یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

شاعر دولتی


بیژن باران


• وقتی خوب می نویسی، دو دشمن داری: ا-افکار عمومی، چون ادبیات آن ها را به فکر کردن وا می دارد و مسئول انجام کاری می کند. ۲-دولت، چون قدرتی در تو حس می کند و قدرت هم تحمل قدرت را ندارد. گوستاو فلوبر: نامه به گی دو موپاسان. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲٣ دی ۱٣۹۲ -  ۱٣ ژانويه ۲۰۱۴


 
 وقتی خوب می نویسی، دو دشمن داری: ا-افکار عمومی، چون ادبیات آن ها را به فکر کردن وا می دارد و مسئول انجام کاری می کند. 2-دولت، چون قدرتی در تو حس می کند و قدرت هم تحمل قدرت را ندارد. گوستاو فلوبر: نامه به گی دو موپاسان.
جستجوی حقیقت، کاری است بس شگفت انگیز؛ اما بر حذر باشید از کسی که ادعا کند حقیقت را یافته است. لوئیس بونوئل

شاملو می گوید: زیباترین حرفت را بگو! شکنجه‌ی پنهانِ سکوتت را آشکاره کن و هراس مدار از آن که بگویند ترانه‌یی بیهوده می‌خوانید. چرا که ترانه‌ی ما ترانه‌ی بیهودگی نیست چرا که عشق حرفی بیهوده نیست. حتا بگذار آفتاب نیز بر نیاید به خاطرِ فردای ما اگر بر ماش منتی ست؛ چرا که عشق خود فرداست خود همیشه است.

تاثیر اجتماعی شعر بنا به 4نوع تعهد، کتره ای، حاشیه، دولتی می باشد. در این نقد اشعار کسی مشخص واشکافی نشده؛ بلکه نظرات اجمالی در باره مانایی شعر 3 هزار ساله فارسی- چه شفاهی چه کتبی- با تاکید روی فرهنگ سده گذشته، آمده. البته شعر مداحی راس قدرت سیاسی 100 سال گذشته شعر قلمداد نشده. تملق، پاچه خواری، چاکری، چاپلوسی برای پول، مقام، شهرت چند ساله است که با سقوط راس از صحیفه رایج پاک می شود.

شاعر تعهد نماینده ملت است؛ شاعر حاشیه عروسک سخنگوی دولت است. روشن است که دولتها رفتنی اند؛ پس شاعر حاشیه از فرهنگ حذف می شود. او به مردم و مبارزان همدلی/ ایمپاتی نداشته؛ همدردی/ سیمپاتی اجتماعی و دلسوزی برای فرهنگ و تاریخ ندارد. شاعر دولتی از رانتهای حاکمیت برای پول، مقام، امتیازات سفر به خارج بخرج ملت استفاده کرده؛ در عوض به شعر تعهد و شاعران زندانی و اعدامی هجمه رسانه ای می کند. پس شاعر دولتی 2 خصیصه در خدمت به وضع موجود و فحاشی به ادبیات تعهد دارد. جوانان آثار تعهد را ترویج می کنند؛ ولی آثار هنرمند حاشیه متکی به پادویی تبلیغی خود هنرمند می باشد.

برای شاعر تعهد، مصادره انقلاب بهمن با کمیته ایهای ریشو که خیابان را قورق، مردم را تفتیش می کردند. نقض حریم خصوصی شهروندان را شاملو اینگونه تصویر کرد: دهان ت را می بویند/ مبادا گفته باشی دوستت دارم/ دلت را می پویند/ مبادا شعله ای در آن نهان باشد. روزگار غریبی است نازنین./ و عشق را کنار تیرک راهوند تازیانه می زنند. آزادی خواهان را دولت ضدقانون اعدام می کند. شاملو در باره وارطان، زیبرم، کیوان مرثیه نوشت. سلطانپور 3 مفصل زیر را در باره قتل پویان، کارگر جهان، مینا رفیعی سرود. رفیعی سال 55 با 8 همرزم اش در جریان حمله ساواک شهید شد.

من این گل را می شناسم.
رها کنید مرا.

در سردخانهٔ پزشک قانونی
در شعلهٔ منجمد خون می‌تابد
شعله‌ای در دهان
شعله‌ای در چشم
در میتینگ هفدهم بهمن
در انبوه هواداران و مردم
در میان پلاکاردها و شعارها

در گذرگاه شب تار
به دروازه ی نور
گل مینای جوان
نور بیفشانده توان روی دیوار زمان‎

در نیمقرن اخیر شعر دولتی خود را در سایه حاکمیت با شغل نون و آب دار، توصیه به مقامی در نهادهای تبلیغی حکومتی، ارفاق در ممیزی، خرید/ پخش کتاب در کتابخانه های دولتی، ارایه در کنفرانسهای حکومتی یا غربی، دسترسی به برنامه های ثابت، مکرر، صاحبمدار dedicated رسانه های گروهی بوده.

