انقلابِ سال ۵۷ و جنبش ملی آذربایجان
علاءالدین فتح راضی
•
بحث درباره دستآورد انقلاب برای جنبش ملی نیازمند دو پیش فرض زیر است: نخست اینکه حساب انقلاب ۵۷ را باید از جمهوری اسلامی برآمده از آن جدا نمود، دومین پیش فرش، تعریف مدرن یک ملت است که باستناد اتنیک ( یا قوم) آن ملت قابل تبیین است و هر قوم بنوبهی خود مفهومی زبانی و فرهنگی دارد، البته اگر تعبیری نژادپرستانه از مسئله قومی نداشته باشیم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱٨ اسفند ۱٣۹۲ -
۹ مارس ۲۰۱۴
آخرین مصاحبهای که من با تلویزیون "ایران فردا" داشتم انگیزهای شد برای این نوشته، چراکه پنج دقیقه ازهفت دقیقه آن بدلیل عدم توافق مصاحبه کننده یا گرداننده برنامه با نظرات من درباره انقلاب ایران دچار سانسور گردید١ و باین ترتیب جنابان سلطنت طلب باردیگر نشان دادند که برخلاف تمهیداتی از قبیل برداشتن تاج از پرچم خود و پذیرفتن سرود "ای ایران" بجای سرود شاهنشاهی بعنوان سرود ملی، هیچ اعتقادی به آزادی بیان بعنوان اصلی از اصول ابتدائی مشروطه مورد ادعایشان ندارند چه رسد به دمکراسی که این روزها رضا پهلوی آنهمه از آن دم میزند و آنرا بعنوان محتوای حکومت آینده ایران قلمداد میکند تا چیزی از ساختار آن نگوید و بحث بر سر مبرم ترین مسئلهی سیاسی روز را دعوای حیدری - نعمتی جا بزند. با اینحال عدم تحمل چند دقیقه سخنان من بخوبی نشان داد که اگر اینان بار دیگر بقدرت دست یابند همچون گذشته چه آتشی خواهند سوزانید. سایر تلویزیونهای باصطلاح اپوزیسیون خارج نیز درمورد ملتهای ساکن ایران از مشی یکسانی پیروی میکنند. آنها حاضرند برنامههای بیست و چهار ساعته خود را با هر چیزی از جمله آگهی فروش فرش و سکه و غیره پرکنند ولی ساعتی از آنرا به هموطنانشان که بزبان دیگری غیر از فارسی سخن میگویند اختصاص ندهند. اینها هستند کسانی که میخواهند برای ایران دمکراسی بیآورند!!!
بحث درباره دستآورد انقلاب برای جنبش ملی نیازمند دو پیش فرض زیر است:
نخست اینکه حساب انقلاب ٥٧ را باید از جمهوری اسلامی برآمده از آن جدا نمود چراکه در طول سی و اندی سال گدشته، حاکمیت اسلامی نشان داده ست که در تقابل و ضدیت با خواسته ها و حتی دست آوردهای آن عمل میکند.
دومین پیش فرش، تعریف مدرن یک ملت است که باستناد اتنیک ( یا قوم) آن ملت قابل تبیین است و هر قوم بنوبهی خود مفهومی زبانی و فرهنگی دارد، البته اگر تعبیری نژادپرستانه از مسئله قومی نداشته باشیم. ازین رو زبان و فرهنگ مسئلهای حیاتی برای موجودیت یک قوم و نهایتا یک ملت بشمار میآید و این چیزیست که در زمان حکومت پهلوی مورد تهدید جدی بود و با سیاستهای همه جانبهای که در جهت آسیمیله کردن اقوام اعمال میشد ملت آذربایجان را محکوم به نابودی کرده بود.
واقعیت اینکه پس از سرکوب حکومت ملی آذربایجان در آذرماه ١٣٢٥ و اشغال آذربایجان از سوی نیروهای حکومت مرکزی، هیچ نشریه ای بزبان ترکی آذربایجانی اجازه انتشار نمییافت. تعداد کتاب های چاپ شده بزبان ترکی درین دوره از تعداد انگشتان دو دست تجاوز نمیکرد وبسیاری از آنها هم بدون مجوز چاپ شده بودند که پس از انتشار سریعا جمع آوری میشدند و نویسندگان آنها مورد مآخذه قرار میگرفتند. ساواک شاه صمد بهرنگی را نه بخاطر داشتن عقاید چپ بلکه صرفا بدلیل چاپ گلچین اشعار بسیار کوچکی بنام "پاره پاره" مورد اذیت و آزار قرار داد که در آن چهار پاره ای از صمد وورغون نقل شده بود:
عزیزیم باغدا دارا
ساچلارین باغدا دارا
بلبلو گولدن اتور
چکیپ لر باغدا دارا...
عنوان های زیرین تنها کتاب هائی هستند که درین دوران فترت جنبش ملی آذربایجان بچاپ رسیدهاند وهریک سرگذشت خاص خود را داشتند:
- منظومه "حیدربابا" از استاد شهریار که حکم استثناء را برای اثبات قاعده در سی سال آخر دوره محمدرضاشاه دارد بیش ازچهار بار اجازه انتشار نیافت.
- جلد اول منظومه "سازمین سوزو" اثر بولوت قره چورلو با تخلص سهند که با سرمایه شخصی شاعر چاپ شد و دست بدست و یا بصورت زیر گیشه در کتاب فروشیها و بطور غیرقانونی پخش میشد. انتشار کامل دو جلدی این اٍثر تنها پس از انقلاب ٥٧ امکانپذیر گردید.
- مجموعه شعر "سحر ایشقلانیر" از حبیب ساحر که تنها یکبار چاپ شد.
- "تاپماجالار و قوشماجالار" که به کوشش صمد بهرنگی و بهروز دهقانی گردآوری گردید. این در واقع تنها نوشته ترکی درین باره ست. بعدها باجبار هرگونه تحقیق و بررسی ازیندست بزبان فارسی انجام میگرفت و حتی اشعار فلکلوریک نیز میبایست به ترکی ترجمه میشد.
- برخی آثار مشهور کلاسیک همچون مختارنامه، اشعار معجز شبستری و هوپ هوپ نامه بصورت افست چاپ میشد که نیازی به مجوز نداشت. ولی داشتن همین آثار در دستگیزیهای سیاسی خود جرم بشمار میآمد.
- و ؟ ؟ ؟
این میان آثار شاعران نسل جدید آذربایجان هرگز شانس چاپ و انتشار وسیع نداشتند و شعرهای آنها بیشتر بصورت پلی کپی دست بدست میگشت و دست بالا در نشریه های دانشجوئی چاپخش میشد. برخی ازین شاعران جوان و شاید تواناترینشان علیرضا نابدل (اوختای) بود که برای بیرون رفت ازین بن بست و شکست جو خفقان دست به سلاح برد و سلاح نقد را که در اشعارش متبلور بود به نقد سلاح تبدیل کرد. بسیاری از همراهانش درین مبارزه همچون بهروز دهقانی هم دستی در ادبیات داشتند. ولی بدنبال تجربه صمد بهرنگی که حتی با وجود استفاده از زبان فارسی درآثارش در هر قدم با مشکلات فرسایندهای از سوی رژیم شاه روبرو میشد شکست جو خفقان را تنها راه رهائی یافنتد و جان خود را بر سر آن نهادند.
برخی دیگر از نویسندگان ترک آذربایجان به زنده کردن تاریخ، ادبیات و میتولوژی مردم خویش همت گماشتند. دکتر زهتابی از آن جمله بود که درباره "تاریخ دیرین ترکان ایران" به پژوهش پرداخت و نیز سهند که "کتاب ده ده قورقود" را به نظم کشید. ولی همچنانکه گفته شد هیچیک ازین آثار در زمان شاه اجازه انتشار نیافتند و تنها پس از انقلاب بود که بطور کامل چاپ شدند ودر دسترس عموم مردم قرار گرفتند.
تاریخ نشان داد که هردوی این جریانهای روشنفکری لازم وملزوم هم بودهاند و هردو در جهت رشد واعتلای جنبش ملی آذربایجان عمل کردهاند. مبارزه مسلحانه با فراهم آوردن فضای انقلابی راه را برای انتشار آثاری همچون "سازمین سوزو" گشود که اعتلاء دهنده آگاهی و شعور ملی در میان مردم آذربایجان بود. این موضوع از همان شروع انقلاب با گردهمآییهاتی نظیر شب شعر و موسیقی در دانشگاه کشاورزی دانشگاه تبریز آغاز گردید که درآن پس ازگذشت سه دهه برای اولین بار عاشق های مشهور آذربایجان همچون حسن اسکندری آوازهای در سینه مانده شان را و شاعران، اشعار در گلو شکسته شان را در غوغای تاثر و تشویق مردم خواندند.
پس از انقلاب ٥٧، هزاران شعر و مقاله، کتاب و نشریه بزبان ترکی انتشار یافت که بیشترینشان مجوز چاپ نداشتند ولی مورد تحدید و مثلا جمع آوری نیز قرار نمیگرفتند که این بیش از آنکه نشانه لطف حکومت اسلامی باشد نتیجه خصلت مردمی انقلاب بود و رژیم اسلامی بعنوان یک رژیم فاشیستی٢ که حمایت وسیع توده ای را طلب میکرد ناگزیر از رعایت این خصلت مردمی بود. چراکه نزدیکی با مردم جزبا سخن گفتن بزبان آنها در خطبههای نماز جمعه و یا در تعزیه و روضه خوانی امکان پذیر نبود.
ولی مماشات حکومت اسلامی با جنبش ملی آذربایجان در دوره های مختلف دچار افت و خیزهای بسیاری بوده ست. در زمان خاتمی همپای NGO ها و سایر نهادهای مردمی، جنبش ملی آذربایجان نیز از رشد کمی و کیفی چشمگیری برخوردار گردید. گذشته ازانتشار وسیع مقاله و کتاب، گردهمآئی قلعه بابک در سال ١٣٨٠ بهمت برخی از فعالین ملی آذربایجان اعلام گردید که درهفته دوم تیرماه هرسال بعنوان همایش آذربایجانیان برپا میشد وباین ترتیب قلعه بابک در شمال شهرستان اهر که پیش از انقلاب میعادگاه گروههای چپ کوه نورد آذربایجان بود به سمبل ملی آذربایجان بدل گردید. هرچند این مراسم در اواخر دوره خاتمی ببهانه مانورهای سپاه پاسداران دچار وقفه شده بود در دوره هشت ساله حکومت احمدی نژاد بکلی متوقف شد. درین دوره اکثریت قریب باتفاق نشریات ترکی زبان توقیف گردیدند و آنهائیکه ماندند ناچار شدند که بدو زبان فارسی و ترکی انتشار یابند و در موارد بسیاری تعداد مطالب بزبان فارسی چندین برابر ترکی بود. این میان نشریهی "وارلیق" که با همت دکتر جواد هیئت پایه گذاری گردید استثناء بشمار میآید که چندی پیش سی امین سالگرد تاسیس خود را جشن گرفت.
با این وجود جنبش ملی آذربایجان به یمن انقلاب ٥٧ تا بجائی پیش رفت که روحانیون را هم تحت تاثیرقرار داد و امروزه درمیان انها کم نیستند افرادی همچون عبدالعزیزعظیمی قدیم که بدلیل دلبستگی به مسئله ملی بارها مورد اذیت و آزار رژیم قرار گرفتند، زندانی شدند و خلع لباس گردیدند. وسعت و گسترش مسئله ملی را ازین حقیقت میتوان دریافت که بسیاری ازین روحانیون ملی معتقد به سکولاریسم نیستند و همچنان بر اصول حکومت اسلامی پای میفشارند.
* * *
از منظرعمومی رژیم جمهوری اسلامی بیش ازآنکه نتیجه انقلاب ٥٧ باشد ادامه منطقی رژیم پهلوی ست. روال طبیعی این بود که پسرمحمدرضا شاه جانشین وی میشد. ولی سرکوب بی امان و ویرانگری که او بر احزاب و نیروهای سیاسی کشور اعمال میکرد و نیز اغماض و حتی تشویقی که در حق مذهبیون روا میداشت آنها را به جایگزین واقعی حکومت وی تبدیل کرده بود. محمد رضا شاه که حتی یکی و نصفی احزاب "مردم" و "ایران نوین" را تحمل نمیکرد، دست مذهبیون را در ایجاد شبکه سرطانی شیعه در سراسر کشور بازگذارده بود بطوریکه بهنگام ترک ایران قریب به ٩٠٫٠٠٠ طلبه را در حوزههای علمیه از خود بجای گذاشت و این در حالی بود که حزب عریض و طویل و شه فرموده رستاخیز نتوانست کوچکترین مقاومتی را در برابر ارتجاع رژیم خمینی سازمان دهد. آن بخش از گروه های اجتماعی هم چون زنان که از ثمرات آزادی های عطا شده از جانب شاه سود می بردند شمار بسیار اندکی را شامل میشدند که در برابر اعمال حجاب اجباری کاری ازیشان ساخته نبود. روستائیان در زمان انقلاب ٨٠٪ کل جمعیت ایران تشکیل میدادند که زنان آنها همگی نوعی حجاب برسر داشتند. در شهرهای کوچک نیز وضعیت برهمین منوال بود. حتی در جنوب شهر تهران هم بغیر از دختران دانش آموز مشکل میشد زن بی حجابی را مشاهده کرد. حق انتخاب کردن و انتخاب شدن برای زنان در پیش از انقلاب که دیگر جای خود دارد چراکه در نبود سازمانهای سیاسی که بتواند مشارکت آنها را براساس اندیشه و ایدئولوژی هایشان دراداره کشور فراهم آورد این امر برای مردان نیز امری بی معنی و مسخره بود. اینچنین بود که هیچگونه مقاومتی از نیروهای باصطلاح دمکرات طرفدار شاه مشاهده نگردید و خمینی از خلاء قدرت بوجود آمده درجهت پیشبرد عقاید تدوین شده خود سود برد و جمهوری اسلامی را بنیان گذارد.
درچنین شرایطی این تنها نیروهای انقلابی سرکوب شده توسط رژیم شاه بودند که در اولین فرصتی که بدست آوردند به سازماندهی مردم پرداختند و مقاومت در برابر ارتجاع اسلامی را شکل دادند. آنها انگ خود را با قیام ٢٢ بهمن و مسلح کردن تودهها بر انقلاب زدند بطوریکه انقلاب سال ٥٧ ، انقلاب بهمن نامیده شد. آنها مردم را به "نه" گقتن به "جمهوری اسلامی" ترغیب کردند، برمقاومت تودهای دربرابر حکومت نوپای اسلامی دامن زدند و حماسههائی چون "شوراهای ترکمن صحرا" آفریدند وازهمین رو با سرکوب وحشیانه خمینی روبرو شدند آنهم با شقاومت بی سابقهای که سلاخی زندانیان سیاسی در سال ٦٧ نمونه کوچکی از آن بود.
جمهوری اسلامی هر چند برآمده از انقلاب بود ولی هرگز شعارها و خواستههای آن را برنمی تابید و این مشکلی ست که تا بامروز دامنگیر رژیم است و با بحران های متوالی همواره آرامش سیاسی را از آن سلب میکند. اکثریت قریب باتفاق شرکت کنندگان در انقلاب ٥٧ هرگزخواهان آن رژیمی که بعدها بصورت فاشیزم مذهبی درآمد نبودند و این حتی همراهان خمینی همچون قطب زاده، یزدی و بنی صدر را شامل میشد. خود خمینی نیز در ایتدا ادعائی حکومت اسلامی را که پیشتر تدوینش کرده بود نداشت. او همواره در کنار قولهائی که برای بهبود وضع معیشتی مردم میداد برقراری آزادیهای سیاسی را در جمهوری اسلامی آینده تائید میکرد، از اجباری نبودن حجاب اسلامی سخن میگفت و بصراحت برعدم رغبت خود و سایر روحانیون برای دستیابی به حکومت اصرار میورزید. ولی درعمل همه این شعارها را در پای قدرت سیاسی قربانی کرد و برای حفظ آن به همه اطرافیانش که درآوردن و تثبیت او سهمی داشتند "ولایت فقیه" را تجویزنمود که هریک بفراخور وضعیت طبقاطی خود بناچار تعبیر و تفسیرهای گوناگونی از آن را ارائه دادند و این چنین بود که کشمکش در داخل حکومت اسلامی از همان آغاز شروع گردید. بازرگان و بنی صدر، این مسلمانان داخل بلوک حاکمه زبان به انتقاد گشودند و مسلمانان در خارج آن، همچون مجاهدین دست به اسلحه بردند و با آن جنگیدند.
قدرمسلم اینکه نه اسلام و نه مذهب شیعه آن، ایدئولوژی واحدی نیست که بتواند همه مسلمانان را گرد هم آورد. چراکه نه اقتصاد شبانی زمان محمد قادر به حل معضلات اقتصاد کنونی جهان است و نه تفکر اسلامی از حد شکم و زیر شکم فراتر میرود و چیزی از گردن ببالا را می فهمد که بتواند برای مثلا مسائل هنری تعیین تکلیف نماید. ازین رو اسلام در هر طبقه و گروه که ظاهر شود براساس منافع آنها شکل عوض میکند و به ایدئولوژی آن تبدیل می شود و البته که ایدئولوژی معنائی جز تفسیر جهان براساس منافع گروهی ندارد. اینست دلیل تناقضاتی که ما امروز در میان مسلمانان، چه در ایران و چه در جهان شاهد آن هستیم. ازین رو بدون تحلیل طبقاتی و منابع قدرت مالی در جمهوری اسلامی نمینوان به درک درستی از عملکرد آن و سیاستهای اعمال شده درآن دست یافت. بدون تحلیل طبقات درگیر در حاکمیت نمی توان به جهت گیریهای مختلف و بعضا متناقض رهبران آن چون رفسنجانی و حتی خمینی پرداخت و آنها را توضیح داد. تحلیلهای صرف سیاسی هرگز نمی تواند بعمق این تضادها پی ببرد وتنها در سطح میماند. با بجث های سیاسی حتی میشود به انکار این تناقضات پرداخت و آنها را جنگ زرگری میان جناح های حاکمیت نامید.
جـمـهوری اسلامی از همان آغاز یکدست نبود و تنها موقعیت بلامنازع خـمینـی بود که توانست برتضادهای درونی آن فائق آید و نوعی تعادل قدرت را پدید آورد. اوهرگزاجازه نداد که تضادهای اقتصادی که بصورت کشمکش میان بخش تجاری و صنعتی سرمایه وجود داشت ترجمان سیاسی خود را در گروههای مختلف دینی بیابد. او با استفاده از شعار "جمهوری اسلامی، نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم" توانست وحدت میان نیروهای ناهمگون روحانیت حاکم را حفظ نماید. پس ازمرگ خـمینـی نیز قدرت سیاسی میان مدعیان بنوعی تقسیم گردید که این تعادل حفظ شود وهرچند مقام نخست وزیری از بین رفت ولی خامنهای در مقام ولی فقیه، در عمل ریاست جـمهوری اسلامی را عهده دار گردید و رفسنجـانی رئـیس حکومت شد.
اما با روی کار آمدن احمدی نژاد در سال ١٣٨٤ که سپاه پاسداران با پشتیبانی خامنهای به تشکیلات نظامی - مالی حاکم برکشور تبدیل گردید تضاد جدیدی میان سرمایه بزرگ و کوچک پای گروههای مذهبی را بمیان کشید. حاکمان سپاه پشت ایدئولوژی حکومت اسلامی سنگر گرفتند در حالی که خود صحنه گردان بیشترین فساد در جامعه ازجمله توزیع مواد مخدر بودند. جدائی اسلامیت رژیم از جمهورآن تضعیف حمایت تودهای حاکمیت فاشیستی را که خود رکنی از آنست پدید آورد. تمرکز قدرت مطلقه در تشکیلات نظامی - مالی سپاه باعث گردید که ٨٠٠ میلیارد دلار درآمد نفت در چاه ویل صاحبان قدرت ناپدید شود بی آنکه نانی به سفره مردم بیفزاید. این میان تضاد میان سرمایه صنعتی و تجاری نیز باردیگر سردرآورد ولی اینبار بشکل ورود کالاهای ارزان از چین وهندوستان وبه بهای ورشکستی تولیدات داخلی که این، بار دیگر به رویاروئی این دو بخش از سرمایهداران بزرگ دامن زد. در جریان انتخابات سال ٨٨ افرادی چون عسگراولادی مسلمان دربازار، جانب احمدی نژاد این کاندید سپاه را گرفتند که این بنوبه خود وضعیت شکنندهای برای رفسنجانی پدید آورد که روی نیروهای اصلاح طلب سرمایه گذاری کرده بود.٣
بنیانگذار جمهوری اسلامی نیز در طول حیات سیاسی خود بارها چهره عوض کرد. خمینی که در جوانی در مخالفت با مصدق گوی سبقت را از کاشانی ربوده بود در سال ٤٢ بجانبداری از فئودال ها و بمخالفت با انقلاب سفید برخاست و در بلوای ١٥ خرداد نقش سخنگوی آنها را برعهده گرفت. ازین روی حمایت نیروهای مترقی جامعه را که خود زیر سرکوب رژیم شاه بودند بخود جلب نکرد. روشنفکران و اقشار میانی جامعه موارد مترقی اصلاحات شاه را به خواستههای ارتجاعی خمینی ترجیح دادند و او را در مبارزه محتومش تنها گذاردند. ولی در سال ٥٧ خمینی به کسوتی مترقی درآمد و زبان گویای همان اقشار میانی، روشنفکران و حتی کارگران "نفت" گردید و ازین رو اقبال همگانی یافت و سلطنت پهلوی را واژگون نمود. ولی او پس از انقلاب پای روستائیان را به زندگی سیاسی جامعه باز نمود و بکمک آنان بسرکوب روشنفکران و اقشار میانی و مترقی جامعه پرداخت که در بقدرت رسیدن او سهمی انکارناپذیر داشتند. او با اینکار قدرت خود را تثبیت کرد و توانست حکومت نو بنیاد خود را ازورطه نابودی بیرون کشد و ازتهدیدهای داخلی و مداخله های خارجی همچون جنگ جان سالم بدر برد. ولی درعین حال طبقه متوسط جدیدی را از میان همان روستائیان بازتولید نمود که امروزه بلای جان حکومت اسلامی گشته است. در ایران امروز روستائی نمی توان یافت که فاقد آب و برق و تلفن باشد. ازمیان این روستائیان جمعیت تحصیلکرده ای پدید آمده ست که درمیانشان حتی دختران فیلم ساز نیز دیده میشود. بطور کلی هم که بنگریم نسبت تحصیلکردههای پس ازانقلاب معکوس گشته است. اگر پیش از انقلاب تنها ٢٢٫٥٪ جمعیت ایران را قشر تحصیلکرده تشکیل میداد، امروزه با وجود دو برابر شدن جمعیت، بهمین نسبت افراد بیسواد در کشور وجود دارد که میانگین سنی آنها بالای ٥٥ است واین در حالیست که شمار دانشجویان بالغ بر دو میلیون نفرشده اند که اکثریت آنان را دختران تشکیل میدهند. پاسخگوئی به نیازهای کاری و معیشتی این قشر تحصیلکرده چالش عظیمی پیش روی جمهوری اسلامی پدید آورده ست ولی خواست برابر طلبی قشر وسیع زنان حوان و آگاه کشور چیزی نیست که حکومت اسلامی بتواند گریبان خود را از آن رها سازد.
همچنانکه پس از روی کار آمدن جمهوری فاشیست اسلامی، زنان ایران با مبارزات بیوقفه، بدفاع از حقوق انسانی خود برآمدهاند و روزبروز بر ابعاد جنبش دمکراسی خواهی مردم ایران افزوده میشود، ملتهای ساکن ایران نیز با سازماندهی جنبش های ملی نشان میدهند که مطالبات برآمده از انقلاب همچون اصول ١٥ و ١٩ قانون اساسی، نه دادنی که گرفتنی ست و این جمهوری اسلامی است که برای بقای خود ناگزیر از گردن نهادن به خواستههای آنان، چونان بخشی از خواستههای انقلاب ٥٧ است.
روند انقلاب علیرغم سد عظیمی که جمهوری اسلامی در برابر آن ساخته است در بستر مطالبات دمکراتیک گروههای مختلف مردم همچنان به پیش میرود.
www.hamraahaan.com
پانویسها :
١. مصاحبهی سانسور شده مرا میتوانید در لینک زیر ببینید:
www.youtube.com
٢.استناد صفت فاشیسم به جمهوری اسلامی تنها بقصد نشان دادن اعمال سبعانه آن نیست. این رژیم همه مشخصه های یک دیکتاتوری توده ای را دارد که همواره شعار مخالفت با هر دو بینش راست و چپ درجامعه را سرمیدهد. در عین حال جمهوری اسلامی از نظر خاستگاه طبقاتی، حاکمیت عقبماندهترین اقشار و محافل سرمایه یعنی بازار است که ائتلافی از تشکیلات و احزاب شیعه نماینده سیاسی آنست و به حکومت اسلامی بدون شرکت واقعی مردم در قدرت معتقد است ولی از آنان در پیشبرد خواسته های خود بخوبی استفاده میکند. این همان تعریف گئورگی دیمیترف ازفاشیسم است که باعث اخراج وی از انترناسیونال سوم گردید چراکه کمینترن به پیروی از استالین و با توجه به اقبال خردهبورژوازی از دولت فاشیستی تعبیردولت برومری را پذیرفته بودند.
٣. با رفتن شاه سرمایهداران بزرگ وانحصاری نیزکه همواره دست در دست دربار داشتند ایران را ترک گفتند. با بیرون رفتن انحصارات خلائی در ساختار اقتصادی کشور بوجود آمد که نمیتوانست توسط هیچ یک از سرمایهداران خردهپا که درانزوای حجرههای خود در بازار نشسته بودند پرشود واین امر ضرورت تجمع آنها را در شرکتهای تعاونی پیش آورد. اما با رشد سرمایه دراین تعاونیها سرمایهداران خردهپا نیز بزرگ وبزرگتر شدند و پابپای رشد وفربهشدن عادی ومتداول سرمایهداران متوسط، عدهای با سوءاستفاده ازاهرمهای حکومتی توانستند به ثروتهای نجومی دست یابند و خود به انحصارات تبدیل شدند که این به اقتصاد رانتی شهرت یافت. این انحصارات که دیگرتوانایی اداره اقتصاد کشور را در خود میدیدند درعرصه سیاسی به زبان گویای سرمایهدارن بزرگ تازهپا تبدیل شدند و سردمداران آنها نظیر رفسنجانی بصورت نمایندگان سیاسی أنها درآمدند. خواست نزدیکی و پیوند با سرمایه جهانی هم از سوی همین بخش از سرمایه مطرح شده ست که جهت ایجاد امنیت برای سرمایه در صدد از میان برداشتن همه قید و بندها و سدهای پیش روی آن برآمدند که مراکز چندگانه قدرت از آن جمله است. این رشد سرمایه کوچک به سرمایه بزرگ و انحصاری در طول سی و پنج سال گذشته در ایران، در تاریخ معاصر پدیده تازهای نیست. همین فرآیند بود که مصر دوران عبدالناصر را به مصرانورالسادات تبدیل کرد که خود دست راست ناصر بود. و یا سوهارتو را از بطن رژیم سوکارنو پدید آورد. دعوای امروز میان سردمداران جمهوری اسلامی نیز برهمین اساس قابل تبیین است، هرچند سرنوشت نهایی آن را شرایط خاص جامعه ایران و نیروهای سیاسی - اقتصادی أن تعیین خواهند کرد.
|