یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

اختلافات در جنبش کارگری ایران را در کجا باید جست؟ - ناصر اصغری
در حاشیه نوشته ای از بهنام ابراهیم زاده



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۴ دی ۱٣۹۲ -  ۱۴ ژانويه ۲۰۱۴


چند سال پیش، وقتی که منصور اسانلو هنوز در زندان بود، در حاشیه سالگرد یکی از اول ماه مه ها نوشته ای از زندان به بیرون فرستاد که مضمون آن چیزی شبیه به این بود: من هم می خواهم سکوت کنم تا بلکه امکان داشته باشم در غم و شادی های خانواده ام کنارشان باشم. من هم مثل خیلی از زندانیان سیاسی دیگر زیر فشار خانواده هستم که خاموش بمانم تا بلکه به راحتی مرخصی بروم و یا زودتر از زندان خلاص شوم؛ اما با دیدن وضعیتی که در این جامعه حاکم است، با وضعیت معیشتی کودکان و زنان و کارگران چگونه می توان خاموش ماند و چیزی نگفت؟
این موضوع حتی بیش از این هم در مورد بهنام ابراهیم زاده صدق می کند که در سخت ترین شرایط جسمی و مریضی خودش، تنها فرزندش نیما، بخاطر اعتراضاتش و بخاطر مخاطب قرار دادن جامعه، فشارها بر او بیشتر و بیشتر شده است. و به همین خاطر، بخاطر این همه از خودگذشتگی کسانی چون بهنام ابراهیم زاده، شاهرخ زمانی، محمود صالحی، منصور اسانلو، رسول بداقی، محمد جراحی و صدها زندانی سیاسی معترض دیگر، باید کلاه از سر برداشت و در برابر عظمشان سر تعظیم فرود آورد! جدا از این باید در بحثهایشان شرکت کرد و اگر ملاحظه ای بر مواضعی از آنها داریم را باید دوستانه بحث کرد و قانع کرد و یا قانع شد.

بهنام ابراهیم زاده در آواخر ماه آذر ٩٢ نوشته ای از بند ٣٥٠ زندان اوین به بیرون فرستاد تحت عنوان "جنبش کارگری باید اختلاف های خود را کنار بگذارد". من اینجا سعی می کنم به نقدم به این نوشته حالتی عمومی بدهم که مستقیما متوجه بهنام نباشد، چرا که او در زندان است و آنچنان که من دستم باز است، او در محدودیت زندان قرار دارد و فرصت جواب دادن به آن را ندارد. بهنام نوشته اش "خطاب به کارگران و فعالین کارگری و تشکل ها و سندیکاهای کارگری" است و من هم دقیقا نوشته ام را خطاب به همین طیف می نویسم.
بهنام بعنوان یک فعال کارگری با احساس مسئولیت، سئوالاتی را جلوی مخاطبش قرار می دهد که بطور واقعی باید مشغله فکری هر فعال سیاسی در آن جامعه و به تبع آن هر فعال کارگری با هر گرایش سیاسی باشند. می نویسد: "آیا تشکل ها و سندیکاهای کارگری کاری جلو برده اند و اگر واقعا کاری جلو برده اند چگونه و تا کجا و چه قدمی برداشته اند؟ می گوییم برای آنکه بفهمیم به چه وضعیتی دچار شده ایم باید بدانیم چگونه گام و چه گام هایی برداشته ایم. چه چیزی ما را به اهدافمان نزدیک کرده است ما هنوز نتوانسته ایم به یک اتحاد سراسری منسجم دست یابیم چرا که هر تشکلی ساز خود را میزند وقتی ما نمی توانیم حتا برای اول ماه مه روز جهانی کارگر یک بیانیه مشترک بدهیم و یا اقدام و حرکتی مشترک انجام دهیم خود فریبی است که اگر بگوییم و ادعا داشته باشیم متحدانه حرکتی به جلو برده ایم و اگر حرکتی هم از کارگران بوده کاملا خودجوش بوده است." ابتدا این را بگویم که به نظر من در ایران امروزه نمی شود از "تشکل‌ها و سندیکاهای کارگری" حرف زد، چرا که چنین چیزی هنوز وجود ندارند. اگر تشکلاتی مثل سندیکای واحد، سندیکای کارگران خباز سقز، سندیکای کارگران نیشکر هفته و یا اتحادیه صنعتگر و یا چند تشکل دیگر اینجا و آنجا در ایران زیر سیطره جمهوری اسلامی بوجود آمده اند، زیر فشار اعتراضات کارگران بوده و از آنجا که این اعتراضات بعد از مدتی خاموش شدند، تشکلات فوق نیز به نهاد تجمع فعالین کارگری تبدیل شدند. (منتها این موضوع ابدا کوچک جلوه دادن نقش آنها در مبارزات کارگران حتی بعد از اینکه حالت توده ای خود را از دست دادند، نیست.) در نتیجه اولین فاکتور باید این باشد که فعالین کارگری در فکر پیشقدم شدن برای ایجاد تشکل‌های کارگری باشند و برای موثر ماندن این تشکلات، کارگران را در سرنوشت این تشکلات دخیل نگه دارند. باید تشکل‌های کارگری، از هر نوعش و با هر عرض و طولی که داشته باشند، بر قدرت مجامع عمومی کارگران متکی باشند. در این مورد مطالب متعددی نوشته ایم. در اینجا، و از آنجا که مسئله بر سر ایجاد تشکل کارگری نیست، بیشتر از این وارد این موضوع نمی شوم. نکته دوم اینکه اگر حرکات و اعتراضات کارگری خودجوش بوده اند، چیز خیلی عجیبی نیست. بهرحال خودجوش هم که بوده اند در واکنش به اجحافاتی اتفاق افتاده اند و کسانی را جلو رانده اند که سخنگوی جمع معترض بوده اند! تاریخ مملو است از چنین اعتراضات به اصطلاح خودجوشی که مهمترین و سازمان یافته ترین تشکلات و رهبران کارگری را از دل خودشان بیرون داده اند. اتفاقا در شرایط و موقعیت خفقانی مثل ایران زیر سیطره جمهوری اسلامی، بیرون آمدن تشکل‌های کارگری از دل اعتراضات بسیار محتمل است. در این باره هم زیاد گفته ایم و به همین چند جمله بسنده می کنم.
بنابر این من بر این عقیده ام که تشکلات کارگری و سندیکاهای کارگری در همان حدی هم که موجودند تلاشهای ارزنده ای کرده اند و در دامن زدن به اختلافات و چوب لای چرخ گذاشتنها مقصر نبوده و تأثیری نداشته اند. به نظر من باید به سراغ نهادهایی رفت که نهادهای فعالین کارگری ـ به معنای نهادهایی که در محیط کار ایجاد نشدند ـ هستند. مثل کمیته پیگیری، کمیته هماهنگی، اتحادیه آزاد کارگران ایران، کانون مدافعان حقوق کارگران و شاید چند نهاد دیگر هم. جدا از کمیته پیگیری که دیگر به نظر نمی آید چندان فعال باشد، سه نهاد کمیته هماهنگی برای کمک ...، اتحادیه آزاد کارگران ایران و کانون مدافعان حقوق کارگر نهادهایی هستند که اسمشان را به دلائل مختلفی دائم می شنویم. لابد فعالین متشکل در این نهادها بر سر مسائل سیاسی اختلافات غیرقابل حلی دارند که اکنون ما با این سه نهاد متفاوت مواجه ایم. در نتیجه نباید انتظار داشت که در همه موارد با هم همسو باشند؛ اما در مورد مسائلی که بهنام ابراهیم زاده هم در نامه اش به آنها اشاره کرده، مثل مراسم اول ماه مه و اعتراض بر سر حداقل دستمزد، انتظار می رود که اختلافات را تا حدودی که بشود کاری مشترک کرد، کنار بگذارند و دست به یک کار عملی ملموسی بزنند. این کار هم متأسفانه به درستی پیش نرفته و شاهد اختلاف نظرات و یا شاید بهتر باشد گفته شود بهانه گیری هایی بوده ایم که ضربه اش بیش از هر چیزی متوجه جنبش کارگری بوده است. در دوره یک دهه اخیر، اختلاف بین فعالین کارگری با اعلام موجودیت "کمیته پیگیری تشکل های آزاد کارگری" شروع شد. درست بعد از اعلام موجودیت این نهاد، یکی دو هفته بعد شاهد اعلام موجودیت نهاد دیگری به نام "کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری" بودیم که حتی قبل از اعلام موجودیت آن، فعالینش اعلام کرده بودند که قصد آنها بوجود آوردن نهادی در رقابت با کمیته پیگیری است. سنگ بنای آن از همان اول کج نهاده شد. با تمام شوق و امیدی که کمیته پیگیری در میان فعالین کارگری و فعالان سیاسی بوجود آورده بود، به همان اندازه کمیته هماهنگی باعث ناامیدی از وضعیت بوجود آمده شد!
فضای سرکوب آن دوره به کمیته پیگیری اجازه فعالیت عملی زیادی نداد و بحث و جدلهای کش دار در بین فعالین این نهاد، باعث کناره گیری تعدادی از این فعالین شد که بعدها تعدادی از همین جدا شدگان "کانون مدافعان حقوق کارگر" و تشکل دیگری به نام "تشکل سراسری کارگران بیکار" را ایجاد کردند. تشکل سراسری کارگران بیکار فکر نکنم اکنون وجود خارجی داشته باشد، اما "کانون مدافعان ..." سر جایش هست و فعالین آن مشغول فعالیتهای خوبی هم، که برای خودشان تعریف کرده اند، هستند. کمیته پیگیری هم هر از چندگاهی اطلاعیه ای را صادر می کند. بدنبال این اتفاقات، شاهد ایجاد "اتحادیه کارگران اخراجی و بیکار" که بعدها به "اتحادیه آزاد کارگران ایران" تغییر نام داد، بودیم. فعالین کمیته هماهنگی اما از همان زمان تا بحال مشغول تسویه حساب با همدیگر بوده اند و هنوز هم بر روی یک ریل درست و سالمی که بتواند کاری بکند و باعث تنشی نشود، نیافتاده است.
انتظار می رود که همه دوستان اختلافات خود را به صورت درست و اصولی به پیش ببرند، اما بر سر راه فعالین کارگری که در راه یافت راه حلی برای مشکلات کارگران هستند سنگ اندازی نکنند. اگر مثلا سه تن از فعالین کارگری در زندان فراخوان پیوستن کارگران به کمپین ٢ میلیون تومانی می دهند، انتظار می رود که همدلی در این راستا بین فعالین کارگری بوجود بیاید. خاطرمان باشد که این فراخوان صرفا فراخوان این سه فعال کارگری نیست، استارت آن را کارگران پتروشیمی های ماهشهر زدند! اگر راضی نیستند، انتظار می رود دست به یک سری کارهای عملی و ملموس بزنند و انرژی خود را صرف خراب کردن پلهایی که نهادها و فعالین کارگری دیگری درست کرده اند، نکنند! یک هفته بعد از فراخوان شاهرخ زمانی، محمد جراحی و بهنام ابراهیم زاده به جامعه برای پیوستن به کمپین دو میلیون تومانی، از زبان محمود صالحی که یکی از شناخته شده ترین فعالین جنبش کارگری ایران است، می شنویم که این مطالبه زمینی نیست و باید رقمی را اعلام کرد که با واقعیات جامعه خوانائی داشته باشد! اعلام موضع این فعال کارگری، که کارگران توقع خودشان را پائین بیاورند را باید در چهارچوب رقابتهایی دید که کمیته هماهنگی بر آن بنا شده بود! انگار اگر فعالین کارگری دربند و فراخوان آنها را بی اعتبار کنند، چیزی به کارگران می رسد! درک این دوستان از مسائل آنقدر کودکانه (به معنای خامی و سطحی) است که فکر می کنند اگر طرف را از میدان با اینگونه رقابتهای ناسالام بدر کنند، خود میداندار خواهند شد! غافل از اینکه جامعه دارد می بیند که چه کسی مشغول چه کاری است!
نهایتا می خواهم بگویم که گرچه در وهله اول سرکوب جمهوری اسلامی عامل اصلی در بیحقوقی کارگران و جامعه است، اما پشت پا زدن فعالین کارگری به همدیگر هم مسئله را پیچیده تر می کند و جنبش کارگری را گام‌ها عقب می‌راند. اگر سرکوب جمهوری اسلامی نبود، کارگران تشکل‌های خود را آزادانه ایجاد می کردند و بگو و مگوهای چند فعال جنبش کارگری هم نقشی در تضعیف جنبش کارگری در مقایسی که امروز در ایران شاهد آن هستیم، نمی داشت.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست