهان دوگانه ایرانی و غربی) صورت گرفته همان نتایجی را دربر داشته است که ماخوذ از فرض تهی بودن جهان ایرانی و فربهی جهان غربی است. هر دو دیدگاه بر فرهنگ و جامعه ایرانی تاخته و بر قوت غرب افزوده اند. بر اساس فرض اول روشنفکرانی که قصد بیان فرهنگ و دین و سنت در ایران در تعارض با جهان غربی داشته اند کاری خیلی متفاوت از روشنفکرانی که مدعی انقطاع و گسست فرهنگی و اجتماعی بوده و جهان ایرانی را پایان یافته می شناسند، نکرده اند. مدافعان اندیشه ای انقطاع و پایان یافتگی جهان ایرانی (این ادعا که جهان ایرانی تهی شده از همه چیز و باقی مانده در پوسته ای تاریخی و تمدنی است) همان سخن و رفتار و سیاستی را پیشه کرده اند که مدافعان جهان دوگانه ایرانی و غیرایرانی، گفتمان تعارضی سنت و مدرنیته دنبال کرده اند. این دو گروه و جریان (یکی سکولار مدرن و دیگری سنتی زیست کرده در جهان مدرن) در بسیاری از جهات و موقعیت ها به هم رسیده و در جهت آسیب زدن به نیروها و جریان هایی که باور به تحقق جهان ایرانی اثرگذار و موثر در سطح ملی و جهانی دارند، کرده اند. اساس این اقدام مشترک شان، باوری دیگر است؛ باور به جهان ایرانی که بخشی از جهان معاصر است نه معارض آن و نه درهم تنیده و میرا شده. در این رویکرد است که نگاه دوگانه ایران و ضد ایران جایی ندارد. ایران با حیات دینی و فرهنگی اش ضمن تاثیرپذیری از جهان غیرایرانی بر آن اثرگذار شده و در جهت ارتقابخشی حیات جهانی تلاش دارد. در این نگاه است که خرید کالای فرهنگی غیرایرانی و فروش کالای فرهنگی ایرانی یک وظیفه است نه گمراهی و نه غربزدگی یا شرق زدگی. در این نگاه است که نیروهایی که امکان پیوند و ارتباط بین جهان ایرانی و غیرایرانی را فراهم می کنند دارای اهمیت هستند.
روشنفکران، متخصصان، بوروکرات ها، تکنوکرات ها و اصحاب رسانه و کنشگران سیاسی از این منظر نقش بنیادی دارند تا نقش مخرب. برخلاف دو رویکرد اشاره شده در فوق که داعیه بی نقشی یا نقش مخرب نیروها و شرایط مدرن، بر رابطه پیوندی تاکید شده و ضمن تایید عمل و رفتار نیروها، حق داوری و نظارت برای جامعه باقی است. یکی از نیروهای مهم پیوند زننده این دو جهان، رسانه های جمعی است. رسانه های جمعی مدرن به هر شکلی که در حال ظهور و چهره گیری مکرر و مستمر است، به تحقق حضور فعال جهان ایرانی در جهان کمک خواهد کرد به شرط اینکه مدیریت فرهنگی وجود داشته باشد که به حضور جهان ایرانی در عرصه جهانی از یک طرف و معرفی جهان غیرایرانی در حوزه جهان ایرانی بینجامد.
من از این منظر است که از بیش از دودهه گذشته تاکنون مدافع تعامل بین این دو جهان از طریق نیروهای بسیاری و به طور خاص رسانه های جمعی بوده ام. تعامل بین رسانه ای به کاهش ساحت تعارضی رسانه ای انجامیده و امکان تصمیم گیری درست را فراهم می سازد.
۲- زمینه در مداخله گری های نادرست معطوف به دو رویکرد فوق: نگاه جامعه ایرانی به جامعه جهانی به گونه ای شد که حتی اگر تصمیم گیران تنظیم رابطه بین دو جهان از اقدام مناسب و بهنگام، دوری کرده باشند، از طرف حوزه اجتماعی با محوریت نیروهای اجتماعی مداخله گری صورت گرفته و راه های مناسب پیوندی تحقق می یابد. در این زمان بیشتر تصمیم گیران و تصمیم سازان به جای مدیریت این عرصه به رفتارهای تدافعی و تهاجمی اقدام کرده و با فهم خویش از تهاجم فرهنگی به تعارض فرهنگی رسیدند؛ تعارضی که به انفعال رسانه ملی و کنشگران این حوزه انجامید و در مقابل، شرایط و زمینه های تهاجم رسانه غیرایرانی را فراهم کرد.
٣- زمینه تمایل فرهنگی و اجتماعی ایرانیان: ایرانی ها به دلیل اینکه خود را بخش فعال و موثر جامعه جهانی می شناسند در جهت شناخت وضعیت جامعه جهانی هستند. این میل به رسانه های غیرخودی نه از روی بی دینی و بی فرهنگی و در معرض تهاجم فرهنگی قرارگرفتن است و نه به دلیل قدرت بی امان رسانه های خارجی. بلکه اساس گرایش در فهم فرهنگی، تاریخی ایرانیان از خود و جامعه جهانی دارد.
ایرانیان جهان ایرانی را در حد سرزمینی تعریف شده نمی شناسند و خود را مدعی تمدنی کهن و مدعی مشارکت در ساختن جهان مدرن می شناسند. این نگاه است که کسب خبر آن به آن و پیگیری وضعیت جهان ایرانی در جامعه جهانی را اصل می شناسند. اگر رسانه ملی توانست این وضعیت را فراهم کند که دیش ماهواره ها خیلی زود شکسته خواهد شد و الا میزان دارندگان ماهواره از رقمی بیش از ۷۰درصد به صد درصد خواهد رسید. رسیدن به این وضعیت خیلی دیر نیست. اگر شرایط موجود ادامه یابد ما با حضور رسانه دیگری که دیگر خودی شده است در همه جا روبه رو خواهیم شد.
مردم سالاری:ملزومات یک رابطه
«ملزومات یک رابطه»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم حسن کامران است که در آن می خوانید؛
فضای سیاسی بین الملل عادت دارد تا درباره بحثی به نام «رابطه ایران و آمریکا» حرف و حدیث بشنود و این اتفاق را از زوایای مختلف مورد بررسی قرار بدهد. اینکه آمریکا باید چه کاری در راستای همکاری با ایران انجام دهد یا جمهوری اسلامی برای اینکه بتواند با ایالات متحده دور میز مذاکره بنشیند، باید چه شرایطی را به وجود بیاورد سئوال هایی است که در سی و چند ساله بار ها و بار ها پرسیده شده است، اما پاسخ های داده شده تا به امروز کمترین کمکی به حل اختلاف قدیمی دو کشور نکرده است. در حالی که «رابطه احتمالی ایران و آمریکا» احتمالا بیشترین مباحث این روزهای ادبیات سیاسی جهان را به خود اختصاص داده است و بعد از نشست های سه گانه به نظر می رسید «چراغ سبز» برای دو طرف روشن شده است.
اعمال تحریم توسط یکی از وزارتخانه های دولت آمریکا دوباره فضا را مخدوش کرد و حتی عده ای نه تنها از دوری جستن از آمریکا، بلکه از منتفی شدن توافقات ژنو٣ هم حرف می زدند تا اذهان عمومی به این نتیجه مشخص برسد که گروهی در دنیا تمایلی برای تعامل آمریکا و ایران ندارند و به همین دلیل منتظر کوچک ترین فرصتی هستند تا «احتمال رابطه» را احتمالی محال تلقی کنند.
در داخل ایران هم نظرات متفاوتی در این باره شنیده می شود و گروهی اعتقاد دارند که «نمی شود به آمریکا اعتماد کرد» و دسته ای هم اعتقاد دارند که تعامل با ایالات متحده می تواند مشکلاتمان را کم کند. البته ناگفته پیداست که اختلاف سلیقه و همچنین تحقق رابطه، مساله ای راحت نیست و دنیا هم می داند که جمهوری اسلامی فاصله زیادی با ایالات متحده آمریکا دارد. منظور البته این نیست که رابطه تحت هیچ شرایطی امکان پذیر نیست. با این حال نباید به عنوان مثال یک تماس تلفنی یا چند مذاکره در سطح وزیران را نشانه ای از حل اختلافاتی دانست که قدمتش بیش از سه دهه است. جمهوری اسلامی هیچ وقت از آرمان های خود نمی گذرد و به همین دلیل آمریکایی ها اگر واقعا دنبال این هستند که با ایران تعامل برقرار کنند، باید تغییراتی جدی در روش خود ایجاد کنند. به عنوان مثال در قدم اول برای نشان دادن حسن نیتشان تحریم ها را بردارند و به حق مسلم ما در رسیدن به فناوری هسته ای اذعان کنند.
در اینکه دولت آقای روحانی تلاشش را به کار گرفته تا با تنش زدایی مشکلات را کاهش بدهد، شکی نیست. دستگاه دیپلماسی دولت یازدهم در این مدت ثابت کرده است که به معنای واقعی کلمه دیپلمات است و دنیا را به خوبی می شناسد. البته توصیه به آن ها این است که مراقب آمریکا باشند. این کشور در طول تاریخ هزینه های زیادی را به ایران تحمیل کرده است و به همین دلیل نمی توانیم چشم و گوش بسته با آنها دور یک میز بنشینیم.
همچنین باید اشاره کرد که برای ایجاد رابطه، نه از ایران می توان انتظار داشت بدون قید و شرط قدم بردارد و نه از آمریکا. برای ایجاد رابطه بین جمهوری اسلامی و ایالات متحده آمریکا که اتفاقا در کنار این دو کشور برای دنیا هم اتفاقی مهم خواهد بود، هر دو کشور باید بپذیرند که در فضایی توام با احترام و در نظر گرفتن حقوق، سعی کنند تا دیوار بی اعتمادی را شکننده کنند تا بتوانند با اعتماد به هم، بالاخره به انتظاراتی که منتظر همکاری این دو کشور مهم هستند، پایان بدهند.
قانون:همکاری احتمالی ایران و آمریکا درباره پرونده لوینسون
«همکاری احتمالی ایران و آمریکا درباره پرونده لوینسون»عنوان یادداشت روز روزنامه قانون به قلم حسن بهشتی پور است که در آن می خوانید؛در سال ۱٣٨۶ اعلام شد رابرت لوینسون که برای تجارت به کیش سفر کرده، مفقود شده است؛ رابرت لوینسون، مامور سابق اف بی آی (پلیس فدرال آمریکا) بود. پس از این ماجرا، همسر وی به ایران آمد و گفت که لوینسون عامل سیا نبوده و جاسوس نیست. بسیاری در آن زمان اعلام کردند که اگر تکلیف مفقود شدههای ایرانی در آمریکا مشخص شود، تکلیف لوینسون نیز روشن خواهد شد. ۶ سال بود که آمریکاییها مرتب تبلیغ می کردند که او یک تاجر بوده و برای تجارت به کیش رفته و مفقود شده است. سپس در یک درز اطلاعاتی که آسوشیتدپرس و واشنگتن پست از خود سازمان سیا اطلاعاتش را گرفته بودند، اعلام کردند که این شخص جاسوس سازمان سیا بوده است.
