سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

"اشک ققنوس"مجموعه دوازده داستان کوتاه، نوشته ی محمود صفریان منتشر شد


امیر هوشنگ برزگر


• موقعیت خاص ممیزی در ایران بهره وری از نوشته ها را یکطرفه کرده است. آثار نویسندگان درون کشور به خارج می رسد ولی حتا پست سفارشی هم کتابی از این سوی جهان را به مقصدی در ایران نمی رساند. چه می شود کرد، فعلن در بر این پاشنه می چرخد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱٨ بهمن ۱٣۹۲ -  ۷ فوريه ۲۰۱۴


 
 کتاب اشک ققنوس که مجموعه دوازده داستان کوتاه است بالاخره منتشر شد .
چندتائی از داستان های این کتاب، در حقیقت خیلی هم کوتاه نیستند. داستان هائی چون:
" زیبای تر کمن " ، " همسفرم اسدالله " و...
در حالیکه داستان کوتاهتر از متعارف هم دارد چون:
" طرح یک حسرت "، " خانه تسخیر شده " و " در ایستگاه اتوبوس "...
که چقدر هم با بیداد سرمای امسال در این این سوی دنیا همخوانی دارد.

"... از کلاس که آمدم بیرون. " کلاس زبانی که همه ایرانی بودیم "   سوز سرمای اواخر دسامبر، لوله شد توی تنم و تا ایستگاه اتوبوس که چهل، پنجاه متر بیشتر نبود، چیزی نمانده بود که یخ بزنم. داشت نفسم بند می آمد. سرما از درون تسخیرم کرده بود، احساس می کردم رگهایم دارند می بندند
چشمانم پر از اشک بود و سرم به شدت درد گرفته بود. "

کتاب حدود 120 صفحه است و طرح روجلد زیبایش خواننده را خوش می آید.
محمود صفریان ترتیبی داده است که همه ی کتاب هایش در یک روال شکل و شمایل باشد تا همچون سبک و سیاق روایت کردن داستان هایش خاص خودش باشد.

موقعیت خاص ممیزی در ایران بهره وری از نوشته ها را یکطرفه کرده است. آثار نویسندگان درون کشور به خارج می رسد ولی حتا پست سفارشی هم کتابی از این سوی جهان را به مقصدی در ایران نمی رساند.
چه می شود کرد، فعلن در بر این پاشنه می چرخد.
در حقیقت با داستان های محمود صفریان بطور اعم و با داستان های این کتاب بطور اخص با بسیاری از زوایای زندگی ها ی مختلف مردم کشورمان همراه می شویم و با بیشتر آن ها هم نوائی می یابیم ...یا درد و مشکل و گذران زندگی های خودمان است یا ناظر بوده و شنیده ایم. چه آنجا که آدم های داستانش در سفرند و رویداد های ناشی از آن:

" تنگ غروب سوار قطار شدم. شب از تهران می رفت و صبح به اهواز می‌رسید
تمام شب کوه های لرستان را که وسیله تونل های طولانی متعدد " معروف به تونل های شاهی " د ریده شده اند غرش کنان و آهنگین می پیمود
هنوز پرواز های هوائی در این مسیر رونق نگرفته بود. به ماموریت میرفتم. قطار از جمعیت مملّو بود. من و سه مسافر دیگر در یکی از کوپه های درجه یک همسفر بودیم. " ...از داستان همسفرم اسدالله

و چه مکانی که برای زندگی بر می گزینند:
"... اوایل شهریور ماه بود. داشت ماه خرما پزان شروع می شد. بار درختان خرما با رنگ های قهوه ای و زرد همچون خوشه های بزرگ گل بر بالای نخل های افراشته قد، نخلستان باغ ما را غرق زندگی و هیجان حیات کرده بود..."
                                                         در داستان اشک ققنوس آمده است

با خواندن بریده هائی که تحت عنوان داستان:
" گام هائی در کوچه های خاطره "
آمده در حقیقت نمی دانم که از که؟ و از چه؟ می گوید:

"... نمی دانم چه می خواهند. چرا چنین سر گشته اند. چرا این همه پیله می کنند. هیچ دکانداری چنین نمی کند.
آرامش را از درخت زندگی همه مان چیده اند. نمی توانم هرجا که می خواهم بروم. کاش سایه ام بود، اما نیست. کس دیگری است آنکه دارد دائم دنبالم می آید. همه جا همراهم است. نفس هایم را می شمارد. احساس می کنم در قفسم و کسی دسته آن را مثل چمدان در دست دارد و هر جا دلش می خواهد با خودش حمل ام می کند..."

"... بجائی بند نبودم از جائی هم خبر نداشتم و برنامه و دستوری را هم پنهان نکرده بودم . به این شهر که آمدم با کسی یا جائی ارتباط نداشتم. خبر و اطلاع داشتم ولی دست دوم بود. وهمین سکوت و بی خبری سبب شده بود که گمراهشان کند و برایشان مهم بشوم.
گمان می کنم در همان شب اول که گفتم :
" من حرفی برای گفتن ندارم "
و راست گفته بودم، آنها را خیالاتی کرده بود که، نکند، اینی که می گویم نباشم و گنجینه ی اسراری را پنهان دارم."

کتاب اشک ققنوس نیز چون کتاب های قبلی ایشان داستان هایش در گستره کشور مان رخ می دهد. و این می رساند که نویسنده با چهار گوشه کشورش آشنائی دارد و با مردم در حشر و نشر بوده است

" اتوبوس حرکت نکرده، صلوات های پشت سر هم آرامش مسافر ها را که از گرما داشتند هلاک می شدند بر هم زده بود.
داشتیم می رفتیم " گنبد کاووس ". یک هفته بود که همه در خانه ما در " ونک " جمع شده بودیم...
خاله و عمه و عمو ها و همسرانشان از گوشه و کنار مملکت به تهران آمده بودند
همه از جمع شدنشان راضی و خوشحال بودند، و بخصوص شب ها که دور هم می نشستند و دفتر خاطراتشان را باز می کردند، دود حسرت را به وضوح می دیدی که از سینه های مالا مال تنوره می کشد، و تا مدتی پس از نیمه شب ادامه می یابد...".

کتاب نثری روان و پر کشش دارد، و خواننده را مجذوب می کند. و بسیاری از داستان های آن نمونه های برگزیده ای از داستان های کوتاه فارسی هستند.

کتاب را می توان از " آمازون "خرید
www.amazon.com



اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست