جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال - مهران رفیعی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۱ اسفند ۱٣۹۲ -
۱۲ مارس ۲۰۱۴
رمز ماندگاری سعدی و آثارش را نباید در صنایع لفظی حستجو کرد که اگر چنین بود شمار ماندگاران از انگشت شمار به هزاران میرسید. پس از گدشت صدها سال, شعر و نثر سعدی هنوز حاضر در ذهن جمعی ماست و جاری بر زبان مشترک مان در حالیکه در طول این سالیان پر فراز و نشیب, همواره بسیاری از چیزها را بدور انداخته ایم و هرگز هم به یادشان نیفتاده ایم.
سعدی با شهامت از مسئولیت خود سخن میگوید و تقصیر را به گردن دیگران و یا چرخ گردون نمی اندازد و ناکامی خود را در صور فلکی و قرار گرفتن قمر در عقرب نمیداند. ناصر خسرو هم تیزهوش دیگری است که بجای نالیدن از دست دیگران, به انتقاد از خود می پردازد و پرهای خویش را هم در تیری که به خاکش کشانده, می بیند.
اگر ما دارای چنین قدرت تشخیصی هستیم که سعدی را بزرگ میدانیم و ارج می نهیم و نه زیباگویان درباری و مداحان بیتی را پس چرا از حکمت و خرد او بهره بیشتری نمی بریم؟ و چرا خوشه چینی خود را محدود به لذت بردن ازمهارت های کلامی او می کنیم؟
چرا ما از توانایی های خود فقط در موارد فردی و خصوصی استفاده میکنیم؟ چگونه است که ما در درک واقیعات و محاسبه سود و زیان های خرد و کوچک, خردمندانه قدم برمیداریم اما بر خلاف آن در موارد کلان؟
ما بارها نشان داده ایم که قادریم در مورد انتخاب کار, محل سکونت, همسر, رشته تحصیلی و بسیاری ازموارد دیگر عاقلانه تصمیم بگیریم. ما به دقت, بد را از خوب تمیز میدهیم و در حسن سلیقه فردی مان هم جای شکی باقی نیست. پس چرا ما در تصمیم گیری های جمعی, واقع بینی را کنار گذاشته و بدنبال ایده آل های نسنجیده, غیر مشترک و اکثرا دست نیافتنی میرویم؟ آیا این رفتار گروهی, نقشی در ناکامی های اجتماعی مان ندارند؟
اگر نگاهی منصفانه به خودمان و موضع گیری های اجتماعی و سیاسی مان در چند دهه گذشته بیندازیم, آیا نشانه هایی از پرهای خودمان را در نوک تیرهای زهرآگین نمی بینیم؟ همان تیرهای مهلکی که از کمان های دشمنان مردم پرتاب شدند و قلب های مان را هدف گرفته بودند؟ آیا خودمان به گونه ای آتش بیار معرکه نشده ایم؟ چه با موضع گیری های نابجا و یا اشتباهات نادانسته و یا ناخواسته؟ و چه با سکوت های زیان آور و دلخوش کردن های فرصت طلبانه و یا ساده لوحانه؟ و از همه بدتر, با فرارهای حقیرانه, از زیر بار مسئولیت های اجتماعی شانه خالی نکرده ایم؟
بطور مثال, دو دوره هشت ساله ریاست جمهوری محمد خاتمی و محمود احمدی نژاد را مرور کنیم و موضع گیری های مان در این دو مقطع را ارزیابی کنیم. آیا این ادعا که دولت خاتمی در مقایسه با دولت احمدی نژاد کارکردی بهتر داشته است, مورد قبول اکثریت نیست؟ آیا میزان تورم, بیکاری, فساد اداری و بخصوص اختلاس در دوران احمدی نژاد سیر صعودی نداشته است؟ آیا موج فرار پناهجویان در سالهای پس از انتخابات مخدوش هشتاد و هشت گسترده تر نشده است؟ آیا تصویب قطعنامه های متوالی زندگی مان را طاقت فرسا نکرده و آبروی مان را بر باد نداده است؟ آیا شاهد جنایات کهریزک و بیدادگاههای استالینی نبوده ایم؟
اگر چنین است و راه حل دیگری, از جمله وقوع یک انقلاب و یا حمله خارجی, را هم حلال مشکلات اجتماعی و سیاسی مان نمیدانیم پس چرا از حرکت های اصلاح طلبانه کمرنگ فعلی دفاع نمیکنیم؟ چرا ساکت می مانیم تا دولت فعلی فلج شود و احمدی نژاد دیگری از آستین های ناپاک ولایت فقیه بیرون بیاید؟ آیا لاجرم ما مسئول بیخوابی ها و بدخیالی ها در شب های فراق بعدی مان نیستیم؟
|