بزرگ راه آمیزش اجتماعی در ایران
اکبر کرمی
•
اسلام حقیقت، می تواند چهره ی دیگری از "اسلام هم چون قانون"(۲) هم باشد و چنین اسلامی، با هر تعبیری، چون در نهایت و در جایی جهان جدید و مناسبات آن را به چالش می کشد، نا گزیر به فراروایتی پیشینی و بدخیم از "حق" پناه خواهد برد که در سایه ی آن بتواند جهان و جهانیان را به دو اردوگاه حق و باطل تقسیم کند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱۹ بهمن ۱٣۹۲ -
٨ فوريه ۲۰۱۴
پیوستار جریان ها گوناگون اسلامی در ایران معاصر، تا آن جا که ردپای آن ها در گفتمان های اسلامی و ایرانی دیده می شود و پایه و مایه ی اسلام ایرانی را بالا آورده اند، کم و بیش خوانشی از "اسلام حقیقت" اند. اسلام حفیقت در صورت بندی عبدالکریم سروش در برابر اسلام هویت قرار می گیرد. اسلام حقیقت هر چه که هست و هر چه که باشد، در جایی ناگزیر به انگاره ی "اسلام ذاتی" پیوند می خورد و نسبتی با پندار "اسلام ناب محمدی" می جوید. اسلام حقیقت در سویه ی راست خود به سنت گرایی و بنیادگرایی اسلامی می رسد که اسلام را و حقایق آن را در برابر جهان جدید و دستاوردهای آن می گذارد؛ و در سویه چپ به نواندیشان مسلمانی که با اما و اگرهای فراون، جهان جدید و دستاوردها آن را در کنار و گاهی حتا در ذیل حقایق اسلامی می گذارند. در این صورت بندی ها اهمیت ندارد نواندیشان مسلمان به یافته های خود چه گونه نگاه می کننند، و چه نسبتی این یافته ها با اسلام های تاریخی دارد؛ تا آن جا که این جریان ها هنوز (حتا اگر در یک مورد) به "اسلام هم چون قانون" باور داشته باشند، هنوز اسلام گرا هستند و در پیوستار اسلام حقیقت، در جایی به مقابله با جهان جدید (و حق داوری آدمی) برمی خیزند و کم و بیش تلاش خواهند کرد فاصله ی خود را با جهان جدید و دستاوردهای آن (و از همه مهمتر ارج شناسی جدید(1)) حفظ کنند.
اسلام حقیقت، می تواند چهره ی دیگری از "اسلام هم چون قانون"(2) هم باشد و چنین اسلامی، با هر تعبیری، چون در نهایت و در جایی جهان جدید و مناسبات آن را به چالش می کشد، نا گزیر به فراروایتی پیشینی و بدخیم از "حق" پناه خواهد برد که در سایه ی آن بتواند جهان و جهانیان را به دو اردوگاه حق و باطل تقسیم کند. جهان جدید هر چه که هست با چنین توصیفات و تجویزهایی نمی سازد و نمی تواند به آن ها تن دهد. در نتیجه اسلام حقیقت، به ویژه وقتی آلوده به زهرآب "دین هم چون قانون" باشد، آمیزش اجتماعی ناتمامی را تجربه و توصیه می کند که نمی تواند به اجتماع پریشان ایرانیان پایداری و آرامش بخشد.(3)
نواندیشان مسلمان جدید یا از اسلام حقیقت عبور کرده اند (چه، حقیقت و واقعیت همیشه برساخته ای اجتماعی و تاریخی و در نتیجه متکثر و "در شدن" است) یا دست کم آن را محاط به استانداردهای حقوق بشری و دمکراتیک می خوانند. از اسلام حقیقت، چنان چه محدود و محاط اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و استانداردهای دمکراتیک باشد، نمی توان به انحصارگرایی در پهنه ی دین ها (جست وجوی حقیقت)، مذاهب (جست و جوی حقیقت دین) و خوانش های مذهبی (جست و جوی حقیقت مذهب) رسید؛ در نتیجه، به نظر می رسد از کثرت گرایی دینی، مذهبی و فرهنگی هیچ راهی به اسلام حقیقت نمی رسد؛ چه، حقیقت (اگر هم چنان در جهان جدید معنایی داشته باشد) امری پسینی، توافقی، موقتی و در حال شدن است.
ناگزیر همه باید از "دین حقیقت" عبور کنیم؛ و هر چه زودتر به تر.
(اسلام حقیقت در محدودترین و معصومانه ترین معنای خود نوعی خطای شناخت شناختی است؛ چه، انسان در ناتمامیده گی خود نمی تواند هیچ نسبتی با حقیقت - که تمام انگاریده شده است - داشته باشد. انسان حتا در گفت و گوی مستقیم با خداوند - چنان چه چنین پنداری ممکن باشد - نیز نمی تواند بر این سرشت و سرنوشت ناتمام خود چیره شود؛ گفت و گو و مفاهمه همیشه امری ناتمام و بی پایان است.)
نواندیشان مسلمان جدید از گفتمان دینی و اسلامی در ایران با تردستی و فرزانه گی پلی ساخته اند که می تواند انبوهی از اسلام پناهان مدرن و صاحب اندیشه را به جهان جدید و مناسبات تازه بکوچاند. با این همه، ناگفته نباید گذاشت که همه ی ایرانیان مخاطب این پیام ها و خریدار این کالاهای فرهنگی نیستند؛ و نیز آرمان "ایران برای همه ی ایرانیان" در گرو عبور مسلمانان ایران از دین هم چون قانون (و حتا "اسلام حقیقت" )هم هست. انگاره ی اسلام حقیقت، حتا در خوانش انسانی پاره ای از نواندیشان مسلمان جدید، هنوز این آسیب و خطر بلقوه را با خود حمل می کند که بتواند در جایی به وسوسه ی پاک دینی و سخت کیشی و پدرسالاری دامن بزند (دست کم در جایی دور از چشم جامعه ی مدنی) و آمیزش اجتماعی مسالمت آمیز ایرانیان را ناپایدار کند.
نواندیشی اسلامی جدید هرچند نجیبانه ترین و انسانی ترین گزارش، خوانش و ورژن اسلام تاریخی است، یا می تواند باشد؛ با این همه، اگر هنوز و هم چنان در بند "اسلام حقیقت" باشد، فرزند زمانه ی خود نیست و از شوربختی در زمانه ای می زید که زمانه ی او نیست.
نواندیشی اسلامی بخشی از اسلام سکولار است و می تواند در شدن و پروردن این اسلام در بستر عرف رنگارنگ زمانه نقشی سترگ و اساسی ایفا کند.
روسوبات ذات انگاری، مطلق انگاری، وحدت انگاری و البته پدرسالاری عمیقی که در جان و جهان ما ریشه دارد - و خدایی را که مرده است نماینده گی می کند - اگر بگذارد اسلام سکولار (در پهنه ی عرف ایرانیان) و نواندیشی اسلامی جدید (در پهنه ی نخبه گان مسلمان) هم وندی آشکاری دارند و می توانند در هم دستی با هم، راه ایران را به جهان جدید و بزرگ راه آمیزش اجتماعی مسالمت آمیز بگشایند.
در برابر اسلام گرایی و مهاجم ترین شکل و خوانش آن، یعنی اسلام سیاسی ای که در تاریخ معاصر، با دار و درفش راه خود را به جهان جدید و ایران گشوده است و تنها به کمک سرکوب، سانسور و سکوت مسلمانان ترس خورده ی دیگر دوام یافته است، اسلام ستیزی - هم چون واکنشی به این حجم انبوه سکوت، سرکوب و سانسور- برخواسته است. اسلام ستیزان در دل اسلام سکولار و در مخالفت و تضاد با اسلام گرایان شکل گرفته اند و اسلام و مسلمانان را ریشه ی همه ی مشکلات و شوربختی های خود و ایران می دانند. از این جریان های مهاجم، که روی دیگر اسلام حقیقت اند می توان با سرنام اسلام ستیزی یاد کرد.
دین دارن عادت کرده اند با شور و شوق از رویش ها و ایمان داران جدید بگویند و از کنار انبوه "ریزش"ها به سکوت بگذرند، اما درست تر آن است که این اسلام ستیزان را هم باید بخشی از اسلام تاریخی و نیز اسلام سکولار به حساب آورد؛ چه اسلام سکولار اگر پای بند صورت بندی پسامدرن خود باشد هم باید از این هم سان سازی ها بگذرد و هم می تواند این عناصر ضد و نقیض را کنار یکدیگر بنشاند. (دست کم اسلام ستیزان با وجود هزینه های سنگین ارتداد در ایران به راه خود مومن تر اند تا بسیاری از اسلام گراها که در جهت باد سیاست ایستاده اند.)
اسلام سکولار(4) سرنام تاریخی مجموعه ی بزرگی از ایرانیان رنگارنگ مسلمان در 200 سال گذشته است که هویت خود را دست کم در جایی خودآگاه یا ناخودآگاه به نوعی با اسلام و مدرنیته (سکولاریته) تعریف و درک می کنند. این مسلمانان سکولار در هم سایه گی خود در داخل و خارح ایران، دین داران فراوان دیگر و خداناباوران بسیاری را دارند که باید یک بار برای همیشه تکلیف خود را با خود و آن ها روش کنند. صلح یا جنگ!
اسلام گرایان و اسلام ستیران در برابر این چالش سترگ کم و بیش درک و برنامه ی مشترکی دارند؛ آن ها مسلمانان ایران را در انتخاب ناگزیر و ناگریز مسلمانی و نامسلمانی قرار می دهند. اسلام گرایان و اسلام ستیزان اسلام و جهان جدید و مناسبات آن را به گونه ای روی میز ریحته اند که مسلمانان ناگزیرند یا اسلام را انتخاب کنند یا جهان جدید را!
اسلام گرایان به شوندهای تاریخی و متنی بسیاری مسلح اند که می تواند مسلمانان را تشویق و حتا وادار به انتخاب "اسلام " کند؛ اسلامی که هر چه هست به بزرگ راه آمیزش اجتماعی مسالمت آمیز مسلمانان با خود و همسایه گان نمی رسد. روی دیگر این جریان ها، اسلام ستیزان هستند که دست کم در خوانش اسلام با آن ها هم راه و هم سو هستند و بر این باورند که مسلمانان نمی توانند هم مسلمان باشند و هم بخواهند و بتوانند به جهان جدید و مناسبات تازه بپیوندند. اسلام گراها و اسلام ستیزان درک مشترکی از بغرنج انحطاط در ایران دارند و تنها درک پیشینی گوناگون آن ها از اسلام و جهان جدید است که آنان را به نتایج و تجویزهای گوناگونی می کشاند. هر دو جریان هنوز گرفتار نوعی نخبه سالاری اند و از حق داوری همه گانی و ارج شناسی جدید بیگانه اند.
اسلام های هویت و سکولار هرچند در قیل و قال اسلام های حقیقت و منادیان پر شر و شور آن ها گم شده اند و هرزگاهی (در سرکرده گی این گفتمان ها) حتا تا دعوی حقیقتی دیگر پیش می روند، اما بیشتر از هر چیز به معیشت، مصلحت و ضرورت زیست بوم خود چشم دوخته اند. اسلام هویت با وجود حضور خیره کننده اش در ایران معاصر و در کف هرم اجتماعی، در سیطره ی ذات اندیشی، وحدت گرایی، مطلق انگاری و نخبه سالاری (که روی دیگر پدرسالاری است) صدای مناسبی - دست کم - در گفت و گوهای روشنفکرانه ندارد و به گونه ای موثر نماینده گی نمی شود. اسلام هویت هنوز نتوانسته است خود را از شر دوال پای دیگری بزرگی که بر جان و جهان ما فرمان می راند رها کند.
با این همه اسلام سکولار و مسلمانان ایران می توانند و باید راه تازه ای به این بغرنج تاریخی بگشایند و پاسخ متفاوتی بجویند.
بغرنج و پرسش این است؛ چه گونه مسلمانان ایران می توانند هم هویت اسلامی خود را حفظ کنند (مسلمان بمانند) و هم به جهان جدید بپیوندند؟
و پاسخ بسیار ساده است؛ باید صلح را انتخاب کرد؛ باید به بزرگ راه آمیزش اجتماعی مسالمت آمیزی که در جهان جدید کشیده می شود پیوست؛ و باید در راهی که ایرانیان را به جهان جدید می برد، از هر مانعی گذشت؛ هر مانعی باید صاف و ساده شود و از سر راه کنار رود؛ و این درست همان کاری است که ایرانیان مسلمان کم و بیش در این 200 سال اخیر به جد و جهد مشغول آن اند؛ فردگرایی، سکولاریدن، ایرانیدن. (استقرار دمکراسی و نهادینه شدن حقوق بشر)
همه ی ما لازم است یک بار، رک و پوست کننده از خود بپرسیم چرا ما در بهمن 57 هلوی قدرت را پوست کننده و آماده دو دستی به روحانیت بخشیدیم؟ چرا آنان به آسانی و با آسوده گی آن را به روح الله خمینی سپردند؟ و چه شد که ما ناباورانه از استبدادی به استبدادی دیگر غلتیدیم؟
(اگر داوری بر منازعات سیاسی حق و مسوولیت ماست، چرا داوری بر منازعات دینی باید درعهده ی برادران بزرگ تر باشد؟ از این تسلیم تا آن سرسپرده گی چند گام فاصله هست؟)
(چرا ما خودمان (و در نتیجه مردم) را دست کم می گیریم؟ از این احساس حقارت جمعی تا آن آغوش باز پدر ازلی، چند فاجعه ی دیگر مانده است؟)
پاسخ دست کم در پهنه ی نظر بسیار ساده است؛ زیرا "ما" هنوز "من" نشده ایم(5) و نمی دانیم وقتی "من" شدیم، چه گونه می توانیم دوباره "ما" شویم؛ این آسیب را توسعه نایافته گی هم می گویند.
پانویس ها
ارج شناسی جدید را در مقاله ای با همین سرنام کاویده ام. www.akhbar-rooz.com
صورت بندی "دین هم چون قانون"، "دین هم چون دانش" و "دین هم چون بینش" را پیشتر در برخی از نوشته های خود از جمله در "دین در کمند عقلانیت" آورده ام. news.gooya.com
دوگانه ی اسلام حقیقت و اسلام هویت هم شیعیان و هم اهل تسنن را در ایران در بر می گیرد؛ هر چند سنی ها به جهت تبعیض های چندگانه به ظاهر دمکرات تر و برابری خواه تر اند، اما گرایشات اسلام حقیقت در آن ها پرزورتر است.
"اسلام سکولار" را در مقاله ای با همین سرنام کاویده ام. www.akhbar-rooz.com
"در پیشگاه با عظمت انسان" به این انگاره پرداخته ام. www.akhbar-rooz.com
|