برای شاعر حاشیه جامعه امن و امان است؛ او برای مبارزان سرودی ندارد. شاعر حاشیه با شاعر دولتی فاصله زیادی ندارد. در ابتدای شاعری با چراغ خاموش دم از شعر ناب می زند. در رادار ساواک بیخطر مینماید. مقام دولتی به او داده می شود. در مقابل به شعر تعهد لجن پراکنی در رسانه های دولتی می کند. بجز محافل همگن دمدمی، انسانهای باوجدان از این نوع شعر مشمئز شده؛ از شعر دولتی دوری می کنند. در نهایت این یکی از علل حاشیه شدن شعر ناب می شود.

تعهد هزینه دارد: اعدام، قتل، زندان، شکنجه، آزار، بیکاری، رانده شدن از مقام/ منزلت دولتی، تحت پیگرد سازمان امنیتی، ممنوع الخروج/ الورود، تبعید، مهاجرت. ذهن شاعر حاشیه مغز خر نخورده اینها را می بیند؛ ولی بروی خود نمی آورد. بصرفه است که در حاشیه مانده؛ درهای دولتی رویش باز اند. او هم خر را می خواهد هم خرما- زیرا در سایه دولت مهر ملت را می جوید.

شاعر دولتی شهرگی خود در مقام و رسانه های دولتی را بپای محبوبیت شعرش می گذارد. این دروغ است. زیرا بمحض معلق شدن از مسند دولتی، شعر او از رواج در رسانه های دولتی می افتد. ولی 30 سال بعد جوانان بدون حافظه تاریخی دوروبر این شاعر متقاعد از رانتهای دولتی را محفل آرایی کرده؛او هم در عوض با وسواس نامه فدایت شوم به برخی جوانان برای شخصیت خود شیفته، در غم غربت می نویسد. او یک امضا برای حمایت از مبارزان سیاسی در بند حرام نمی کند. ولی ضد شعر تعهد مشاطه گری می کند.

دولت او را به مسافرتها به غرب برای خودنمایی محقرانه در کنفرانسهای ادبی فرستاده؛ در نهایت مشروب مجانی، بخرج ملت خودش، غذای چرب گران بخرج مردم در گلو قورت می دهد. مقام، پول، مسافرت به کنفرانس های ادبی، خوشگذرانی، خودنمایی در رسانه ها، مخدرات- همه اینها ثمرات حاشیه نشینی ادبی اند. ولی این تحف نحیف شاعر حاشیه را از امکان قله ادب ملی یا جهانی پایین آورده؛ به دره فراموشی می اندازند. نسیان هزینه درازمدت شعر حاشیه است.

البته فردیت شاعر حاشیه در بیان نوع شعرش حق اوست؛ ولی رانتهای دولتی با کمک مالی برای لجن پراکنی به شعر تعهد، او را از حیطه فردی خارج کرده؛ او را هدف نقد و مقابله بمثل میکند. در سطح اجتماع هم درمان این مرض با مبارزه با جهل، عافیت طلبی، استقلال از مزایای دولتی است.

در عصر مدرن، هر 2 شاعر حاشیه و دولتی از رانتهای دولتی برای تبلیغ متاع خود، مجوز نشر، تمول زندگی سود می برند. شاعر دولتی خود را تافته جدا بافته از دیگران تابلو کرده؛ به شعر تعهد از رسانه های دولتی توپی می آید. او در کشور خود را بیهمتا می بیند؛ سواد قیاسی هم ندارد تا همتا، پیشکسوت، مکتبی در جهان بنامد که با شعر او همگن باشد. او هر چه در شعر کم دارد در پررویی زیاد دارد. با خجالت به نرودا و صاحبان نوبل ادبی درس دوری از تعهد بزبان بومی خود می دهد!

شمه ای از شاعراین دولتی کنونی می آید. در 1368 قیصر امین پور، ساعد باقری، فاطمه راکعی، عبدالمکیان، حس حسینی خانه شاعران را در کتابخانه عمومی پارک شهر آغاز کردند. آنها طرفدار شعر کلاسیک، جمهوری اسلامی، حقوق صنفی بودند. اساسنامه را عیلرضا قزوه تهیه کرده؛ ولی با کانون نویسندگان رابطه نداشتند. بعد به دفتر شاعران ایران و دفتر شعر جوان منشعب شدند.

در ۱۳۷۸ اساسنامه انجمن شاعران در ۱۳۷۸ تصویب شد. شهرداری منطقه ۳ تهران هم خانه‌ای به این انجمن داد. اهداف انجمن عبارت است از: حمایت و تشویق شاعران ایران، چاپ و نشر آثار برگزیده شاعران و سخنوران، ترجمه و نشر شعر فارسی به سایر زبان‌هاT ارزش گذاری آثار شاعران به منظور تطبیق با نظام ارزیابی مشاغل فرهنگی، پیشنهاد اعطای نشان‏های هنری.

بسیاری از شاعران معاصر ایران یا تن به مهاجرت داده‌اند. اگر در ایران مانده‌اند، آثارشان مجوز انتشار نمی‌گیرند. اگر در شبکه‌های اجتماعی فعالیت داشته؛ ممکن است به سرنوشت ناپدید شدن مهدی موسوی و فاطمه اختصاری دچار شوند. در رژیم ساقط شاعران دولتی در نهادهای دولتی اشتغال داشته؛ در رسانه های متنی، تصویری، صدایی به شعر تعهد پرخاش می کردند.

در 1392 دعوا بر سر بودجه‌های کلان بین دو گروه از شاعران دولتی است. فاطمه راکعی، عضو هیأت مدیره خانه شاعران، در نشست خبری 4دی 1392 در ساختمان انجمن شاعران اعلام کرد که برای برگزاری بزرگداشت‌ها، جشنواره‌ها، مراسمی مانند شهر آرامش ماه رمضان، شب‌های نینوایی در محرم به بودجه نیاز دارند.

در سایت انجمن شاعران ایران اما به هیچیک از این فعالیت‌ها اشاره‌ای نشده. تنها کاری که این انجمن انجام داده، برگزاری جلسات شعرخوانی یکشنبه ها، برگزاری یک کلاس درباره سبک هندی است. این دوگانگی در نزاع خانه سینما هم به وجود آمد. دولت دهم خانه سینما را به طرفداری از نهضت سبز متهم کرد؛ 2سال با این ترفند آن را در محاق قرار داد. www.radiozamaneh.com

شاعر دولتی ظرف 10 سال با رانتهای رژیم ساقط و رفاه در خارج، آثار حاشیه ایش مجوز چاپ در هر دو رژیم گرفتند. او اکنون در جهان مجازی به تبلیغ خودشیفته اش پرداخته؛ دیگر رانت دولتی از چنگش بیرون رفته؛ ولی در حفظ وضع موجود با 50 سال شعر کتره ای در حاشیه ادبیات فارسی و فرانسه حیات نباتی دارد. او ادعا می کند شعر ناب را یافته- برای خود و محفل خاص خود. خب چرا آنرا در پاریس آفتابی نمی کند تاشعرای فرانسه مستفیض شوند؟ او نمی پذیرد که شاعر دولتی حاشیه بوده؛ نیمقرن به لاف و گزاف ادادمه می دهد. نیچه گفت: مردم حقیقت را نمی‌پذیرند، چون نمی‌خواهند به تخیلات‌شان آسیبی وارد شود.

شاعران دولتی، درباری نمونه غزنوی و قاجار اند. در حمله 1302 به لرستان شاعر درباری مدح میراحمدی نوشت؛ ولی شاعران مردمی بلهجه لری ذم شاه را می خواندند. مداحان تاجگذاری، جشنهای 2500 ساله، زادروزها با غلو، پاچه خواری، دروغ- فرش را به عرش رساندند. شفا اگرچه شاعر نبود ولی نقش عمده در پاچه خواری داشت. در نهایت خود شاعر حاشیه از قشر خرده پای شهری یا روستایی معاصر بوده که یا مجذوب غرب یا بنیانگرا به اعصار گذشته بوده؛ همسو با ستمگر غارتی می باشد.

او که وسواس داشت خود را مستقل از شعر تعهد نشان دهد؛ شعر تعهد را شعر حزبی نامیده؛ بآن لجن پراکنی می کرد. او مزدور خجالتی دولت بود؛ در نهایت خود ارتجاع یعنی هواخواه حفظ وضع موجود می شود. نام او و آثار او از متن پویای جامعه به زباله دانی تاریخ انداخته می شوند– مانند ولینعمتهایش. چرا شعر حاشیه محتوای تعهد را در قالب شعر ناب– در نقد حاکمیت- ارایه نمی داد؛ در کانون نویسندگان و رسانه ها از شعر ناب با محتوای تعهد جانب داری نمی کرد؟ چرا باید شعر ناب خواهان تغییر وضع موجود برای مردم نباشد؟ همه هذیانات شعر ناب بکنار، چرا تغییر وضع موجود را مسکوت می گذارد؟

شاعر حزبی از راهکارهای گروه خود می نویسد. نمونه: در غرب ایلیا ارنبورگ در شوروی سابق، در ایران شاعران درباری، حزبی مانند احسان طبری. شاعر سیاسی از تقابل جناحی در تنازعات برای قبضه قدرت می نویسد. شاعر طبقاتی یا با آگاهی یا با وجدان بیدار از رفع ستم و استثمار می نویسد. نمونه: در غرب مایاکوفسکی، برشت، ناظم حکمت؛ در ایران لاهوتی، یزدی، سلطانپور. شاعر ملی از صیانت موطنش در برابر تهاجم خارجی، چپاول استعماری، تحجر، تزویر، ارتجاع می نویسد. بولیوار در آمریکای لاتین سده 19م، فردوسی در 1000 سال پیش.

شاعر دولتی وضع رفاهی، مصونیت از سانسور، کاسه لیسی خود را به دیگران تعمیم می دهد. حقوق و رانت دولتی شامل او شده؛ لذا در حباب مرفه خود برای شعر وسواسی خزنده؛ به دیگران بیدردی و شعر ناب تجویز می کند. آثارش یک سطر هم گم نشده؛ در حالیکه کتب شاعر تعهد خمیر شده یا در زندان نابود می شوند. روشنفکر باتعهد برخی آثارش را با نام مستعار در خوشه، آرش، فصلنامه سبز، جهان نو، دیگر نشریات مستقل فرهنگی نشر می کرد.

ولی شاعر حاشیه هر خزعبلاتی را بنام خوش تابلو می کند. آثار حاشیه از دید تاریخی ارزش فرهنگی نداشته؛ اگرچه شاعر حاشیه با وسواس شعرهایش را در کتب آرشیو کرده؛ ولی خواننده زیاد ندارند. گویی مکاشفات کتره ای بی سر و ته اش زر ناب است! گاهی یک قدم در فرومایگی غلطتیده به شعر تعهد در چنگال وزارت امنیت هجمه یند. او از رسانه های دولتی با کتب مجوز بگیرش قور و لند هم می کند. البته این شاعر حاشیه بخاطر رانتهای دولتی از سلطنت، شهرت بیش از حد یک شاعر معمولی یافته؛ در خارج هم با وبلاگ و فیسبوک تبلیغ خود را می کند.

این جستار کاری به شعر خوشباشی، بیخیالی، ولش کن ما نیستیم- نداشته؛ بلکه آن شاعر دولتی که به شعر تعهد هجمه می کند؛ نکوهش می شود. در دهه 90ش شعر خوشباشی فردیت در تقابل با فرهنگ رسمی امتی امل یک گام به پیش است؛ اگر به شعر تعهد هجمه نکند. ولی شوروی سابق نشان داد که شعر دولتی، با اعضای نویسندگان اتحاد شوروی ایلیا ارنبورگ و حتی یفتوشنکو، از فرهنگ آینده زدوده می شود؛ ولی آننا آخماتوا، شاید آندری وزنسنسکی از شعر نیمه دوم سده 20م روسیه برای اخلاف بمانند.

اینجا نه فقط شعر حاشیه واشکافی شده؛ بلکه خود شاعر حاشیه هم دنبال می شود. به حفاری ذهن شاعر حاشیه پرداخته می شود؛ تا دشمنی او با شاعر تعهد ریشه یابی شود. این عناد با بیانیه های دبیرستانی از رسانه های دولتی ترویج شده؛ گروهی نوشاعر دنباله رو را اغفال می کند. با انطباق 100 کارکرد مغز بر شاعر حاشیه، نشان داده خواهد شد که عدم تداوم/ اوجگیری معرکه گیریهای شاعر حاشیه را باید در خود شعر حاشیه جستجو کرد؛ علل عقبماندگی شعر حاشیه را باید در خود شاعر حاشیه آفتابی کرد.

اگر ستارخان، باقرخان بیانیه شاعر حاشیه را می پذیرفتند؛ مانند او دست در جیب بیت المال تلویزیون دولتی میکردند؛ پکی به وافور زده؛ در خوش گذرانیها مشغول می شدند. برای کودتاچیان ممدعلی شاه دستخوش می گفتند. چگونه اخلاف آنها می توانستند سرافراز به ملی کردن صنعت نفت همت گمارند. چه الگویی برای دکتر مصدق بجا میماند تا در دادگاه لاهه از حقوق ملتی ضعیف در برابر امپراتوری که آفتاب در آن غروب نمی کرد ایستادگی کند؟

اگر بیانیه شاعر حاشیه را همه شاعران تعهد میپذیرفتند؛ گلسرخی، پاکنژاد، جزنی با تکیه بر چه گذشته ای دفاع جانانه از محرومین میکردند. شاعر حاشیه مبارزه برای آزادی قلم را ناجوانمردانه بعهده شعر تعهد می گذارد تا خود از آن مستفیض شود. این دور تسلسل نهیب وجدان، شجاعت اجتماعی، مبارزه کنشگران مدنی تا آینده ادامه خواهد داشت. آیا اگر این مبارزات نبود شاعر حاشیه میتوانست از ولایتش به پایتخت بیاید؛ سپس مستفرنگ شود؛ تا به تعهد اجتماعی بتوپد؟

در عصر تجدد، شعر حاشیه خود را به دولت می چسباند؛ در بیانیه های مملو از مقولات ذهنی من درآوردی خود را آگراندیسمان/ بزرگنمایی کرده؛ تحت لوای بی مسمای شعر ناب در برابر شعر تعهد خود را جا میزند. قادر نیست توضیح دهدکه در طول تاریخ چرا رهروی بجز خود شاعر قطب نداشته؛ چرا تجربه گری و شهود فردی خود را نتوانسته تعمیم دهد. چرا نه رهروی پیدا کرده نه در مردم نفوذ داشته؛ تنها در مشتی خواص جوان، خام در گذر.

در اینجا، به شعر حاشیه، در کلیات و رئوس، توجه شده؛ تا هر نقادی بتواند شعر را در کل و شعر حاشیه را بطور خاص، محک زده؛ واشکافی کرده؛ علل بیرون ماندن آنرا از جریان اصلی شعر زمان خود تبیین کند. شعر حاشیه کلاسیک خود را به دربار می چسباند تا بتواند امور مالی شاعر را تامین کند؛ به شاعر تعهد بمثابه رقیب نان دانیش درشتگویی کند.

در آثار بیهدف و دیمی شعر حاشیه عنصر بخت/ شانس دست بالا را دارد. این نوع شعر، ملغمه ای کتره ایست که هر بار شاعر آنرا وانویسی کند؛ یک شعر دیگر از آب در می آید: درست مثل ارقام کتره ای حاصل از یک ماشین شماره ساز دیمی در یک رایانه، بازی بینگو، انداختن 2 تاس در تخته نرد.

خودشیفتگی، مال پرستی، شهوت و شهرت طلبی، جبن و زردنبویی اجتماعی محتوای شعر حاشیه است. برای شکوفانی یک جامعه کدام هنجار منجر به رسیدن به رفاه و عدالت می شود- شعر تعهد یا حاشیه؟ پس شعر حاشیه در 1000 سال گذشته شعر فراموشی، تخدیر، رخوت، لهو و لعب، حیف و میل بیت المال ملت، شعر بی آتیه است.

شاعر حاشیه چون از دولت و امنیتیها خیالش تخت است؛ جواز نشر می گیرد؛ به شعر تعهد از رسانه های دولتی می توپد. بخاطر طول عمرش، برخی نوچه ها او را استاد نامیده؛ ظهرنویسی او را در خاکساری بی اعتماد به نفس خود خواستارند. روزنامه نگاران جوان هم بدون حافظه درازمدت سروقت فسیلهای شعر حاشیه رفته؛ خاطره خواهی از شخصیت خودشیفته با حافظه خبطی در خدمت خود می روند. ولی شعر حاشیه دیگر از جریان اصلی شعر دهه 40ش بیرون افتاده. او شاعر حزبی و درباری را مسکوت گذاشته؛ به شاعر تعهد یعنی اکثریت شاعران در جهت تغییر وضع موجود می توپد.

شاعر حاشیه کیمیاگری منفرد و مرفه است. او عمری در تکرار تجربه گری در جا می زند. او نه به پیش می رود نه به پس، نشخوار و درجازدن، همین. ولی چون وضع مالی ش از رانتهای رژیم ساقط درست است – شعر صادر می کند؛ زبانبازیهایش در کتاب را در تهران نشر می کند. گاهی در حافظه علیل خود به جعل حوادث تاریخی دست برده؛ حضور محقر خود را در دیدار با بزرگان آگراندیسمان می کند. آغاز کارهای اجتماعی مانند کانون نویسندگان را مخدوش میکند.

شاعر حاشیه در دود تریاک اتاق محفلی شعر ناب رج می زند. شاید ریا در کار نباشد بلکه درک غلط حوادث، جایگاه خودپسندانه، حافظه ضعیف، بایس دار، فراموشکار، خبطی، کمبود دانش زبانشناسی، روانشناسی، نقد ادبی، تاریخ، ادبیات باعث تحریف وقایع- با مقایسه ناظران دیگر که آن حوادث را تقریر کرده اند- می شود.

شاعر حاشیه تعهدش به خود در خیل شاعران دمدمی است که استعداد خود را در خدمت دولت بکار می برند. او عدم اقبال عمومی شعرش در جامعه را بخوبی می بیند. آنوقت در بیانیه ها، مقالات خود به شعر تعهد یورش برده که با اغوای مردم شاعران مردمی خود را بدست قوای امنیت بخطر می اندازد؛ تا توجه مردم را جلب کنند. درحالیکه شاعر دولتی رو زانوی دولت نشسته؛ ویسکی می نوشد.

