سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

نکاتی در باره
"بیانیه ای در تبیین سوسیالیسم معاصر"


صفار ساعد


• سوسیالیسم یک پدیده یک بار مصرف نیست. فورمولبندی خاصی هم ندارد. روش عمل است. بنابراین از آنجاییکه با تفکرات انسان های فراوانی در ارتباط است, در عین بیان یک مسئله واحد, روش های مختلفی برای پیاده کردنش ظهور می یابند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۴ مهر ۱٣٨۵ -  ۲۶ سپتامبر ۲۰۰۶


برای تغییر جهان به کلی بافی نیازی نیست.   کلی بافی نه فقط دردی را درمان نمیکند, بلکه آغازگر سرگیجیه گی, بدبینی, سرخوردگی و دست از مبارزه فعال برداشتن برای تغییر انسان و جامعه است.  
در بیانیه منتشره توسط مرتضی افشاری, امیرپیام, یدالله خسروشاهی , بهمن شفیق و عباس فرد به تاریخ ۲۲ شهریور ۱٣٨۵ , بدبینی خاصی نسبت به خودکار بودن جنبش ها و حرکات مزدبگیران جامعه به چشم میخورد.   فضای جامعه گاها در این بیانیه بسیار تیره و تار نشان داده میشود.   این بیانیه با تکرار اوراد سوسیالیستی قصد دارد   بقبولاند که باید عده ای مبارزه سوسیالیستی کنند و عده ای دیگر هم مبارزات روزمره زحمتکشان را سازمان دهند. مبارزات روزمره مزدبگیران در این نوشته آرام آرام به دست فراموشی سپرده میشود.  
زمانیکه دیوار برلین فرو ریخت و کشورهای "سوسیالیستی" از بین رفتند و جا برای فلاسفه سرمایه داری, که از پایان تاریخ خبر میدادند باز شد, خوش بینی های ظاهری قبلی جایش را به بدبینی در جنبش مزدبگیران داد. دستگاه های تبلیغاتی و قوی قطب سرمایه هر لحظه زمین خوردن های مداوم کشورهای اروپای شرقی را به رخ مبارزین مزدبگیر میکشاندند و آنها را در تحت فشارهای تبلیغاتی – اجتماعی خورد میکردند. هشت کشورصنعتی جهان , چه در درون خود و چه در جهان سوم (آمریکای لاتین, آسیا, آفریقا) به کمک فشار بانک جهانی, صندوق بین المللی پول و بازار تجارت جهانی, هر گونه مقاومت را در هم کوبیدند و در این راستا به   موفقیت هایی هم نایل شدند.   سعی این کشورهای صنعتی آن بود که با هرچه بیشتر مقروض تر و فقیر تر کردن کشورهای جهان سوم, خود به ثروت اندوزی های کلان دست یابند.   این سیاست, مزدبگیران کشورهای صنعتی را نیز فقیرتر نموده و حمله به رفاه عمومی, بهداشت همگانی, امکانات تحصیلی, افزایش دستمزد بر پایه تورم و تشکلات مستقل آنها را سازماندهی کرده و انحصار ثروت را در دست قشر بسیار نازکی از سرمایه داران قرار داد. سرمایه داری جهانی شده بازار آزاد ادعا میکرد که قصد دارد تضادهای کار و سرمایه را کاهش دهد. همزمان با این ادعا, اقثصاددانان سرمایه داری از تئوری "سرمایه داری با چهره انسانی" داد سخن دادند. اما در شوره زار سرمایه داری جهانی و درپس سیاهی های منتج از آن, کشورهایی بوجود آمدند که   در صدد دادن چند وعده غذای گرم به اکثریت فقیر شده توسط سرمایه دارها, برآمدند.   از آن جمله میتوان از ونزوئلا, بولیوی, کوبا نام برد. آنها سعی کردند که بهداشت مجانی را در اختیار فقرا قرار بدهند, تحصیل رایگان را در جامعه رونق دهند و به ساخت مسکن برای بی خانمان ها بپردازند. در همین راستا مراکز تولیدی ای را که به بیکاری سازی های عظیم دست میزدند را در تحت کنترل کارکنان همان مراکز در آوردند. در مجموع این گونه فعالیت ها باعث میگردد که دره فقر و ثروت هرچه تنگ تر شود.   ناگفته نماند که این دست از خدمات اجتماعی توسط خود آگاهی خود مردم فقیر پایه ریزی و اجراء شده و مورد دفاع آنان قرار گرفته است. این چنین بود که مردم فقیر ونزوئلا کودتایی را که توسط   عمال بازار آزاد چهانی و صندوق بین المللی پول برعلیه هوگو چاوز, رئیس جمهور ونزوئلا, سازماندهی شده بود را خنثی نمودند و بوضوح نشان دادند که در دنیای فعلی و با داده های فعلی, یک نیروی متحد از تمامی افکار و با تمامی علائق و سلیقه های مختلف برای یک زندگی بهتر, بیشتر میتواند تأثیر گذار باشد و فورمول های هزار بار تکرار شده زمان جنگ سرد, که حزب را همان دولت می پنداشت, به کناری نهاده شد. همچنین نشان داد که نیروی واقعی که از پائین جامعه سر منشاء گرفته و از کوچه های خاک شروع شده است, میتواند به عرش سرمایه هجوم برد. این دستاورد که اکنون به نام سوسیالیسم قرن بیست و یک مشهور شده   است,   نتایج ملموس و عینی ای برای بهبورد زندگی اقشار فقیر جامعه با خود همراه داشته است. در حقیقت سوسیالیسم قرن بیست و یک میخواهد که راهیابی بر علیه فقر را سازمان دهد. بنا براین سوسیالیسم قرن بیست و یک یعنی چبهه متحد علیه فقر. هرچقدر این جبهه قوی تر شود, جبهه موافق فقر, یعنی سرمایه ضعیف تر شده و راه برای یک تغییر و جابجایی عظیم در جامعه فراهم تر خواهد شد.   آری در شوره زارهای سرمایه جهانی, چنین گل هایی در حال شکوفا شدن هستند.   این واقعیت ها را باید دید و به کلی گویی در مورد سوسیالیسم خاتمه داد. غرق شدن در رمانتیسم انقلابی, بدون اینکه نتیجه ملموسی در زندگی فقرا, مزدبگیران و زحمتکشان جامعه فراهم آورد, آنان را از مبارزه برای یک زندگی بهتر, بطور لحظه ای و دوره ای دور میکند و اجازه میدهد که بجای تفکرات عدالت طلبانه سوسیالیستی, تفکرات به ظاهر عدالت جویانه مذهبی جایگزین گردد. دقیقا این مسئله در حال حاضر در خاور میانه شاهد هستیم.
بیانه مورد ذکر نمیتواند این مسئله اساسی را دریابد که تضاد کار و سرمایه که اکنون در شوره زار کشورهای سرمایه داری به نفع سرمایه عمل میکند, در بطن خود خصلتا مبارزه گر است و ارادی نیست.   این خصلت   تحت تأثیر این سرمایه دار و آن رهبر کارگری و مزدبگیری, قرار ندارد و با "انسانی" شدن سرمایه دار و یا غیرکارگری و یا غیر مزدبگیر شدن آن رهبر, از بین نمیرود.   گرچه قابل ذکر است که میتواند خلل هایی را بطور موقت در شرایط خاصی ایجاد نماید. این خلل آن خطری است که ما بارها آن را شاهد بوده ایم. این بار اگر علیه نقطه نظریاتی که خود را در جنبش سوسیالیستی کارگری مخفی کرده اند و قصد بردن آگاهی ها از برون به درون طبقات زحمتکش را دارند, مبارزه نشود, باز هم با شکست روبرو خواهیم گردید. اگر در میدان واقعی زندگی اجتماعی بنشینیم و اجازه بدهیم که تفکرات ما به وسیله واقعیت های زندگی شکل داده شود, آنگاه هر نوری را, هر چقدر هم کوچک باشد, می بینیم و به قدرت بالقوه جنبش های مزدبگیران بیشتر پی میبریم.
به نظر من این بیانیه بدلیل آنکه نتوانسته به نیروی واقعی درون تضاد کار و سرمایه پی ببرد, در زندگی روز مره زحتمکشان به دنبال سوسیالیسم نمیگردد. چرا که مبارزه برای   زندگی بهتر, تأمین مسکن, نان, آب, بهداشت, تحصیل و تفریح و غیره را هنوز وجوحی از سوسیالیسم نمی پندارد و با پیش کشیدن سوسیالیسم کارگری, این وجوه را کمرنگ مینماید. علاوه براین روشن نمی نماید که کارگر کیست. آیا کارگر فقط زحمتکش چکش بدست است؟   آیا کسانی که با کامپیوتر کار میکنند, خدمات اجتماعی میدهند, معلم و پرستار و سایر اقشار مزدبگیر جامعه, کارگر هستند و در سوسیالیسم کارگری بیانه جایی دارند یا خیر؟ این امر هنوز ناروشن است.   پیش کشیدن سوسیالیسم کارگری در این بیانیه, ظاهرا خط تمایزی بین خود و دیگرانی که "ضد سوسیالیست" و "ضد کارگر" هستند, میکشد. در حالیکه این امر یک تفرقه مصنوعی در صف متحد کارگران ایجاد میکند. باید درنظر داشت که نیروهای مزدبگیر جامعه در تغییرات کمی است که به یک تغییرات کیفی میرسند. باید دریابیم که پیشرفت های تدریجی منتج از مبارزه نیروهای کار در جوامع سرمایه داری,   نطفه های سوسیالیستی در خود دارند و همین نطفه هاست که در یک لحظه تاریخی معین, به یک تغییرات کیفی که همانا تغییر بنیادین جامعه است, منجر میشود.
بیانیه این دوستان مرا بیاد تجربه یک دانشمند زیست شناس می اندازد که میخواست موجوداتی یک رنگ و یک شکل بوجود آورد.   وی اگر چه در آزمایشگاه موفق به این کار شد, اما زمانیکه این موجودات در خارج از آزمایشگاه قرار گرفتند و با محیط طبیعی اطراف خود در هم آمیختند (در هم آمیختگی ذاتی است) اشکال مختلفی بخود گرفته و از یک رنگ و یک شکل بودن در آمدند. شاید این دوستان با دلسوزی هایی که نسبت به طبقات فقیر و زحمتکش جامعه دارند فکر میکنند که در آزمایشگاه سوسیالیسم کارگری, فقرا را واکسینه کرده اند. به دیده من سوسیالیسم یک پدیده یک بار مصرف نیست. فورمولبندی خاصی هم ندارد. روش عمل است. بنابراین از آنجاییکه با تفکرات انسان های فراوانی در ارتباط است, در عین بیان یک مسئله واحد, روش های مختلفی برای پیاده کردنش ظهور می یابند. طیف وسیع و گسترده انسان های فقیر و مزدبگیر در مبارزه برای خواسته های شان و رسیدن به اهدافشان, به طریقه های مختلف دست میزنند. تقسیم بندی جنبش کارگری به کارگری و غیرکارگری, در واقع پشت و پا زدن به فعل و انفعالات خودکار سوسیالیستی ناشی از تضاد کار و سرمایه می باشد و باردیگر پیشه کردن تجربه آن دانشمند آزمایشگاهی است که قادر نیست مطالعات خود را در انطباق واقعی با جهان اطرافش قرار دهد.   جنبش مزدبگیران   قبل از آنکه دانشمندی بخواهد در درون آن ایده تزریق کند, در بطن خود جنبشی است عدالت خواهانه, ترقی خواهانه, آزادیخواهانه و برابری طلبانه. یعنی این جنبش, بالقوه در خود جامعه نوینی را آبستن است که عدالت, ترقی, آزادی و برابری را با خود همراه دارد. از این جهت است که قطب سرمایه هزاران سد در مقابل آن ایجاد میکند تا نوزاد جهان جدید زاده نشود و یا به عبارت دیگر سقط شود.   هنر یک متفکر سوسیالیست این نیست که فقط از آبستن بودن جامعه حرف بزند, بلکه در این است که چون قابله ای ماهر روش های درست و مختلف زایمان را بیاموزد و نوزاد را به سلامت بدنیا بیاورد. در حقیقت آن سوسیالیست هایی قادر شدند که نقش خود را برای تغییر جهان بازی کنند که اولا از واقعیت های موجود در جامعه حرکت کنند و ثانیا ویژگی های مختلف   آن را در نظر بگیرند (اطمینان دارم که پیاده شدن سوسیالیسم در ایران مثلا با اردن و..... فرق دارد). آن   سوسیالیست هایی قادر شدند که در جهان تغییر بوجود بیاورند که گره گاههای موجود جنبش های مزدبگیران را درک کرده و نسبت به آن برنامه بدهند. بدیده من   جنبش مزدبگیران ایدئولوژیک نیست.   ایدئولوژیک کردن جنبش مزدبگیران, به اتحاد آنان لطمه میزند. در بین آنان تقسیم بندی هایی بوجود میآورد که به نفع جنبش آنان برای زندگی بهتر نیست.
در خاتمه باید اذعان داشت که زندگی روزمره همین جنبش, بیانیه های واقعی آن است.
 
۲۵ سپتامبر ۲۰۰۶
saffaars@hotmail.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست