۱۲ سئوال و جواب در مورد مسئله ملی در ایران
یاشار تبریزلی
•
ملتهای غیرفارس حقوق خود و حقوقی برابر با ملت فارس را طلب می کنند و نه بیشتر از آن و برای رسیدن به این هدف راضی به تضییع حقوق ملت فارس یا ملتی دیگر نیستند. یعنی اگر این مطالبات و فعالیتها را قوم گرایی یا ملی گرایی بنامیم باید آنرا از نوع مثبتش محسوب کنیم که هدفش احیا حق و حقوق یک ملت است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۴ مهر ۱٣٨۵ -
۲۶ سپتامبر ۲۰۰۶
۱- مرکزگرایی و ارتباط آن با شونیسم در ایران چیست؟
شونیسم به معنی عقیده برتری نژادی و حقوقی ملتی نسبت به ملتهای دیگر است. مرکز گرایی به معنی تمرکز قدرت سیاسی و اقتصادی در دست حاکمان و وابستگان قومی و محلی آنها است. در ایران مرکزگرایی و شونیسم فارس به موازات هم و در کمک به یکدیگر رشد نموده و تکوین پیدا کرده اند. پیدایش و اجرای ایده مرکز گرایی در ایران را می توان کمابیش مقارن با ظهور رضاشاه در صحنه سیاسی ایران دانست. مرکز گرایی خواست مشترک قدرتهای استعمارگر غربی که احداث سدی مقاوم مقابل دو قدرت روس- کمونیسم و عثمانی را می خواستند و تعدادی از روشنفکران ایرانی آنروز که مرکز گرایی را نقطه پایان هرج و مرجهای داخلی می دانستند ، بود که به دست رضا شاه اجرایی گشت. شونیسم فارس نیز تقلیدی بود از عقاید رایج آریاگرایانه و نژاد پرستانه آنروز اروپا. تئوریهای آریاگرایانه که بر اشتراک نژادی ایرانیان و اروپاییان تاکید می کرد به انضمام حفاریها و اکتشافات اخیر در تخت جمشید مایه دلخوشی و التیامی افیون گونه برای روشنفکران ایرانی ( حتی بعضی غیر فارسها و ترکها نظیر آخوندوف ، تقی زاده ، ارانی و کسروی و...) شد که شاهد عقب ماندگی کشور ایران نسبت به غافله تمدن غربی بودند. شونیسم به عنوان ابزاری تئوریک به یاری مرکزگرایی آمد و مرکز گرایی نیز در تقویت سیستماتیک و برنامه ریزی شده شونیسم در سطحی حکومتی کمک کرد. کمک متقابل و متمادی مرکز گرایی و شونیسم فارس بعد از گذشت حدود ۹۰ سال آن دو را آنچنان دریکدیگر آمیخت و عجین کرد که امروز استفاده هر یک از اصطلاحات شونیم فارس یا مرکز گرایی را می توان معادل ترکییب این دو عامل دانست. حاکمیت عملی این دو اندیشه در کشور معضلی است که تحت عنوان "مسئله ملی" شناخته می شود.
۲- آیا ملت فارس از مرکز گرایی منتفع می گردد؟
ترک فوبیا (ترس از ترکها) در قدرتهای خارجی و چپاولگران داخلی که مزه اقتدار ترکان عثمانی و حرکات آزادیخواهانه و روشنفکری آذربایجانیهای ایران را چشیده بودند و ایده دوری مرکز قدرت از نواحی مرزی مرکزگرایی را عمدتا به نفع ملت فارس پیش برد و از طرفی نیز وجود منبع تئوریک اروپایی برای تغذیه ایده شونیسم فارس و اشتباهات سلسله قاجار که به حساب ترکها نوشته شد و بعضی کینه های کهنه ضد ترک و عرب در ایران نیز در سبقت ملت گرایی فارس و تکوین شونیسم فارس موثر بوده اند. یعنی شاید بتوان ادعا کرد که مرکزگرایی در اصل برای تامین منافع ملت فارس در ایران ابداع نشده بود بلکه مرکز گرایی ابزاری در راستای تامین منافع گروهی استعمار گران داخلی و خارجی نه الزاما همگی از ملت فارس بوده است. چنانچه می بینیم رضا شاه خود مازنی و افرادی نظیر مادر و همسر محمدرضا پهلوی و بعضی دیگر که در داخل حکومتهای مرکزی از منافع حکومت مرکزی منتفع می گردند ترک بودند. اما دلایل ذکر شده در سطور اولیه مبحث و تلفیق مرکزگرایی و شونیسم عمدتا مرکز گرایی را به خدمت ملت فارس و ساکنین ایران مرکزی در آورد.
انتفاع ملت فارس از سیستم مرکزگرایی در زمینه های اقتصادی و سیاسی بیش از ملتهای غیر فارس بوده است اگر چه سهم استثمارگران به خصوص در زمینه اقتصادی بیش از این تفاوت می باشد. در زمینه فرهنگی ملت فارس بیشترین استفاده را از سیستم مذکور برده است. هزینه های زیادی جهت رشد زبان و فرهنگ فارسی و تحریر تاریخ به نفع ملت فارس صرف شده است. اما این موضوع که همراه با بی تفاوتی و خصومت نسبت به فرهنگ ، زبان و تاریخ ملتهای غیر فارس بوده است در نهایت می تواند خظر کاهش ارزش و حرمت فرهنگ ملت فارس و انزوای این ملت نزد دیگر ملتها را به همراه داشته باشد. از طرفی غروری که در نتیجه تقویت هویت فارسی و حتی هویت سازی در ملت فارس ایجاد شده است , تبدیل به مانعی برای این ملت شده است تا حقایق ، مشکلات و عقب ماندگیهای واقعی جامعه خود را دیده و به رفع آنها اهتمام ورزند . شونیسم فارس سدی شده است تا ملت فارس بتواند فارغ از تعصبات قومی روابطی حسنه و متقابل با ملتهای ساکن ایران و ملتهای کشورهای حاشیه برقرار کند. احساسات و گرایشهای غیر دوستانه نسبت به تمدنهای ترک ، کرد ، عرب ، بلوچ و ترکمن همواره عاملی مخرب در روابط ایران با کشورهای همسایه بوده است. مهاجرتهای بی رویه به شهرهای مرکزی نیز معضلات متعددی برای ساکنین این شهرها بوجود آورده است که گره این مشکلات جز با تمرکز زدایی باز نخواهد شد .به طور خلاصه سیستم شونیسم و مرکزگزایی بطور نسبی به نفع ملت فارس عمل کرده است اما عواقب منفی آن نیز برای این ملت اجتناب ناپذیر خواهد بود.
٣- سیستم مرکز گرایی - شونیسم چگونه عمل می کند؟
تنوع ملی- قومی در ایران و تمایل آنها برای اشتراک در قدرت همیشه مانعی برای مرکزگرایی به شمار می رفت. لذا ایده مدرن دولت-ملت ابزار مناسبی برای سیستم مرکزگرایی شد تا اهداف خود در کشور ایران را پیش ببرد . یعنی یک دولت و یک ملت . ساختن ملتی واحد از ملتهای متعدد ساکن در ایران که هریک صاحب زبان ، هویت فرهنگی ، تاریخ و شاید منافع اقتصادی گوناگونی باشند ، از دو راه ممکن است . نسل کشی یا فرهنگ کشی. شونیسم در ایران عمدتا روش دوم را برگزید چرا که جمعیت غیر فارسها دو سوم این کشور را تشکیل می دهند و نسل کشی عملا نتیجه بخش نیست. شونیسم در ایران در راستای فرهنگ کشی نیز از طرق ممنوعیت آموزش به زبان مادری برای غیر فارسها ، تحریف تاریخ و هویت غیر فارسها و تحقیر آنها ، ایجاد مهاجرتهای قومی جهت تغییر و تحلیل بافت قومی به صورتهای اجباری یا در نتیجه تبعیضهای اقتصادی ، تحمیل فرهنگ و زبان فارسی به این ملتها ، تغییر نامهای جغرافیایی غیر بومی ، تقسیم بندی استانی غیر منطبق با پراکندگی قومی و... . در یک کلام از طریق استحاله فرهنگی (آسیمیلاسیون) قصد فارس سازی ملتهای غیر فارس و ایجاد یک ملت واحد را دارد.
۴- آیا مرکزگرایی - شونیسم در جامعه ما نهادینه شده اند؟
متاسفانه بله. ۹۰ سال کارکرد مداوم و سیستماتیک، این نظام را به یک سیستم فکری-سیاسی تبدیل کرده است. یعنی حتی اگر نظام سیاسی هم تغییر کند ، تدوام نظام فکری باعث باز پرورش سیاستمداران جدیدی برای پیشبرد این سیستم می گردد. همانگونه که تغییر نظام شاهنشاهی به جمهوری اسلامی نیز خلل آنچنانی در تداوم سیستم مرکزگرایی و شونیسم وارد نکرد. یعنی تلفیق ایدئولوژی اسلامی و اصول جمهوری که اصولا می بایست در تضاد با تبعیض باشند نیز نتوانست نظام فکری – سیاسی شونیسم را ریشه کن کند.
۵- آیا مبارزه ملتهای غیرفارس علیه شونیسم فارس قومگرایی افراطی است؟
از آنجاییکه شونیسم و مرکزگرایی در جامعه ما نهادینه شده و امری طبیعی به نظر می رسد، لذا هرگونه مخالفت با آن به افراطی گری در تعصبات قومی تعبیر می گردد. حال آنکه چنین نیست و ملتهای غیرفارس تنها حقوق اولیه و بدیهی خود نظیر آموزش به زبان مادری، فراگیری ادبیات و تاریخ صحیح خود، حق داشتن نشریات و رسانه هایی به زبان مادری, امکان استفاده از زبان مادری در اداره امور محلی خود، رفع تبعیضهای اقتصادی و سیاسی و پایان دادن به تحقیرها و توهین های قومی را خواستارند. در واقع ملتهای غیرفارس حقوق خود و حقوقی برابر با ملت فارس را طلب می کنند و نه بیشتر از آن و برای رسیدن به این هدف راضی به تضییع حقوق ملت فارس یا ملتی دیگر نیستند. یعنی اگر این مطالبات و فعالیتها را قوم گرایی یا ملی گرایی بنامیم باید آنرا از نوع مثبتش محسوب کنیم که هدفش احیا حق و حقوق یک ملت است. بر عکس شونیسم فارس نه تنها در جهت تامین حقوق ملت فارس می کوشد بلکه در این راه تضییع حقوق ملتهای دیگر را نیز سبب می شود یعنی یک قومگرایی یا ملی گرایی مخرب و منفی و متاسفانه با وقاحت دست پیش می گیرد و مخالفان خود را به قومگرایی و افراط محکوم می کند. فعالیت فعالین ملتهای غیر فارس و تحت ستم را بیشتر می توان حق طلبی (رفع تبعیضات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی) و یا هویت جویی (احیای هویت فرهنگی محبوس وتخریب شده خود) نامید.
پان ترکیسم نیز از عناوینی است که از طرف شونیسم علیه هویت جویان و حق طلبان ملت آذربایجان و ترک استفاده می شود. پان ترکیسم اگر به معنی ایجاد دولتی واحد برای تمامی ترکان دنیا باشد، از نظر سیاسی ایده ایست غیرعملی و جایگاهی بین فعالین حق طلب آذربایجانی ندارد. اگر به معنی اتحاد معنوی بین ملل ترک یا ایجاد پیمانهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و... بین دول ترک باشد، چیزی خارج از عرف دنیا نیست. چنانچه کشورهای ایران و تاجیکستان و افغانستان با وجود عدم اکثریت فارس زبانها در آن کشورها به نام نزدیکی بیشتر کشورهای فارس زبان سعی در ایجاد همکاری ها و تفاهم های فراوان دارند! به هر حال فعالین حق طلب و هویت جوی آذربایجان مسائل بسیاری در چهارچوب مرزهای سیاسی ایران دارند که باید از عهده آنها بر آیند و تفکرات فرا مرزی نمی تواند یک الویت عملی برای آنها باشد. پان ترکیسم هر چه که می خواهد باشد, خواه در دل آذربایجانیها جای داشته باشد خواه نداشته باشد, می توان ادعا کرد که کم خطر تر از پان ایرانیسمی است که مبادرت به اجرای عملی امحاء ملتهای غیرفارس کرده و می کند.
۶- آیا مبارزه ملتهای غیر فارس مبارزه علیه ملت فارس است؟
ملتها در کنار یکدیگر خواهند زیست و هرگونه ایدئولوژی و عقیده ای نظیر شونیسم که راه را برای دشمنی ملتها با یکدیگر باز کند خطرناک و مهلک خواهد بود. لذا مبارزه علیه شونیسم فارس نیز نباید شکل مبارزه با ملت فارس را بگیرد. بلکه این مبارزه مبارزه علیه یک اندیشه غلط و حامیان سودجوی آن است نه مبارزه با یک ملت. ملت فارس نیز ملتی است محترم که همچون قرنهای گذشته همزیستی مسالمت آمیز با آن در سده های آینده نیز ادامه خواهد داشت.
۷- آیا احیای حقوق ملتهای غیر فارس به معنی تجزیه ایران است؟
الزاما نه! متاسفانه شونیستها با تبلیغ اینکه که با احیای حقوق ملتهای غیر فارس ایران تجزیه خواهد شد قصد ارعاب مردم را دارند. آنها مدافعان حقوق ملتها را تجزیه طلب می نامند و تجزیه یا استقلال را همچون یک جرم بدیهی و گناه کبیره می پندارند. حقیقت اینست که هدف از مبارزه رسیدن به استقلال یا فدرالیسم نیست، بلکه هدف احیای حقوق ملتها و تامین سعادت آنها است. استقلال یا فدرالیسم و نظایر آن تنها بعضی از راه حلهای رسیدن به این هدف است. حال این به عهده ملتها است که مزایا و معایب راه حلهای مختلف را بسنجند و راه خود را انتخاب کنند. تعیین نوع حکومت حق هر ملتی است, هر ملتی حق دارد در مورد اشتراک دولت و حکومت خود با ملتهای دیگر نیز تصمیم بگیرد. به عبارتی هر ملتی حق تعیین سرنوشت دارد و در چهارچوب این حق است که می تواند مسیر خود خواه استقلال, خواه فدرالیسم, خواه خود مختاری و خواه ماندن در یک سیستم متمرکز و یا نیمه متمرکز را انتخاب کند.
٨- آیا ترکها در ایران در معرض تبعیضهای فرهنگی قرار گرفته اند؟
گفته می شود ترکها حق دارند به زبان مادری خود صحبت کنند و در این مورد تبعیضی وجود ندارد. اما این کافی نیست و ملت ترک و دیگر ملتهای غیر فارس نیز می باید همچون ملت فارس حق خواندن و نوشتن و تحصیل به زبان مادری، داشتن رسانه هایی به زبان مادری، کاربرد زبان مادری در ادارات و اماکن عمومی محل زندگی، بودجه برابر در امر حفظ، رشد و اشاعه زبان مادری خود و در یک کلام رسمیت زبان مادری خود را داشته باشند. این امر یک تصور ایده آل نیست بلکه چنین نظامی را می توان در کشورهای چند زبانه ای چون سوییس، بلژیک، هند، افغانستان، عراق و اسپانیا و .... یافت.
۹- آیا ترکها در ایران در معرض تبعیضهای اقتصادی قرار گرفته اند؟
وجود سرمایه داران ترک در ایران و وضع مالی مساعدتر ملت ترک نسبت به ملتهای کرد و عرب و بلوچ در ایران عواملی هستند که ناظران را در برآورد وضع اقتصادی ترکها در ایران به خطا می اندازد.
آذربایجانی ها از دیرباز به علت زیستن در سرزمینی حاصلخیز و استراتژیک و دلایل متعدد دیگر از وضع اقتصادی بهتری نسبت به ملتهای دیگر ایرانی برخوردار بودند و وضع نابرابر فعلی نیز ادامه وضعیت پیشین بوده و نمیتوان استدلال کرد که در مقایسه با کرد و عرب و بلوچ نسبت به آذربایجانی تبعیض اقتصادی روا نگشته است. حتی شاید بتوان ادعا کرد که وضع اقتصادی بهتر آذربایجانی پتانسیل بیشتری برای چپاول توسط مرکز را فراهم آورده است. دیگر اینکه علی رغم وجود سرمایه داران ترک، هرگز این سرمایه ها قابل مقایسه با سرمایه های دولتی نیست که کنترل و اختیارش در دست سیستم قدرت مرکزی است و متاسفانه وجود جریان مهاجرت سرمایه داران آذربایجانی به سمت مرکز، نتیجه را به نفع مرکز تمام می کند. یعنی سرزمین آذربایجان از سرمایه تهی می شود تا سرمایه آذربایجانی در کنترل مرکز قرار گیرد.
۱۰- آیا ترکها در ایران در معرض تبعیضهای سیاسی قرار گرفته اند؟
وجود چند ترک در مناصب دولتی دلیل بر عدم تبعیض به ترکان نیست. چراکه متاسفانه این ترکان نیز همسوی نظام فکری-سیاسی شونیسم کار می کنند. در واقع مشکل بودن یا نبودن ترکها در مناسب دولتی نیست، بلکه معضل سیستم تبعیضگری است که خادمین آن چه فارس و چه ترک به نفع چپاول مرکزی فعالیت می کنند. در حقیقت تا این نظام فکری- سیاسی تغییر نکند, دردی دوا نخواهد شد.
۱۱- آیا احیای هویتهای قومی- ملی حرکتی ارتجاعی است؟
زبان، هویت و فرهنگ مادری، پشتوانه یک جامعه و انسان برای تفکر، خلاقیت و پیشرفت است، در واقع به همین سبب است که استعمار گران در پی فرهنگ کشی هستند. اگر احیای هویتهای ملی به معنی ارتجاع است، پس نام کینه و مبارزه شونیسم با فرهنگها و هویتهای ملتهای متفاوت را چه می توان گذاشت؟! احیای هویتهای قومی–ملی نیازمندی عصر پست مدرن است که از ایده آلیسم و سیاه و سفیدهای عصر مدرنیسم به تنگ آمده است. در عصر جهانی سازی نیز که کنترل قطبهای سیاسی بر گردش سرمایه کمتر می شود، وزن هویتهای قومی –ملی نسبت به هویتهای سیاسی بیشتر خواهد شد.
۱۲- آیا هویت ملی و هویت سیاسی در تعارض بایکدیگر قرار دارند؟
هویت قومی- ملی (ملیت) علاقه ای است که شخص به زبان، فرهنگ و تاریخ مشترک خود با دیگر اعضای جامعه دارد، اما هویت سیاسی (تابعیت) علاقه ایست که شخص نسبت به حاکمیت خود دارد. هویت قومی تغییرپذیر نیست برای مثال نمی توان ترکی را یافت که ادعا کند من اکنون کرد شده ام. اما ایرانیان فراوانی هستند که تابعیت کشور های اروپایی را کسب کرده اند. این دو هویت در تقابل و ضدیت با یکدیگر نیستند. یک ترک، یک فارس، یک آلمانی می تواند تابع دولتهای متفاوت یا یک دولت باشند. هویت ملی و هویت سیاسی ممکن است در جوامع و زمانهای مختلف با اصطلاحات مختلف و حتی متضادی نامیده شوند. نسبت ارزش هویت ملی و سیاسی ممکن است برای یک شخص از کشوری به کشور دیگر و از زمانی به زمان دیگرنیز متغیر باشد و این موضوع عموما به عملکرد دولت در تامین رصایت شهروندان دارد. به گونه ای که امروز فعالین هویت جوی غیر فارس در ایران با ملت نامیدن جامعه خود بر اهمیت هویت ملی - قومی خود تاکید می کنند.
به امید برابری و برادری ملتها
۲۶ سپنامبر ۲۰۰۶
|