شنا در خزر
به یاد عزت طبائیان
مجید نفیسی
•
تنها یک بار به دریا رفتیم
و گذاشتیم تا آب بر پوست تنمان دست بکشد
و ما را از همه ی پوششها تهی کند.
خزر چون آبگیری آرام بود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱ بهمن ۱٣۹۲ -
۲۱ ژانويه ۲۰۱۴
به یاد عزت طبائیان
تنها یک بار به دریا رفتیم
و گذاشتیم تا آب بر پوست تنمان دست بکشد
و ما را از همه ی پوششها تهی کند.
خزر چون آبگیری آرام بود
و درِ همه ی گنجینه هایش را
بر ما گشود.
کُپورهای کنجکاو بگرد ما چرخ می زدند
و خزه های دریایی روی آب شناور بودند.
گوش ماهی ها در زیر آب می درخشیدند.
ما گوش می دادیم، گوش می دادیم
انگار میخواستیم کسی از آن سو با ما سخن گوید
و از توفانی که در راه بود آگاهمان سازد.
آنگاه من دستهایم را چون تخته شنایی گشودم
و تو بر روی آن شناور شدی.
آه چه شیرین بود
تماس دست من
با شکم صاف و تختِ تو!
چشمانت در غروب آفتاب می درخشید
و آب بجای من
بر سُرین و پستانهایت دست می کشید.
تو چون کودکی که تازه شنا می آموزد
دستها و پاهایت را تکان می دادی
و با شتاب پیش می رفتی.
من گاهی دستهایم را می دزیدم
تا تو خود سبکباری ی آب را دریابی.
نه! هیچ کس نمی توانست
این لحظه را از من بگیرد.
در برابر ما دریا آغوش گشوده بود
و سایه ی هیچ ابری در آسمان دیده نمی شد.
در پشت سر، تنها جنگل سبز
از فراز کوه خم شده
نگران به ما نگاه می کرد.
٣۰ مه ۲۰۰۵
www.youtube.com
|