گزارش گفتگو با چهار تن از کوشندگان خانه همبستگی مهر - سهیلا ستاری
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱ دی ۱٣۹۲ -
۲۲ دسامبر ۲۰۱٣
گزارش گفتگوی سهیلا ستاری با چهار تن از
کوشندگان خانه همبستگی مهر
در آیین بزرگداشت روز جهانی حقوق بشر کلن،
در آیین بزرگداشت روز جهانی حقوق بشر که از سوی خانه همبستگی مهر بتاریخ ۱۵/۱۲/۲۰۱٣ در شهر کلن برپا گردید، سهیلا ستاری گفتگویی با چهار تن از کوشندگان این خانه به ترتیب زیر بعمل آورد
اول: گفتگوی سهیلا ستاری با علی اصغر سلیمی در زمینه نگاه گسترده و فراگزینشی به حقوق بشر
دوم: گفتگوی سهیلا ستاری با ضرغام محمودی با گذری به خاطرات و تجربههای ایشان در زمینه تأثیر اعدام بر روان انسان
سوم: گفتگوی سهیلا ستاری با فرشید یاسایی در زمینه ضرورت لغو مجازات اعدام
چهارم: گفتگوی سهیلا ستاری با حمید فروغ در زمینه آزادی بیان و عقیده
از شما دعوت میکنم متن این گفتگوها را در زیر بخوانید
www.dif-mehr.com
گفتگوی سهیلا ستاری با علی اصغر سلیمی در زمینه
نگاه گسترده و فراگزینشی به حقوق بشر
در آیین بزرگداشت روز جهانی حقوق بشر
کلن، ۱۵/۱۲/۲۰۱٣
• سهیلا ستاری: نظر شما پیرامون نگاه گسترده و فراگزینشی به حقوق بشر چیست؟ از نظر شما جنبههای مضمونی و شاخص های ساختاری و کارکردی بیانیه جهانی حقوق بشر کدامند؟
• علی اصغر سلیمی: بشر موجودی اجتماعی است و برای یک زندگی اجتماعی به فرهنگ، اخلاق، حقوق و قانون و قرارداد نیازمند است. حقوق بشر مجموعهای از حقوق، هنجارها (نرم ها)، قوانین و قراردادهایی را بازتاب میدهد که طی زندگی بشر در دو ـ سه هزاره و بویژه در چند قرن اخیر و در رهگذر رویدادهای عصر روشنگری و در آگاهی و معرفت و تجربهها برای زندگی بهتر ضرورتشان آشکار شد، تا انسانها بدور از جنگ و با کاهش اختلافها و تنشها برای حفظ موجودیت و رشد و تکامل بشریت آمادگی یابند
تا کنون نظریه پردازان بیانیه حقوق بشر و اسناد پیوست آن را از جنبههای گوناگون فلسفی، فرهنگی ، تاریخی و تکاملی، اعتبار اخلاقی، ساختاری، کارکردی و عملکردی مورد بحث و بررسی قرار دادهاند. در تشریح نگاه گسترده و فراگزینشی اینجا به چند محور و مولفه مهم که بویژه شاخص های ساختاری و کارکردی این حقوق را بازتاب میدهند، به طور فشرده اشاره میکنم. این شاخص ها عبارتند از: جهان شمولی، اعتبار اخلاقی، اولویت و نیز بنیادی بودن حقوق بشر
جهان شمولی و فراگیر بودن حقوق بشر
Universality, Universalität
مبنای حقوق بشر احترام به انسان، به کرامت و شان او و تواناییهایش و آزادی اوست. فرد فرد انسانها در برابر یکدیگر و نسبت به هم بطور مساوی
(egal)
از این حقوق برخوردارند. این حقوق از ذات انسان جدایی ناپذیر و غیرقابل واگذاری
(individual)
و نیز غیرقابل تقسیم
(unteilbar)
میباشند. همه ما از این حقوق برخوردار و همه این حقوق از آن هر یک از ماست. همگان نیز مکلف به شناسایی حقوق یکدیگرند
با بررسی مضمون ماده های بیانیه جهانی حقوق بشر و پیمانهای پیوست آن میتوان دریافت که این حقوق به بطور فراگیر و بدون قید و شرط به همه انسانها در سراسر جهان تعلق میگیرند
اعتبار اخلاقی حقوق بشر
Morality, Moralität
حقوق بشر یعنی حقوق ذاتی و طبیعی انسان، دارای اعتبار اخلاقی است، چون هر انسان خردورز میتواند هنجارهای آنرا دریابد و در برابر هر انسان دیگر از درستی و ضرورت این حقوق دفاع نماید. این هنجارها، یعنی مضمون مفاد بیانیه حقوق بشر، پشتوانه اخلاقی این حقوق را تبیین و تضمین میکنند. بعنوان مثال اعمال شکنجه امری غیر اخلاقی است و عدم کاربرد شکنجه و آزار ندادن جان انسان حق هر بشر و انسان است، از این رو حقوق بشر اعتبار اخلاقی دارد.
اعتبار اخلاقی حقوق بشر یک شاخص ساختاری اساسی و یک غایت است و به اعتبار اخلاق میتوان این حقوق را فراتر از حقوق موضوعه (یعنی قانون اساسی و قانون مدنی و غیره) و پشتوانه و ناظر آن تلقی کرد.
لازم به یادآوری است که اعتبار اخلاقی حقوق بشر، در درون و در ساختار این منشور بین المللی و در پیمانهای پیوست آن نهفته است نه در رفتار و عملکرد این یا آن نهاد یا دولت یا در طرز تلقی آنان از این منشور
بنیادی بودن حقوق بشر
fundamentally, fundamental, elementar
حقوق بشر حقوقی بنیادین هستند، چون در خدمت و برای برآوردن نیازهای بنیادین انسان (حق حیات و آزادی انسان) به کار گرفته میشوند. نقض این حقوق با سلب آزادی و آزار جان آدمی و نقض خودمختاری او و یا با وارد آوردن آسیب های جدی و حیاتی به انسان مترادف و همراه است. نمونه وار میتوان گفت اجماع خرد همگانی و پذیرش جهانیان از اصل حق زندگی که یک حق بنیادین است و اعتبار اخلاقی نیز دارد، خود بیانگر بنیادی بودن این حقوق نیز میباشد
اولویت حقوق بشر
priority, Priorität
شاخص دیگر ساختاری و کارکردی حقوق بشر، تفوق و برتری این حقوق به حقوق موضوعه (قانون های اساسی و حقوق مدنی و شهروندی ملل گوناگون) میباشد. حقوق بشر مبنا و میزان و معیار و پیش شرط حقوق موضوعه است. نقض «جدی» حقوق بشر در حقوق موضوعه آنها را به تمامی از اعتبار اخلاقی میاندازد
افزون بر شاخص های ساختاری فوق برخی از نظریه پردازان، بیانیه جهانی حقوق بشر را از جنبه انتزاع و تجرید
(Abstraktheit)
این حقوق نیز مورد ارزیابی قرار میدهند. آنان مفهوم جهانشمولیت این حقوق را در زمان تصویب آن بگونه ای از جنبه تجرید و انتزاع و ضرورت عینیت و عمومیت بخشیدن
Objektivierung und Verallgemeinerung
به آن در بین ملتها مورد تأکید قرار میدهند. در ۶۵ سال اخیر به تبع فرایند تکاملی و فراگیر و جهانی ساختن بیانیه جهانی حقوق بشر، یعنی پذیرش و بازتاب این بیانیه در حقوق موضوعه ملل مختلف، شاهد نزدیکی و انطباق حقوق موضوعه با مفاد بیانیه جهانی بوده ایم. بدین ترتیب تفکیک و تمیز دادن مفهوم جهانشمولیت از فرایند فراگیر ساختن حقوق بشر
Universalisierung
بمعنای گذار از تجرید و انتزاع به عینیت است. بعنوان مثال آزادی بعنوان یک حق، امری انتزاعی و جهانشمول است. گنجاندن و پذیرش امر آزادی از سوی جهانیان و ملتها در حقوق موضوعه شان بمعنای فراگیر ساختن و جهانی کردن آن و گذار از تجرید به عینیت است
• سهیلا ستاری: لطفا نگرشهای مخالف یا منتفد نگرش فوق را نیز نام ببرید
• علی اصغر سلیمی: دیگر نگرشها نسبت به حقوق بشر عبارتند از
ـ نسبیت گرایی فرهنگی و سیاسی
kultureller und politischer Relativismus
ـ نظریههای اروپاـ محوری، امپریالیزم فرهنگی و انحصارگرایانه و ـ مطلق گرایانه
eurozenterischer Relativismus, Partikularismus, Absolutismus
ونیز نگرشهای: الف ـ آسیایی، ب ـ آفریقایی و ج ـ اسلامی
همه این نگرشها برداشتهای خاص خود را از محورها و شاخص های بیانیه جهانی حقوق بشر ارائه میدهند
مدافعان نگرش سوسیالیستی دسته دیگری از منتقدان این جهانشمولیت را تشکیل میدادند که پس از فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم از وزن کمتری در این اردو برخوردار گردیده اند
• سهیلا ستاری: با توجه به جنبههای جهانشمولی، اعتبار اخلاقی، بنیادی بودن و اولویت بیانیه جهانی حقوق بشر لطفاً توضیح دهید از نظر شما چه تفاوتهایی بین این بیانیه و نگرش اسلام بنیادگرایانه، در قانون اساسی و قوانین شهروندی رژیم اسلامی، وجود دارند؟ چرا و چگونه حقوق بشر در نگرش بنیادگرایی اسلامی بطور جدی نقض میشود؟
• علی اصغر سلیمی: نظر به تسلط نگاه اسلامی در میهنمان به بررسی این نگاه به حقوق بشر میپردازم. پس از تصویب بیانیه جهانی حقوق بشر در ۱۹۴٨ بتدریج منتقدان اسلامی در کشورهایشان به نقد این بیانیه جهانی و تدوین و تبیین حقوق بشر اسلامی مبادرت کردند، ار آن جمله اند اخوان المسلمین در مصر که با تدوین منابع و اسنادی از نگاه شریعت اسلام در دهه ۱۹۶۰ و در کنفرانس لندن در سال۱۹٨۱ توسط کشورهای اسلامی و در کنفرانس قاهره در سال ۱۹۹۰ توسط ۱۹ وزیر حارجه کشورهای اسلامی. آنها در این کنفرانسها کوشیدند بیانیه جهانی حقوق بشر را تا حدود زیادی به لحاظ مضمونی و فرمال با حقوق بشر اسلامی نزدیک کرده و انطباق دهند، اما با این پیش شرط که حقوق شریعت اسلام مقدم بر بیانیه جهانی حقوق بشر است. در ایران نیز به عنوان یک کشور شیعی مذهب رژیم اسلامی از همان آعازین روزهای پس از انقلاب ۵۷ تفسیر جدیدی از بیانیه جهانی حقوق بشر که با نگاه و تفسیر بنیانگذار جمهوری اسلامی همراه بود، ارائه داد
خمینی به مناسبت سالروز تصویب اعلامیه حقوق بشر در سازمان ملل متحد طی سحنرانی در سال ۱٣۵٨ اظهار داشت: اعلامیه حقوق بشر برای فریفتن و شعار طرفداری از آن، برای بلعیدن ملتها است». وی همچنین در پیام رادیوییش بمناسبت رفراندوم «جمهوری اسلامی آری» در ۱۲ فروردین سال ۱٣۵٨ گفت: به ما اعتراض کنند که چرا اینها را محاکمه کردید. اصلا معنا ندارد محاکمه مجرم؛ ….. آن که باید برای او وکیل گرفت، آن که باید به ادعای او گوش کرد، او متهم است نه مجرم. اینها متهم نیستند، اینها مجرم هستند. اینها اشخاصی بودند که در خیابانها مردم را کشتهاند، زجر دادند، و ذخایر ما را- همه را- با خیانتها از بین بردهاند..... چرا به ما اشکال میکنند که شما چرا دژخیمان را میکشید؟ ما در عین حال که اینها را- همه را- مجرم میدانیم و باید فقط هویت اینها ثابت بشود و آنها را باید همین که هویتشان ثابت شد کشت- نصیری [را] همین که هویتش ثابت شد که نصیری است باید کشت- مع ذلک چند روز نگه داشتند و محاکمه کردند و اقرارات او را ثبت کردند و او را کشتند. … اعتقاد ما این است که مجرم محاکمه ندارد و باید کشت.» در سخنرانی ۲۵ اردیبهشت ۱٣۵٨ میگوید «همه نخست وزیران زمان شاه محکوم به قتل اند. … ما هر نخست وزیری که در آن عصر [منصوب] شده، اگر پیدا کنیم مثل شریف امامی مثل بختیار - محکوم به قتلند اینها.» و سپس اضافه میکند «در قوانین شرع و الگوی اسلامی نداریم که کسی بتواند برای حود وکیل انتخاب کند، مگر اینکه لال باشد و کسانی که ما محاکمه میکنیم لال نیستند.»
در اصل چهارم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده است: «کلیه قوانین و مقررات حاکم بر کشور باید بر اساس موازین اسلامی باشند». در اصل نهم قانون مدنی کنونی ذکر شده است: «قراردادهای بین المللی و ۲ میثاق حقوق مدنی ـ سیاسی و حقوق اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی در بسیاری موارد با قانون اساسی و مقررات اسلامی در تضاد است» و مورد پذیرش قرار نگرفته اند
بر اساس دیدگاه اسلامی «کل هستی، مخلوق و ملک تکوینی ـ حقیقی خداوند هستند. در نتیجه هرگونه تصرف در جهان هستی باید مسبوق به اذن الهی باشد و قانونگزار بالاصاله خداوند است.» بدین ترتیب حاکمیت دین و قرآن و سنت وشرع اسلام مبنای اصلی قانونگزاری میباشد و «در موارد جزئی نیز ولی فقیه و فقهای جامع شرایط میتوانند قانون وضع کنند». در رژیم اسلامی همانگونه که حقوق و قانون و مقررات بر مبنای دین و مذهب یعنی، کتاب و سنت و شریعت و امامت و ولایت تدوین و انطباق یافته است، سیاست ورزی نیز در چهارچوب و زیر تسلط فقه و شریعت تفسیر، تنظیم و تبیین میشود
در قانون اساسی کنونی نماینده خدا بر روی زمین یعنی ولی فقیه و قوه رهبری بر سه قوه مقننه و اجرائیه و قضائیه و فرماندهی کل قوا تسلط کامل دارد و نه تنها قانونگذاری، بلکه گزینش و گماردن رئیس قوه قضائیه، تنفیذ رئیس جمهور، انتصاب شورای نگهبان، گماردن اعضای مجمع تشخیص مصلحت و رئیس دیوان عالی کشور، اعضای شورای عالی امنیت، گزینش فرماندهان قوا، گماردن ائمه جمعه و نمایندگان امام (ولی فقیه) در سراسر ارگانهای اصلی و حساس و حتی مراکز بزرگ و عمده تولید و صنعت و خدمات جزء وظایف اوست
در رژیم اسلامی ملت و مردم و شهروندان به چند دسته درجهبندی و تقسیم میشوند: الف ـ مسلمانان شیعه، که در آن نیز زنان و مردان از حقوق نامساوی برخوردارند. ب ـ مسلمانان سنی، ج ـ اهل کتاب شامل مسیحیان، یهودیان و زرتشتیان که حقوقی کمتر از دو دسته قبل دارند، د ـ کفار یعنی افراد فرقه های دیگر و دیگر ایرانیان، یعنی بهائیان، کمونیستها و غیره که باصطلاح فاقد کتابند و از هیچ حقوقی برخوردار نیستند و بعنوان «کافر حربی» حتی واجب القتل میباشند مگر اینکه به اسلام روی آورند
تمامی ماده های بیانیه جهانی حقوق بشر (برای آشنایی با این ماده ها به آدرس زیر مراجعه شود) بر طیق موازین شریعت اسلام و به اتکای قانون اساسی، قانون مدنی، قانون کیفری، قانونهای اداری، مالی و فرهنگی لایحه احزاب و مطبوعات و آئین نامههای دیگر بطور خشن و جدی نقض شدهاند. از آن جمله اند:
ـ نقض حق حیات با انجام اعدامهای گسترده در ایران چه در درون زندانها جه در ملاء عام
ـ نقض آزادیهای سیاسی و آزادیهای اجتماعی (محدود کردن امنیت شخصی بدلایل سیاسی گوناگون و یا بی حجابی یا مصرف الکل)
ـ نقض تساوی در برابر قانون بدلیل درجهبندی شهروندان که در فوق ذکر شد
ـ اجرای شکنجه در زندانهای سیاسی و عادی و حتی بطور علنی در خیابانها
ـ وجود دستگیریهای وسیع و خودسرانه در ایران
ـ وجود دادگاههای غیر علنی و یا غیابی در ایران
ـ بی معنا بودن اصل حق برائت در رژیم اسلامی، در موارد متعدد افراد «از زمان دستگیری مجرم» شناحته میشوند
ـ زنان به عنوان نیمی از جمعیت کشور از حق آزادانه و شخصی رفت و آمد (بدون موافقت شوهر) محرومند
ـ حق مالکیت و ارث برای زنان به عنوان نیمی از جمعیت کشور پایمال میگردد (از نیمی از حق مردان در این زمینه برخوردارند). مالکیت کفار، بهائیان و مخالفان ولایت نیز در بسیاری از موارد سلب گردیده است
ـ حق آزادی فکر و اندیشه و مذهب و وجدان و دگرباشی جنسی به وضوح در قانون های گوناگون کشور (قانون کیفری، مطبوعات و احزاب) نقض میشود
ـ تشکیل مجامع و انجمنهای سیاسی و نهادهای مدنی در ایران بسیار سخت و حتی غیر ممکن است و مجازات های سنگین در پی دارد. حتی احزاب خودی مانند سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نیز غیر قانونی اعلام شدهاند
ـ مشارکت مردم در ادراه عمومی کشور بواسطه وجود نظارت استصوابی و نقض حق انتخاب مردم امری ناممکن و بی معناست
ـ حقوق اقتصادی مردم به دلیل فساد دستگاه اداری و رشوه خواری و رانت خواری در ایران بطور گسترده پایمال میشود
این لیست را میتوان هرچه مشروحتر و دقیقتر کرد و میتوان آشکارا مشاهده کرد که حقوق انسان در رژیم اسلامی مورد دخل و تصرف و به سخره گرفته میشود. بنیانگذار رژیم اسلامی در آغاز تشکیل جمهوری اسلامی آگاهانه و عامدانه و زیرکانه با این استدلال و فریب که «کشورهای غربی مدافع حقوق بشر، خود حقوق بشر را نقض میکنند»، حقوق بشر و دفاع این کشورها از آنرا تخطئه کرد و آنرا «فریب بزرگ نامید و مدافعان آن را کفار خواند که باید تحت تعقیب قرار گیرند»ئ
در پایان این توضیحات فشرده و کوتاه میخواهم تأکید نمایم که دیدگاه و شعار «التزام به قانون اساسی» و «اجرای بند های فراموش شده قانون اساسی» که توسط اصلاح طلبان و برخی از منتقدان ملی ـ مذهبی و حتی برخی از نیروهای چپ و سکولار نیز مطرح میشود، شعاری از پایه نادرست و ناکاراست، حداقل از اینرو که در ماده های قانون اساسی اعتقاد و ایمان به مذهب شیعه برتر از تساوی حقوقی انسانها در همه رمینه ها در برابر قانون است. ماده های ۱۹ تا ۴۲ قانون اساسی و فصل سوم حقوق ملت افزون بر آن نقص بزرگ توسط قانونهای مدنی، کیفری، اداری و قانون احزاب و مطبوعات و غیره از چند سو زیر پا گذاشته شده است
مادامیکه قوانین موجود در ایران حاکم هستند، حقوق ملت و شهروندان در ایران نقض و پایمال خواهد شد. تنها از رهگذر تغییرات ساختاری در قوانین کنونی و شناسایی و اولویت دادن به بیانیه جهانی حقوق بشر و پیمانهای پیوست آن میتوان حقوق انسان ایرانی را متحقق کرد