منتها آنها او را به عنوان جاسوس خودسر خطاب کردند! در واقع اینگونه گفتند که عدهای در سازمان سیا، او را به صورت خودسرانه مامور کردهاند تا برود تحقیق کند و اطلاعاتی در کیش جمعآوری کند. چون برای رفتن به کیش، ویزا لازم نداشته و راحت میتوانست برود و اطلاعاتی برای سازمان سیا جمعآوری کند. درواقع افشای این ماجرا یک نقطه عطف بود؛ اولا نشان داد که این رسانهها چقدر هنرمندانه سعی میکنند آبروریزی که کرده بودند مبنی بر اینکه لوینسون یک شخص عادی است را با بیان اینکه وی جاسوس خودسر است، جبران کنند.
از طرف دیگر زمینه را برای آزادی وی فراهم کردند؛ یعنی به گونهای به جاسوس بودن او اعتراف کرده اما زمینه را نیز برای آزاد شدنش فراهم کردند. کاخ سفید در واکنش به این خبرها، انتقاد کرد که چرا این رسانهها چنین اطلاعاتی را منتشر کردهاند که این واکنش نیز یک بازی و استراتژی بود. البته تمام اینها منوط به این است که این شخص در ایران باشد؛ این در حالی است که مقامات ایرانی بارها از تریبونهای رسمی و غیررسمی اظهار کردهاند که از سرنوشت او خبری ندارند.
اکنون مسئله اینجاست که موضوع لوینسون چه تاثیری بر مناسبات و تحولات اخیر ایران و غرب به خصوص آمریکا خواهد داشت؟ در حال حاضر زمینه برای همکاریها در رابطه با سرنوشت این مامور سابق اف بی آی بیش از گذشته فراهم است. همچنین چون مقامات آمریکایی اعتراف کردهاند که او جاسوس است این موضوع نیز میتواند به مسئله لوینسون کمک کند. در هر صورت نزدیک شدن ایران و آمریکا و کاهش تنش میان دو کشور، در مسائل جزئیتر مانند سرنوشت لوینسون یا افراد ایرانی مفقوده شده در آمریکا تاثیرگذار است.
در این میان بیل نلسون، سناتور آمریکایی که به تازگی با نماینده ایران در سازمان ملل متحد گفتو گو کرده، می گوید که آماده است برای یافتن رابرت لوینسون، شهروند گمشده آمریکایی به ایران سفر کند؛ اگر چنین سفری صورت بگیرد، به کاهش فضای مبهم در این رابطه بسیار کمک خواهد کرد چرا که اکنون فضا برای همکاریهای دوجانبه نیز فراهم است.
ابتکار: پایداری در برابر چه!؟
«پایداری در برابر چه!؟»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم اشکان بنکدار جهرمی است که در آن می خوانید؛پس از انتخابات ۲۴ خرداد و گزینش حسن روحانی به عنوان رئیس جمهور ششم، مطمئناً نقشه بسیاری از افراطیون و مدعیان اصول گرایی برای ادامه یافتن نقششان در قدرت، نقش بر آب شد. پس از این شکست، جریان افراط ابتدا در رویکردی فرصت طلبانه روحانی را اصولگرا دانست و منکر تفاوت ماهیتی برنامه های انتخاباتی وی با رقبای اصولگرای وی و تأثیر وعده های برون رفت از بن بست مذاکرات هسته ای در پیروزی او شد.
همزمان با معرفی کابینه اما اعمالی ازسوس برخی از فعالان این جریان بروز کرد که نشان دهنده واقعیتی دیگر در پس ادعای این گروه بود. حمله ها و هجمه ها علیه وزرای پیشنهادی رئیس جمهور که اکثراً در قالب توسل به واژه «فتنه» بیان می شد، نشان از صف آرایی دو رویکرد متفاوت در اداره امور کشور بود. رئیس دولت اعتدال که از پیش با گروههای معتدل نمایندگان بر سر وزرایش رایزنی ها کرده بود در جهت عملی شدن خواست مردم همراه با ژنرال هایش در یک سو استوار می نمود و جبهه افراط نیز که در برابر پیام انتخابات خود را به ناشنوایی زده بود- و هنوز هم چنین است- با رأی عدم اعتماد به برخی وزرا، پایداری شدیدی در مقابل مطالبات مردم از خود نشان می داد.
پایداری اقلیت در مجلس تنها به محروم ساختن دولت از انتخاب وزرای اولیه اش ختم نشد. این گروه با تجربه ی ایستادگی در مقابل دولت اصلاحات به این نتیجه رسید که نباید ذره ای از خواسته های جناحی خود کوتاه بیاید، حتی اگر در این بین منافع کشور فدا شود. به همین لحاظ نیز جریان افراط که ثابت کرده به هیچ خط قرمزی جز منافع کوتاه مدت خود پایبند نیست، تا کنون از هیچ فرصتی، جهت مقابله با عملکرد دولت یازدهم در بر آوردن خواست ملت فروگذار نکرده است. مجموعه افراط در حدود چهار ماه عمر دولت تدبیر و امید رکورد دار کارشکنی ها، رأی عدم اعتماد، سوال از رئیس جمهور و وزرا و حتی تهدید به استیضاح شده است.
عملکرد ناسازگار اقلیت مجلس وقتی بیشتر جلب توجه می کند که این گروه نه تنها در برابر تخلفات دولتهای نهم و دهم مهر سکوت بر لب زده بود بلکه در مقام دفاع از تخلفات آشکار آن نیز بر می آمد! بدیهی است که وظیفه نمایندگان مجلس نظارت بر کار دولت است و شکی هم در این موضوع نیست، اما اقلیت نمایندگان پایدار در برابر مطالبات ملت؛ که هم در دوره احمدی نژاد نماینده بوده اند و هم در دوره روحانی، چگونه عملکرد متفاوت و حتی متضاد خود را توجیه می کنند؟ آیا شما حضرات، در حفظ و حراست از منافع ملت، فقط پس از انتخاب روحانی الزام و اجبار خود را در نظارت بر دولت به یاد آوردید یا قبل از این نیز بنا به سوگند نمایندگی، خود را موظف به چنین حسابرسی سختگیرانه ای مانند این روزها می دانستید؟ اگر مورد دوم صدق مطلب است پس چرا وقتی احمدی نژاد در مجلس شأن و مقامتان را به سخره می گرفت ساکت می ماندید؟ چرا در این هشت سال که خزانه تهی شد و سفره مردم تهی تر از خزانه، سکوت اختیار کردید؟ چرا وقتی میلیاردها میلیارد تومان از سرمایه زحمتکش ترین قشر این مردم که الآن مدعی دفاع از آنها هستید توسط عوامل دولت پاکدست به یغما می رفت و سرازیر جیب میلیاردرها می گردید لب از لب باز نمی کردید؟ چرا حتی برای یک بار دولت قبل را مورد بازخواست قرار ندادید که در دوران طلایی قیمت نفت، چگونه شد که رشد اقتصاد منفی گشت و رکود تورمی نفس مردم را گرفت؟ که اگر همین دقت را که الآن دارید قبلاً داشتید کشور به این وضعیت فاجعه بار دچار نمی شد.
شاید برای همین مردم رنج دیده ای که از نزدیک، رفتار نمایندگان را در هشت سال گذشته دیده اند جای این سوالِ به حق وجود داشته باشد که نکند پایان ریخت و پاشها از بیت المال که برخی نمایندگان هم (به استناد گزارش مجلس) در آن دستی داشته اند به یک باره این همه حساسیت را در به چالش کشیدن دولت تدبیر و امید- که به واقع توانسته است امید زیادی را در همین بازه کوتاه زمانی از عمر خود به وجود آورد- ایجاد کرده است؟ آقایان که مذاکره با دول غربی را نوعی سازش و حتی شکست می دانند توضیح دهند که دولت احمدی نژاد با دیپلماسی تهاجمی اش و سعید جلیلی با کلاسهای فلسفه اش چه ارمغانی جز تحریمهای بیشتر و انزوای شدیدتر برای کشور آوردند که اکنون غیر منصفانه مدعی یکی از توانمندترین وزیران کابینه روحانی، محمد جواد ظریف، می گردند؟ چگونه است که با ادعای وجود یک جاسوس CIA (سازمان جاسوسی ایالات متحده آمریکا) در دفتر احمدی نژاد، حتی از زمان شهرداری وی، آب از آب تکان نمی خورد ولی یک اظهار نظر ظریف همه حضرات را وادار به واکنش آنچنانی می کند؟
جبهه افراط خوب می داند در انتخابات ۲۴ خرداد، مردم با آرای خود در پذیرش جنبه متفاوتی از حاکمیت برآمدند که نظر به تحولی مبتنی بر شکستن انزوای کشور داشت. این نظر البته از زمین تا آسمان با آنچه کاندیدای مطلوب پایداری ها بیان می کرد نیز تفاوت داشت ولی این گروه که الآن به یکباره به یاد آورده باید از دولت بازخواست کند(!) مدعی سیاست خارجی دولت است و به نوعی می خواهد در همچنان برپاشنه سابق بچرخد. این گروه در حالی که ظریف با تمام توان در مذاکرات ژنو مشغول چانه زنی برای ذره ذره منافع کشور بود با پایداری در برابر مطالبات مردم، ابقا یا جای دادن عوامل خود در دولت فعلی از معاون وزیر گرفته تا آبدارچی را دنبال می کرد! و به نوعی مصمم به بازگشت به دوران احمدی نژاد بود.
دوران کابوس وار به بازی گرفتن باورهای دینی مردم، میلیاردها دلار توقیف شده در این سو و آن سوی جهان، باج خواهی هر کشور ریز و درشتی از ایران، خزانه خالی، رکود تورمی، رشد منفی اقتصاد، تاراج بیت المال به نفع یک جریان خاص، اختلاسهای هزاران میلیاردی که هر روز گوشه هایی از ابعاد آن آشکار می گردد، استخدامهای اتوبوسی و بی توجیه فامیلی، تأخیر عامدانه در ارائه بودجه، تقابل قوه مجریه با دیگر قوای حاکمیت، و مضیقه در وضع معیشت مردم و هزاران تخلف دیگر که احمدی نژاد باید در دادگاه این دنیا پاسخگوی آنها باشد و در پیشگاه خداوندی نیز در حلقه همراهان و حامیانش حساب پس دهد شاید ایده آل این گروه باشد که این گونه در کار یکی از موفق ترین تیم کابینه دولت یازدهم سنگ اندازی می کند.
یکی از آقایان پایدار که در دولت عدالت محور سابق چندین سمت و مسئولیت کلان را در جوانی تجربه نموده، به ظریف به عنوان وزیر امور خارجه کشور می گوید که در امور نظامی که سر رشته ای در آن ندارد دخالت نکند، اگر واقعاً چنین سخنی را درست بدانیم، از آن سو هم باید بپذیرفته شود که زین پس هیچ فرد ناآشنا با امور دیپلماسی، حق اظهار نظر در باره اقدامات وزرات امورخارجه را ندارد چرا که صلاحیت این کار را دارا نمی باشد.
آیا دستمزد کسی که نزاع را از جنگی احتمالی- که می تواند نقطه قوت دشمن باشد- به سوی مذاکره که ایرانیها نشان داده اند در آن دست بالاتری دارند یا حد اقل، بضاعتی همسان با رقیب را دارا می باشند، کشانده این است که آماج تهمتهای ناروا قرار گیرد؟ ظریف هم اکنون سکاندار کشتی است که دیگری آن را به گِل نشانده و گروه مدعی ولایت پذیری با همه تمجیدهای مقام معظم رهبری از تیم مذاکره کننده، هنوز سعی در تضعیف وی دارند تا مبادا در تعامل با جهان و به ویژه غرب دولت یازدهم موفق گردد و اوضاع اقتصادی و به تبع آن وضع معیشتی مردم را سامان دهد و برای ۴ سال دیگر هم با آرایی بیشتر به قدرت برسد و آن وقت است که اعطای کارتهای هدیه و ریخت وپاشهای بی حساب دیگر از بیت المال تکرار نخواهد شد.جای تأسف دارد که اقلیت تندرو در کنار لابیستهای طرفدار اسرائیل، دولت جنگ طلب نتانیاهو، باج خواهان و کاسبان تحریم از تحریمهای جدید خزانه داری آمریکا شادی و شعفی وافر احساس کنند و از به حقیقت رسیدن پیش بینی های سیاسی خود و شکست دیپلماسی دولت روحانی سخن گویند. اما سوال این است که اگر سه گروه اخیر از تحریمهای نابجای کنونی- که البته تأثیر چندانی هم ندارد- به امید نابودی توافقات صورت گرفته بسی خوشحال و سرخوشند، جای تعجب نیست اما جریانی که خود را مدعی حفظ منافع جمهوری اسلامی می داند چه دلیلی برای این هماهنگی آشکار دارد؟این بار نیز اما شادی ناپایدار پایداری چی ها دیری نپایید و طرح دیپلماسی ظریف توانست در همراهی با اتحادیه اروپا و بخش معقولتر مقامات ایالات متحده وزنه سیاست را به نفع کشورمان سنگین تر نماید و نشان دهد که او بهتر از هر فرماندهی می داند که چگونه از زبان دیپلماسی، موثر تر از هر جنگ افزاری می توان استفاده نمود. گرچه توصیه به گروه افراط جهت شنیدن پیام انتخابات، رعایت انصاف در مواجهه با دولت و یا ترجیح مصالح ملی و نظام بر منافع گروهی و شخصیشان و یا حتی پایبندی به سخنان رهبری، نکته ای کم تأثیر باشد ولی شاید ذکر این نکته خالی از فایده نباشد که به گواه تاریخ آنان که مقابل خواست ملت خود پایداری و مقاومت کردند کارشان جز به ذلت کشیده نشد.
دنیای اقتصاد:یارانه ها را به سمت کودکان هدفمند کنیم
«یارانه ها را به سمت کودکان هدفمند کنیم»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر حسین عباسی است که در آن می خوانید؛اگر بخواهیم بر مبنای اصول اقتصادی، بهترین سرمایه گذاری اجتماعی را برای جامعه ای توصیه کنیم، آموزش و سلامت کودکان در اولویت اول قرار می گیرند؛ چراکه این دو بیشترین منافع اجتماعی را ایجاد می کنند. پرداخت یارانه سخاوتمندانه به آموزش و سلامت و بهداشت کودکان توجیه اقتصادی کامل دارد و باید مبنای جهت گیری سیاست یارانه ای دولت در بلندمدت باشد.
برای توضیح این ادعا ناچاریم نظریه اقتصادی یارانه را یک بار دیگر مرور کنیم. یارانه، حمایت اقتصادی مستقیم یا غیرمستقیم است از افراد یا فعالیت های اقتصادی با هدف تصحیح ایراداتی که به دلیل «شکست بازار» ایجاد می شوند، یا با انگیزه حمایت از اقشار ضعیف جامعه. هسته مرکزی نظریه اقتصادی پرداخت یارانه این است که برخی منافع اقتصادی وجود دارند که در صورت اتکای محض به بازارهای رقابتی حاصل نمی شوند یا کمتر از حد بهینه حاصل می شوند.
در توضیح این پدیده به تفاوت منافع فردی و منافع اجتماعی اشاره می شود. آموزش و بهداشت پایه دو مثال شاخص از مواردی هستند که منافع اجتماعی شان بیشتر از منافع فردی است و در نتیجه برای دریافت یارانه توجیه اقتصادی دارند. به عنوان نمونه، خانواده ها به دلیل رابطه مثبتی که بین تحصیلات و درآمد مشاهده می کنند، حاضرند در آموزش فرزندانشان سرمایه گذاری کنند. سرمایه گذاری خانواده ها فقط برمبنای منافع فردی آموزش صورت می گیرد، ولی منافع آموزش به این منافع فردی محدود نمی شود، بلکه جامعه هم از حضور افراد تحصیلکرده منفعت خواهد برد. از جمله نرخ جرم بین افراد تحصیلکرده کمتر از نرخ جرم در میان افراد با تحصیلات پایین است، فرزندان سالم تر و تحصیل کرده تری دارند و بیشتر احتمال دارد که فناوری های جدید را وارد اقتصاد کنند و کارآیی اقتصاد را افزایش دهند.
خانواده ای که در مورد سرمایه گذاری در تحصیلات تصمیم می گیرد، به طور طبیعی این اثرات جانبی مثبت را وارد محاسباتش نمی کند. سرمایه گذاری ای که براساس منافع شخصی صورت می گیرد از سرمایه گذاری ای که براساس مجموع منافع فردی و اجتماعی می تواند شکل بگیرد، کمتر است. به عبارت دیگر، سرمایه گذاری بر تحصیلات، کمتر از حد بهینه اجتماعی خواهد بود. چنین است سرمایه گذاری در هر زمینه ای که دارای اثرات مثبت اجتماعی است.
آموزش و بهداشت پایه ای مثل آموزش تا سطح دیپلم و واکسیناسیون کودکان بیشترین اثر مثبت اجتماعی را دارند. در مقابل، سطوح بالای آموزشی، مانند آموزش دانشگاهی و درمان پیشرفته بیشتر منافع فردی به همراه دارد تا منافع اجتماعی. در نتیجه پرداخت یارانه برای پیشرفت وضع آموزش و سلامت کودکان پیش از سن مدرسه و در مدارس بیشترین توجیه را دارد.
با این توضیح، می رسیم به سیاست یارانه ای دولت. تاکنون برای همگان روشن شده است که دولت به دلایل بودجه ای نمی تواند وضع کنونی پرداخت یارانه را ادامه دهد. اینکه در کوتاه مدت چه روشی پیش گرفته شود موضوع این نوشته نیست، اما در بلندمدت سیاست یارانه ای باید فقط بر مبنای منافع اجتماعی جانبی تدوین شود. آموزش و سلامت کودکان در صدر لیست برنامه های دارای منافع اجتماعی قرار می گیرند. مدارس و مهدکودک ها بهترین زمینه را برای جهت دهی یارانه های دولتی به سمت کودکان فراهم می کنند.
خوشبختانه، تجربه کافی در سایر کشورها در زمینه تقویت آموزش و سلامت کودکان در مهدکودک ها و مدارس وجود دارد که می تواند پس از تعدیلات لازم در کشور اجرا شود. دولت می تواند وسایل آموزشی و کمک آموزشی نوین، ارایه وعده غذای گرم یا سرد در مدارس، بهداشت و درمان ضروری و نیز نیازهای ورزشی را به ویژه برای کودکانی که والدینشان توانایی مالی بالایی ندارند، فراهم کند. مسوولان مدارس می توانند به سادگی اطلاعات لازم را در مورد کودکانی که به دلیل مشکلات مالی والدینشان نیازمند حمایت هستند، گردآوری کنند. چنین اطلاعاتی می تواند مبنای کمک های دولت قرار گیرد و یارانه ها را به سمت صدمه پذیرترین گروه های اجتماعی که کودکان خانواده های کم درآمد هستند، جهت دهی کنند. این سیاست با استقبال مردم هم مواجه خواهد شد. کیست که مخالف باشد با کاهش یارانه روی بنزینی که هوای شهرها را مسموم می کند و انتقال آن به سمت کودکانی که آینده کشورمان را می سازند؟
منبع :جام جام آنلاین
|