نظریه های جامعه شناختی خشونت خانگی (۴)
لادن رهبری
•
معمولا مرد کتک زننده در مرحله ی سوم برای زن هدیه یا گل تهیه میکند. این چرخه معمولا خود را تکرار میکند و خشونت هر بار افزایش پیدا می کند. یک بار قربانی شدن ریسک حمله های بعدی را افزایش می دهد. اولین انتقادات ازاین نظریه ادعا می کنند که زن قربانی شده باید این حالت را دوست داشته باشد وگرنه مهاجم را ترک می کند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
٣ اسفند ۱٣۹۲ -
۲۲ فوريه ۲۰۱۴
یک دسته ی مجزا در میان مکاتب فکری اجتماعی نظریه ی مبتنی بر روان شناسی اجتماعی است که خود دارای تنوع رویکرد در نحوه ی نگرش به مردم است. بسیاری نظریه ها تحت لوای روانشناسی به مطالعه ی تاثیر آسیب شناسی فرهنگی افراد، اجتماعی شدن و یادگیری می پردازند.
نظریه های یادگیری اجتماعی
براساس نظریه ی یادگیری اجتماعی، افراد با گرایشات خشونت بار به دنیا نمی آیند. آنها خشونت را در محیط خود و در تجارب زندگیشان می اموزند. انحراف به همین طریق به عنوان رفتار هنجارمند یادگرفته می شود. فرایند آموزش از طریق ارتباط با دیگران است و دربرگیرنده ی انگیزش ها، علل، منش ها و توجیه هایی برای انجام جرم است. زمانی که عمل خشونت آمیز نتایج مطلوب به بار می آورد، خشونت یک وسیله ی مناسب برای هدف شناسایی می شود. براساس این نظریه اولین منبع آموزش گروههای صمیمی فردی مانند خانواده و گروه همسالان است.
امتداد و فراوانی خشونت در محیط یک فرد بر تجربه ی یادگیری تاثیر می گذارد. از آن جا که مردم رخدادهای زندگی را به روشهای مختلف پردازش می کنند میتوان گفت که درک هر کس واقعیت اوست. روشی که فرد از طریق آن یک موقعیت را از طریق نگرش خود درک می کند بر واکنش او به جهان موثر است. این تبدیل به واقعیت شخص میشود و بر رفتارها و ادراکات او از رخدادهای مشابه تاثیرگذار می شود. این نگرش تبیین محبوبی برای بسیاری از انواع خشونت خانگی ارائه میدهد و بنیان بسیاری از تغییرات است. پیوستار خشونت خانگی که از نظریه ی یادگیری اجتماعی بیرون می آید از درون نظریه ی الگوبرداری رفتاری و نظریه ی انتقال ترکیبی استخراج میشود.
نظریه ی الگوبرداری رفتاری
آلبرت باندورا پیشگام شاخه ی نظریه ی الگوبرداری رفتاری است. مطالعات او درباره ی زندگی خانوادگی نشان دادند که کودکانی که از تاکتیکهای خشونت آمیز استفاده می کنند والدینی دارندکه هنگام مقابله با دیگران از همین روشها استفاده می کنند. در این نظریه کودکان بیش از هر چیز تحت تاثیر اعضای خانواده ی خود هستند. چنان چه جرج بوئر می گوید باندورا بیش از هر چیز با درمان الگوبرداری شناخته می شود. برای نمونه اگر از مارهای واقعی استفاده شود رویکرد نسبت به آنها معمولا آهسته و دوری از درد است. اما زمانی که فردی مار را به دور گردن اش می پیچد و از افراد دعوت می شود که این کار را انجام دهند، بسیاری از افراد موفق شدند جلو بروند و با ماری که دور گردن شان بود بنشینند.
منابع محیطی نیز براساس نظریه ی یادگیری اجتماعی یکی دیگر از منابع تاثیر هستند. کودکانی که در محله هایی زندگی می کنند که خشونت جاری است و در معرض جرم هستند احتمال بیشتری دارد که دست به اعمال مجرمانه بزنند.. برنامه های خشونت آمیز تلویزیونی و سینمایی نیز سومین منبع الگوبرداری هستند. از آنجا که خشونت عموما به عنوان یک رفتار پذیرفته شده به تصویر کشیده میشود کودکان شروع میکنند به این که خشونت را هم چون رفتار معمولی نظاره کنند که هیچ عواقبی برای انجام دهندگان اش ندارد.
نظریه ی انتقال ترکیبی
یک روش معمول برای تبیین خشونت خانگی نظریه ی انتقال ترکیبی است. رفتار سوءاستفادهای به عنوان یک روش مناسب برای مقابله با مجادلات از نسلی به نسل منتقل می شود: خشونت بازتولید کننده ی خشونت است. این بدان معنا نیست که رفتارهای خشونت آمیز ارثی هستند بلکه از طریق تجربه منتقل می شوند. افرادی که خشونت را در دوران بچگی شان مشاهده میکنند احتمال بیشتری دارد که بعدها در روابط خودشان دست به خشونت بزنند. به سادگی میتوان گفت اگر کودکی مورد سوءاستفاده قرار بگیرد او می آموزد که این روش قابل قبول، اگر نه معمول، برای رسیدن به اهداف اش است. کودک تبدیل به بزرگسالی سوءاستفاده کننده از شریک زندگی خود شود و معمولا کودکان خود میشود. یک چرخهی سوءاستفاده در نسلها شکل می گیرد.
نظریه ی چرخه ی خشونت
شواهد کافی وجود دارد که خشونت خانگی دارای یک چرخه است. نظریه پردازی که بیش از همه در زمینه ی کابرد نظریه ی انتقال خشونت در سوءاستفاده های خانگی مرجع قرار گرفته است لنور واکر است. او در کتاب زن کتک خورده سه مرحله ی چرخه ی سوءاستفاده را در الگویی نشان می دهد که در زمان های متفاوت به روابط مبتنی بر کتک زدن ختم می شود.
مرحله ی اول عبارت است از ساخت تنش: در این مرحله ارتباطات بد و خشونت در اندازه ی کم اتفاق میافتد. در این مرحله زنان مطیع هستند و تلاش می کنند مسائل را در رابطه به حداقل برسانند. مرد تنش بیشتری احساس می کند و از طریق اعمال قدرت باعث عقب نشینی کردن قربانی می شود. دوره ی خشونت حاد دومین مرحله است: در این مرحله فرد کتک زننده کنترل خود را از دست میدهد و زن دچار آسیب جسمی و فشار روانی می شود. مرحله ی سوم که به عنوان مرحله ی ماه عسل شناخته می شود زمانی است که رفتارهای محبت آمیز و عاشقانه از فرد کتک زننده ی پشیمان سرازیر می شود. زمانی که تنش بین قربانی و مهاجم کاهش پیدا کرد عشق تجدید می شود. مرد معمولا ابراز پشیمانی میکند به شریک خود علاقه و توجه نشان میدهد. زن در ابتدا احساسات درهم ریخته ای دارد و سپس به دلیل فوران احساسات خود احساس پشیمانی و مسئولیت می کند. مرد تلاش می کند با وعده های تغییر رابطه را اداره کند.
معمولا مرد کتک زننده در مرحله ی سوم برای زن هدیه یا گل تهیه می کند. این چرخه معمولا خود را تکرار می کند و خشونت هر بار افزایش پیدا می کند. یک بار قربانی شدن ریسک حمله های بعدی را افزایش می دهد. اولین انتقادات از این نظریه ادعا می کنند که زن قربانی شده باید این حالت را دوست داشته باشد وگرنه مهاجم را ترک میکند. بنابراین مهم است که بتوانیم نسخه ی ایده آل قربانی را از واقعیت جداکنیم. برای بسیاری از زنانی که در این چرخه ی تکراری قرار می گیرند امید به ادامه پیدا کردن محبت و عشق دلیل ادامه ی آنها به زندگی با مردی است که دوست دارند. زنان اغلب به تصویر ایده آل از مردشان وفادار هستند نه به خشونتی که از آنها متحمل می شوند.
این نظریه در مورد کودکانی که در خانههای خشونت بار بزرگ شده اند مورد آزمایش قرار گرفته است. آیا آنها در روابط بزرگسالی شخصی خودشان خشن میشوند؟ تحقیقات نشان میدهد که این اتفاق میافتد.
نظریه های کنترل اجتماعی
نظریه های کنترل اجتماعی معتقدند که جرم و بزهکاری تا زمانی که مردم با نیازهای اجتماعی هماهنگ نباشند اتفاق می افتند. زمانی که محدودیت ها ضعیف شده یا نابود شده باشد، رفتار بزهکارانه پدیدار می شود. سه پیوند اصلی که مردم را به رفتارهای پذیرفته شده ی اجتماعی پیوند می دهند عبارتند از پیوستگی، باور به ارزش های مشترک و درگیرشدن در فعالیت های قانونی.
نظریه ی پیوستگی:
براساس این نظریه رابطه ای که بین کودک و اولین فرد مراقبت کننده از وی شکل میگیرد بعدها در روابط زندگی او تاثیر می گذارد. نظریه پردازان رویکرد پیوستگی معتقدند که پیوندهای مختلف پیوستگی میتوانند امنیت، اضطراب و عدم تجانس را در کودک تولید کنند. کودکانی که در پیوستگیهای خود احساس امنیت میکنند به آسانی به آسایش دست مییابند و به راحتی میتوانند از مراقبان خود جدا شده و به غریبگان بپیوندند. کودکان مضطرب در مقابل آسایش مقاومت می کنند و ممکن است برای جدایی از مراقبان خود مقاومت کنند و درعین حال اعتمادی هم به مراقبان خود نداشته باشند. یک کودک نامتجانس رفتارهای نامنظم و گمراه کننده از خود بروز می دهد چرا که نمی داند کدام یک از رفتارهایش سبب جلب توجه مساعد مراقبان او می شود. گرت و لیبی توضیح می دهند که هر نوع پیوستگی که میان والدین و کودکانشان وجود داشته باشد در بزرگسالی کودکانشان تبدیل به رفتار مورد انتظار خواهد شد. کودکانی که والدین بی توجه دارند احساس پیوستگی همراه با ناامنی دارند و در آینده نیز با کودکان خود این چنین خواهند بود. نگهداری بادقت از کودکان نیازمند داشتن پیوستگی با امنیت بالاست.
آسیب شناسی فردی و مردان کتک زننده
برخی نظریه پردازان تصدیق کرده اند که تعداد کمی از مرتکبان خشونت خانگی رفتارهایی مانند افرادی که ناهنجاری شخصیتی دارند از خود بروز می دهند. این افراد به شدت نسبت به مشاوره داشتن و سایر انواع مداخله مقاوم هستند که خود نشان دهنده ی بیماری و آسیب روانی آنان است. مداخله ی دادگاه در کنار درمان تحت نظر بهترین گزینه برای افرادی است که رفتارهای خشونت بار (اگر نه کشنده) از خود بروز می دهند.
دونالد داتون از سال ۱۹۷٨ به بعد هم به عنوان محقق و هم به عنوان متخصص بالینی روی مردان مهاجم مطالعه کرده است. او می گوید که حدود ۲ درصد از کل جمعیت را می توان به عنوان کتک زنندگان از روی عادت شناخت. به علاوه بسیاری از مراجعان او رفتارهای ضداجتماعی نیز انجام می دادند. او آنها را تحت عنوان افرادی که واکنش احساسی کمی دارند می نامد. آنها اغلب با دیگران از جمله شریکان زندگی خود خشن برخورد میکنند. کتک زنندگان روان پریش معمولا به خاطر رفتارهای غیرخشن مانند سندسازی، چک برگشتی داشتن و عیاشی کردن بازداشت می شوند.
داتون اشاره می کند که همکار او رابرت هیر که کتاب «بی وجدانها: دنیای آزار دهنده ی روانپریشان اطراف ما»، را نوشته است، انواع ناهنجاریهای مغزی را در میان روان پریشان کشف کرده است. عکس برداری مغناطیسی از مغزها که روی روانپریشان انجام شده است نشان میدهد که الگوهای رنگی موجود در شاخه های مغزی در گیجگاه ها کمتر از الگوهای رنگی در افراد معمولی است. در عوض یک رنگ روشن کوچک در شاخه ی عقبی مغز وجود دارد که تنها نشانه از فعالیت مغزی است. هیر که هیچ مدرکی ندارد که نشان دهد روانپریشی ناشی از عوامل محیطی و اجتماعی است، نتیجه می گیرد که این شرایط ژنتیکی است.
نیل جاکوبسن روانشناس یک خرده گروه از مردان روان پریش را توضیح می دهد که او واکنش دهنده های واگال می نامد. حدود ۲۰ درصد از کل کتک زننده ها و نیمی از تمام شخصیتهای ضداجتماعی در این دسته جای میگیرند. این افراد زمانی که با همسران خود مجادله می کنند از درون احساس آرامش می کنند. این افراد زمان مجادله کاهش نبض قلب را نشان میدهند. خشونت نسبت به زنان در این مردان جهت قدرتنمایی است. آنها از طریق اعمال خشونت هم کنترل می کنند و هم خود کنترل می شوند.
انتقادات از نظریه های روانشناختی
الگوهای متفاوت یادگیری بیشترین میزان ارجاع را در تبیین خشونت خانگی و ادامه ی آن دارند با این وجود توضیح داده نمی شود چرا مردم پس از مشاهده ی خشونت و قربانی شدن مرتکب خشونتهای فردی نمی شوند. به علاوه این نگاه به خوبی شخصیتهایی را که در سایر جنبههای زندگی خود بسیار موفق هستند در بر نمی گیرد.
برگرفته از کتاب:
دستان سنگین (مقدمه ای بر جرایم خشونت خانگی)
نویسنده: دنیس کیندشی گاسلین
منبع:انسان شناسی و فرهنگ
|