شاعر خودشیفته از مکاشفات کتره ای خود، غلو ممدوح، لذت از تن معشوق، خوشیهای زندگی محدودش مینویسد. نمونه: شاعران مهجور در تاریخ ادبی هر قوم، مداحان دربار غزنوی مانند فرخی، عنصری، عسجدی، منوچهری، دامغانی؛ قاجار وصال شیرازی، قاآنی، فروغی بسطامی، سروش. شاعران دربار غزنوی و قاجار اگرچه فربه بودند؛ ولی در تاریکی هزاره ها بینام ماندند. ولینعمت شاعر حاشیه امروزه یک فرد راس هرم قدرت نیست؛ بلکه طبقه یا گرو فرادست در حاکمیت است. او در عصر مدرن جیره خوار دولت بوده؛ شعر تخدیر نوشته؛ با هجمه به شعر تعهد.

منابع. ‏2014‏/01‏/12
1-کدکنی، ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت، توس 1359، تهران، ص 48.
پانویس. سفر دولتی به خارج برای عرضه ادبی ایران در صحنه شعر را با بساط دود و بنگ رویایی دامغانی، بهنگام نشر کتابش در تهران، در سایت برونمروزی تابلو می کند. او چرت و پرتهای بیشرمانه در باره شاملو نوشت تا ارشاد با بدطینی نسبت به شاملو، به شاعر حاشیه آنور آبهادر مجوز کتاب ارفاق کند:

یادم افتاد که زمانی با شاملو، برای شرکت در کنگره‍ی نظامی، به رم رفته بودیم. بهار ۱۳۵۴ بود. بعد از اتمام کار کنگره، به پیشنهاد او هفته ای به گشت و گذار ماندیم. روزها و شب های ما به پرسه در کوچه های رم و بارهای ونیز، در کافه ها و یا در هتل، به مستی و بی خبری می گذشت ، با ویسکی، و آذوقه ای از تریاک و هروئین که با خود برده بودیم، و یک "ذخیره‍ی احتیاطی" از شیره‍ی ناب. و یا مخدرات دیگر، گاهی هم از نوع علیایش: با دلبرکانی نه چندان غمگین. babaadab.blogfa.com

رویایی دامغانی- همشهری منوچهری عهد غزنوی، افسانه‍ی مسوولیت، بازار رشت ویژه‍ی هنر و ادبیات، یک شنبه ۲۰ شهریور ۱۳۴۵. برای رد نظریه مسئولیت/ التزام 1945 سارتر، شاعر حاشیه خود برای "شعر خوب" داور است. در زیر او فعل انجام بدهیم را "انجام کنیم" می پراند. اشگ تمساح برای شعر تهییجی 20-32 و سپس اختناق و اعدام مبارزان بوسیله کودتای سیا در تهران می ریزد. آیا شعرهای دهه 40ش او در ادبیات روشنفکری دهه 90 حذف نشده اند؟ او عنصر وجدان و نقش دولت را از قلم انداخته- رانتهای دولتی مقام، رسانه، سفر به خارج، مجوز نشر کتب را ندید گرفته. مردم یک سر شعر متعهد اند؛ ولی دولت هم یک سر شعر ناب است که مسکوت مانده. royai.malakut.org

او می گوید: بدانیم ما هیچ کاری نمی توانیم برای مردم انجام کنیم جز اینکه شعر خوب تحویلشان بدهیم.. اوـ شاعرـ در قلمرو این حرف دنیائی مطابق میل شخصی خودش خلق می کند و در آن میانه فقط به هنر این خلق می اندیشد نه به دنیایش.. بودند شاعرانی که شعرشان را بلندگوی تبلیغاتی و ایدئولوژی مشخصی کرده بودند و بدنبال شعرشان حزب بود و جمعیت بود، مطبوعات بیشمار و شهرت بسیار، اما وقتی آن حرف ها از رونق افتاد آن شاعران نیز از رونق افتادند واز میان آنها فقط آن چند تن بر جای ماندند که به شعر خود می اندیشیدند، که صداقت داشتند و شاگردان صمیمی نیما بودند، بیاد می آورم در همان زمان که نام های «شرنگ» ، «میترا » و «کولی» بر پیشانی روزنامه های دویست هزار تیراژی صبح می درخشید و در دهان ها می گشت؛ ا.صبح «قطعنامه»اش را در نسخه هائی قلیل به پول خودش چاپ می کرد و ش . آینده برای شعرش از کارگران چیت سازی امضاء جمع می کرد تا «سند تائید پرولتاریا» را به روشنفکرانی بدهد که اعضاء هیئت تحریریه بودند و آن شعر را به جهت آنکه «پرولتاریا» یش نمی فهمید چاپ نمی کردند. و آخر هم ندانستم چه بر سر آن شعر آمد که پانزده سال بعد هم جائی نخواندمش: و نیالوده با میکروفون و تریبون و بولتن و جمعیت و چهارراه باقی می ماندـ اما معبر پاکی است که در آن حقوق آدمیان و اندیشه هاشان می آیند و می روند و اثرش گذرا و سطحی نیست.

طنز و شهر آشوبی در زبان زنانه5 "خرچنگِ" رویایی، هایده ترابی: پیش از این، در بخش چهارم، مقایسه ای انتقادی طرح شد میان کارکرد زبان رکیک جنسی در ادبیات پرخاشگر⁄ انتقادی⁄ هجوآمیز با کارکرد زبان پورنو گرافی و "زیبا" سازی واژه های "سه کاف" در ادبیات امروز. در آنجا به این نکته اشاره رفت که در سنت ادبی کهن و در زبان زنده‍ی فارسی، این گونه واژه ها با بار رکیک شان بکار رفته اند و بکار می روند؛ آنها در نظم و نثر کلاسیک فارسی ابزار کار مضحکه آوری و برانگیزی در زبان بوده اند و در سمت و سویی انتقادی - اعتراضی تأثیرگذاشته اند. به بار تحقیرآمیز و مرعوب کننده‍ی این گونه واژگان جنسی در زبان زنده‍ی فارسی اشاره شد.

از یدالله رویایی نام بردم که در سروده ای، تجربه هایی برای "زیبا" سازی این واژگان کرده است؛ همچنین از دیدگاه وی یاد کردم که به روشنی این گرایش ادبی را تئوریزه می کند. بی شک جریان "آوانگارد" پورنوگرافی در ادبیات امروز چهره ای معتبرتر از رویایی برای توجیه و تقویت خویش نخواهد یافت. نفوذ زبان شعری او تنها محدود به رویکرد روزافزون این موج به "ادبیات اروتیک" نمی شود؛ بلکه اسنوبیسم و مهجورگرایی در خلق تصاویر شاعرانه و یا از کنار معانی ویراژ دادن و رد گم کردن در "چند لایگی" زبان نیز باید تا حد زیادی مرهون طبع آزمایی های جا افتاده‍ی وی (و رضا براهنی) در امر سرایش باشد. رویایی در "شعر اروتیک" اش با حزم بسیار و با "تدابیر امنیتی ویژه" به سراغ این گونه واژگان می رود. این نشان می دهد که حتا در ذهن او نیز (برخلاف ادعایش در تئوری) "نامی" چون "کیر" یا "کس" (یا نامی از همان حوالی)، تنها به اعتبار ارزش "هجایی و لغوی" اش نمی تواند بیاید در "متن اروتیک" او "بنشیند." او نیز مجبور است پرهیز کند تا کل بازی را نبازد.

شعر رویایی را به نام "زبان تن" نگاه کنیم.* ببینیم که "سه کاف" یا "دو کاف" در ادبیات این شاعر چگونه "زیبا" می شود و کارکرد این گونه سرایش چیست؟ سرآغاز شعر کلامی است برگرفته از انجیل، از زبان مسیح خطاب به حواریونش در شام آخر: "این تن من است، بخوریدش". با چنین پیش درآمدی، ذهن می رود به سوی "کلام مقدس"، اسطوره های مذهبی، قدیسان، قربانی شدن مسیح، عروج، رستاخیز و الی آخر. خود شعر هم با این دو سطر آغاز می شود: "انسان برهنه تنها نیست ⁄ هیچ انسان عجیبی تنها نیست". ذهن در چنین فضاهایی سیر می کند که ماجرای اصلی آغاز می شود: عمل جنسی و یا پیش درآمد آن.

در سطرهای بعدی زبان صریح و صریح تر می شود و ذهن می رود همانجایی که باید برود: "زبان پرسه بر چین ⁄ بر ابر" تا کم کم نزول کامل شود: " بر ابریشم ⁄ بر یَشم" [و نه بر پَشم!]، " زبان پرسه بر چاله بر چول" [و نه بر "چوچوله"!]، و بر این روال ذهن باز بخواند همان قصّه ای را که از بر است و بماند که پس کو جادوی زبان؟ آن صعود کجا و این نزول کجا؟ پس آن انسان عجیب را کی زیارت خواهد کرد؟ که ناگهان چند سطر بعدتر: "خرچنگ خفته از جا برمی خیزد" و قضیه دیگر کاملاً کمیک می شود. و بلافاصله در سطر بعدی هم "کیر" می آید کنار "ماه اساطیر" می نشیند تا ذهن، ترفیع مقام ایشان را باور کند. و ما البته هیچ نباید بخندیم چون اگر چنین کنیم، دیگر اروتیسمی در بساط نمی ماند. این شعر باید بسیار جدی باشد. و ذهن می خواند که این "کیر" اساطیری "در فکری بی حیا ⁄ از حیا می ماند ⁄ سخت می شود". بسیار عالی! و بلافاصله شاعر می سراید: "در تو جمع می کنم ⁄ با تو جمعه [و نه جماع] می کنم ⁄ و عضو میانی ام را ⁄ رکوع خفته را ⁄ نهفته را".

و اگر ذهن با این تصاویر یاد جماع شب جمعه‍ی حاج آقا هم بیفتد، باز هم نباید بخندد؛ چون ما با شعری جدی و "اروتیک" سرو کار داریم! و سرانجام "قصر سیاه کوچک تو باز می شود". و ذهن باز می رود پیش "خرچنگ خفته" ای که از جا برخاسته که حالا لابد می خواهد وارد این "قصر سیاه کوچک" شود... خدا بخیر کند! اما نه، حتا اگر اینجا هم ذهن برود به سوی فضای فیلمهای کارتونی برای بچّه ها، باز هم این شعر جدی و "اروتیک" است. تصاویر دیگری از پس آن می آید که اوج گرفتن عمل جنسی را توصیف می کند. القصّه شعر اینگونه به پایان می رسد: "در سینه در تمام سینه ی تو ⁄ جا آنچنان می مانم انگار ⁄ دنیا در کس تو به آخر رسیده است." خب، ذهن برود چه کار کند، اگر که با این سطر آخر، ناگهان مستهجن ترین دشنامهای جنسی مردان به خواهر و مادرشان، برایش تداعی می شود و کل شعر برایش یک بازی مضحک می نماید؟

چشم انداز نهایی "زبان تن"، اما، ازهمان نگاه تسلط جویانه و یغماگرانه‍ی مردانه است: شکار "تن" زن، و ماندن "در سوالی حیوانی". این همه با تصاویری از جانوران، سخت پوست و خزنده، مانند "خرچنگ" و یا "مار"ی که از "لانه پرستو پائین می آید". جای فروغ خالی که گفت: "مرا به زوزه‍ی حیوان در عضو جنسی چه کار؟ ⁄ مرا به حرکت حقیر کرم در خلاء گوشتی چه کار؟" sahneha.com   
زبان تن royaee.malakut.org

چند نمونه هم از ادبیات تعهد در زیر می آیند. محمد فرخی یزدی 1318- 1263 شاعر آزادیخواه مشروطه: ﺩﺭ‌ﮐﻒ ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﯽ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﻣﯽ‌ﺑﺎﯾﺪ ﮔﺮﻓﺖ./ ﺣﻖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﻫان ﺷﯿﺮ ﻣﯽ‌ﺑﺎﯾﺪ ﮔﺮﻓﺖ./ ﺗﺎ‌ﮐﻪ ﺍﺳﺘﺒﺪﺍﺩ ﺳﺮ ﺑﺮ ﭘﺎﯼ ﺁﺯﺍﺩﯼ دهد./ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺑﺮ قبضه‍ی ﺷﻤﺸﯿﺮ ﻣﯽ‌ﺑﺎﯾﺪ ﮔﺮﻓﺖ.

آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
دستِ خود زجان شستم از برای آزادی
تا مگر بدست آرم دامنِ وصالش را
می دوم به پای سر در قفای آزادی
با عواملِ تکفیر، صنف ارتجاعی باز
حمله می کند دایم بر بنای آزادی
در محیط ِ توفان زا ماهرانه در جنگ است
ناخدای استبداد با خدای آزادی
دامنِ محبت را گر کنی زخون رنگین
می توان تو را گفتن پیشوایِ آزادی
فرخی زجان و دل می کند در این محفل
دل نثارِ استقلال ، جان فدای آزادی
شیخ از آن کند اصرار بر خرابی احرار
چون بقای خود بیند در فنای آزادی
www.youtube.com

دکتر ناصر زرافشان در گفت و گو با رادیو ندا گفت: ''عمده تعرضات و تهاجماتی که به حقوق و آزادی های دمکراتیک مردم می شود از ناحیه خود دستگاه قدرت صورت می گیرد.'' این وکیل برجسته در پاسخ این پرسش که چه مکانیسم و ابزارهائی برای صیانت از حقوق شهروندان لازم است، گفت: ''مردم و نظارت دمکراتیک!'' او افزود: ''نظارت دمکراتیک فقط در سایه ی تشکل مردم حاصل می شود.''   radio-neda.blogspot.de





اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست