یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

جنبش روشنفکری ایران: چالشها و فرصت ها (۶)


علی سالاری



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۷ مهر ۱٣٨۵ -  ۲۹ سپتامبر ۲۰۰۶


مقالهً پیشین به ضرورت تولید فکر، اندیشه و تئوری علمی بومی پرداخت، این نوشته به نقش شناخت و تئوری علمی و عقلانی مدرن در خارج نمودن ابتکار عمل و تعادل قوای سیاسی از دست نیروهای افراطی، بویژه بنیادگرایان مذهبی، می پردازد. نگارنده در این نوشته سعی دارد توضیح دهد چرا جامعه بدامن افراط و تفریط می غلتد؟ آیا این معضل یک بیماری تاریخی، فرهنگی و اجتماعی است، و یا یک معضل مذهبی و سیاسی؟ آیا علاج این بیماری قهر و خشونت و کشتن بیمار است و یا عبور دموکراتیک از افراط و تفریط در یک پروسهً کار علمی و فرهنگی همگام با مبارزهً همه جانبه و مقاومت دموکراتیک؟
 
  اصولاً،   یکی از شاخص های تمایز دوران مدرن از سنتی، ورود عنصر آگاهی انسان و سامان دادن به نظام های اجتماعی بر اساس تئوری های علمی عقلانی است. منظور از آگاهی علمی عقلانی همان شناخت مبتنی بر تجربه، آزمایش، مشاهده و تحقیق و تفحص است، که پیوسته باید در معرض آزمایش، نقد، تجدید نظر و نوسازی قرارگیرد. این درست برخلاف نظام های فکری سنتی است که هدف آن تنها یاد گیری چگونگی حفظ قدرت و حاکمیت، آنهم به سبک تمدنهای گذشته خلفا و پادشاهان، و در بهترین شق، با وعدهً تحقق مدینهً فاضلهً آرمانی، در آینده ای غیر قابل دسترس می باشد. توسل و اعتقاد و اتکا به علوم الهی، معنویات و عرفان تنها بدرجه ای اعتبار و ارزش دارد که موءید و راهگشای علوم نظری و عقلانی بشر باشد. بجز این هرچه هست جهل است و تعصب، دجالیت است و دین فروشی، و فریب است و نیرنگ، برای کسب و حفظ قدرت و ثروت.
 
وانگهی امروزه انسان پسا مدرن نیز دریافته است که همهً آگاهی های دوران مدرن نیز عقلانی وعلمی نیستند. از دوران روشنگری تا به امروز، آن بخش از آگاهی های ایدئولوژیک افراطی، که مبتنی بر پیش فرضهای خلل ناپذیرانقلابی برای برپایی جوامع آرمانی، تصورات ایده آلیستی برای تحقق جوامع اتوپیایی، وآنها که به ترویج رویکردهای مطلق اندیش و سیاه و سفید نمایی از پدیده های انسانی می پردازند، همگی از مصادیق آگاهی کاذبند.
 
از مذهبیون بنیادگرا و دم و دستگاه ولی فقیه انتظاری نیست؛ فهم و درک آنها از انسان و جامعه متعلق به اعصار گذشته است، و تنها مصرف کنندهً دست آوردهای پیشینیانند. آنها از بکارگیری آگاهی های عقلانی بشر مدرن و تئوریهای علوم انسانی، بطور عام، نه تنها گریزان بلکه سر خصومت دارند. چرا که ورود عقل به حوزهً روابط انسانی و اجتماعی را برخلاف مصالح و منافع استثماری و استحماری خود می بینند. موضع گرفتن آنها پشت سنگر "ایمان" نیز جز توسل به داده های غیر عقلانی و بی پایه نیست. اکثر شرایع مذهبی و مقررات حکومتی آنها خلاصه شده است دریک سری باید و نباید های مربوط به دوران حماقت بشر در چهارده قرن پیش. برای عملی و اجرایی کردن همین شرایع مذهبی است که خود را ناگزیر از مبارزهً دائم با همهً ارزشها و نهادهای مدرن در همهً عرصه ها یافته و جامعه را در شکل و محتوا می خواهند به دوران صدر اسلام با همان مناسبات عشایری و قبایلی برگردانند. بی سبب نیست که فربه ترین نهادهای حکومتی همان باندهای سرکوب و خفقان امنیتی و قضایی(سپاه پاسداران و قوهً قضاییه) و امامان کذاب جمعه و جماعت در مساجد ضرار سراسر کشورمی باشند. حکومتی که بدلیل عدم پایگاه مردمی و رویکرد علمی برای حل مشکلات جامعه، در صورت تعطیلی ماشین سرکوب و سانسور و اختناق، وعدم مقابله با امواج آگاهی و آزادی درون جامعه، امکان ادامهً حیات ندارد.
 
حال آنکه در یک جامعهً مدرن و دموکراتیک، یعنی جامعه ای که براساس تئوری های علمی عقلانی برآمده از انتخاب آگاهانهً شهروندانش اداره شود، به تاریخ و فرهنگش بمثابه سرمایه می نگرد و نه چالش، به تنوع فکری اعتقادی و تکثر قومی اش بعنوان فرصت می نگرد و نه دشمن، از دستاوردهای تجربی و علمی دیگران عبرت می گیرد، نه اینکه با قیاس به نفس آنها رد و یا انکار کند. یک جامعهً مدرن و دموکرات و معقول مشکلاتش را بر اساس طرح و برنامه های مبتنی بر مطالعه و تحقیق حل می کند، نه با سخنرانی و موعظه و تظاهرات و   خشونت و بگیر و ببند.
 
در نقطهً مقابل بنیادگرایان مذهبی عقل گریز و علم ستیز، کمونیست های حزب اللهی قرار دارند، که متعصبانه برداشت های خود از کمونیسم و سوسیالیسم را غایت جامعه شناسی علمی می پندارند. آنها هم هنوز مصرف کنندهً داده های دیگران در جوامعی با شرایط متفاوتند. این جماعت نه تنها زحمت مطالعه و تحقیق، و تولید فکر تازه و نظرقابل انطباق و قابل دفاع، در رابطه با جامعهً ایران را بخود نمی دهند، بلکه با هر روشنفکر و فعال سیاسی که مفروضات ساده سازانه، انحرافی، افراطی و ذهنی آنان را به چالش کشد، به خصومت و خشونت متوسل می شوند. مشکل اصلاً در درس گرفتن از فلان متفکر و فیلسوف چپ و یا راست، مذهبی و یا غیر مذهبی، طرفدار سوسیال و یا لیبرال، ملی و یا انترناسیونال، نیست؛ بلکه اشکال اساسی در چشم بستن بر تجارب حد اقل ربع قرن گذشته، در مطلق اندیشی و تقلید بی چون و چرا از دیگران و تداعی تکرار همان داستان رمه و شبان ولایت مطلقهً فقیه، ولی در اینمورد، تحت لوای کمونیسم، است.
 
باید تصریح نمود که مطلق اندیشی و دگماتیسم کور از هیچ کس پذیرفته نیست. آن عده از روشنفکران لیبرال نیز که در ستایش از کارل پوپر، لیبرالیسم را غایت علم وانمود می کنند، نیز اغراق می کنند. ایدئولوژیزه و یا اسلامیزه کردن علم، کما اینکه علمی انگاشتن ایدئولوژیها، جملگی اشتباهند. اساساً ایدئولوژی بمعنی دستگاه نظری و رویکرد ما به جهان پیرامون است. این ایدئولوژی ها، کما اینکه افکار مارکس و یا پوپر، استالین و یا خمینی، از ترکیب پارامترهای مختلفی، از جمله تاریخ، مذهب، فلسفه، فرهنگ، علم، منافع طبقاتی و غیره، بوجود آمده اند. بهمین دلیل باورهای ایدئولوژیک را نیز باید همپای تجارب جدید و تعمیق آگاهی هایمان روزآمد و اصلاح کنیم. آن ایدئولوژیی که از سر تنبلی و یا تعصب، ساده اندیشی و یا اسطوره پردازی، بطور چشم بسته به آگاهی های گذشته و یا عاریه گرفته شده از دیگران دل خوش کند و بدنبال برپایی نظام مقدس (مثل اصطلاح نظام مقدس اسلامی) و یا کپی مدل سوسیال و یا لیبرال دیگران برآید، مصداق عینی آگاهی کاذب است و بکار گیری آن جز ضرر و زیان ببار نمی آورد.
 
