آغوش باز کشور و طناب اعدام
عبدالقادر بلوچ
•
پس از عرض چاق سلامتی از شما میخواهم که مرا ببخشید. من چون زیاد در غربت مانده ام کمی عربی یادم رفته است و نشد که درست حسابی نامه را شروع کنم. از طرفی ما در خارج زیاد با اسم فامیل حال نمیکنیم و همدیگر را به اسم کوچک صدا میزنیم. باری چون هر خری میداند که رئیس جمهور وقت ندارد من مستقیم میروم روی بیان نظراتم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۲ اسفند ۱٣۹۲ -
٣ مارس ۲۰۱۴
رییسجمهور در دیدار با برخی فعالان اقتصادی خارج از کشور گفت: "آغوش کشور به روی ایرانیان خارج از کشور باز است و ما آماده استفاده از نظرات آنان در راستای رشد و شکوفایی کشور هستیم."
وقتی که جناب پرزیدنت این را گفت، من فریاد زدم و هورا کشیدم. دایی من که این روزها با خودش هم قهر است به من چپ چپ نگاه کرد و گفت که اولاً دارد برای یک عده سرمایه گذار دستچین شده که پولها را برده اند در کشورهای عربی و صرافی باز کردهاند حرف میزند. ثانیاً همانها را هم دارد خر میکند که برگردند تا خِرشان را بگیرند و مثل بابک زنجانی بیندازندشان زندان و دار و ندارشان را بکشند بالا. تو چرا هورا میکشی؟
گفتم: "ای دایی! تو واقعاً دیگر از فرط بد بینی گندش را در آوردهای. بنده خدا، همه ی ایرانیان خارج کشور را خطاب قرار داده و گفته که آغوش کشور برایشان باز است. همه آماده ی استفاده از نطرات ما در راستای شکوفایی کشور هستند."
دایی من طوری شروع کرد به نگاه کردن که تا آن زمان من ندیده بودم که او آنطوری به من نگاه کند. از او پرسیدم: "ای دایی! این چه نگاهی بود که شما به من کردید که تا حالا اینطوری به من نگاه نکرده بودید؟"
دایی من گفت که آن نگاه نگاه عاقل اندر سفیه نام دارد. و به این خاطر او از این نگاه استفاده کرده چون من واقعاً باور کرده ام که اینها برای کشور آغوش گذاشته اند و حالا آن آغوش برای همه از جمله من و او باز است. بعد او غش غش خندید و گفت: " تو از جانب من نماینده هستی. نظرات خودت را در راستای رشد و شکوفایی کشور برایش بنویس تا ببینم چقدر اجرا میکند." من هم برای در آوردن لج او و نشان دادن اینکه پرزیدنت منتظر نظرات ماست، نظرات خودم را برایش مینویسم تا شما ببینید که همه چیز عوض شده است و این نظام، نظام سابق نیست که در آن رئیس جمهور یک تدارکاتچی بیش نبود.
جناب دکتر پرزیدنت حجه الاسلام حسن آقا، رئیس دولت تدبیر و امید و کلید!
پس از عرض چاق سلامتی از شما میخواهم که مرا ببخشید. من چون زیاد در غربت مانده ام کمی عربی یادم رفته است و نشد که درست حسابی نامه را شروع کنم. از طرفی ما در خارج زیاد با اسم فامیل حال نمیکنیم و همدیگر را به اسم کوچک صدا میزنیم. باری چون هر خری میداند که رئیس جمهور وقت ندارد من مستقیم میروم روی بیان نظراتم: به نظر من این اصلاً درست نیست که شما از این طرف هی اعدام کنید و از آنطرف هی بگویید که آغوش مملکت برای شما باز است. افرادی مثل دایی من منتظرند تا بگویند که آغوش مملکت بوی مرگ و اعدام میدهد. ما خارج نشینان که اینهمه اعدام را میبینیم، مخصوصاً که از زمان روی کار آمدن شما آمارش بالا رفته است، با خودمان میگوییم که به جهنم که آغوش مملکت باز است. بعد فکر میکنیم که بلانسبت شما زر اضافی میزنید و فقط میخواهید ما بیاییم آنجا. به قول دایی من اگر ما خام شدیم و حرف شما را گوش دادیم و آمدیم آنجا و آقایانی که شما زورتان به آنها نمیرسد ما را گرفتند و اعدام کردند بعد جواب کس و کار ما را چه کسی میدهد؟ تو برای همین اعدامیها... نه خدایا توبه، شما برای همین اعدامی هایی که تا حالا در دوران ریاست جمهوری شما شده است، چقدر کک گزیدتان که پروای اعدام ما را داشته باشید؟ یک نظری من دارم و آن هم این است که شما کاری به ما خارج نشینان نداشته باشید و زورتان را بزنید که همان داخل نشینان را راضی نگه دارید تا خارج نشین نشوند. اگر منظورتان من و داییام و امثال ما نیست و فقط برای سرمایهدارها داشتید نطق میکردید که باید ببخشید که من اشتباهی متوجه شدم.
من چند تا سرمایه گذار خارج نشین هم میشناسم. اینها یک بادی در دماغشان هست که شما را اصلاً قاطی آدم حساب ندارند. یکی از آنها دیروز به من گفت که شما عقل و شعورتان در حد کمالات احمدی نژاد هم نیست. باور کنید منی که اصلاً خشونت گرا نیستم می خواستم با او دست به یقه بشوم اما او گفت که دلیلش این است که حداقل این او بود که مثل شاهنشاه آریامهر توی ماشین های روباز میایستاد و در شهرستانها جولان میداد. و حداقل نامه های مردم را میگرفت و به آنها پول میداد. شما فقط خشک و خالی میروید و سان میبینید و نطق میکنید و نم هم پس نمیدهید.
|