• سهیلا ستاری: آقای سلیمی، از فرصتی که برای این گفتگو در اختیار جمع گذاشتید، ممنونم
منابع فارسی:
اعلامیه جهانی حقوق بشر
fa.wikipedia.org جهانی حقوق بشر
سی ماده اعلامیه جهانی حقوق بشر
www.kanooneiranian.org
پیام رادیویی خمینی در ۱۲ فروردین ۱٣۵٨
پیام رادیویی خمینی در ۲۵ اردیبهشت ۱٣۵٨
فرمایشات امام خمینی درباره اعلامیه حقوق بشر غربی
shohada.bsrazavi.ir
حقوق بشر و روشنفکری دینی، دکتر محسن کدیور
www.aftab-magazine.com
شاخص های ساختاری حقوق بشر
vista.ir/article/٣۰۱٨۵۲
قانون اساسی ایران و اعلامیه جهانی حقوق بشر
babaklaw.persianblog.ir/post/٣
گفتگوی سهیلا ستاری با ضرغام محمودی
گذزی به خاطرات و تجربههای ایشان
در زمینه تأثیر اعدام بر روان انسان
• سهیلا ستاری: آقای محمودی، با توجه به اینکه شما در زمان شاه ابتدا حکم اعدام گرفتید و پس از دو ماه تغییر کرد، شرایط روحی بک محکوم به اعدام را میتوانید برای ما تصویر کنید؟
• ضرغام محمودی: من در ۲۴ مرداد ۱٣۵۵ در تهران در محیط کارم ، شرکت نفت، دستگیر شدم. در زمانی کوتاه قبل از من دوست و هم خانه من که از دوستان دوران کودکی من بود دستگیر می شود. جرم ما پنا ه دادن به رفقای قدیمی ما بود که در ارتباط با سازمان چریکهای فدایی خلق بودند. ما نه در تیمهای مخفی سازمان بودیم و نه از اعضای سازمان.. با اندیشه های آ نها آشنایی داشتیم و به شیوه مبارزات و اعتقادات آنها اعتقا د داشتیم و خانه ما خانه آن رفقا بود. فقط به صرف پناه دادن ما به این رفقا ما را به اعدام محکوم کردند. در بازجویی و شکنجه ما در کمیته مشترک از ما نه نامی دیگر و نه ارتباطی دیگر بیرون نیامد. در دادگاه هم من و هم رفیق من دفاع ایدیولوژیک نکردیم و فقط بدان اشاره کردیم که ما مشغول کار بودیم و آشنایی ما به آن دوستان صرفا به دوران دانشجویی بر میگردد. در دادگاه اول ما هر دو محکوم به اعدام شدیم. برای ما باور کردنی نبود. از این زمان تا دادگاه دوم که حدود یک ماه و نیم طول کشید در مسیری قرار گرفتیم که هیچگاه به آن در گذشته نیا ندیشیده بودیم
مرا به بند یک و هفت وهشت زندان قصر برگرداندند. در جلوی بند وکیل بند وقتی از پا سبان همراه من شنید که من محکوم به اعدام شده ام مرا به باد کتک گرفت که مبادا به هم بندان من روحیه بدهم. در حالیکه خودم هنوز باور نمی کردم که به این سادگی مرا محکوم به اعدام کرده اند. در ورود به بند ، از لحظه ای که فهمیدند من محکوم به اعدام هستم با احترام و گرمی بسیبار مرا در بینشان پذیرفتند با دیدگاهای مختلف. هنوز ملاقاتی نداشتم و نمی دانستم که چگو نه میتوانم به آ نها خبر دهم . در زمانیکه من در بین هم بند های مختلف من بودم هنوز اعدام را جدی نگر فته بودم و دیگران هم چنین می گفتند. از رفیق خودم خبری نداشتم و فقط می دانستم که اورا به زندان قزل حصار برده اند. احساس نگرانی از آینده ای نا معلوم، فشار وکیل بند و از اینکه می تواند به این راحتی زندگی پایان یابد و شاید دیگر پدر و مادر و برادر و خواهران خود را نبینم هاله ای از اندوهی پنهان در من ایجاد کرده بود که در گذشته نمی شناختم. بر خورد من با هم بندان من بسیار مهربانانه و محبت آمیز بود. حتی از فرصت هایی استفاده میکردم و برایشان ترانه هایی از استاد آشورپور و همچنین از بنان می خواندم آنها هیچگاه اندوه و نگرانی مرا ندیدند. بنابراین من در دوراهی بودم که بر من تحمیل شده بود
زمانیکه بعد از حدود یکماه و نیم مرا برای دادگاه دوم می بردند صحنه ها یی فراموش نشدنی پیش آمد. خوشحال بودم که دوست و رفیق قدیمی من بهمراه من بود. مچ دسست چپ من به مچ دست راست پاسبان همراه من دستبند زده شده بود. پاسبان همراه من اهل رشت و از هم محله ای های من بود و یک ثلث در کلاس نهم در دبیرستان امیر کبیر هم کلاسی من بود و من به او و تعدادی از همکلاسی های دبگر درس ریاضی میدادم. از یک طرف من با هم پرونده ای می خندیدم و در کنارم پاسبان همشهری من گریان بود که اگر (حکم) دادگاه دوم اعدام باشد او چگونه می تواند به محله خود در رشت بازگردد و در بین خانواده و دوستانش مورد ملامت و سرزنش قرار نگیرد و دایم به خود می گفت " کاشکی امروز پایم می شکست و اینجا نبودم ." دایم از من خواهش می کرد که من او را ببخشم. در روبروی ما در روی نیمکت دیگر ماشین، جوان کم سنی بود که او را هم به دادگاه میبردند و نگران بود. پاسبان همراه او دایم به او اشاره میکرد که از رفتار من و هم پروندهای من که هر دو اعدام گرفته ایم یاد بگیرد .
همان گونه که می دانید در دادگاه نظامی ، که زمان ما غیر علنی و فقط با شرکت رییس دادگاه ، دادستان و منشی و وکیل تسخیری من بهمراه دو پاسبان من و هم پرونده من بود . زمانیکه رای ابد به ما هر دو دادند، اولین ایراز خوشحالی را من از پاسبان هم محله ای من دریافت کردم. با انتقال فوری من به زندان اوین و ورود به سلول ، علیرغم اینکه من به حبس ابد محکوم شده بودم، همچنان تحت فشار روحی و بدنی ریس زندان به نام منوچهری و چند زندان بان بودم. مدتی بیش از دو هفته هر شب به نوبت در سلول را باز می کردند و ضمن فحاشی بیان می کردند که فردا صبح تو را به درک واصل می کنیم. پس از گذشت حدود ٣۷ سال از آن زمان هنوز گاهی شبها بیدار می شوم و در اضطراب درونی اعدام روانی خود فرو میروم
• سهیلا ستاری: در دوره جمهوری اسلامی شما خوشبختانه دستگیر نشدید. اما بعنوان یک زندانی سابق احساس و درک شما از شنیدن اخبار دستگیریها و اعدامهای دهه شصت در ایران چگونه بود؟
• ضرغام محمودی: دهه ی ۶۰ به واقع و با اسناد موجود تراژدی غم انگیز تاریخ سرزمین ماست. به راستی باید گریست بهمراه هزاران مادران، پدران ، همسران ، خواهران وبرادران وبخصوص فرزندان این بهترین فرزندان میهنمان که ناعادلانه قتل عام شدند توسط دژخیمان ولایت مطلقه. در دوره تواب سازی در زندان های اوین و غزل حصار و گوهر دشت و صد ها زندان های شهرستانها بین سال های ۱٣۶۰ تا ۱٣۶٣ دوره ی وحشتناکی است که بر زندانیان سیاسی در زندان های ایران سایه افکند. بر خورد لاجوردی در اوین و حاجی داود در قزل خصار و دیگر مسئولین زندان های شهرهای دیگر آنچنان وحشیانه و غیر انسانی بود که فقط با زندان های دوران نازیهای آلمان و فاشیستهای ایتالیا مقایسه می توان کرد. هزاران عزیز ما اعدام شدند و یا در زیر شکنجه جان باختند. آنهایی که در این میان زنده ماندند تحت سخت ترین فشارهای روحی و جسمی قرار گرفتند . در سال ۶٣ با دوستی که از زندان آزاد شده بود دیدار داشتم در آن روزهای وحشت و هراس. آنچه که او تعریف می کرد به هیچ عنوان با زندان دوران قبل قابل قیاس نبود . بهراه او گریستم به رفقا و دوستانی که با من در زندانها ی دوران شاه بودند و در این دوران در زندان های ولایت مطلقه
به شهادت عزیزانی که بارها گفته اند و نوشته اند در این دره و در این سالها بخصوص اصل بر نابودی ، نادم سازی با بی رحمانه ترین شیوه ها بوده است. استثنا بود اگر روزی را بدون شکنجه و ضرب وشتم ، روحی و روانی ، قرا ر نمی گرفتند. به همراه رفیقم به دیدار برخی از خانواده های آنها رفتم . آری عزیزان این داستانی از دوره های دور نمی باشد . مادر یکی از این رفقا دو بار سکته قلبی کرده بود. خانه محقر شان در خیابان نواب بود . پسر اورا از دوران دانشکده می شناختم . دو بار در زندانهای دوران شاه و دو بار تا آن زمان در زندان اوین . پدر او در زما نی فوت کرده بود. مادر بهمراه خواهرش حتی جرائت نمی کردند که در محله بگویند پسرمان در زندان است. ولایت مطلقه با شکنجه دایمی روحی و روانی نه فقط از جانب بازجویا ن بلکه بمراتب بیشتر توسط زندانبانان و توابین آنچنان جو وحشت و نا آرامی در زندان ها را ایجاد نمود که هزاران فرزندان سرزمین مان قربانیان آنند
سالهای ۱٣۶۶ و ۱٣۶۷ سالهای تاریک دیگری است که بیش از ۵۰۰۰ نفر از زندانیان محکوم شده در زندانهای اوین و گوهر دشت و دیگر زندان های شهرستانها ، بدستور مستقیم خمینی ، با نام " کمیسیون ویژه رسیدگی به وضعیت زندانیان " و در واقع "کمیسیون مرگ" به ریاست نیری و همراهی مبشری، اشراقی و مصطفی پور محمدی در زندانهای اوین و گوهر دشت و دیگر زندان های شهرستانها اعدام شدند
پرسشهای آنها از زندانیان: "اتهامت چیست" ، "به کدام سازمان تعلق داری" ، حاضری در مصاحبه تلویزیونی شرکت نمایی"،" مسلمان هستی"، " نماز می خوانی"، " مخالف جمهوری اسلامی هستی " اعدام شدگان سال سیاه ۶۷ در اوین و گوهردشت مخفیانه در قبرستان "خاوران" بشکل دستجمعی دفن نمودند
به اشکهای پاک مادران، پدران، خواهران، همسران، برادران و فرزندان این جانباختگان سوگند که هیچگاه نباید این جنایت حکوت مطلقه اسلامی را از یاد ها بزداییم. در "خاوران" و ده ها قبرستان های دیگر بسیاری از عزیز ترین رفقای دیرین بودند .
• سهیلا ستاری: شما متاسفانه در موقعیتی قرار گرفتید که عزیزانی که در کنارتان بودند اعدام شدند. تاثیر اعدام را بر پیرامون یک زندانی یعنی خانواده و دوستانش چگونه دیدید؟
• ضرغام محمودی: در مرداد و شهریور سال ۶۷ من از جانب دوستان در تهران و شهرستانها با خبر شدم که بیش از ۵۰۰۰ نفر از زندانیان سیاسی در اوین و گوهر دشت و شهرستانهای دیکر اعدام شده اند. در یکی از روزهای شهریور سال ۱٣۶۷ بود که خواهر همسرم از تهران تلفنی خبر داد که محمد هم اعدام شده است. محمد رضا طبابتی طبری ، برادر همسر مرحوم من دکتر سهیلا طبابتی طبری، در ۹ آبان ۱٣۶٣ در تهران دستگیر و پس از شکنجه های بسیا ر در بیداد گاه رژیم محکوم به ۱۵ سال زندان می شود و در زندان گوهر دشت بود . او دانشجوی پزشکی مشهد بود. آنچه که از او بیاد دارم. تنها پسر خانواده، در مهربانی و رئوفت مورد پذیرش همه دوستان و فامیل بود. اولین تاثیر روانی اعدام این عزیز تشدید بیماری های پدر و مادر و همسرم بود. اشکهای آشکار و پنهان عزیزم سهیلا هیچگاه از یادم نمی رود. چه شبها که تا سحر به آرامی و به یاد محمد گریست
زمانیکه با خبر شدیم که برادران دوستان قدیمی ما در لیست اعدام شدگانند بر دردناکی تاثر ما افزود چه شبها که بیاد این سه عزیز اشک ریختیم وسوگواری نمودیم. اثرات روحی و جسمی که بر این عزیزان گذاشته شد هنوز آشکار است و دردناک. زمانی که شنیدم سیروس در شهریور ۱٣۶۷ اعدام شده است بهمراه سهیلا گریستم. او کارمند بیمه های اجتماعی تهران بود و اهل رشت وبچه محل من. تلا شهای او در حمایت از خا نواد های کارگران در محله های جنوب شهر تهرا ن را خودم شاهد بودم. او را در سال ۶۲ دستگیر کردند و جرمش پناه دادن بر دوستانش بود و به ۱۰ سال محکوم شده بود
به یاد رفقای شاد، مهربان، فداکار و صمیمی من از جمله، انوشیروان لطفی، رضی الدین تابان، محسن مدیر شانه چی، احمد ثغلینی، عزالدین صبوری و صد ها و بلکه هزاران و همراه دلهای شکسته خانواده ها یشان می گریم و سوگند یاد می کنم که هر کجا و هر زمان این تراژدی هولناک سرزمین مان را از یاد نبرم و از هر تریبون معتبر بین المللی حمایت از حقوق بشر استفاده نموده و عاملان را رسوا و وجدان ملی را پاس دارم
با آرزوی روزی که در سرزمین عزیزمان ایران بجای جنایت و اعدام، زندگی و محبت جایگزین گردد. من برای آن روز به نوبه خود تلاش می کنم. با درود به جانبا ختگان دهه ۱٣۶۰ که بی رحمانه توسط دژخیمان ولایت مطلقه اعدام شدند.
• سهیلا ستاری: آقای محمودی، از فرصتی که برای این گفتگو در اختیار جمع گذاشتید ممنونم
گفتگوی سهیلا ستاری با فرشید یاسایی در زمینه
ضرورت لغو مجازات اعدام
در آیین بزرگداشت روز جهانی حقوق بشر
کلن، ۱۵/۱۲/۲۰۱٣
• سئوالات سهیلا ستاری
ـ آیا در ایران امروز اعدام یک شخص بمنظور انتقام گیری از او صورت میگیرد یا اجرای عدالت؟
ـ آیا در ایران امروز در نتیجه اعدام اشخاص میزان جرم و جنایت کاهش یافته یا افزایش پیدا کرده است؟
ـ آیا در دوره حکومت اسلامی در ایران امر اعدام زنان و مردان جو خشونت را تشدید کرده یا کاهش داده است و آیا به فرهنگ عدم خشونت در جامعه دامن زده شده یا فرهنگ جامعه خشونت پذیرتر شده است؟
ـ در صورت امکان مقداری نیز از کم و کیف اعدامهای سیاسی و نیز غیر سیاسی در ایران برایمان بازگو کنید
کوشش نیروی آگاه در مقابله با ترویج فرهنگ خشونت و برای لغو مجازات اعدام، چه بطور کلی و چه در ایران امروز چه باید باشد، چرا و چگونه؟
• پاسخهای فرشید یاسائی: در اعلامیهی نخستین «کنگره جهانی لغو مجازات اعدام» که در ۲۰۰۱ در استراسبورگ فرانسه برگزار شد، آمده است: «مجازات اعدام هیچگاه از ارتکاب جرمی جلوگیری نکرده است. این مجازات همواره اقدامی بمثابه شکنجه، عملی بینهایت وحشیانه، رفتاری غیرانسانی و اهانتآمیز به شمار میرفته است. جامعهای که مجازات اعدام را اعمال نماید، جامعهای است که خشونت را تشویق میکند. هر جامعهای که به کرامت و منزلت انسانها احترام میگذارد، در جهت الغای این مجازات کوشش میکند.»
خانم ها و آقایان با عرض سلام... فرشید یاسائی هستم و از اینکه زمان محدودی اختصاص به بیان مطالبم داده شده است ، کمال تشکر را دارم . موضوع رساله امشب من در واقع درخواستی است از فعالین سیاسی و حقوق بشری : کوشش جهت الغای مجازات اعدام در کشورمان است.... به اعتقاد من فعالین اگر در این مورد عزم خود را جزم کنند و این مورد مهم را در مجامع بین الملل رسانه ای کنند ... مقامات قضائی ایران که تصور می کنند اعدام خصوصا در ملا عام تاثیر مثبت دارد و در کاهش جرم و جنایت موثر است...خواهند دانست که این عمل نه تنها از ارتکاب جرم کم نخواهد کرد بلکه بر خشونت موجود اضافه و روح و روان جامعه را بشدت ضربه پذیر خواهد کرد... شخصا معتقدم : اعدام یا قتل نفس اجرای عدالت نیست بلکه انتقام است و کسانیکه در مراسم اجرای حکم اعدام حضور می یابند خود نیز شریک جرم هستند
خانم ها وآقایان
سازمان های حقوق بشر در گزارشات اخیر خود اذعان نمودند که در سالهای اخیر در جهان ٣۲ کودک اعدام شده اند که ۲۶ نفر از آنان در ایران ما بوده است ...آنان کودکان خلافکاری بودند که به سن قانونی یعنی ۱٨ سال نرسید ه بودند... در همین مدت کوتاه بعد از انتخابات ریاست جمهوری اخیر بیش از صد تن اعدام شده اند که از میان آنان پانزده اعدام در ملاء عام بوده است. متاسفانه زیر پا نهادن حقوق بشر در همه عرصه ها در کشور ما ادامه داشته و دستگیری و محدودیت رسانه ها همچنان در دستور کار است.و قوه قضائیه و دادگاه های انقلاب کما بیش به اعمال خویش ادامه میدهند
در اینجا جای سئوال است که ما ایرانیان در کجای دنیا قرار داریم... با بالاترین آمار زندانی و اعدام بعد از چین. با آمار وحشتناک تصادفات در صدر جهان و داشتن هزاران پرونده جنائی و خلاف های متعدد با حکومتی به غایت وحشی و پرمدعا که به تصور باطل خود با قتل مخالفان و خلافکاران به جامعه انسانی یاری رسانده است.باید بکوشیم ایران ما به کانون کشورهائی که اعدام را ملغی کرده اند ؛ بپیوندد... باید بکوشیم جلوی این جنایت ها گرفته شود...این مهم تنها با شعار حل نمیشود
چندی پیش نوشتم و لازم می بینم که این مطلب را دوباره در این رساله (اینجا) تکرار کنم چون دقیقا به موضوع بحث مربوط میشود: امکان دگرگونی در کیفیت زندگانی به ارزش های کیفی و کمی جامعه بستگی دارد. آرامش و خوشبختی انسان اگر واجد ارزش نباشد ، نمی تواند نویدی برای زندگی آرام به حساب آید. جا دارد گفته شود آیا این همه قربانی ، کشتارجمعی و اعدام . جنگ وخشونت و انتقام ها به خاطر پشتیبانی از زندگی انجام گرفته و می گیرد!؟ آیا انسان ناگزیر به سازش با جامعه ای است که در آن زندگی می کند؟ چون موجودیت خود را در مخاطره می بیند!؟ ابعاد این سازش چگونه ترسیم شده است!؟ با قراردادهای اجتماعی و یا قوانین جزائی و یا هر دو آنان!؟
آیا باید باور کنیم که خشونت و انتقام در جامعه ما یک امر سیاسی است و یا اینکه به فرهنگ تبدیل شده است؟ اینکه خشونت و اعدام در کشور ما قرن ها رایج و اجرا میشود... تمام مسئله نیست .بلکه باید مشاهده کرد که در مقابل این خشونت عریان چه فرهنگی تبلیغ شده است... آیا از صدر انقلاب تا امروزخشونت پرهیزی تبلیغ شده است..؟ بانیان آن چه گروه ، دستجات و شخصیت های سیاسی – اجتماعی بوده اند...؟ آیا مفهوم خشونت پرهیزی در جامعه آکادمیک ما بصورت جدی دنبال و تبلیغ شده و پاسخی به خشونت داده شده است؟
چنانکه میدانیم ما با رژیمی روبرو هستیم که اعتقاد به حذف دگراندیشان و خلافکاران دارد و در این دور باطل میچرخد و تصور میکند که با خشونت می تواند در برابر خشونت ایستاد...بنا بر اعتقاد خویش مخالفان و تبهکاران را چنانچه که خود می پسندد طبقه بندی و با شیوه های خویش زندانی ویا نابود می کند. ایران امروز از تمام نظر در مرحله گذار است حتی از جنبه جزائی دچار عارضه خودآزمائی است... رژیم سیاسی در ایران آن جامعه ای را که تصور میکرد تا نیتش کاملا به مقصد رساند با چالش هائی روبرو شد که اجبار در تجدید نظر داشت...اما هنوز با گذشت سه دهه حاضر به گفتگو نیست و تمایلی کمتری از خود نشان میدهد ... هنوز اعدام می کند تا طرف مقابل را به سکوت دعوت کند و تغییر و گفتمان را از سیاست روز بشوید... آیا این سیاست باید ما را نا امید کند؟... خیر ... کوشش ما باید بر این محور بگردد که فرهنگ قدیم و سنن خشونت آمیز را تبدیل به فرهنگ خشونت پرهیزی کنیم و از اقدام متقابل و خشونت آمیز بپرهیزیم...و از جامعه آکادمیک و حقوقی بخواهیم این مورد مهم را به گفتمان روز تبدیل کنند .چرائی اعدام و خصوصا شرکت مردم در مراسم آن را موشکافی کنند و ضرورتا وارد مبحث پیچیده روانشناسی اجتماعی شوند. جا دارد در این راستا به کوشش اخیر تعدادی از روشنفکران در عرصه ملغی قانون مجازات اعدام توجه کرد و از آنان پشتیبانی کرد
مردم جامعه باید آگاه شوند که چرا اعمال خشونت میشود... طبیعی است که اعمال و رفتار شخصیت ها برای مثال لوتر کینک. گاندی . ماندلا... میتواند اثربخش باشند ( که بوده اند) اما این خشونت پرهیزی تنها محصول اقدامات یک فرد به تنهائی نیست و این مهم باید عمومیت یابد... مردم باید آگاه شوند که اعمال خشونت پاسخگوی چه عوامل و معضل در جامعه است...؟ آمارهائی جهانی در کشورهائی که مجازات اعدام جنبه قانونی و رسمی دارد... از فروکش جرم و جنایت و خلاف خبر نمی دهد...برای نمونه در کشور ما از صدر انقلاب ۵۷ تا امروز شاهد اعدام های بسیاری بودیم که به قولی جهت تهذیب اخلاق و جامعه صورت گرفت... آیا جرم و جنایت و خلاف در کشور تخفیف یافت...؟ با قاطعیت میشود گفت ...خیر... شدت یافت... موضوع به تعمق بیشتری نیاز دارد...اینکه خشونت توسط حاکمیت یا حتی دستور یک حاکم اعمال و اجرا میشود یک طرف قضیه است... این مهم طرف دیگری نیزدارد و این مردم هستند که بر اعمال جنایت آمیز صحه میگذارند و چشم در برابر چشم بعنوان فرهنگ غالب نقش بازی می کند... ما عادت کردیم تنها از اعدام سیاسی متاثر شویم اما اعدام های عادی که متاسفانه با حضور وشرکت داوطلبانه هزاران نفر از شهروندان روزانه در سراسر کشور اجرا میشود سخنی به نمی آوریم و با سکوت تنها نظاره گر این فاجعه هستیم.
خانم ها و آقایان !
در جامعه ای زندگی می کنیم که مدیریت سیاسی به مدیریت مدنی نه به چشم رقیب بلکه دشمن نگاه می کند...مدیریت سیاسی زبان پرخاش و خشونت را انتخاب کرده است که هرگونه فعالیت مدنی را دشمن خویش مفروض است که باید ازبین رود.... مطبوعات که طبیعتا باید نقش پل ارتباطی شهروند با شهروند و شهروند با دولت باشد... دائما قطع میشود . این مورد مهم تنها به جامعه هیستریک یاری رسانده است... اما با این توصیف فعالان سیاسی و مدنی نباید از فعالیت آموزشی و فرهنگی و خشونت پرهیزی دست بردارند لازمه این امر مهم اعتقاد فعالین به فرهنگ خشونت پرهیزی است... درغیر اینصورت مشکلات لاینحل می ماند که مانده است. روشنفکران ، فعالین حقوق بشر نخست باید از خود شروع و به پندار خشونت پرهیزی اعتقاد راسخ داشته باشند و شیوه و روش و فکر خشونت در برابر خشونت جدا پرهیز کنند
موافقان و مخالفان مجازات اعدام هر کدام استدلال خویش را در این مورد دارند
در میان موافقان استدلالی وجود دارد که مجازات اعدام برای حفظ نظم اجتماعی و حراست جامعه را لازم می داند! بدین ترتیب اعدام در راس اقدامات تامینی طرد کننده مجرم قرار گرفته است و اثر تهدیدی مجازات اعدام که شاید متکی بر اصل (( خطرناک بودن )) و (( اصلاح ناپذیری )) بعضی از مجرمان ، مورد قبول افکار عمومی قرار گرفته است
مخالفان در استدلال خود چون زندگی بشر را ودیعه ای مقدس و خدشه ناپذیر می انگارند ، مجازات اعدام را نیز قتل نفس شمرده و در الغای آن کوشش می کنند. اینان در ادامه استدلال خویش اذعان دارند که دوران قصاص سپری شده است. اعدام نوعی مرگ قضائی یا قانونی است و وجود آن چهره عدالت را کریه می سازد! از این مقدمات نتیجه گرفته می شود که مجازات اعدام به جای آن که مصداق عدالت مطلق باشد در عمل غالبا به صورت بی عدالتی خاص نمایان میشود.
در کشور ما ایران متاسفانه تلاش جهت لغو مجازات اعدام هیچگاه به طور جدی از طرف هیچ جمعیتی که نماینده افکار عمومی باشد ، صورت نگرفته است. تلاش در این مورد مهم انفرادی یا کوشش های بعضی از جمعیت ها در مسیر لغو مجازات اعدام است. نگران کننده است که افکار عمومی تشخیص امر را بر عهده حاکمیت قرار داده است. حاکمیتی که مجازات اعدام (مجازات اسلامی ) را از نظر ایدئولوژی دینی ، مفید قلمداد می کند. و باید بخوبی بدانیم تمدنی که با چنین تدابیر غیر انسانی می کوشد موجودیت خویش را حفظ نماید، محکوم به اضمحلال خواهد بود!
معمولا هیجان افکار عمومی خصوصا در مورد مجرمانی با جرم های سنگین ، بسیار قابل توجه است. و اینرا باید یادآوری کرد که مجازات اعدام راه حل مسامحه آمیزی( فرار از حل مسائل) است که جامعه را از جستجوی وسائل اساسی برای مبارزه موثر با جرائم و طروق عاقلانه برای پیشگیری از جرم باز می دارد. از سوی دیگر باید اذعان نمود که مجازات اعدام ( یا قتل نفس ) تنها در مورد محکوم موثر نیست. بلکه خانواده قاتل و مقتول را وارد ( از هر جهت ) آسیب های جبران ناپذیری خواهد کرد
اینرا میدانیم که هنوز مجازات اعدام مورد بحث حقوقدانان و متخصصان قضائی دنیا است. کشور های بسیاری مجازات اعدام را ملغی کرده اند. در کشور های بسیاری منجمله کشور ما ، این مجازات به قوت خویش باقی است. شاید زمان آن فرا رسیده است که کیفر شناسان ، جرم شناسان و حقوقدانان کشور بدون ترس از ایدئولوژی حاکم ، مورد را جدی و در الغای آن کوشش بعمل آورند. گرچه افکار عمومی ، حاکمیت و مجلس ، مخالف ملغی آن باشند
شک نیست ( در آستانه قرن بیست و یکم ) ارزش های سنتی هنوز هم در ذهن انسان ها جای ویژه ای برای خود دارد. اما با این وجود در مورد لغو مجازات اعدام و چه در باره استقرار مجدد آن همیشه طرح و پیشنهاد های متعددی در جهان ما ارائه می شود. و این را بخوبی میدانیم که طرح استقرار دوباره ( مجازات اعدام ) آن بیشتر ارتباط مستقیمی با وقوع بعضی از جرائم بسیار نفرت انگیز و سنگین است که افکار عمومی را به هیجان می آورد. مطلب را با نقل قولی از تولستوی به اتمام میرسانیم با امید به اینکه جامعه روشنفکر ایران جدا این مجازات غیرانسانی یا قتل نفس را مورد بررسی و در الغای آن کوشش نمایند.
«« ... من نه تنها با روح و قلب بلکه با تمام وجود خود احساس کردم، همه آن سفسطه ها و گفته هائی که برای تنفیذ و تائید کیفر مرگ شنیده ام و خوانده ام، جز مشتی سخنان پوچ و گفته هائی بی معنی چیزی نبوده اند. من بدون توجه به اسمی که این گروه به قتل نفس ، یعنی بزرگترین جرم یک انسان میدهند. در لحظه قطع سر محکوم ، چنین فهمیدم که همین عمل خود، قتل نفس و جنایت بزرگی است. و من ؛ با حضور خود در میدان اعدام عملا بر آن صحه گذاشته ام و با عدم دخالت در چگونگی آن ، شریک جرم شده ام..»» تولستوی
• سهیلا ستاری: آقای یاسایی، از فرصتی که برای این گفتگو در اختیار جمع گذاشتید، ممنونم
گفتگوی سهیلا ستاری با حمید فروغ در زمینه
آزادی بیان و عقیده
در آیین بزرگداشت روز جهانی حقوق بشر
کلن، ۱۵/۱۲/۲۰۱٣
• سهیلا ستاری: حق آزادی عقیده و حق آزادی بیان چه گسترههایی را شامل میشوند؟
• حمید فروغ: با تشکر از شما و دوستان گرامیای که در اینجا برای گرامیداشت حقوق بشر گرد هم آمدهایم، مایلم کوتاه به دو نکته اشاره کنم. اول اینکه این مراسمها، نشست و برخاستها و گفتگوها تلاشیست که نشان میدهد عزم و ارادهای جدی وجود دارد که علیرغم دشواریهای بزرگ رعایت حقوق انسانی در کشورمان دست از رسیدن به آنها و تحققشان برنمیدارد. دوم درست میدانم در تکمیل صحبت دوستان دیگرم اشارهای به روند تصویب منشور حقوق بشر داشته باشم و سپس به پرسش شما پاسخ دهم
در دهم دسامبر ۱۹۴٨ سرانجام پس از دو سال و برگزاری حدود ۱۲۰۰ جلسه، منشور ٣۰ مادهایِ جهانشمولِ حقوق بشر به تصویب رسید. سرپرست کمیته تدوین منشور حقوق بشر خانم روزولت، همسر رئیس جمهور وقت آمریکا بود. در آنزمان ۵٨ کشور از جمله ایران با نمایندگی فریدون هویدا (دکترای حقوق از سوربن پاریس) اعضای سازمان ملل بودند. ۴٨ کشور به منشور رای مثبت دادند، ٨ کشور (۷ کشور سوسیالیستی آنزمان و عربستان سعودی) رای ممتنع دادند و ۲ کشور در رایگیری غایب بودند. ایران بدون مخالفت با هیچ بندی به منشور رای مثبت داد
اساس مخالفت عربستان و چند کشور اسلامی دیگر در پروسه تدوین منشور حقوق بشر مخالفت آنان با آزادی عقیده بود. از آنجاکه آزادی عقیده، آزادی تغییر عقیده و از جمله آزادی تغییر مذهب هم هست. نمایندگان برخی کشورهای اسلامی عضو سازمان ملل استدلال میکردند در کشورهای اسلامی آنان به حکم اسلام کسی حق تغییر مذهب ندارد و بنابراین آنان با آزادی عقیده موافقت نداشتند
تاکید بر آزادی بیان و آزادی عقیده در بند دوم دیباچه و در ماده ۱۹ منشور حقوق بشر جایگاه و وزن بالای این حقوق را در مناسبات جامعه انسانی نشان میدهند
آزادی بیان شامل آزادبودن و قابل دسترس بودن همه وسایل، شیوهها و امکاناتی است که با استفاده از آنها بتوان دیگران را مخاطب قرار داد. اظهار نظر شفاهی، نوشتاری و تصویری شامل کتاب، روزنامه، مجله، رسانه اینترنتی، وبلاگ، عکس، فیلم، تئاتر،رادیو، تلویزیون، موسیقی و غیره
• سهیلا ستاری: محدود نمودن این حقوق چه پیامدهایی دارد؟
• حمید فروغ: آزادی بیان و عقیده رابطه مستقیمی با دمکراسی، رشد فرهنگی، اخلاقی و مدنی مردم هر جامعهای دارد. در مقابل، محدود کردن آزادی بیان و عقیده نشان از عدم دمکراسی در جامعه دارد و موجب رشد ناهنجاریهای فرهنگی و اخلاقی است. با تاسف به دلیل عدم رعایت آزادی بیان و عقیده در طی سی و چند سال گذشته به جایی رسیدهایم که شاهد سقوط اخلاقی و فرهنگی در جلوههای مختلف آن در ایران هستیم. برخوردهای غیراخلاقی، غیر حقوقی و غیر مدنی حکومتگران به مردم در همه زمینههای اجتماعی وضعیتی را بوجود آورده که اخلاق دوگانه، دروغگویی، بیاعتمادی وسیع، بیاعتنایی به دیگران نمونههایی عادی از رفتار مردم شدهاست
در اینجا نمونهای میآورم برای نشان دادن پیآمد ناگزیر نقض آزادی بیان و عقیده: وقتیکه کنترل و سانسور مطبوعات و کتاب توسط حکومتگران اسلامی رویه عادی و امر و "حق" مسلمشان تلقی میشود نتیجهاش در حوزه نشر بیاعتمادی و بیاعتنایی مردم به کتاب شدهاست؛
در یک نگاه گذرا و در مقایسه کشور ۷٨ میلیونی ایران با آلمان که جمعیتی تقریبا مشابه دارد، میبینیم در آلمان سالانه بیش از ۹۰ هزار عنوان کتاب منتشر میشود که حدود ٨۶ هزار عنوان برای اولین بار چاپ میشوند. در ایران اما به گفته تعدادی از ناشران ایرانی در نمایشگاه کتاب فرانکفورت سالانه حدود ۱۰ هزار عنوان کتاب منتشر میشود که اغلبشان تکراری هستند.
تیراژ متوسط کتاب در آلمان با رقم ۱۶۰۰۰ بیش از بیست برابر تیراژ کتاب در ایران با رقم ۷۰۰ جلد برای هر کتاب است. از تیراژهای چند صد هزاری و چند میلیونی کتابهای متعددی که با استقبال وسیع مردم در کشور آلمان روبرو میشوند میگذریم. فقط همین مورد در جامعهای که از هر صد و ده هزار نفر یکنفرش کتابی را میخواند وضعیت اسفبار فرهنگی ما را نشان میدهد
• سهیلا ستاری: نمونههای مدرن نقض آزادی بیان و عقیده چیست؟
• حمید فروغ: فیلترکردن سایتها، بستن ماهوارهها... کنترل تلفن، ایمیل و... که این موارد اخیر شوربختانه در بسیاری کشورهای غربی هم اخیرا نمونههایی داشته که نامه ۵۶۰ نویسنده جهانی در اعتراض به کنترل تلفن و ایمیلها اعتراضی به این شیوه مدرن محدود کردن حریم آزادی بیان است
• سهیلا ستاری: آقای حمید فروغ، از فرصتی که برای این گفتگو در اختیار جمع گذاشتید، ممنونم.
|