گفتگوی شیدا جهانبین با ژیلا بنی یعقوب
مجموعه ای از سقف های شیشه ای برای روزنامه نگاران زن وجود دارد
•
اگر قبلا زنان به ندرت می توانستند خبرنگار سیاسی باشند، الان هم به ندرت می توانند مسئول یک گروه سیاسی در روزنامه باشند. معمولا زنان می توانند دبیر گروه اجتماعی و یا مثلا ادب و هنر باشند و نه مثلا دبیر گروه ورزشی یا سیاسی. یا شما کمتر می بینید که زنان سردبیر بشوند. فعلا حداکثر سقف پیشرفت شان دبیری گروه اجتماعی است.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۴ اسفند ۱٣۹۲ -
۵ مارس ۲۰۱۴
شهرزادنیوز:ژیلا بنی یعقوب روزنامه نگار و فعال حقوق زنان است. او سال ها در تحریریه مطبوعات مختلف از جمله روزنامههای نوروز، وقایع الاتفاقیه، سرمایه و... فعالیت داشته. وی در ۳۰ خرداد ۱۳۸۸، در جریان وقایع پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ و سرکوب گسترده معترضان به نتایج این انتخابات، همراه با شوهرش بهمن احمدی امویی بازداشت شد و در خرداد سال ۱۳۸۹ به یک سال حبس و ۳۰ سال محرومیت از شغل روزنامه نگاری محکوم گردید. وی در۱۲ شهریورماه سال ۱۳۹۱ برای گذراندن دوره یک سال زندان خود به اداره اجرای احکام اوین فراخوانده شد و در دوم تیرماه ۱۳۹۲ بعد از گذراندن یک سال محکومیت خود از بند زنان زندان اوین آزاد شد.
جایزه شجاعت در روزنامه نگاری بنیاد بینالمللی رسانه های زنان در سال ۲۰۰۹ و همچنین جایزه ویژه «آزادی بیان» گزارشگران بدون مرز در سال ۲۰۱۰ به خاطر وبلاگ «ما روزنامه نگاریم» به ژیلا بنی یعقوب اعطا شد. وی به تازگی کتاب زنان در بند ۲۰۹ اوین را توسط انتشارات باران در سوئد منتشر کرده است. گفتگوی زیر باٰ ژیلا بنی یعقوب در پیوند با شرایط روزنامه نگاران زن در ایران و کتاب تازه انتشار یافته اش انجام گرفته است.
خانم بنی یعقوب شرایط روزنامه نگاران زن در حال حاضر در ایران چگونه است؟
شرایط روزنامه نگارهای زن در ایران نسبت به گذشته - منظورم دهه قبل - بهتر شده است، اما همچنان مشکلات زیادی دارند. در اوایل دهه هشتاد و همین طور قبل از آن در اواخر دهه هفتاد تعداد روزنامه نگاران زن نسبت به روزنامه نگاران مرد در اغلب تحریریه های روزنامه ها و مجلات در اقلیت بود. به ویژه حضور آنها در سرویس های سیاسی کمتر بود.
چرا حضور روزنامه نگاران زن در سرویس های سیاسی کمتر بود؟ چه محدودیتی برای حضور زنان وجود داشت؟
ظاهرا خبرنگار سیاسی فقط می توانست مرد باشد. کم کم این عرصه ها برای حضور زنان بازتر شد. هم به طور کلی تعداد روزنامه نگاران زن در روزنامه ها بیشتر شد و هم تعداد خبرنگاران حوزه های سیاسی و دیگر حوزه هایی که زنان در آن کمتر حضور داشتند.
من حتی یادم هست که در آن سال ها سفر روزنامه نگاران زن به شهرها و یا کشورهای دیگر خیلی محدود و گاه عملا غیر ممکن بود. من در سال های ۸۲ یا ۸۳ وقتی قصد سفر به افغانستان و عراق را برای پوشش دادن جنگ داشتم، مسئولان روزنامه ای که با آن کار می کردم در ابتدا با سفرم تنها به خاطر زن بودنم مخالفت می کردند. خب الان تا حدود زیادی این محدودیت ها رفع شده است، اما همچنان مجموعه ای از سقف های شیشه ای برای روزنامه نگاران زن وجود دارد.
یعنی یک جور تفکیک جنسیتی در سرویس های نشریات برای زنان وجود دارد؟
اگر قبلا زنان به ندرت می توانستند خبرنگار سیاسی باشند، الان هم به ندرت می توانند مسئول یک گروه سیاسی در روزنامه باشند. معمولا زنان می توانند دبیر گروه اجتماعی و یا مثلا ادب و هنر باشند و نه مثلا دبیر گروه ورزشی یا سیاسی. یا شما کمتر می بینید که زنان سردبیر بشوند. فعلا حداکثر سقف پیشرفت شان ظاهرا دبیری گروه ها آن هم دبیری گروه اجتماعی است.
با توجه به محدودیت ها و حساسیت هایی که در حوزه ی فعالیت فمنیستی در ایران وجود دارد، آیا این محدودیت ها وارد فعالیت ژورنالیستی در حوزه ی زنان هم شده است؟
بله با مشکل مواجه هستند. در روزنامه های ایران گفتمان مردانه کاملا حاکمیت دارد. من به عنوان روزنامه نگاری که سال ها در روزنامه های مختلف ایران کارکرده ام، روی این موضوع به طور جدی و دقیق کار کرده ام و مقالاتی نیز در این خصوص منتشر کرده ام. زنان روزنامه نگار به خودی خود در حاکمیت مردانه روزنامه های ایران با چالش های زیادی روبرو هستند؛ چه برسد به این که زنان برای انعکاس اخبار زنان تلاش کنند.
آیا تا به حال حس کرده اید که این محدودیت ها از سوی همکاران مرد هم اعمال می شود؟
من در اینجا به تجربه ام در یکی از روزنامه ها اشاره می کنم. هر روز بین ساعت پنج تا پنج و نیم شورایی به نام شورای تیتر در روزنامه در اتاق سردبیری تشکیل می شد . شورایی که با حضور سردبیر، معاون او و دبیران سرویس های مختلف برگزار می شد تا تیترهای نهایی برای صفحه اول در یک روند دموکراتیک انتخاب شود. من به عنوان دبیر گروه اجتماعی در این شورا شرکت می کردم. تیترهای مربوط به زنان کمتر رای می آورد. اصلا همین که نامی از زن یا زنان در تیترهای پیشنهادی ام مطرح می شد، اغلب اعضای شورا که مرد بودند لبخندی می زدند که ای بابا؛ باز هم این ژیلا بنی یعقوب موضوع زنان را پیش کشید. خبرها و گزارش های مربوط به زنان گاه با شوخی و خنده روبرو می شد و گاه حتی این خنده ها رنگ تمسخر به خود می گرفت. من همیشه سعی می کردم تیترهایی را به عنوان تیتر های صفحه اول پیشنهاد بدهم که جذابیت های لازم و عناصر حرفه ای و ژورنالیستی را نیز داشته باشد. اما اغلب اوقات خبرهایی با ارزش بالای خبری در حوزه زنان در برابر خبرهای دیگر که حتی فاقد عناصر لازم خبری بودند، مغلوب می شد و رأی نمی آورد. این فقط در باره خبرها نبود و در باره عکس های صفحه اول روزنامه نیز صدق می کرد. به ندرت عکس زنان در صفحه اول دیده می شد و می شود. البته این مختص به یک روزنامه نیست. همه ی روزنامه هایی که در آن کار می کردم، کم و بیش همین وضع را داشتند.
حکم سی سال محرومیت از روزنامه نگاری در شرایطی که بیشتر نشریات تعطیل شده اند و اکثر روزنامه نگارها عملا کار نمی کنند؛ چقدر در روند زندگی تان تأثیر گذاشت؟
این حکم در زندگی من تأثیر زیادی گذاشته است؛ روزنامه نگاری نه فقط تنها شغلی است که در آن تخصص دارم، که می توانم بگویم برای من یگانه شغلی است که به آن عشق می ورزم. یعنی نه فقط دادگاه من را از شغلم و درآمدم محروم کرده، که مرا از حرفه مورد علاقه ام نیز محروم کرده است.
آیا از نظر معیشتی در شرایطی که همسرتان هم در زندان هستند، این حکم شما رو در تنگنا قرار نداد؟
یکی از قضات دادگاه تجدید نظر در برابر اعتراض به محرومیتم، وقتی گفتم این تنها شغلی است که من بلدم و بنابراین شما مرا از کسب در آمد برای معیشتم محروم کرده اید، با خنده ای گفت: پس که این طور؛ خیلی ناراحتی که نانت را آجر کرده ایم. بله؟ و من مبهوت مانده بودم به چنین قاضی ای که جوری در باره آجر شدن نان افراد صحبت می کند که انگار باید به آن افتخار کنند. در همان دادگاه وکیلم خانم فریده غیرت گفت که موکلم که شما از شغلش محرومش کرده اید، همسرش در زندان است و بنابراین چگونه باید هزینه زندگی خود و همسر زندانی اش را تامین کند؟
اما این استدلال ها اصلا تأثیری بر آنها نداشت. البته این را هم اضافه کنم که چنین محکومیتی حتی بر خلاف قوانین داخلی ایران است و ما چنین محرومیتی در هیچ کجای قانون نداریم.
آیا واقعا صدور چنین احکامی در عصر اینترنت و روزنامه نگاری آنلاین می تواند حکمی جدی تلقی شود و یک روزنامه نگار را منفعل کند؟
البته صدور احکام ممنوعیت برای یک روزنامه نگار به خودی خود آزار دهنده و محدودکننده هست، اما نمی تواند من و دیگر روزنامه نگاران را به طور کلی منفعل کند؛ هرچند که در کوتاه مدت حتما بر زندگی آنها به ویژه در خصوص مسائل مالی تأثیرات سنگینی می گذارد. اما چنین حکمی هرگز نمی تواند من را درعرصه روزنامه نگاری متوقف کند.
بعد از صدور حکم ممنوعیت سی ساله از کار روزنامه نگاری واکنشتان چه بود؟ آیا اعتراض نکردید؟
من وقتی حکم سی سال ممنوعیت از روزنامه نگاری از سوی دادگاه انقلاب برایم صادر شد، در نامه ای به دادستان توضیح دادم که این حکم نمی تواند مرا منفعل کند و مایلم همان بخش از نامه را در پاسخ به سئوال شما بیاورم که به اندازه گویاست:
آقای دادستان تهران؛ «من با روزنامه نگاری زندگی می کنم نه با روزنامه ها»! هرچه هست، من نگران آینده حرفه ای خودم نیستم که خوب می دانم قاضی محترمی که چنین حکمی را صادر کرده هیچ شناختی از حرفه روزنامه نگاری در گذشته و حال ندارد و تصوری از تحولات روزنامه نگاری در آینده نیز ندارد و مهم تر از همه، نمی داند که در دنیای امروز هیچ کسنمی تواند برای پنج سال یا ده سال یا سی سال آینده ی حرفه ای یک انسان تصمیم بگیرد.
اصلا این طور قاضی ها چه می دانند روزنامه نگاری پنج سال یا ده سال یا بیست سال آینده چگونه است؟ شاید قاضی هایی که چنین احکامی را صادر می کنند، حتی به یاد نیاورند که کسانی در همین دو سه دهه قبل قانونی را در ایران تصویب کردند که شهروندان برای خریداری دستگاه فاکس و ارسال نمابر نیازمند دریافت مجوز بودند و داشتن یک دستگاه ویدیو آرزویی دست نیافتنی برای شهروندان این کشور بود و هرگز تصویب کنندگان و مجریان این قوانین روزی را تصور نمی کردند که شهروندان در خانه های خود به جای استفاده از فاکس به راحتی خواهند توانست به هرجای دنیا ایمیل بفرستند و به راحتی امواج صدها رسانه ی دنیا را از طریق گیرنده های کوچک ماهواره و کامیپوترشان دریافت کنند و ارتش سایبری با میلیاردها تومان بودجه برای ارسال پارازیت و ایجاد فیلتر، از کودکان و نوجوانانی که هر روز با فیلترشکنی جدید به جنگ شان می روند شکست بخورند. بنابراین آقای دادستان! اگر چندسال بعد من بودم و شما نیز بودید؛ به یادتان خواهم آورد که همچنان که برخی از قاضی ها و دولتمردان ده سال قبل تصوری درست از امواج رسانه های ماهواره ای یا دنیای نت نداشتند. هیچ تصوری نیز از روزنامه نگاری آینده ندارند.
شما در سال ۲۰۰۹ برندهی جایزهی شجاعت در روزنامهنگاری از سوی بنیاد بینالمللی رسانههای زنان
و همچنین برنده جایزهی «آزادی بیان» گزارشگران بدون مرز در سال ۲۰۱۰ شدید؛ به طور کلی چقدر این جایزههای بینالمللی را مثبت ارزیابی می کنید؟
هیچ فایده ای هم که نداشته باشد گاهی که فشارها بر روزنامه نگارانی مثل من زیاد می شود، چنین جوایزی به نوعی روحیه بخش و دلگرم کننده است. مخصوصا برخی وقت ها وقتی به این فکر می کنی که به جای دیده شدن تلاش هایت به عنوان یک روزنامه نگار زن که برای تهیه گزارش هایت مشقت زیادی تحمل کرده ای، با فشار زندان و یا ممنوعیت از کار روزنامه نگاری مواجه شده ای، این جایزه ها به تو می گویند هنوز کسانی هستند که این تلاش ها و رنج ها را میبینند. و از سوی دیگر این جوایز می تواند موجب جلب توجه افکار عمومی در ایران و همین طور در جاهای دیگر دنیا نسبت به مسائل و مشکلات روزنامه نگاران ایرانی بشود.
کتاب شما "زنان در بند ۲۰۹ اوین" چند ماه پیش توسط انتشارات باران در خارج از ایران منتشر شد. چرا تصمیم گرفتید این کتاب را بنویسید؟
من یک روزنامه نگارم و مدام به رویدادها از جنبه یک روزنامه نگار نگاه می کنم و مدام به نوشتن دیده ها و شنیده هایم فکر می کنم .همین اتفاق هم در باره تجربه های زندانم می افتد، هر بار به زندان افتاده ام، از همان لحظه اول بادقت زیاد سعی کرده ام همه آنچه را می بینم و می شنوم در ذهنم ثبت کنم تا بعد از آزادی روایتشان کنم. تجربه زندانی که در سال ۸۵ داشتم مستثنی از این نبود؛ علاوه بر این همواره علاقمندی زیادی به جنبش زنان ایران داشته ام و بخشی از زندگی ام را صرف آن کرده ام. به طور طبیعی دلم می خواست رویدادهای مربوط به زندان فعالان زن درسال ۸۵ را که یکی از نقاط عطف مبارزات زنان در در دهه های اخیر می دانم، ثبت کنم.
یعنی نوشتن کتاب رو برای رد شدن از حکم ممنوعیت ۳۰ ساله در روزنامه نگاری انتخاب نکردید؟
حتما بی تأثیر نبوده؛ من به عنوان روزنامه نگاری که از نوشتن ممنوع شده ام، به دنبال راه هایی هستم تا همچنان بتوانم بنویسم و نوشته هایم را به دست مخاطبانم برسانم .
کتاب زنان در بند ۲۰۹ اوین بیرون از ایران منتشر شده است و مخاطب داخلی به آن دسترسی ندارد؛ نسخه دیجیتالی هم از کتاب منتشر نشده؛ آیا تصمیمتان از ابتدا این بود که گزارش یا روایتی مستند از یک دوره ی تاریخی از جنبش زنان را رو به مخاطب بیرون از ایران منتشر کنید؟
من آرزو داشتم این کتاب ابتدا در ایران منتشر شود، اما متأسفانه سانسور شدید در ایران اجازه انتشار چنین کتابی را در کشورم به من نمی دهد. این کتاب ابتدا به زبان فارسی در سوئد منتشر شد و سپس ترجمه انگلیسی اش با ترجمه لیلا میلانی در آمریکا منتشر شد. البته بارها دیده و شنیده ام که در خیابان انقلاب نسخه فارسی کتاب که توسط نشر باران منتشر شده، به صورت افست شده و یا زیراکسی توسط دستفروش ها به فروش می رسد و به هر حال خوشحالم که هر جور شده این کتاب راهش را به سوی مخاطبان خود پیدا می کند.
با تمام مسائلی که در این سال ها برایتان پیش آمده؛ تجربه ی زندان به عنوان یک فعال جنبش زنان و یک روزنامه نگار، و این سی سال محرومیت از حرفه ی روزنامه نگاری، آیا به روزهای پیش رو امیدوارید؟
من همیشه امیدوارم!
|