احضار ارواح فداییان شهید
برزویه طبیب
•
این نوشتار در صدد آن نیست که نقبی به گذشته بزند و از افتخارات و یا اشتباهات نسل بنیانگذار سازمان چریک های فدایی خلق ایران سخن بگوید. هدف اینست که تصویر پردازش شده از این دوران، توسط بازماندگان این سازمان، نقد شود، تا شاید نقبی به آینده زده شود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۴ بهمن ۱٣۹۲ -
۱٣ فوريه ۲۰۱۴
آدمیان هستند که تاریخ خود را میسازند ولی نه آنگونه که دلشان میخواهد، یا در شرایطی که خود انتخاب کرده باشند؛ بلکه در شرایط داده شدهای که میراث گذشته است و خود آنان بطور مستقیم با آن درگیرند. بار سنت همه نسلهای گذشته با تمامی وزن خود بر مغز زندگان سنگینی میکند. و حتی هنگامی که این زندگان گویی بر آن میشوند تا وجود خود و چیزها را به نحوی انقلابی دگرگون کنند، و چیزی یکسره نو بیافرینند، درست در همین دورههای بحران انقلابی است که با ترس و لرز از ارواح گذشته مدد میطلبند؛ نامهایشان را به عاریت میگیرند، و شعارها و لباسهایشان را، تا در این ظاهر آراسته و در خور احترام، و با این زبان عاریتی، بر صحنه جدید تاریخ ظاهر شوند. کارل مارکس. ۱۸ برومر لوویی بناپارت
این روزها نیز خاطرات گذشتگان همه را مسخ کرده است. این نوشتار در صدد آن نیست که نقبی به گذشته بزند و از افتخارات و یا اشتباهات نسل بنیانگذار سازمان چریک های فدایی خلق ایران سخن بگوید. هدف اینست که تصویر پردازش شده از این دوران، توسط بازماندگان این سازمان، نقد شود، تا شاید نقبی به آینده زده شود. بناراین من، تصویری از پویان یا احمدزاده و یا جزنی و یا دیگران بدست نخواهم داد، بلکه به نقد حکایت دیگران از آنها ، میپردازم.
به اقای مدنی رجوع میکنیم که میفرمایند مبارزه مسلحانه و دمکراسی هیچ قرابتی با یکدیگر ندارند. این نوع مبارزه بمثابه استراتژی یک سازمان چپ، بیان خویشاوندی با دیکتاتوری پرولتاریاست. کسی که از مبارزه مسلحانه دفاع می کند نمی تواند مدافع دمکراسی باشد. دمکراسی محصول تحولات سیاسی اجتماعی اروپاست و از بستر اهداف لیبرال بورژازی می آید. شعار آزادی، برابری انقلاب فرانسه اگر بیان فشرده خواسته های بورژوازی بود و آزادی سرمایه و لغو قوانین دست وپا گیر فئودالی را طلب می کرد، حقوق شهروندی را نیز باید به رسمیت می شناخت. نتیجه اینکه، چپ اروپائی با دمکراسی غریبه نبود و آنرا از بلایای بورژوازی نمی شناخت.
بنابراین از نظر ایشان بنیانگذاران سازمان متبوعشان، علیرغم نیات خوب شان! هیچ قرابتی با دموکراسی نداشتند. نتیجتا باید از ساواک ممنون باشیم که علیرغم نیات پلیدش، ما را چند صباحی از دست این متقلبینی که علیرغم نداشتن هیچ قرابتی با دمکراسی، ادعای رها کردن مردم از یوغ استبداد را داشتند، آسوده ساخته بود. هرچند که کسانی که هیچ قرابتی با مبارزه مسلحانه نداشتند، بعدها توانستند بدترین استبداد را جایگزین رژیم شاهی کنند، ولی این از نادانی ساواک بود که قرابت این گروه را با اسلحه، از طریق فداییان اسلام متوجه نشده بود. در ضمن از نظر ایشان، کسانی که انقلاب فرانسه را برپا کردند، هیچ قرابتی با اسلحه و گیوتین و هر چیز گرم و یا تیز و یا خطرناک نداشتند، و گرنه دموکراسی شهروند اروپایی ایجاد نمی شد! و انقلاب فرانسه در نتیجه نامه نگاری ولتر با لویی شانزدهم، به ثمر رسید. یا پارتیزان های فرانسوی از طریق پرتاب شاخه گل توانستند اتحاد فاشیست ها و حکومت ویشی را از میدان بدر کرده و دموکراسی لیبرالی را دوباره به فرانسه برگردانند.
به آقای عصاره رجوع میکنیم که میفرمایند [بنابراین، در این نظریه برای انقلاب ایران، این فرض حاکم است که با رسیدن به قدرت، این احتمال داده نمی شود که گرایش و یا طبقه دیگر از طریق انتخابات آزاد قدرت سیاسی را بگیرد. دموکراسی مورد نظر این نظریه دموکراسی مبتنی بر حق حاکمیت مردم بر اساس انتخابات دوره ای و آزاد نیست. در این نظریه انقلابی همانطوری که مشاهده می شود، دموکراسی بمعنای مشارکت و رقابت طبقات و اقشار مختلف تشکیل دهنده ملت، هدف نیست. هدف بزیر کشاندن حاکمیت سرمایه داری وابسته است که برای انجام این امر نیز از حلقه ضعیف که دیکتاتوری فردی شاه است، آغاز می شود و بعد مرحله کسب حاکمیت خلق و ترجیحا به رهبری طبقه کارگر فرا می رسد.]
بنابراین اشکال اساسی تئوری انقلابی از نظر ایشان عدم توجه به امکان پیروزی طبقه دیگری در انتخابات است. ولی به هنگام تشریح محورهای اتحاد چپ میفرمایند:
[نیروهای بسیاری در خانواده چپ، که هم اکنون برکناری استبداد دینی و ولایت فقیهی و جایگزینی آن با یک ساختار دموکراتیک و غیرمذهبی و غیرمکتبی را مبرم می دانند، حول چنین محوری می توانندجمع شوند و وحدت کنند].
اگر از ایشان بپرسیم که آیا شما احتمال شرکت رقابتی (حزب فقط حزب اله) را در حکومت با ساختار دموکراتیک و غیرمذهبی و غیرمکتبی خودتان در نظر گرفته اید، که انتظار در نظر گرفتن رقابت و مشارکت احزاب غیرخلقی و به عبارت دیگر، ضد خلقی را از طرف فداییان نسل گذشته، در حکومت مورد نظرشان، دارید؟ سلطنت طلب ها را چطور؟ اگر در نظر نگرفته اید، ایرادتان به خودتان برمیگردد، یعنی شما نیز احتمال نمیدهید که گرایش و یا طبقه دیگر از طریق انتخابات آزاد قدرت سیاسی را بگیرد. اگر در نظر گرفته اید، آمدیم و آنها (همانند روی کار آمدن هیتلر از طریق انتخابات در المان)، پیروز شدند و تمام رشته هایی را که بنام دموکراسی بافته بودید پنبه کردند. آنگاه شما میتوانید دوباره به اروپا برگردید و مقاله بنویسید، ولی آن دانش آموز هوادار حزب چپ شما با امثال ثابتی و یا لاجوردی چه کند؟
از همه جالب تر، نظرات اقای عبدالرحیم پور است. ایشان مینویسند [من مدعی نیستم که سازمان چریکهای فدائی خلق ایران، رهبران و اعضای آن، شناخت و تحلیل و نظر و سیاست های درست و همه جانبه ای در همه زمینه ها و منطبق بر شرایط زمان داشتند. نه. ما، قبل از انقلاب و در پروسه انقلاب، ایرادات و اشکالات بزرگ و کوچک و تندرویهای چپ روانه و برخی محافظه کاری های راست روانه و در یک کلام تناقضات زیادی در نظرات، برنامه، سیاستها و اقدامات کلان و خرد خود داشتیم]
که اینطور! قبل از انقلاب و در پروسه انقلاب! همین؟ بعد از انقلاب چطور؟
و سپس ایراداتی را بر سازمان متبوعشان وارد میکنند که بر اساس شواهد مندرج در مقاله خودشان، بیشتر مربوط به دوران بعد از انقلاب است و نه دوران پروسه انقلاب و یا قبل ا ز انقلاب. اینگونه ایرادات در نوشته های تقریبا تمام حاضرین در مراسم احضار ارواح، وجود دارند، بنابراین بعنوان مشتی از خروار، به آنها بسنده میکنم.
ایشان مینویسند [نگاه به مسائل جامعه و جهان از منظر صرفا طبقاتی و عمده کردن مبارزه ضدامپریالیستی و ضدسرمایه داری وابسته بجای عمده کردن مبارزه برای آزادی و دمکراسی در حین تلاش برای دفاع از حقوق و منافع کارگران و زحمتکشان، نبرد با دیکتاتوری اما کم توجهی به آزادی، دمکراسی و حقوق بشر و نقش آنها در رشد و شکوفائی انسان و توسعه و پیشرفت جامعه ایران، مبارزه برای حقوق برابر زن و مرد اما کم توجهی به نقش فرهنگ مردسالاری و برجسته کردن نگاه طبقاتی به آن، مبارزه برای حقوق ملیتها در عین حال عمده کردن نگاه طبقاتی در آن، کم بها دادن به موقعیت و نقش دین و روحانیت و سنت در فرهنگ جامعه و در میان مردم، توده گیر شدن و دنباله روی از توده ها]
اما در مورد کم توجهی به آزادی، دمکراسی و حقوق بشر! ایشان بلافاصله از دفاعیات حسن ﺿیاظریفی نقل میکند [..آقایان اینها مرام و رویه من است... قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر، حقوقی به آحاد ملت ایران داده است که من، به عنوان یک فرد ایرانی حق دارم از این حقوق بهره مند باشم و هر فرد ایرانی حق دارد که در مقابل تجاوز به این حقوق به دفاع بر خیزد]. آیا ایشان معتقد هستند که وقتی ضیا ظریفی از اعلامیه حقوق بشر سخن میگوید تزویر و ریاکاری پیشه کرده است؟ یا وقتی از روزنامه کار نقل میشود که [قانون اساسی جدید با تامین و تضمین آزادی های فردی و اجتماعی، آزادی بیان و عقیده، حقوق اقلیتهای ملی، مذهبی، احزاب، و امنیت مربوط به تشکلهای سیاسی و فرهنگی باید شرایط ارتقا و تکامل آگاهی اقشار و طبقات جامعه را فراهم کند. حقوق مردم ایران در قانون اساسی جدید نباید از حقوق مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر کمتر باشد. در چنین شرایطی است که راه برای بازگشت دیکتاتوری های جدید بسته خواهد شد.] آیا اینکه حقوق مردم ایران نباید از حقوق مندرج در اعلامیه حقوق بشر کمتر باشد، بی توجهی به حقوق بشر است؟ فارسی من ضعیف است، ولی معنی این جملات را که میفهمم. آیا تک تک نقل قول های ایشان از نشریه کار سال اول، تک تک ایرادات شان را رد نمیکند؟
اما در مورد برجسته کردن نگاه طبقاتی و عمده کردن مبارزه ضدامپریالیستی! نخیر آقای عزیز. مسئله سازمان شما، برجسته کردن نگاه طبقاتی و عمده کردن مبارزه ضد امپریالیستی نبود. مسئله سازمان شما عدول از نگرش طبقاتی به موضوع مبارزه ضدامپریالیستی بود. شما معلق زدن های فلانی را در پشت بام سفارت، مبارزه ضدامپریالیستی فرض کردید، و بجای اینکه مبارزه ضد امپریالیستی را در مبارزه طبقاتی جاری در صحن کارخانه ببینید، به عربده کشی های خیابان جلوی سفارت بها دادید. شما دولتی کردن ثروت ها را، بدون توجه به ماهیت طبقاتی دولت و سرشت سرمایه داری وابسته روابط تولید، ملی کردن و خلع ید از امپریالیست ها، جا زدید. شما ماهیت طبقاتی جنگ ایران و عراق را برای سربازان توضیح ندادید و با عدول از وظیفه انترناسیونالیستی پرولتری، بلافاصله پس از صدور فرمان فتح کربلا، رهنمود سرپیچی از اطاعت از فرماندهان را، به سربازان ندادید. و این قصه سر دراز دارد.
آقای مدنی عنوان میکنند که [..سوال اصلی هنوز این بود که «مبارزه چگونه توده ای می شود؟» کسی ولی از خود سوال نمی کرد، «مبارزه مسلحانه» اگر بفرض آنگونه که جزنی پیش بینی می کرد، «توده ای» می شد، چه دست آوردی می توانست بیآفریند؟ توده های مسلح تحت رهبری ایدئولوژی ها یا ساختارهای سیاسی نظامی، آیا می توانستند پاسدار دمکراسی باشند؟... جزنی زمانی روی مسئله «مبارزه مسلحانه چگونه توده ای می شود» متمرکز شده بود، که هیچ درک روشنی از سرنوشت «توده های» مسلح نداشت و نمی توانست بداند «توده های مسلح» می تواند دولتهای شیطانی بپا کنند...]
ایشان از امکان برپایی حکومت های شیطانی توسط توده های مسلح تحت رهبری ایدئولوژی و ساختار سیاسی نظامی، صحبت میکنند. خوب سئوال اینست که این ماهیت شیطانی، ناشی از توده ای بودن است، یا مسلح بودن، یا ایدئولوژیک بودن؟ یا فقط امکان و احتمالی است در برابر احتمال های متضاد آن؟ نخیر آقای محترم. توده ها چه مسلح و چه غیر مسلح، چه تحت رهبری ایدئولوژیک، چه بدون آن، حکومت های شیطانی ایجاد نمیکنند. این نخبگان شیاد هستند که حکومت های شیطانی را، گاه با آلت دست قرار دادن جوشش های توده ای و گاه بدون نیاز به توده ها، از طریق کودتا و امثالهم، و گاه از طریق فریب دادن رای دهندگان در انتخابات، ایجاد میکنند. حال اگر اسلاف شما بجای تدارک جنگ مسلحانه در کوه ها، در مسجد محله شان حاضر شده و پته آخوند محله را روی آب می ریختند، و اگر شما در گذشته بجای برهان تراشی برای انقلابی گری خرده بورژوازی سنتی!، درستان را خوب خوانده بودید تا جلوی سروش و در برابر چشم ینندگان تلویزیون، به تته پته نیفتید، حالا نه شما مشغول قلم فرسایی در مورد خطرات توده های مسلح بودید، و نه من مشغول روده درازی در مورد پرچم سفیدی که تصمیم گرفه اید در برابر دشمنان همان توده ها و پویان ها و احمدزاده ها و جزنی ها، برافرازید.
|