انتقاد از سردبیر اندیشه پویا و «فدائیان جهل» در سایت جرس
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۵ بهمن ۱٣۹۲ -
۴ فوريه ۲۰۱۴
اخبار روز: انتقاد به نویسنده ی مقاله ی «فداییان جهل» به نیروهای چپ محدود نمانده است. مقاله ی زیر در سایت جرس منتشر شده است:
سخنی تلخ با روزنامه نگاران نیمه حرفه ای!
پیرمرد
نیمی از حقیقت اغلب دروغی بزرگ است. ( بنجامین فرانکلین )
حقیقت همان دروغی است که بارها و بارها تکرار شده است ( آدولف هیتلر)
آنچه مجتهدشبستری در یادداشت کوتاه و سرگشادهاش خطاب به مسئولان مهرنامه و دست اندرکاران آن نوشته است، علنی شدن اعتراضی است که مدت هاست در نزد اهالی فرهنگ زمزمه می شود و لابد کمابیش به گوش محمد قوچانی و تیم مطبوعاتیاش هم رسیده است.
و چندی پیش از این، همین نزدیکی ها، یادداشت عجیب رضا خجسته رحیمی به نام «فدائیان جهل» ، در نشریه اندیشه پویا که سردبیری آن را خودش به عهده دارد، با اعتراضهای شدیدی از سوی اهالی فرهنگ و فعالان سیاسی چپ روبرو شد و در راس آنهافرج سرکوهی در یادداشت دنباله داری با عنوان «وقتی دروغ تاریخ استفراغ می کند! »، با بیرحمی هر چه تمامتر، دست اندرکاران اندیشه پویا و مهرنامه را به شدت نواخت و با مجموعهای از شواهد، نه تنها فقرتاریخی نوشته ی رضا خجسته رحیمی را نشانه رفت بلکه این گروه از روزنامه نگاران نسبتا جوان را با عنوانی خطاب کرد که خلاصی از قید آن کار دشواری به نظر می رسد : « فرهنگی کاران امنیتی».
آگاهان؛ اهل خبر، اهل مطالعه، و کم و بیش همه خوانندگان، می دانند که اندیشه پویا و مهرنامه، محصول جدایی خجسته رحیمی از تیم قوچانی اند و برخلاف مهرنامه که شمشیرش را علیه اهالی منسوب به روشنفکر دینی بیرحمانه کشیده است، خجسته رحیمی هنوز دلی در گرو انها دارد و هر از گاهی به نشر آثار این نحله می کوشد، هر چند در سال گذشته با ترجمه ناقص یک نوشته علیه مرحوم بازرگان، دل فرزند او را نیز به درد اورد و ...
بماند. بهانه ی این نوشته دفاع از هیچکدام از طرفین ماجرا نیست.برعکس! در سالگرد به ثمر نشستن جنبش انقلابی ۵۷، و در حالی که نسل چهارم پس از این انقلاب می رود که الفبای زبانش را بیاموزد، نگارنده با یاداوری سابقه ی زمین یکطرفهای که نحله ی روشنفکری دینی در آن بالید، می خواهد به طرفین ماجرا تک بیتی را یاداوری کند که از قضا تصویرگر «چهار نسل متوالی قاتل / مقتول» است:
ای کشته! که را کشتی، تا کشته شوی زار
تا باز که او را بکشد آنکه ترا کشت !
اندکی تامل و توقف در این بیت، نشان می دهد که شاعر، با هنرمندی، راوی سرگذشتِ ۴ نسل است. نسلی که مخاطب اوست. نسلی که توسط مخاطب او کشته شده است؛ نسلی که قاتلِ مخاطب اوست و سرانجام نسل بعدی که بناست قاتلِ مخاطبش را به سزای خود برساند...و به استقرا می شود فهمید که این سلسله را سرِ باز ایستادن نیست، مادامی که هنر کشتن است. و در اینجا باید به تقی رحمانی آفرین گفت که این درد را، او نیز خوب شناخته است و همین روزها نسبت به آن هشدار داده است، بخواندیش در اینجا«پارادایم کشی یا سرمشق کشی»...
روی جلد اولین شماره مهرنامه، بیانگر همه چیز است، با عکسی تمام قد از فرزندانِ شریعتی و سروش! تفسیر زیادی نمی خواهد! یکبار دیگر همان تک بیت مشهور را بخوانیم و اگر لازم شد مقاله ی تقی رحمانی را و اگر شبههای بود نوشته ی کوتاه مجتهد شبستری را و بعد بی ذره بین دنبال قاتلین و مقتولین بگردیم! تا یادم نرفته است بگویم که یکی از صاحبان همین عکس که مدتها همکار مهرنامه بود، او هم خیلی وقت است کشته ی و صاحب خون این ماجراست و غافل از انکه از قدیم و ندیم گفته اند چیزی که عوض داره گله نداره ...
بگذریم. مهرنامه مجله ی سنگین وزنی است. صفحات زیادی دارد. تا حالا ۳۳ شماره ان منتشر شده است و به جرات می خواهم نویسندگان و دست اندرکاران جوانش را بگویم که اگر ۳۳ شماره دیگر منتشر کند بعید است بتواند برچسب " فرهنگی کاران امنیتی" از خود بزداید. کار سختی است، شاید هم ناممکن .راست گفته اند دود از کنده بلند می شود. کار خودش را کرد صاحب آدینه !
کاش بچههای مهرنامه عبرت بگیرند. اندیشه پویا هم کم و بیش! اما از که؟ به نظرم بهتر از همه، بابک زنجانی ائینه عبرت آنهاست! البته او بسیجی اقتصادی بود و نه فرهنگی و البته فرق این دو این است که اولی بیشتر متمتع می شود و دومی کمتر؛ اولی زودتر از یاد می رود و دومی دیرتر؛ اولی به انچه می کند بیشتر اگاه است و دومی کمتر و البته! البته!البته! هر دو در یک خانواده جای می گیرند! هر دو امنیتی نیستند اما از رانت امنیتی ها برخودار می شوند؛ هر دو در فضای سرشار از رانت و سانسور و تقلب می توانند مشهور شوند و کار کنند و به جایی برسند. هر دو چشم را بر نیمی از حقیقت و نیمی از انسان ها می بندند تا نامی و نانی برسند؛ و هردو از حرفه شان، نیمی را اموخته و نیمی را زمین گذاشته اند، نیمه حرفه ای اند هر دو! ... باز هم بگویم؟ یا کافی است !... راستی «بخــارا» امروز دادگاهی شد! از روزنامه نگاران اصیل و قدیمی و حرفهای حرفهای حرفهای چه خبر؟!
|