سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

خودفریبی در جمهوری اسلامی پایانی ندارد


حمید آقایی


• تفاوت قدرت منطق و تفکر انسان با غرایز او در این حقیقت نهفته است، که این قدرت معمولا گرایش به مطلقیت و ارائه یک دستگاه منطقی خدشه ناپذیر دارد و بر خلاف غرایز گوناگون و متضاد انسانی، بدون رقیب است؛ بویژه زمانی که خود را مسلح به یک داستان و باور بزرگ و عمومی و جهان شمول نماید ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۶ بهمن ۱٣۹۲ -  ۲۶ ژانويه ۲۰۱۴


انسان یک موجود اجتماعی است، همانطور که برخی از حیوانات دیگر نیز در روابط اجتماعی خاص خود زندگی می کنند. یکی از استعدادهایی که ما، بعنوان یک موجود اجتماعی و در روند تکامل طبیعی کسب کرده ایم، غریزه همدردی و همیاری است. اگر انسانی به کمک احتیاج داشته باشد، این غریزه بطور طبیعی فعال می شود و ما را تحریک می نماید که به کمک او برخیزیم. اما با این وجود، چرا این غریزه همیشه در ما انسان ها عمل نمی کند؟
برای پاسخ به این سوال، باید علت را در خارج از کادر غرایز انسانی جستجو کرد. برخلاف حیوانات، ما انسان ها در کنار غریزه های به ارث رسیده از تکامل طبیعی، از قدرت منطق و عقل نیز برخورداریم. همین توانایی و استعداد عقلانی است که باعث می شود که ما در شرایطی خلاف غریزه خود عمل کنیم و انواع و اقسام توجیهات و دلایل را ردیف نماییم تا به کمک یک انسان نیازمند برنخیزیم.
دیوید هیوم معتقد است که حتی قدرت منطق و عقل انسان نیز تابعی است از شور و اراده او برای زندگی. شور و اراده برای زندگی اما خود ریشه در غرایز انسانی دارند که همدردی و همیاری تنها یکی از آنها است؛ انگیزه حفظ خود و اراده معطوف به کسب قدرت نیز در انسانها حضور دارند و عمل می کنند. این غرایز گوناگون و متضاد اما شرایطی را برای انسان بوجود می آورند، که تنها قدرت عقل و منطق انسان آنرا می تواند حل نماید و سرانجام راهی و یا یک انتخاب مشخصی را در برابر انسان باز نماید.
این پروسه و تلاش دائمی برای کنترل و نظم بخشیدن به غرایز بشری و پاسخ به یکی از آنها گاهی اما بسیار پیچیده و ناممکن می شود، بطوری که انسان مجبور می گردد دست به دامن انواع و اقسام داستانها و باورهای مذهبی و ایدئولوژیک ببرد، تا بتواند به کمک دستگاهای منطقی آنها تضاد مابین غرایز و انگیزه های بشری خود را حل نماید.
از همین زاویه می توان گفت که تفاوت بین جنایتکاران و مستبدین با آزادیخواهان و انسانهای خوب بیش از آنکه ریشه در غرایز و ویژگیهای انسانی اشان داشته باشد، علتهای ایدئولوژیک و مرامی و اعتقادی دارد. می گویند هیتلر از ذوق هنری و احساسات لطیف نیز بر خوردار بوده است، و یا نمی توان تصور کرد رهبران توتالیتر که نامشان در لیست جنایتکاران بشریت ثبت شده است از عشق و غریزه همدردی و نوع دوستی بهره ای نبرده بودند، شاید حتی تصور می کرده اند که راه و مرامشان برای مردم تحت حاکمیتشان مفید نیز بوده است. در حقیقت این قدرت ایدئولوژی و باورهای مذهبی و مرامی است که باعث می شوند از یک انسان معمولی غولی ستمگر و خونخوار ساخته شود. قدرتی که بر پایه استدلالهای منطقی و نظام ارزشی خاصی که ارائه می کند، انسان را دچار یک خودفریبی ظاهرا منطقی و معقول می نماید.
مطالعات روی مغز انسان نشان می دهد که برای مثال، اگرچه عکس برداری و تجزیه و تحلیل مغز یک فرد نشان می دهد که او به رنگ قرمز علاقه بیشتری نشان میدهد، اما در شرایط خاصی و زمانی که از او سوال شود که چه رنگی را دوست دارد؟ رنگ آبی را انتخاب می کند. این در حقیقت قدرت باورهایی را نشان میدهد که انسان به آنها اعتقاد پیدا کرده و مطابق قواعد و منطق آن، حتی بر خلاف غرایز خود عمل می کند. البته شاید گفته شود که اشکال این پروسه و ضرورت دخالت منطق و عقلانیت انسان در انتخابهایش در چیست؟ مگر نه اینکه قدرت تفکر نیز جزو یکی از استعداد های انسان، در کنار سایر غرایزش، محسوب می شود؟
اما تفاوت قدرت منطق و تفکر انسان با غرایز او در این حقیقت نهفته است، که این قدرت معمولا گرایش به مطلقیت و ارائه یک دستگاه منطقی خدشه ناپذیر دارد و بر خلاف غرایز گوناگون و متضاد انسانی، بدون رقیب است؛ بویژه زمانی که خود را مسلح به یک داستان و باور بزرگ و عمومی و جهان شمول نماید. از این نقطه است که انسان وارد عرصه خود فریبی و آگاهی های کاذب می شود و جهان پیرامون خود را از زاویه اعتقادات خاص خویش می نگردد.
زمانی که آخوند نوری همدانی، یکی از روحانیون قم، در یک سخنرانی میگوید ": میلیون‌ها نفر حاضر به فداکردن خود برای خامنه‌ای هستند ... قبل از انقلاب مغز جوانان را شستشو داده بودند" و در ادامه می افزاید "امروز میلیون‌ها نفر حاضرند خونشان را برای اسلام و رهبری فدا کنند ...." و یا هنگامی که یک عضو مجلس خبرگان، آخوند علم الهدا می گوید : "که این مملکت متعلق به امام زمان است و اگر به صاحب خود تکیه کنند مشکلات این کشور حل می‌شود بنابراین لزومی ندارد که در انتظار کمک غرب باشند" و یا به ادعای سخنگوی شورای نگهبان "پاک تر و بی طرف تر از آیت الله جنتی وجود ندارد"، همگی نشان از آن دارند که خود فریبی و عوام فریبی در جمهوری اسلامی پایانی ندارد و ما می توانیم آثار آنرا به آسانی در گفته ها و سخنرانی های مقامات این نظام بیابیم.
بیماری خود و دیگر فریبی البته مختص مقامات دست دوم حاکمیت جمهوری اسلامی نمی شود، آقای حسن روحانی نیز دچار این بیماری است، بطوری که خود فریبی خود را حتی به خارج از ایران و قدرت های جهانی نیز انعکاس می دهد. وی در سخنرانی خود در اجلاس داوس و برای جلب اعتماد سرمایه گذاران خارجی، ایرانی را تصویر می کشد که تنها در ذهن او و تصورات مقامات جمهوری اسلامی وجود دارد. وی اعلام می کند "اقتصاد ایران، بنیه و ظرفیت آن را دارد که ظرف سه دهه آینده در زمره ده اقتصاد اول دنیا قرار گیرد.... من اقتصادِ ایران را نزدیک ترین، همگون ترین، و با ظرفیت ترین اقتصاد به اقتصادهای موفقِ نوظهور می بینم، و آینده را همراه و در کنار آنها، ترسیم می کنم.” بر این مبنا می توان گفت که تلاش ایشان از حد ارائه یک تصویرغیر واقعی از ایران، برای مصرف خارجی و با انگیزه جلب امید و حمایت سرمایه گذاران بین المللی، کاملا عبور کرده و به یک خودفریبی بزرگ رسیده است.
می گویند زمانی می توانی مردم را خوب فریب دهی که خود در درجه اول فریب باور و حرفهای خود را خورده باشی. در حقیقت بر خلاف اصطلاح معروف که هر قدر دروغ بزرگتر باشد، باور به آن آسان تر است، باید گفت که هرقدر گوینده یک دروغ بیشتر فریب خورده دروغ خویش باشد، راحت تر می تواند مردم را فریب دهد.
در زمینه داشتن و تبلیغ افکار واهی و پوچ و خوش خیالانه، که نمود دیگری از خود فریبی است، رئیس پیشین دولت جمهوری اسلامی احمدی نژاد ید بسیار طولانی داشت. وی آنقدر در زمینه توهمات و خود فریبی ها پیش رفته بود که در حقیقت تبدیل به یک انسان دارای افکار مالیخولیایی شده بود. وی تصور می کرد که منجی بشریت و یگانه کسی است که توانایی حل مشکلات جهانی را دارد. که البته شوری و غلظت این خودفریبی مالیخولیانه آن اندازه شده بود که حتی فریب خوردگان این نظام را دلزده کرد و از وی روی برگرداندند. اما از این نمونه افراطی خود فریبی که بگذریم باید گفت که اکثر مقامات این نظام کارشان از شعارهای توخالی برای مصرف داخلی گذشته است و واقعا و در درجه اول خود فریب توهمات و اعتقادات خویش را خورده اند.
در همین رابطه می توان گفت که حوزه علمیه قم قبل از اینکه آخوند برای راهنمایی مردم تربیت کند، در درجه اول مدرسه ایست برای خودفریبی و تربیت انسانهای فریب خورده یک باور و اعتقاد مذهبی خاص؛ و هنگامی که دستگاه و ایدئولوژیِ فریب همه‍ی قدرتِ اندیشه و عواطف دانش آموز این حوزه ها را به تسخیر خود در آورد، وقت آن فرا می رسد که وی این مدرسه ترک نماید و وارد عرصه فریب مردم و همنوعان خود گردد. بی حکمت نیست که روحانیت برخاسته از این دستگاه خود را حاکم بر جان و مال مردم می پندارد و به خود حق نهی و تکفیر سایر اعتقادات مذهبی و معتقدان به آنها را می دهد و نیروی های امنیتی این نظام نیز نوکیشان مسیحی را صرفا بخاطر گرایش به یک مذهب دیگر بجرم برائت از اسلام دستگیر می کند و مطابق معمول به محلی نامعلوم می برد.   
بعبارت دیگر، کار مقامات، ایدئولوگ ها و نیروهای امنیتی این نظام از فریب و سرکوب آگاهانه و منفعت طلبانه مردم ایران گذشته است و این رژیم بیش از آنکه یک حکومت بی ریشه را، که صرفا سوار بر سرکوب و پروپاگاندا و تبلیغ است، به نمایش بگذارد، بر خودفریبی نیروهای خود استوار می باشد. پدیده و واقعیتی که یکی از رمزهای مهمِ ماندگاریِ این نظام و نیز مرتبا باز تولید نیروهای وفادار بخود است. برای درک وفهم این خودفریبی کافی است که مدتی در نظامهای آموزشی این نظام پرسه بزنیم و تولیدات آنرا زیر ذربین دقت و بررسی قرار دهیم. زمانی که دست پروردگان این نظام واقعیت انکار ناپذیر مخالفت اکثریت مردم را با سیاست های خارجی این نظام در حمایت از نیروی حزب الله لبنان و سوریه توجیه می کنند و شعار مردمی "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران" را قلب می نمایند، در حالیکه از استعداد و قدرت شناخت خوبی نیز برخوردارند و بدلیل خارجه نشینی منافع مستقیمی هم ندارند، جز این نمی توان نتیجه گرفت که آموزش دیدگان و فارغ التحصیلان حوزه های علمیه در حقیقت پایان نامه خود فریبی خود را نوشته اند.   
برخی از فلاسفه مانند اسپینوزا معتقدند که هیچکس حتی دانشمندان، روشنفکران و سیاستمداران، از تهدید خودفریبی در امان نیستند، بویژه زمانی که به یک داستان بزرگ و ایدئولوژی اعتقاد داشته و در کادر آن آموزش دیده باشند. اسپینوزا معتقد است که انسان در ذات و جان خود استعدادها و روشهایی در اختیار دارد که بتواند خود را به آسانی گول زند و فریب دهد. وی در کنار نیچه و فروید از پیشروان کنکاوی روح و روان انسان و افشای توانایی انسان برای خود فریبی است.   
وی در این رابطه یکی از تحسین کنندگان روش و اندیشه ماکیاولی در زمینه سیاست و سیاست ورزی است. ماکیاولی تاکید می کند که برای بهتر فهمیدن سیاست و برای پرهیز از خود فریبی و دیگر فریبی، بهتر است به کارکردهای یک سیاست و بطور کلی نتایج بلافصل یک اندیشه و نظر توجه نماییم، تا به اهداف و آمال ایدئولوژیک و مرامی که در نظر برخی هم نقطه عزیمت و هم هدف نهایی اعمال انسان هستند. سیاست و روشهای پراگماتیستی ماکیاولی در حقیقت در نقطه مقابل اندیشه ها و روشهای دینی که حتی بلایای طبیعی را نوعی از مجازات الهی در مقابل اعمال و گناهان انسان می داند، قرار می گیرند.
تلاشهای فلسفی و نظری ماکیاولی، نیچه و اسپینوزا در عصر پست مدرن تبدلیل به یک روش پراگماتسیتی در عرصه جامعه و سیاست شده اند. روشی که بجای تکیه بر عقاید ایدئولوژیک و اخلاقیات ماورایی بر طبیعت انسان استوار است و بر این واقعیت آگاه می باشد که انسان همواره در معرض تهدید خودفریبی بوده است. به همین علت است که باید بیش از هرچیز به قدرت منطق و فلسفیدن انسان سوء ظن داشت و مانع از آن شد که منطق و توجیهات انسانی خود را در قالب و پوشش یک باور و اعتقاد بزرگ و مطلق نشان دهند، و مرزی برای حق و باطل، خوب و بد و سفید و سیاه ترسیم کنند.
در حقیقت تنها روش مقبول و کم خطر روش شناخت و برخورد پراگماتیستی است، و باور به اینکه حقیقت مطلقی وجود ندارد و هیچ ایدئولوژی و مذهبی نمی تواند برای همه زمانها و مکانها ماندگار و تغییر ناپذیر بماند. باور به این حقیقت که همیشه امکان دست یابی به نظرگاه ها و ایده های جدید و حتی بهتر وجود دارد، حقیقتی که ما امروز به آن باور داریم ممکن است فردا توسط حقیقت جدیدتر واپس زده شود همین حکم که ممکن است در آینده به نظریات جدیدتر و کاملتری دست یابیم نباید مانع از آن شود که همین امروز به آنچه که به آن اعتقاد داریم عمل نکنیم، این اعتقاد و باور اگرچه مطلق نیست اما در شرایط و زمان خاص ممکن است بهترین و مقبول ترین باور باشد.

Http://haghaei.blogspot.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست