تجمع کارگران نازنخ در نهاد ریاست جمهوری
بنشین آقای خبرنگار، چند لحظه ای را با ما گرسنگان تاریخ تحمل کن و حرفمان را بشنو!
•
ما از همه بریدهایم، از استاندار، از مسوولان صنایع استان, از نمایندگان مجلس و ... حالا آمدهایم خدمت رئیسجمهوری که گفت: اگر ظلم کردند، فریاد بزنید و امروز آمدیم که فریاد بزنیم، نگذاشتند، گفتند: خلاف قانون است؟! راستی احمدینژاد به که گفت: فریاد بزنید!؟
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۵ مهر ۱٣٨۵ -
۲۷ سپتامبر ۲۰۰۶
نادر ملکپور: ساعت ۱۲ شب روز دوشنبه! دیر رسیدهایم. آنان بساطشان را جمع کردهاند و راهی خانههایشان هستند! بساط آنان یک کارتن است و بس! اینان کارتن خواب نیستند، کارگران "نازنخ" قزوین هستند و ما مقابل نهاد ریاستجمهوری هستیم .
۲۹ ماه حقوق و مزایا نگرفتهاند و یکی به نام" خالدی" همهشان را سر کار گذاشته! ۴۰۰ کارگر و ۴۰۰ بازنشسته ؟! بیش از ٣ میلیارد تومان حقوق معوقه و حق سنوات بازنشستگان را نمیدهد و به گفته کارگران، هیچوقت در کارخانه نیست.
غروب دوشنبه نماینده کارگران استان قزوین گزارشی از وضعیت بحرانی کارخانههای استان ارائه کرد و گفت: نگرانیم که این بحران فراگیر شود و خدای ناکرده مشکلآفرین شود! او گفت: هشدار میدهم که مسوولان بحرانهای کارگری ا ستان را جدی بگیرند! استان قزوین کانون جدید بحران نشود ! و حالا با خود میاندیشم که "عید علی کریمی" زیاد هم بی راه نمیگوید: ساعت ۱۲ شب کارگران نازنخ قزوین در مقابل نهاد ریاستجمهوری چه میکنند! آیا این آغاز یک بحران نیست؟ آیا نمیتواند هشداری برای آغاز یک جریان خطرناک باشد.
۶ دستگاه اتوبوس حامل ۲۴۰ تا ٣۰۰ کارگر قزوینی در خیابان پاستور پارک کرده اند و رانندگان آماده حرکت به سمت قزوین هستند, کارگران بی اعتماد هستند حتی به من خبرنگار !کم محلی میکنند و هیچ نمیگویند.
خانمیاز این جمع میگفت: از ساعت ۴ بعد از ظهر با زبان روزه اینجا نشستهایم و هر کسی که رد میشود، چیزی میگوید، یکی میگوید کار شما غیر قانونی است, آن یکی میگوید, اگر ادامه دهید، با شما برخورد خواهند کرد, اما یکی نیست که یقه این خالدی ... را بگیرد و بگوید: آقای محترم! با این کارگران چه میکنی؟ گویا همه هوای او را دارند، و شاید حق داشته باشند آخر هر کسی سرمایهدارد، عزیز است و باید عزیزش داری؟!
"خالدی" همان مدیر عاملی است که ۱٣ سال پیش مدیریت" نازنخ" را بر عهده گرفت و در وصف مدیریت و کارآمدی او همین بس که، کارخانهای با تولید ۱۰تن در روز را به تعطیلی کشانده و حالا بوی الرحمن از کارخانه بلند است ! اینها را کارگری میگوید که از فرط خستگی نای ایستادن ندارد و دستم را میکشد و میگوید: بشین آقای خبرنگار! چند دقیقهای را با ما گرسنگان گناهکار تاریخ تحمل کن و گلایههایشان را بشنو!
او میگوید: ناراحت نشو! ما از همه بریدهایم، از استاندار، از مسوولان صنایع استان, از نمایندگان مجلس و ... حالا آمدهایم خدمت رئیسجمهوری که گفت: اگر ظلم کردند، فریاد بزنید و امروز آمدیم که فریاد بزنیم، نگذاشتند، گفتند: خلاف قانون است؟! راستی احمدینژاد به که گفت: فریاد بزنید! میگوید: پاسخ این همه ظلم و بیداد را چه کسانی میدهند؛ کارگری که ۲۹ ماه حقوق نگرفته و نمیتواند زن و بچهاش را خرجی دهد، چگونه ادعا کند که مرد خانواده است !در ماه رمضان هستیم و ماه علی (ع ) عدالت علی کجاست!
دیوار بی اعتمادی ها شکسته میشود، کارگرانی که بی محلی میکردند, آرام آرام گرد من جمع میشوند!
و حالا من ماندهام با دهها کارگر درمانده و مستاصل که میخواهند حرف بزنند و عقده دل بگشایند, یکی میگوید: مستاجرم و ۷ - ٨ ماه کرایه خانه ندادهام از صاحب خانه فراری هستم، هر بار که او را میبینم، هر آن منتظرم که بگوید خانه را خالی کن و شاید دلش برای سه بچهام و زن بیمارم میسوزد.
کارگری میگوید: حداقل ۶ خانواده کارگری از کارگران این شرکت از هم پاشیده شده و با این وضع هیچ کارگری امید ندارد که خانوادهاش را حفظ کند.
کارگری میگوید: دعا میکنیم که اتفاقی برای زن و بچه و خانوادهمان نیفتد, باور کنید که خرج دوا و درمان ما را برخی افراد خیر میدهند؛ چند وقت پیش مادر یکی از کارگران در بیمارستان فوت کرد و یک هفته در سردخانه مانده بود ! آخر فرزندش کارگر بود و بیپول؟!
خانمی از آن جمع که ۱۶ سال کار کرده، میگوید: ما بچههای دانشگاهی داریم، خیلی از همکاران من بچههایشان ترک تحصیل کردند, چه گناهی کرده اند که فرزند کارگر هستند! آیا کارگری یعنی فقر و ذلت و بیپولی؟!
کارگری میگوید: تمام ماشینآلات و قطعات صنعتی کارخانه را بردند و فروختند حتی به وسایل نقلیه کارخانه هم رحم نکردند! مگر مهم است! اینان که غیرت و تعصب ندارند! کارخانه ها را به گرگ صفتان سپردند تا کارگران را بدرند!
کارگری میگوید: در این جمع ۵۰ نفر یک ریال پول در جیبشان نیست و با قرض کردن اینجا آمدهاند تا رئیسجمهوری صدایشان را بشنود و شاید کاری کند.
او میگوید: یکی بیاید و جواب این بیپدر خالدی را بدهد، چه کسانی پشت او هستند که این گونه بی محابا پدر همه را در آورده و هیچکس را محل نمیگذارد! کارخانه را مفت خرید و گردنش کلفت شد و حالا میخواهد تعطیل کند برود سراغ کارخانه یا کارخانههای دیگر!
و یکی از آن جمع میگوید: چند روز پیش آمدیم، ۵/۱ میلیارد تومان بابت مطالبات کارگران به حساب ریختند، از این مبلغ ۶۰۰ میلیون تومان به کارگران دادند و ۹۰۰ میلیون تومان هم را نگهداشتهاند و نمیدهند!
ما گدایی میکنیم و این آقایان نمیدهند! آخر این چه وضعی است میرویم استانداری میگویند ما مسوول پرداخت حقوقتان نیستیم به نمایندگان نامه مینویسیم، جواب نمیدهند، به نهاد میآییم میگویند: کارمان غیرقانونی است، آخر چه خاکی بر سرمان بریزیم، کجاست این دولت مهرورز و عدالت گستر! و کارگری که بازنشسته است میگوید: این آقای خالدی علاوه بر کارگران، ۴۰۰ کارگر بازنشسته را سر کار گذاشته و حق سنوات آنان را نمیدهند! گناه ما چیست که پس از ٣۰سال کار، این گونه باید آواره خیابان ها شویم او میگوید: چرا مسوولان تکلیف این واحد و ٨۰۰ کارگر و بازنشسته را روشن نمیکنند! آخر گناه ما چیست؟
حرف و حدیث زیاد است، همه میخواهند حرفشان را بنویسم و چاپ کنم, گر چه بیاعتمادند!
ساعت ٣۰ دقیقه بامداد روز سه شنبه ۴ مهرماه در مسیر خبرگزاری هستم تا خبری کوتاه ارسال کنم در اندیشه این کارگران و صحبتهایشان هستم.
دارند فریاد میزنند که به دادمان برسید که آینده خطرناک است و به یاد صحبتهای غروب دوشنبه نماینده کارگران استان میافتم که میگفت: بحران در راه است!
براستی تکلیف کارگران "نازنخ"، "فرنخ و مه نخ"، "کمپرسورسازی"، "لامپ الوند"، "پوشینه بافت" و "فرش اکباتان" چیست؟ مراقب باشیم که بحران فراگیر نشود. و کارگری از این جماعت آهسته در گوشم گفت: بگویید فقر بدجوری پشت در ایستاده و "ایمان" را به تمسخر گرفته!
منبع: روزنامه ی صاحب قلم
|