توجیه هنرمندانه ی سانسور و خودسانسوری
احمد حیدربیگی
•
مقاله زیر نوشته ی چاپ نشده ای از زنده یاد احمد حیدربیگی است که برای نخستین بار در بولتن شماره ی آخر کانون نویسندگان ایران درج شده است. او در سالهای آخر عمر به کانون نویسندگان ایران پیوست. با این حال شعرها و نوشته هایش نشان میدهد که همواره عضوی از این تشکل ضد سانسور بوده است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۷ اسفند ۱٣۹۲ -
۲۶ فوريه ۲۰۱۴
آنچه که امروز به نام سانسور میشناسیم عمری به دارازای بشریت دارد و به هر نام دیگری خوانده شود به معنای تحمیل سکوت است، در یک سوی این تحمیل حکومت یا قدرت حاکم و در سوی دیگر مردمِ تابع آن قدرت حاکم حضور دارند و بسته به اینکه بین این دو (حاکمیت و مردم) چقدر اشتراک منافع وجود دارد شدت و ضعف خواهد داشت. در آنجا که حاکمیت در جهت خیر و صلاح و منافع مردم حرکت میکند اصولاً هیچ نیازی به اعمال سانسور وجود ندارد، قلم ها و بیان ها آزادند، مطبوعاتِ آزاد چون دستگاههای هشداردهنده (آلارم) با مشاهده ی کوچکترین عیب و نقصی به صدا درمیآیند و مسئولین حاکمیت را متوجه آن عیب و نقص میکنند. در چنین وضعیتی که بین مردم و حاکمیت تفاهم و اعتماد حکمفرماست، هر اعتراضی به نارسائی ها و کجروی ها با تأیید و استقبال هر دو سو (حاکمیت و مردم) مواجه میشود، در واقع قلمها و بیانهای آزاد ناظران بیطرف و آگاه و کارآمد حسن جریان امور سیاسی و اجتماعی هستند و مورد احترام هردو.
در چنین جوامعِ خوشبختی، هنر نیز هست و هنرمند با وجودِ این همه قلم و بیانِ آزاد، رادیویِ آزاد، تلویزیونِ آزاد و این همه چشم و گوش ِ بینا و شنوا و ذهن های زیرک و کنجکاو کوچکترین نیازی احساس نمی کند که برایِ هنرِ خود رسالت، تعهد و مسئولیتِ اجتماعی یا سیاسی قائل شود و اگر چنین مسئولیتی احساس میکند صدها نهاد و کانون و تشکیلاتِ مدنیِ دیگر وجود دارد که میتواند با استفاده از آنها در زمینه هایِ سیاسی و اجتماعی فعالیت کند. بنابراین هنر، مبری از هرگونه مسئولیتی صرفاً به خود میپردازد، به زیباسازی و آرایشِ خود چون شیای ترد و نازک و ظریف و شکستنی که به خاطر زیبایی و هنری که در طرح و رنگ آن بکارگرفته شده و مواد گرانبهایی که در ساخت آن مصرف شده جز زیباسازی و دلنشین کردن زندگی مردم کاربرد دیگری ندارد و اصولاً دور ازعقل است که چنین شی ِ نفیس و گرانبهایی مورد استفاده ی دیگری قرار گیرد. تحلیلگران، صاحبنظران و هنرشناسان نیز به شدت هنر را به پرهیز از مسائل سیاسی و اجتماعی توصیه می کنند و معتقدند که پرداختن به این مسائل ارزش هنر و هنرمند را کاهش میدهد و اگر ادامه ی گفتار را به هنر شاعری محدود کنیم میبینیم که علاوه بر مقوله ی «هنر برای هنر» که شمول عام دارد در زمینه ی شعر مباحث «ساختارگرائی» (فرمالیسم) و لایه های زیرین زبان و ساختارشکنی و پرهیز از رسالت و تعهد و مسئولیت اجتماعی و شعر چند کانونی و چندمعنایی و پرهیز از عقل گرائی در میان است و توصیه ی معناستیزی و محتوی گریزی و منطق زدایی که مجموعاً شعر را به چیزی تفننی و فانتزی تبدیل کرده است و کار افراط و تنوع طلبی به آنجا رسیده که رعایت دستور زبان نیز از معایب کلام شعر محسوب میشود، اما در آن جوامع آزاد حتی حذف کامل شعر از جمیع هنرها و فعالیتهای هنری مشکلی و کمبودی ایجاد نمی کند و زبانها، قلمها، دوربینها، میکروفونها، رادیوها، تلویزیونها، و آنچه به نام رسانه های عمومی و ارتباطی میشناسیم بیوقفه ناظر همه ی تحرکات سیاسی و اجتماعی هستند و اصولاً نیازی به مداخله ی شعر یا هنرهای دیگر ندارند.
اما در جوامع معروف به دنیای سوم در آسیا، در آفریقا، در آمریکای جنوبی و در بلوک شرق سابق مسئله بکلی متفاوت است، در این جوامع منافع مردم و حاکمیت همسو نیستند، دولتها به خواست و رأی مردم عمل نمیکنند و مردم جز به زور از حاکمیت اطاعت نمیکنند، رسانه های آزاد وجود ندارند، قلمهای آزاد شکسته میشوند، زبانهای آزاد بریده میشوند. مطبوعات، رادیو، تلویزیون همه و همه دولتی و در اختیار دولت است. بازداشتگاه ها انباشته از کسانی است که به وضع موجود معترضند، دولتها جز با تهدید، ترور، بازداشت، و فشار اقتصادی بر مردم نمی توانند دوام بیاورند و میدانند که میل شدید مردم به آزادی چون «پیلوت» در یک دستگاه گازسوز منتظر است که با رسیدن سوخت و اکسیژن شعله ور شود و هرقدر این میل به آزادی نیرومندتر شود بر ضخامت و مقاومت بدنه ی دیکتاتوری افزوده میشود و ترورها، تهدیدها، بازداشتها و محرومیتهای اجتماعی بیشتر میشود و تمام این بگیر و ببندها و تمهیدات برای رسیدن به یک هدف است: «سانسور»، «خودسانسوری» و نهایتاً «تحمیل سکوت» و بالاخره تعبیر سکوت مردم به «رضایت» و این کافی نیست. باید سپاهی از افراد ثناگو و سرسپرده با چهره ی موجه، وفادار یا فرصت طلب برای آرایش و بزک چهره ی حاکمیت تجهیز شوند و دیدیم که این حکومتها گاه بیشتر از بودجه های آموزشی و تعلیم و تربیت هزینه های تبلیغاتی داشته اند. در چنین وضعیت ناگواری نه تنها هنرمند، که هر عضو جامعه (کاسب، کارمند، کارگر...) حتی بانوی خانه دار وظیفه دارد به هر شکل اعتراض خود را آشکار سازد. تردیدی نیست که اکثریت عظیمی از جامعه مرعوب میشوند و دندان به جگر سکوت می کنند و کوچکترین ایرادی متوجه آنان نیست. اما اقلیت کوچکی که دستی به قلم دارند و خود را پیشگام حرکتهای اجتماعی و روشنفکری به حساب میآورند و بابت قلمزنی خود را بستانکار مردم نیز میدانند نمی توانند با بیدردی و بیتفاوتی ادای شاعران جوامع مرفه و آزاد را درآورند که: «هنر برای هنر»، که: «شکستن شاخ ِ ساختار»، که: «لایه های زیرین زبان»، که: «نفی و رد محتوی»، که: «پرهیز از سیاست و اجتماع»، که: «بیمعنائی و چندمعنائی»، که: «عقل زدائی و منطق گریزی»، که: ...
در پنج قاره ی جهان روشنفکرانی که در این گونه جوامع و در زیر سلطه ی اینگونه حکومت ها نفس میکشند و با توسل به نظریه پردازی های متفکران جوامع آزاد موج عظیم جوانان کشور خود را از هرگونه اعتراض و نزدیک شدن به مسائل سیاسی و اجتماعی بازمیدارند. آگاه، یا ناآگاه، کثیفترین و شیطانی ترین نوع خودسانسوری را ترویج میکنند. کثیف و شیطانی از آن جهت که پیشرفت شگفت آور ارتباطات و وجود نهادهای گوناگون مدافع حقوق بشر و دفاع از روزنامه نگاران و اهل قلم و مدافعان آزادیهای مدنی لحظه ای حکومت های سرکوبگر را آسوده نمیگذارند و مشروعیت آنها را در داخل و خارج زیر سوال میبرند و پیآمدهای سیاسی و اقتصادی این واکنش جهانی گاه فلج کننده و جبران ناپذیر است. اما بسته شدن زبانها و قلمهای معترض با توجیح روشنفکرانه و هنرمندانه که آلوده شدن هنر شاعری به سیاست و جامعه نشان دهنده ی جمود و عقب ماندگی و بیخبری از تئوری های تازه ی هنری است. عملاً منتهی به نوعی سانسور و خودسانسوری میشود که بدون هیچ هزینه و پیآمد ناگواری فعالترین و نیرومندترین بخش جامعه، یعنی جوانان را به خودسانسوریِ «خودخواسته» وامیدارد. چه فرق میکند که «سکوت» با اسلحه و ارعاب و سرکوب تحمیل شود و یا با تئوری و نظریه پردازی و با استناد به فرمایشات دهها متفکر نامدار جهان؟ جز اینکه سکوت ِ نوع ِدوم (تئوریک) متاسفانه با اعتراض هیچ سازمان جهانی مدافع حقوق بشر و آزادی های مدنی همراه نیست و هیچ نهادی نمیتواند از مردمی که اعتراض ندارند و به دلخواه سکوت اختیارکرده اند دفاع کند و یا آنان را به اعتراض وادارد. آیا این نوع دوم شیطانی نیست؟ و آیا اشاعه دهندگان آن دانسته یا نادانسته همدستان ِ قدرت های سرکوبگر نیستند؟
منبع: اندیشه ی آزاد، خبرنامه ی داخلی کانون نویسندگان ایران
دوره ی سوم، شماره ی هفتم، دی هزار و سیصد و نود و دو
|