چرا زنان ایران شاد نیستند؟
نسرین افضلی
•
زن ایرانی هزاران نگهبان دارد. از چندین هزار ماًمور گشت ارشاد و حراست تمام سازمانهای دولتی و غبردولتی و واحدهای گزینش گرفته، تا نگهبانان درهای ورودی. ورزشکاران زن٬ نگهبان دارند و اگر در مواردی نگهبانی برای همراهی آنان وجود نداشته باشد سفر ورزشی آنها به راحتی لغو میشود.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱٣ بهمن ۱٣۹۲ -
۲ فوريه ۲۰۱۴
برخی از عوامل افسردگی و نارضایتی از زندگی٬ در میان بخش عظیمی از زنان در سرتاسر جهان یکسان است٬از جمله فشار کلیشههای جنسیتی برای زیبایی و لاغری زنان٬ تبعیض جنسیتی که به ویژه با بالارفتن سن زنان تشدید میشود٬ خشونتهای جنسی و فقر زنانه.
در ناشادی زنان ایرانی اما عوامل دیگری نیز دخیل است٬ سیاستهای اخلاقی محدودکننده مثل حجاب اجباری٬ محرومیت از فضاهای عمومی (مثل سواحل دریا و زمینهای بازی پارکها) ٬ آزارهای جنسی کلامی و فیزیکی در خیابان که تقریباً هرزنی در ایران آن را تجربه کرده است و موجب ناامنی فضاهای عمومی برای زنان شده و حضور و استفاده آنان از فضاهای عمومی را کاهش میدهد٬ و خشونت خانگی گسترده (۶۵ درصد زنان ایران قربانی خشونت خانگی هستند).
نتایج یک تحقیق ملی که در دولت اصلاحات انجام شد، نشان داد داشتن امکانات تفریح و سرگرمی در کنار اشتغال و تحصیل، سه خواستهی اصلی زنان ایرانی است و البته ازدواج، در اولویت بعدی قرار داشت. تفریح و سرگرمی، مفاهیمی هستند که شاید اگر در میان گزینههای این تحقیق نبود حتا به ذهن خود انتخاب کنندگان این گزینه هم نمیرسید و در میان معیارهای جنسیتی “زنِ خوب” گم میشد. در طول سالهای پس از انقلاب، این اولین بار بود که یک پیمایش ملی، این نیاز خاک خورده و به فراموشی سپرده شدهی زنان را نمایان میکرد.
ممنوعیتهای بیپایان
انقلاب و سالهای جنگ و خون، شادی را از میان مردم برد، و سیاستهای جنسیتی نظام، فشار را بر زنان از این هم بیشتر کرد. تا سالها پس از انقلاب، بنا به دستورات صادره به مدارس و دانشگاهها و مراکز دولتی، رنگ لباس زنان و دختربچهها تیره و لباسهایشان بلند و گشاد و ساده بود، کوچکترین طرح و مدلی پذیرفته نمیشد. در دههی ۶۰ پارچههای سادهی مانتویی به نرخ دولتی در سه رنگ مشکی، سورمهای و قهوهای (وگاه خاکستری) به دانش اموزان داده میشد و مدل مانتو که در واقع مدل “بیمدل” بود به عنوان الگوی پذیرفته شدهی مدرسه به مادران داده میشد تا طبق آن برای دختران خود مانتو یا همان روپوش بدوزند. کفش و جوراب به رنگ روشن و بخصوص سفید برای دختران، حکم حمل مواد مخدر داشت. داشتن نوار کاست ، عکس هندی ، عکس خوانندگان و هنرپیشگان جرم بود. زدن و رقصیدن در کلاس ممنوع بود. هرگونه دستکاری در میزان و حالت موهای صورت، جریمهی سنگین وگاه اخراج چندروزه (تا زمان برگشتن موهای پشت لب و ابرو به حالت اولیه) به دنبال داشت. داشتن دوستِ پسر ممنوع بود. ممنوعههای زنان، چندین برابر مجازهای زندگیشان شده بود وگاه خانوادههای سنتی و مذهبی در برابر این احکام حکومتی کم میآوردند.
باشگاهها و سالنهای ورزشی تا سالها به روی زنان بسته شد و پس از گشایش نیز سهم سرانهی مکانهای ورزشی و تفریحی زنان بسیار ناچیز بود. بودجهی ورزشی زنان تا اواخر دههی ۷۰ ، یکصدم بودجهی ورزش مردان بود. قوانین خانواده، یکسره به ضرر زنان تغییر کرد و ناامنی زنان در خانواده را افزایش داد. ناامنی اجتماعی نیز به موازات نزول اخلاقیات در جامعه (در اثر فقر و دیکتاتوری حاکم بر سیاست و جامعه) افزایش یافت.
اما همه اینها کافی نبود. سازوکار عظیمی به راه افتاد تا شادی ملی و به ویژه شادی زنان را کاملاً تحت سیطرهی خود درآورد و حتی الامکان خاموش کند یا به پستوها بفرستد.
خط مشی سرکوبِ تمام نمودهای شادی و تفریح زنان، به سرعت در تمام سیاستهای عمومی کشور ارایه شد. پس از انقلاب تا سالها ورزش و بازی زنان و دختران در اماکن عمومی ممنوع بود و سپس ورزش صبحگاهی زنان در ساعاتی خاص و مکانهایی خاص و با حضور سرپرستی از طرف شهرداری یا دیگر ارگانهای دولتی امکانپذیر شد.
ممنوعیت حضور زنان در استادیومها را -که دلایل آن برای بسیاری مبهم و غامض است- در همین چارچوب میتوان تحلیل کرد. مدافعان حضور زنان در استادیومها از این حرف میزنند که مگر زنان و مردان در خیابان و محل کار یا مکانهایی مانند سینما یا مراسم عزاداری عاشورا و حج ، با هم و در کنار هم نیستند؟ پس چرا نمیتوانند در یک استادبوم در کنار یکدیگر یا حتا در سکوهای جداگانه بنشیند؟ و استدلال میکنند که حضور زنان در استادیومها میتواند فضای آن را سالمتر و اخلاقیتر کند. اما علت ممنوعیت حضور زنان در استادیومها نه نگرانی از رعایت نشدنشان و شنیدن حرفهای رکیک است (که سالهاست به شنیدن فحشها و متلکهای جنسی در خیابان عادت کردهاند) و نه دغدغه اختلاط با مردان (که به راحتی امکان جداسازی وجود دارد) و نه نبود امکانات بهداشتی مناسب؛ مشکل تنها یک چیز است: تابوی “شادی زنان در فضای عمومی”.
در عزاداری و تماشای فیلم در سینما، شرکت کنندگان زن، خاموش و نظاره گرند ولی در استادیوم، زنان مشارکت فعال دارند؛ جیغ و فریاد میکشند، خوشحالی یا خشم خود را اعلام میکنند، هیجانزده میشوند، با کف و سوت تیم خود را تشویق میکنند، اگر تیمشان گلی بزند و بازی را ببرد برمیخیزند و به رقص میآیند و این چیزی است که نباید باشد یا نباید دیده شود. این مساًله وقتی واضحتر میشود که میبینیم حضور زنان و مردان در کنار یکدیگر در سالن سینما آزاد است ولی هنگام پخش زندهی بازی فوتبال، زنان از ورود به سینما منع میشوند. یا زمانی که حتا مسابقهی فوتبالی درکار نیست بلکه جشنی ملی به مناسبت پیروزی تیم ملی و راهیابی به مسابقات جام جهانی در استادیوم آزادی برقرار است، باز اطلاعیهای صادر میشود که صراحتاً اعلام میکند حضور زنان در استادیوم ممنوع است و جشن، متعلق به مردان است [۱].
زن ایرانی هزاران نگهبان دارد. از چندین هزار ماًمور گشت ارشاد و حراست تمام سازمانهای دولتی و غبردولتی و واحدهای گزینش گرفته، تا نگهبانان درهای ورودی. ورزشکاران زن٬ نگهبان دارند و اگر در مواردی نگهبانی برای همراهی آنان وجود نداشته باشد سفر ورزشی آنها به راحتی لغو میشود. بخشی از این وظیفهی نگهبانی نیز به مردان خانواده سپرده شده است؛ اجازه و موافقت شوهر برای دریافت وام٬ خرید مسکن٬ خروج از کشور٬ اشتغال و طلاق، الزامی است.
همهی این فاکتورها، شادی و رضایت زنان از زندگی را کاهش میدهند. اما راهکارهای فردی زنان برای افزایش شادی و رضایت خود در موارد گوناگونی نمود پیدا کردهاند: زندگی مجردی٬ بچه دار نشدن٬ گرایش به تحصیل٬ مهاجرت و روی آوردن به مد و آرایش و کلاسهای مختلف رقص و ورزش که کمی به آنان فضای تنفس و آزادی میدهد. گرچه تا در برروی همین پاشنه میچرخد این راهکارها در همان سطح فردی باقی میمانند و در جهت شادیهای دسته جمعی و در فضاهای عمومی راه به جایی نمیبرد.
منبع: مجله تابلو
|