  در علوم عقلانی انسانی و اجتماعی، هیچ تئوریی مقدس و مطلق نیست؛ هیچ قانون و نظام اجتماعیی بی عیب و نقص نیست؛ هیچ رهبری غیر انتخابی و مادام العمر نیست. اصلاً مسئلهً تشکیل نظام بی طبقهً کمونیستی و یا توحیدی، جامعهً اتوپیای ارسطو یا جامعهً امام زمان و مدینه النبی اسلامی، (که در دوران اول انقلاب توسط انقلابیون از بند رسته در بوق و کرنا می شد و مارا در سنین نوجوانی مجذوب خود ساخته بود) هیچ کدام مسئلهً امروز ایران و ایرانیان نیستند. بقول معروف با این حلوا حلوا کردنها دهن مردم شیرین نمی شود.   مسئلهً اصلی و نیازمبرم ایرانیان همانا گذار به دموکراسی است. در نظام دموکراسی دیگر هیچ خدایی حاکم نیست، هیچ حزب و سازمانی مطلق العنان نیست، و هیچ رهبری قدسی نمی شود. رویکردهای انقلابی، ایده آلیستی و آرمانی، اعم از مذهبی و غیر مذهبی، آنهم در جامعه ای با تکثرقومی - مذهبی و تنوع فکری و عقیدتی (مثل ایران)، جز ویرانی و استبداد ببار نمی آورد. حاکمان امروز ایران که بنام دین به تحمیل امیال خود و تبعیض بین ایرانیان کمر بسته اند، بهر میزان که حقوق برابر مردم را پایمال و منافع عمومی مملکت را نقض می کنند، مستحق مجازاتند و تاریخ و فرزندان ایران، در مورد زنده و مردهً آنها داوری خواهد کرد.
 
  در علوم انسانی ، هر تئوری لابد مصداق مادی خاص خود را دارد که با تغییر آن متغیر ها، بویژه پارامتر زمان و مکان، آن تئوری نیز ناگزیر از تغییر و نو شدن است. هر فرضیه و تئوری درستی نیز بدلیل همان مصداق مادیش، سیکل حیاتی خاص خود را دارد و ناگزیراز تبدیل و تحول است؛ یعنی که وقتی دوران کاربرد هر تئوری بسرآمد، باید روزآمد شود و الا بکارگیری تئوری های درست سایر جوامع و یا متعلق به دورانهای قبل، درشرایط امروز و متفاوت ایران، ممکن است نتیجه ای جز شکست و ناکامی های بیشتر ببار نیاورد.  
 
همانطور که تصریح شد، مشکل در رویکرد مذهبی و غیر مذهبی، و یا تعلق خاطر داشتن به ایدئولوژی خاص اعم از سوسیالیستی، لیبرالیستی، و یا فمینیستی و امثالهم نیست، مشکل در شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت و عدم تقبل زحمت و یا بد تر از آن، ضدیت و مخالفت با تولید ایده، دانش و آگاهی بومی در هر زمینه و با هر گرایشی است. بدون تقبل چنین زحمتی، کی و چگونه می توان جامعه ای طراز علم و اخلاق، مترقی و پیشرو، آباد و آزاد، سرفراز و سعادتمند ساخت. ضرب المثل های فارسی، که تبیان خردورزی ایرانیان در فرهنگ اصیل آن کهن دیار است، چه زیبا لّبّ مطلب را ادا کرده است: "نابرده رنج گنج میسّر نمی شود، مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد".
 
حزب اللهی های اسلامی که با مهندسی علمی جامعه، از بنیاد مخالفند، (مثل دولت سوپر فالانژ احمدی نژاد که نهادهای مدرن سیاسی و اجتماعی را اساساً بر نمی تابد) و متقابلاً، کمونیست های حزب اللهی که با ترویج و قالب کردن آگاهی های کاذب و ناکارآمد – مانع بسط ارزشهای دموکراتیک می شوند، هر دو مانع خودآگاهی و خودباوری ایرانیان، و بنابراین هرکدام به سهم خود، مانع رشد علمی و توسعهً همه جانبهً جامعهً ایرانند.
 
این بیماری افراط و تفریط مذهبی و غیر مذهبی، ناشی از جهل و تعصب، برخاسته از همان وجوه منفی فرهنگ ایرانی، مانند اسطوره سازی، تقدیرگرایی، دوآلیسم و مطلق اندیشی است. این پدیده، قبل از هرچیز یک نقیصه و کمبود تاریخی، فرهنگی و سیاسی نیز هست که جامعهً ایران باید با پرداخت بهای لازم، در پروسه گذار به دموکراسی، از آن عبور کند و فرصت های خیر و صلاح خود را در عالم امکانات مادی (که در سازندگی بدست می آید نه خشونت و ویرانی)، ممکنات عقلانی (که درتحمل و تسامح و گفتگو و مدارا بدست می آید نه سرکوب و اختناق) و احتمالات علمی (که در تحقیق و تفحص خردگرایانه بدست می آید و نه تعصب و تعبد کور) بجوید.  
 
تاجایی که به رژیم ولایی حاکم برمی گردد، روشن است که داده های فقهی و شرعی مذهبی آن مربوط به دوران انقلاب کشاورزی و نظام های سیاسی ایلی، قبیلگی، خان خانی، خلیفگی و سلطانی است. این وضعیت نه تنها رژیم را با بحران هویت، بلکه آنرا با بحرانهای گوناگون منجمله ثبات و امنیت نیز مواجه و همزاد ساخته است، بطوریکه حاکمان مادام العمر این رژیم بمنظور "حفظ نظام" (شرعی و نه بر حق شان) خود را ناگزیر از زندگی در بحران و استمرار سرکوب و خفقان می یابند. از چنین نظام و سیستمی نمی توان و نباید توقع و انتظاری جز عقل گریزی، علم ستیزی و سرکوب همهً آثار و نشانه های دوران مدرن، جز آنچه بکار حفظ نظامشان می آید، داشت. ولی روشنفکر و فعال سیاسی ایرانی ناچار است فرزند زمان خویشتن باشد.
 
در بحث فرزند زمان خود بودن، یادآوری چند نکته ضروری است. اولاً، ماندگاری دستاوردهای عقلانی و مدرن اجتماعی بخودی خود تضمین نمی شوند، یونانیهای باستان، و ایرانیان پس از اسلام هم برای دوره ای از ثمرات عقل گرایی برخوردار شدند، ولی بنیادگرایان مذهبی و ایدئولوژیک، آن جنبش های عقل گرایی، انسان گرایانه و دموکراسی طلبانه را به افول کشاندند. امروزه نیز دیو بنیادگرایی و افراط و تفریط از هر سو تنوره می کشد و دستاورهای عقلانی بشر را در اکثر زمینه ها مورد تهدید و تجاوز مجدّد قرار داده است. این واقعیت مسئولیت های مضاعفی بر دوش افراد، نهادها، احزاب و دولتها، بویژه روشنفکران دموکرات، مدرن و سکولار، اعم از مذهبی و غیر مذهبی، قرار می دهد. سهل انگاری و سکوت در این شرایط می تواند ابتکار عمل را بدست افراطیون بنیادگرای مذهبی، اعم از مسلمان، مسیحی و یهودی، انداخته و چنانچه تعادل قوای سیاسی بنفع این بنیادگرایان مذهبی (که امثال بن لادن و احمدی نژاد و بسیاری دیگر سخنگویان آنند) بچرخد، آیندهً بس هولناک، خونین و تباه کننده ای را باید انتظار کشید. بعبارتی، بنیادگرایی مذهبی یک موج گذرا نیست، که برخی فکر کنند سر را پایین بگیرند تا این موج بگذرد، بلکه یک نیروی مهیب تباه کننده، با تاریخی طولانی از تجارب خونین و سرکوب بی رحمانه است. اینست که در مبارزه با بنیادگرایی و فاشیسم مذهبی باید در کنارافراد، سازمانها و دولتهای آزاد، با هر نقد و اشکالی که برآنها درست و یا غلط وارد می دانیم، ایستاد.
 
