کارکردهای واژگان برای جنبش اجتماعی - پویان دریابان
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۶ دی ۱٣۹۲ -
۶ ژانويه ۲۰۱۴
واژگان نه تنها ابزار ارتباط بین انسان ها می باشند که نشانه ظهور خودآگاهی در ذهن یا دال بر تشکیل یک شکل بندی معین آگاهی هستند. طبق فرایند هگلی، هر مفهوم "در خود" که نوعی آگاهی مبهم یا حسی را با خود دارد به مفهوم خودآگاه گذار می کند و نقطه اوج این گذار و لحظه گسست بین آگاهی و ناخودآگاهی ظهور واژه می باشد. زایش خودآگاهی و ارتباط آن با واژه را می توان در سه سطح پیگیری نمود:
۱) ظهور واژه از ناآگاهی محض: این همان فرایندی است که بشر در خردسالی خود و بعد از تجربه های حسی فراوان تجربه می کند و به خلق اصوات و سرانجام واژه ها می پردازد.
۲) پیدایی واژه مربوط: ممکن است احساس فردی یا عمل اجتماعی یا هر چیز دیگر توسط جمع بزرگ یا کوچکی از انسان ها تجربه شده باشد اما گروه یا فرد دیگری از آن بی خبر بوده باشند و این واژه نو حاصل ارتباطات بین گروه ها یا افراد انسانی است.
٣) پیدایی واژه در طول زمان: ممکن است جامعه ای در اثر انقطاع بین نسل ها واژگان خود را فراموش کرده باشد و یک امر فردی یا اجتماعی می تواند آن را به صورت بازتولید یک خاطره به روی صحنه آورد.
به همان گونه که فرهنگ محصول کار همه انسان ها، از تمام طبقات و گروه های اجتماعی، است واژه ها نیز برخلاف برخی مدعاها نتیجه برهمکنش انسان ها از همه طبقات و گروه ها در طی فرایندهای گوناگون اجتماعی است لیکن کاربرد واژه ها در نزد طبقات، گروه ها و افراد معنایی متفاوت می یابد. به عبارت دیگر صرف کاربرد واژگان معینی توسط هر گروه اجتماعی اهداف و منش و پندارهای هر گروه را در خود مستتر دارد. بر همین مبناست که طبقات و گروه های اجتماعی در برابر ظهور و تثبت واژه های نو واکنش های متفاوتی نشان می دهند. انقلاب مشروطه در تاریخ ایران تحولی است که مجموعه ی وسیعی از واژگان نو را به زبان فارسی باز می کند. همگام با تحولات اجتماعی مفاهیم نوی که در قالب کلمات جدیدی همچون عدالت خانه، مشروطه، مجلس، آزادی و نظایر آن ظهور می کند و سخت جانی و اصرار طبقات و گروه های کهن بر نفی واژه های آن چنان است که در برابر واژه به ظاهر خنثایی چون "روزنامه" مقاومت سختی در می گیرد اما چنان که بلاندن می گوید " از پس مجموعه ای از پروژه های شکست خورده، خیال پردازی ها، فجرهای دروغین و نومیدی هایی که پیش تاریخ یک چیز را می سازند، تلاش های گوناگون یک شکل در حال ظهور عمل اجتماعی برای فهم خویشتن و یافتن شکلی که در آن محتوایش به طور مثمرثمری پرورده شود، عملا این ماده یکسان، ماده بازتاب، چیزی را می زایاند که دیگر نمی میرد، چیزی دائمی، چیزی که با اولین آتش دشمن نمی گریزد یا در اثر اختلاف درونی از هم نمی پاشد بلکه عملا آتش را به خود جذب می کند و در نتیجه چالش های درونی آبدیده تر می شود." (مقدمه ای بر منطق هگل، اندی بلاندن) واژه های نو به قوه تحولات ضروری اجتماعی باقی می مانند و به نشو و نمای خود ادامه می دهند.
این موضوع ما را به این پرسش رهنمون می کند که آیا هر جنبش اجتماعی می تواند از هر واژگانی استفاده کند یا سرشت و اهداف آن به خودی خود آن را در این حوزه محدود می کند؟ آیا به بهانه ترادف و تشابه واژگان آیا یک جنبش اجتماعی مدرن می تواند واژگان یک عصر سپری شده یا جریان اجتماعی واپسگرا را به عاریه بگیرد تا گستره نفوذ بیشتری پیدا کند؟ آیا تاکید بر استفاده واژگان معین تنها نوعی فرقه گرایی زبانی را می رساند؟
به نظر می رسد در دوران های اجتماعی معین واژه های خاصی نقش خنثی ندارند. یعنی یک واژه می تواند در خود عواملی چون نوبودگی و نقض کهنگی و نیز قصد و انگیزه به کارگیرنده آن را در خود حمل کند. فی المثل در سال های بعد از انقلاب ایران، به کارگیری واژه خلق یا توده که بدون توجه به بستر و متن می توانند خنثی و مترادف مردم، ملت یا امت باشد خود به عامل مجادله تبدیل می شد و صرف به کارگیری این واژه نیت و موضع گوینده را آشکار می کرد.
بلاندن معتقد است: "استفاده از یک واژه که نسبت به گفتمان یک جنبش یا علم غریب می نماید همیشه مسئله ساز است. معنای واژه همیشه وابسته به جایگاه آن در گفتمانی است که آن واژه جزیی از آن می باشد. اما در هنگام سخن گفتن با دیگران همیشه لازم است که از واژگانی که برای دیگران معنادار است استفاده کرد. من فکر می کنم فرمولی برای اجتناب از سوء تفاهم وجود ندارد. بخش زیادی از مسئله به نیت برمی گردد. و نیت ممکن است فریب کارانه باشد یا ممکن است در پس آن شوق اصیلی برای ارتباط با دیگران و یافتن زمینه مشترک در آن نهفته باشد. هنگامی که واژه ای برمی گزینید که برای شخصیت داستان اما نه برای عالم شما آشناست باید حتما به روشن سازی این موضوع بپردازید."
ابهام در واژگان یک جنبش اجتماعی ابهام در مرزها و اهداف آن است. عاریت گرفتن واژگان می تواند به معنای انحلال طلبی و حتی فرصت طلبی باشد. آن گاه که بدانیم واژگان مانند ابزارهای عملی یک جنبش نقش مهمی در پرورش مخاطبان بازی می کند پی خواهیم برد که یک جنبش معین نمی تواند زیاد ولخرج و ولنگار باشد همان گونه که یک جنبش اجتماعی رادیکال که تغییرات عمیق در فرهنگ و اجتماع را هدف خود می داند نمی تواند به ابزارهای مکانیکی در عمل اجتماعی خود دست یازد. به همین سبب است که به کارگیری واژه هایی چون "مستضف"،"پابرهنه" و "کوخ نشین" در ادبیات بخشی از جنبش چپ ایران در سال های بعد از انقلاب ۵۷ نوعی انحلال طلبی و فراموش کردن نقش واژگان در پرورش توده ها و انکشاف اشکال نوین آگاهی در ضمیر آنان است.
|