شاعری که رفت اما زندگی در واژهایش شعله بر کشید
یوسف عزیزی بنی طرف
•
از میان ما پر کشید ورفت. شهسوار کاروان واژها، شهنشه شعر "ابوذیه"، واپسین باز مانده قصیده عرب، رایحه روح بخش نخل زاران "دورق"، روشنفکر دو دوران، ودرهم شکننده مرزهای دوره های پست. فاضل در گذشت با اندوهان زبان مادری اش در سرزمینی که دشمن اش می دارد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۵ بهمن ۱٣۹۲ -
۲۵ ژانويه ۲۰۱۴
* برای دوست ام، فاضل سکرانی، سرور سخنوران عرب اهوازی
از میان ما پر کشید ورفت. شهسوار کاروان واژها، شهنشه شعر "ابوذیه"، واپسین باز مانده قصیده عرب، رایحه روح بخش نخل زاران "دورق"، روشنفکر دو دوران، ودرهم شکننده مرزهای دوره های پست. فاضل در گذشت با اندوهان زبان مادری اش در سرزمینی که دشمن اش می دارد. پیکارگر ما رفت اما نرفت و با شمشیر واژه های عاشق اش به جنگ پلشتی رفت تا عشق وغزل و"ابوذیه" را جانی دوباره بخشد.
وتو ای ای شاعر نیک سرشت عرب، کوشیدی تا ستون های زبان ما را در برابر موج شلوغ زبان فرادست استوار کنی که اگر این نبود از میان رفته بود. تو از رودبار "فلاحیه" و چشمه زارهای امرو القیس ومتنبی وابونواس وابن معتوق و دیگر سترگان واژگان عرب و عجم توشه اندوختی.
نه، پستان سخن تو در سرزمین ما خشک نخواهد شد، گرچه به دور از شیر مادر عرب است. شعر تو، بلبلی است لانه کرده در گلزارهای اهواز و مرغ دریایی پرواز کرده بر فراز دریای عبادان. بل وعطر جانفزایش، سرزمین بین النهرین وکوبت وبحرین را در نوردیده است. ای دوست عصیانگرام، ای مقیم سرزمین "سلمان"، کجا دوباره شما را خواهم دید؟ کدامین در را باید بکوبم وقتی وارد "فلاحیه" می شوم؟ به ناگزیر باید سراغ ات را از "هور دورق" بپرسم یا از رودبار"فلاحیه". و آیا حافظه شط "جراحی" تورا به یاد خواهد آورد؟ من یقین دارم که رودها و نخل ها و نسل ها تورا فراموش نخواهند کرد.
چهل سال است که من مهمان توام. هر بار که وارد "فلاحیه" - که شهرمن و توست – می شوم، تو چون کودکی به پیشواز من می آیی، شیدا گون، شاعرمنش، پیر رفتار و فراتر از دوران ما واندیشه و ادب اش. تو به پیشواز من می آیی با مهر و شعر، با منطق و تاریخ، با "دورق" وشط، با نخلستان و ادبستان وعشقستان وبا همه نعمت های سرزمین ما. از این پس، دیدار ما کجا خواهد بود؟ دلخوشی ام پس از رفتن ات، قصیده ای فصیح و زیباست با نام "عادل" که برای ما دوستان وهوادارانت برجای نهادی. درود من بر شما باد ای مبدع عرب وای شاعر مردمی سرمدی. تسلیت باد بر فرزند شاعر و باقریحه ات "عادل" وبر جوانان وکهنسالان "فلاحیه".
نام آوری ملا فاضل سکرانی که از محدوده شهر و استان اش گذشته است، نه فقط به سبب والایی سخن ، بلکه برخاسته از منشا و منش و دیدگاه اجتماعی و سیاسی اوست. او در اوایل دهه چهل شمسی ، هواداری از هواداران جنبش ملی عرب در عربستان ایران بود که برای دستیابی به حقوق ملت عرب در همه شهرهای کوچک و بزرگ استان گسترده شده بود. ملا فاضل هم مثل بسیاری دیگر از فعالان ملی عرب آن دوران، توسط ساواک به زندان افکنده شد.
بعد از انقلاب هم فقط یک بار برای آقای خمینی شعر گفت که در واقع ستایشی از انقلاب مردمی بهمن ۵۷ وشادباشی برای تعیین بازرگان به عنوان نخست وزیرایران بود. او در این شعر، از ایشان به عنوان "حجت الاسلام" نام برد و نه آیت الله. اما پس از کشتار مردم عرب در چهارشنبه سیاه در محمره – خرمشهر – دیگر هیچ شعری از ایشان در ستایش هیچ مسوول ورهبری در جمهوری اسلامی ایران نمی بینیم. کار او با ادونیس شاعر برجسته عرب قابل مقایسه است که در عمر خود فقط یک بار برای آقای خمینی شعر گفت وبعدها از این کار خود پشیمان شد.
در واقع، ملا فاضل شاعر دربار و حکومت نبود بلکه شاعر توده ها بود. نیز ایده های هویت گرایانه و برابری طلبانه اش درمحبوبیت اش نزد مردم عرب تاثیر داشت.
فاضل سکرانی برخلاف بسیاری از شاعران، ادیبان وفعالان عرب اهوازی، نه استان ودیار خودرا ترگ گفت ونه حتی شهر خودرا، وتا آخر عمر در فلاحیه ( شادگان) زیست. شهری که دوست اش داشت و برایش شعرها سرود. این خصلت او، ما را به یاد حافظ شیرازی می اندازد که شهر دوست داشتنی اش – شیراز - را هیچگاه ترک نکرد. جالب آن که فاضل را مثل حافظ در باغی در فلاحیه به خاک سپردند و امید می رود مردم، مزاری همانند مزار خواجه شیراز برای او بسازند. فاضل ما، نه تنها شهرش را ترک نکرد بلکه از جامه عربی و نماد ملی اش نیز دست برنداشت و تا نفس آخر، "بشت" و "دشداشه" وچفیه آبی را بر تن داشت.
وضع طبقاتی اش نیز به گونه ای بود که او را به محروم ترین توده های عرب نزدیک می کرد. وقتی در سال پنجاه و دو شمسی او را دیدم، در خانه ای خشتی و شبه مخروبه زندگی می کرد. حرفه خیاطی هم چندان درآمدی نداشت. در سال ۱٣۷۰ ش، عراق وارد کویت شد و بسیاری از ایرانیان مجبور به ترک این کشور شدند . شنیده ام که مهدی سکرانی فرزند بزرگ فاضل هم جزو آنان بود. اما ماموران جمهوری اسلامی در گمرگ شلمچه، دار و ندارش یعنی دو خودر سورای اش را بردند. آن هم به بهانه طرفداری از خلق عرب.
این وضع تا ده پانزده سال پیش ادامه داشت، تا این که توانست خانه را به یاری عیسی مقدمی نماینده پیشین فلاحیه (شادگان) باز سازی کند. در نوروز ٨۷ شمسی، هنگامی که وارد خانه اش در محله "الحُدر" فلاحیه شدم، این تغییرات را دیدم.
وقتی شاعر باشی و همانند اکثریت مردم در تنگنای اقتصادی به سر ببری و مثل آنان لباس بپوشی و غذا بخوری و در غم و شادی شان شریک باشی و سالیان سال در همان شهری باشی که آنان هستند وهمانند آنان ستم مضاعف وجور نژاد گرایان را تحمل کنی، در قلب هایشان جای خواهی یافت.
شگفت انگیز آن که مقتدایی استاندار استان وعباس کعبی نماینده مجلس خبرگان وحجت الاسلام حیدری امام جمعه موقت اهواز کوشیدند این شاعر برجسته عرب را به سود حکومت مصادره کنند. اینان از او به عنوان شاعر اهل بیت یاد کردند. والبته منظور شان از این امر، همانا شاعر رسمی حکومت جمهوری اسلامی است. در صورتی که سال ها پیش آن بلا را سر فرزند بزرگش آوردند. اما ملا فاضل با وجود احترامی که برای اهل بیت پیامبر قایل بود، شاعری ملی وهویت طلبی عرب به شمار می رفت.
مردم – اما – پاسخ این دو رویی ها را با قطع پیام استاندار دادند و در حالی که شخصی از پشت تریبون این پیام را می خواند، به یزله و پایکوبی سنتی خود ادامه دادند که با شعارهای ملی همراه بود.
نیروهای امنیتی همین حکومت، که مسولان محلی اش اشک تمساح برای ملا فاضل می ریختند، طی روزهای شنبه، یکشنبه و دوشنبه هفته گذشته ده ها تن را به علت شرکت در مراسم تشییع جنازه و ختم او دستگیر کردند. روز یکشنبه گذشته، چند اتوبوس حامل عزاداران را توقیف و سرنشینان شان را دستگیر کردند، فقط به این دلیل که در مراسم، شعارهای هویت خواهانه داده بودند. نیز شماری از جوانان فلاحیه (شادگان) را به علت مشارکت در برگزاری مراسم دستگیر کردند.
در واقع مسوولان جمهوری اسلامی هم اکنون مسوول جان افراد دستگیر شده هستند، زیرا بعید نیست که در معرض شکنجه قرار گیرند.
اگر زندگی ادبی و اجتماعی فاضل سکرانی الگوی جوانان عرب بود، مرگ او نیزالگویی خواهد شد برای همگان. در تشییع جنازه او، برخلاف سنت های رایج عشایری جامعه عرب استان، هیچ اثری از "بیرق" یا پرچم های عشایر و قبایل مختلف نبود واین نشانگر گسترش آگاهی ملی و پسرفت آگاهی های قبیله ای و عشیره ای نزد توده های مرده عرب است. دوم این که شمار فراوان شرکت کنندگان در مراسم که به قول خبرگزاری های داخلی به یکصد و بیست هزار تن رسید، در حد شرکت کتتدگان در مراسم تشییع جنازه شیوخ عشایر یا مراجع مذهبی عرب بود. در حقیقت، این نخستین بار بود که چنین پدیده ای در جامعه سنتی عرب استان رخ می دهد. این به معنای آن است که ما گواه گسترش آگاهی ملی عربی و جامعه مدنی به زیان جامعه سنتی در میان ملت عرب در ایران هستیم.
در پایان می توان گفت که گردهمایی های اعتراض آمیز توده های مردم عرب در ساحل شط کارون و علیه انحراف آب آن به شهرهای مرکزی ایران ونیز تشییع جنازه ملا فاضل سکرانی ثابت کرد که ملت عرب اهواز، شیوه های مبارزاتی خود را یافته است که همانا مبارزه مردمی سیاسی، فرهنگی و اجتماعی است.
در باره سبک ادبی و به ویژه نو آوری هایش در عرصه "ابوذیه" که نوعی شعر عربی محلی اقلیم اهواز و عراق است در کتاب "قبایل و عشایر عرب عزبستان" به تفصیل سخن گفته ام اما در اینجا باید تاکید کنم که ملا فاضل هم با شعر کلاسیک و هم شعر نو عربی و فارسی آشنایی داشت. او هم امرو القیس و متنبی و معری را خوانده بود و هم خیام و سعدی و حافظ را. هم با شعر جواهری و سیاب و محمود درویش آشنا بود و هم احمد شاملو و نیما را می شناخت. او شیفته بابا طاهر عریان و هاتف اصفهانی بود.
ملا فاضل سکرانی روز شنبه ۱٨ ژانویه ۲۰۱۴ در شهر فلاحیه (شادگان) درگذشت.
|