به دولتهای دموکراتیک صنعتی باید هشدار داد که حق ندارند به بهای پایمال کردن حقوق دموکراتیک مردم ایران، به بنیادگرایان مذهبی حاکم   تضمین امنیتی بدهند؛ چرا که این بلیهً بنیادگرایی مذهبی به ایران و مسلمانان محدود و محصور نمی ماند.در دوران جهانی شدن، نظام سیاسی بنیادگرا با امکانات دولتی گرایشات راست تبعیض نژادی و مذهبی را در سراسر دنیا ترویج کرده و گسترش می دهد. این پدیده همانطور که در عمل شاهدیم دستاوردهای دموکراسی را در غرب و شرق عالم به چالش می کشد. بعبارتی، در دوران جهانی شدن، مقولات امنیت و دموکراسی نیز جهانی شده اند؛ برقراری امنیت و دموکراسی یا برای همهً جهانیان، یا هیچ کس؛ چرا که با وجود رژیمی بنیادگرا و مستبد بر ایران، سایر جوامع نیز قادر به جلوگیری از امواج راست مذهبی و نژادی نشده امنیت و دموکراسی خود را نخواهد توانست تضمین کنند. بهمین دلیل، دشمنان بالقوه و بالفعل امنیت و دموکراسی در جهان امروز، افراطیون مذهبی و ایدئولوژیک می باشند که باید پیوسته با این گرایشان و دسته بندی ها و دولت های افراطی و غیر دموکراتیک مبارزه کرد. مگر نه اینکه ضامن بقای دموکراسی، در مبارزهً مستمر آن با دیکتاتورهاست.
 
دوم؛ همانطور که انقلاب صنعتی، قواعد دوران کشاورزی را متحول نمود، با انقلاب ارتباطات و اطلاعات، داده ها و قواعد دوران صنعتی نیز در بسیاری موارد، متحوّل شده اند. امروزه، برخلاف دوران انقلاب صنعتی، نبض فکری و تحولات جامعه، نه در دست رهبران مذهبی (دوران قرون وسطای مسیحی و اسلامی)، و یا حتا فلاسفه و یا ایدئولوگ های حزبی (از قرن هجدهم تا بیستم)، بلکه در مراکز تحقیق و توسعه و عمدتاً توسط متخصصین زبده در هر حوزه تبیین می شود. دولت ها و جوامع پیشرفته نیز در اختصاص سرمایه به بخش تحقیقات، اعم از دولتی و خصوصی، از همدیگر سبقت می گیرند.
 
عناصرکلیدی و تعیین کننده در این سه انقلاب عمده و جهانشمول (کشاورزی، صنعتی و ارتباطات) بترتیب از ماده به انرژی و از انرژی به اطلاعات تحول یافته اند [2]. اگر عنصر تعیین کننده در تولید کشاورزی سنتی نیروی بدنی کارگر، و در دوران صنعتی کارگر ماهر بود؛ این موضوع در دوران کنونی به خلاقیت و ابتکار کارگر تغییریافته است. کمپانی های تولید کنندهً نرم افزارهای کامپیوتری و   تکنولوژی ارتباطات و اطلاعات، در دوسه دههً گذشته، در مسابقهً انباشت سود و سرمایه، از کمپانی های ماشین سازی سبقت گرفته اند. فرار مغز ها از کشورهای جهان سوم و درحال توسعه، مانند ایران، به کشورهای صنعتی، و رقابت کشورهای میزبان در جذب متخصصین خلاق و مبتکر، روند این تخصیص یافتگی و تقسیم کار نوین کار و کارگر را با شتابی روزافزون شتاب بخشیده است. در این تقسیم کار جدید، کارگران کشورهای جهان سوم عمدتاً بدلیل اقتصاد متکی به منابع طبیعی و کشاورزی از کارگران ساده، کشورهای در حال توسعه و در حال صنعتی شدن از کارگران ماهر، و کشورهای خط مقدم صنعتی با تکنولوژی برتر نیز کارگران فوق تخصصی خلاق و مبتکر را جذب می کنند. این رسته بندی و تقسیم کار جهانی   (باصطلاح International division of labour ) بناگزیر تئوری های مربوط به وحدت طبقاتی انترناسیونال کارگری پیشین را به چالش کشیده است. کارگران جهان اینک خود در حال طبقه بندی شدن هستند و در جذب کار و تخصص ، در سطح جهانی، با همدیگر رقابت می کنند. اینست که روشنفکر چپ امروز باید بدنبال شناخت معادلات، مختصات و ویژگی های حاکم بر روابط و مناسبات کارگران و زحمت کشان، جهان و یا جامعهً خود، در دنیای امروز باشد و نه اینکه سر زیر برف کرده و به داده های نظری صد و اندی سال قبل دل خوش کند.
بهانه های تفاوت های فرهنگی و جنگ تمدن ها در واقع پوشش و کوششی جهت تعمیم این نظام نوین طبقاتی بین المللی مطلوب کشورهای خط مقدم صنعتی، بویژه آمریکا، در سطح جهان است. به چالش کشیدن چنین نظام استثماری تنها زمانی می تواند ترقی خواهانه باشد که نه بر بنیاد همان تفاوت های فرهنگی مذهبی و ایدئولوژیک و لابد غیر دموکراتیک، مانند الگوی فاشیسم مذهبی که با احمدی نژاد نمایندگی می شود، بلکه بر مبنای تئوری و فرضیه های مستحکم و مستدل نظری، عقلانی و علمی و صد البته برآمده از ارزشها و روشها و منشهای دموکراتیک باشد.
 
دیگر اینکه بنیادگرایان مذهبی علاوه بر ایدئولوژی سیاسی ضد مدرنیته، گواه بارزعقب ماندگی جامعه خویشند. هر جا که پیشکسوتان و پیشتازان و روشنفکران جامعه از شناخت علمی و عقلانی مسائل جامعه باز مانند و به اختلاف و تفرقه و تلاشی گرایند، بنیادگرایان مذهبی و ایدئولوژیک بطور دیالتیک دست بالاتر را خواهند گرفت. بنابراین آررزوی تحقق دموکراسی کما اینکه مبارزه برای دموکراسی لازم است ولی کافی نیست. این آرزو و پراتیک را باید به تئوری منطبق علمی وعقلانی مسلح نمود و در مرحلهً عمل با وحدت هرچه بیشتر بین نیروهای دموکرات، بستر تغییر تعادل قوا را فراهم نمود. همانطور که شناخت علمی درست و منطبق ابتکار عمل را از دست بنیادگرایان و افراطیون خارج می کند، اتحاد عمل نیروهای دموکرات می تواند بستر تغییر تعادل قوا را فراهم ساخته، بنیادگرایان و افراطیون را منزوی ساخته، و تحولات را بنفع دموکراسی و دموکرات ها سمت و سو دهد. حال آنکه متقابلاً، کمبودها و اشتباهات تئوریک منجر به از دست دادن ابتکار عمل و دنباله رو تحولات شدن، و وجود تفرقه و اختلاف نیز موجبات شکست در تعادل قوای سیاسی را فراهم می کند.
 
این قاعدهً کلی، ضرورت پرداختن به کار فکری و سیاسی - بیش از پیش بین روشنفکران و فعالین سیاسی - را الزام آور می سازد. جمعیت بالای ایرانیان مهاجر، وجود سازمانها و احزاب اپوزیسیون فعال و شمار بالای ایرانیان موفق در مراکز آکادمیک علمی خارج از کشور سرمایه ای گره گشا در خارج کشورند. در حالیکه در زمینهً تئوریک، مسائل مبرم دوران گذار به دموکراسی را می توان با پروژه ها، سمینارها و کنفرانس های علمی رازگشایی نمود، کمک به اتحاد سراسری نیروهای دموکرات نیز می تواند بال سیاسی مقاومت علیه بنیادگرایی را تقویت کند. اینجاست که اتحاد نیروهای دموکرات ایرانی اعم از سوسیال دموکرات ها، لیبرال دموکرات ها، فعالین حقوق بشر، وکلا و نویسندگان، روزنامه نگاران و روشنفکران، فمینیست ها، اقلیت های مذهبی و قومی، نهادهای مدنی (دانشجویان، کارگران، فرهنگیان و غیره)، اعم از مذهبی و غیر مذهبی از ضروریات این مرحله از مبارزات سیاسی مردم ایران می باشد.
 
خلاصهً کلام، اگر بدنبال تحولی دموکراتیک و مدرن در ایران هستیم، ناچار از مهندسی جامعه بر اساس علم و تئوری اجتماعی عقلانی، مدرن و بومی می باشیم. چنین تئوریی در هر زمینه، علاوه بر استفاده از تجارب و دستاوردهای دیگران، باید مبتنی بر شناخت و مطالعهً دقیق تاریخ، فرهنگ، اجتماع، سیاست و اقتصاد جامعهً ایران باشد. تنها نیت خیر داشتن کافی نیست، مجتهد مذهبی و ایدئولوگ حزبی بودن کافی نیست، تقلید از گذشته و کپیه برداری کورکورانه از تولیدات هرچند درست و موفق دیگران هم کارساز نیستند؛ چرا که هرجامعه بدلیل داشتن شرایط و ای بسا مرحلهً رشد متفاوتش، به تئوری و راه حل های علمی خاص خود نیازمند است[1] برای ساختن جامعه ای پیشرو و پیشرفته باید شهروندان آگاه و آزاد و نهادهای انسانی مدرن و همطرازبا تمدن امروز ساخت. برای رسیدن به این هدف، باید بر بنیادگرایی و افراط و تفریط با مددگرفتن از مبارزه ای علمی و دموکراتیک، پیشی گرفت. برای رسیدن به دموکراسی، بیش از آموختن از گذشتگان و دیدگران، به آموختن از همدیگر نیازمندیم و این ممکن نیست مگراینکه بجای خشونت و گلوله به دیالوگ و تساهل و مدارا بین خودمان در جبههً دموکراسی و حقوق بشر، بیش از پیش بها دهیم.  
‏پنجشنبه‏، 2006‏/09‏/28
از نظرات و پیشنهادات شما استقبال می شود، آدرس وبلاگ: http://gozarbedemocracy.blogspot.com
مأخذها:
 
1.          Umpleby, S.A., The Design of Intellectual Movements, in the proceedings of the annual meeting of the International Society for the Systems Sciences, China, Beijing,   2002, George Washington University Washington, DC 20052, USA .
2.          Umpleby , S.A. , Physical Relationships Among Matter, Energy and Information, in (Prepared for) the European Meeting on Cybernetics and Systems Research April 2004, Vienna , Austria . 2004, Department of Management Science, George Washington University, Washington, DC   20052 USA


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست