قهرمان دموکراسی
به یاد «تونی بن» پدر چپگراهای بریتانیا لئو پانیچ - ترجمه: مریم امیری
•
دو نکته هست که باید درباره «تونی بن» بدانیم؛ اول اینکه او همیشه نقش اصلی خودش را بهعنوان یک مربی که در مسیر ارتقای ظرفیت و دموکراسی گام برمیداشت، سیاستمداربودن میدانست. دوم اینکه باز هم برخلاف بسیاری از سیاستمداران دیگر، او واقعا دموکراسی را دارای پتانسیل تغییر جهان میدانست
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲۶ اسفند ۱٣۹۲ -
۱۷ مارس ۲۰۱۴
نماینده کهنهکار حزب کارگر بریتانیا که هفته گذشته در ٨٨ سالگی درگذشت، اعتقادی راسخ و خدشهناپذیر به دموکراسی داشت. اگر حزب ریشههای جنبش را فراموش کرده است، بن هرگز از آنها دست نکشید.
دو نکته هست که باید درباره «تونی بن» بدانیم؛ اول اینکه او همیشه نقش اصلی خودش را بهعنوان یک مربی که در مسیر ارتقای ظرفیت و دموکراسی گام برمیداشت، سیاستمداربودن میدانست. دوم اینکه باز هم برخلاف بسیاری از سیاستمداران دیگر، او واقعا دموکراسی را دارای پتانسیل تغییر جهان میدانست. این دو ویژگی منحصربهفرد و کمیاب مشخص میکند که چرا او یکی از معدود رهبران سیاسی قرن۲۰ بود که با وجود سپریشدن زمان و ورود به دوران کهنسالی، رادیکالتر شد و نه محافظهکارتر.
«بن» در میتینگ انتخاباتی در سال ۱۹۵۰ (که در آن بهعنوان کاندیدای حزب برگزیده شد) گفت: «مساله سوسیالیسم تنها پیشرفت مادی نیست. بلکه راهی برای تفکر است که میتواند در هر شهر و هر اجتماع و هر خانهای راهی برای بازگویی پیدا کند.» هدف او «الهامبخشی از نو» و کارش «آموزش سوسیالیستها» بود.
با وجود خدشهناپذیری تعهد «بن» به حزب کارگر بریتانیا، هرگز کسی او را متعلق به جناح چپ، راست یا میانهرو حزب نمیدانست. این نماینده پارلمان، در دوران جوانی، نه به قانون حزب چسبیده بود نه تجدیدنظرطلب بود، بلکه به حمایت از مبارزات ضداستعماری در آفریقا و به چالشکشیدن «سنت» گفتمان قانون اساسی بریتانیا، معروف بود. اینها بهعلاوه استفاده او از امکانات جدید مانند تلویزیون برای «الهامبخشی از نو» باعث شد «بن» را به عنوان رهبر مدرنکننده حزب بشناسند. بن همیشه میگفت تجربهاش در دولت در دهه ۱۹۶۰ بود که او را بیشتر به سمت چپ متمایل کرد. او خودش را بهعنوان وزیر تکنولوژی میدید که چگونه به دانش و برنامههای کمپانیهای خصوصی غیردموکراتیک وابسته است. از اینرو دریافت اجتماعیکردن «ارتفاعاتفرماندهی» اقتصاد برای تحقق دموکراسی معهود مسالهای اساسی است.
در دهه ۱۹۷۰ که حزب کارگر انتخابات را باخت، «بن» نسبت به آلترناتیو غیردموکراتیک بازار که «همهجا در حال ظهور است» هشدار داده بود. «آزادی هرچهبیشتر از دولت» که درواقع به معنای «منفعت کمپانیهای بزرگ» بود، همزمان که «حمایتهای دولت به حداقل رسیده است، شهروند نوین را به همان میزان تحت انقیاد قرار میدهد.»«بن» امیدوارانه به خیزش دانشجویان و کارگران و سیاستهای رادیکال آنها بهعنوان سوختی که حزب کارگر برای تحقق دموکراسی در بریتانیا نیاز داشت، دل بسته بود. او تاکید داشت: «مبارزه طولانی ما برای دموکراتیزهکردن قدرت در بریتانیا، آغازی برای جنبش ماست.»
او همه اینها را در یک سخنرانی تکاندهنده در «جامعه فابین» در سال ۱۹۷۱ ارایه کرد. سخنرانی درباره سیاستهای دموکراتیک بود. «برخی میگویند مردم در حال حاضر دولتی مسوول و انسانی میخواهند که منافع اقتصاد را منصفانهتر توزیع کند. میگویند مردم این را بیش از تغییرات رادیکال میخواهند. اما این را برای منافع خود و کمکردن اعتمادبهنفس مردم میگویند تا در نهایت سرمایهداری ملایمی داشته باشند. کاملا بدیهی است که باید مسوولیتپذیر، انسانی و عملگرا باشیم. ولی حرف من این است که در مواجهه با مشکلات جامعه مدرن، مردم بیشتر اقدامات رادیکال و جمعی طلب میکنند (نه کمتر) و آنچه ما کم داریم ابزار تغییرات رادیکال نیست بلکه اراده مواجهه با نیروهای قدرتمند در جامعه است.»
اصلیترین مورد «فشار مهیج دموکراتیک» این بود که میتوانست بهمثابه «قدرت خنثیکننده» قدرتهای موجود عمل کند. «یک رهبر واقعی به نیروهایی که توسط فرآیند آموزش تشویق و بسیج میشوند، میدان میدهد. نقش معلم یا راهنما چیزی است که بهعنوان مهمترین نقش رهبر سیاسی باید ببینیم.»
او در سال ۱۹۷۲ در کنفرانس اتحادیه به TUC گفت: «اتحادیه برای توضیح کارهایش به کسانی که عضو نیستند تلاش زیادی نمیکند، حتی به همسران و خانواده اعضا. شما به خودتان اجازه میدهید نماینده عموم باشید... . نه حزب و نه TUC به اندازه کافی از دیگر جنبشهای اعتراضی و اصلاحی حمایت نکردهاند.»
بن همیشه سخنرانیهایش را با یادآوری این نکته به پایان میبرد که همیشه کسانی که قدرت را به چالش کشیدهاند (از مسیحیان اولیه تا خواستاران حق رای) با انگ «خیالباف» و «افراطی» رانده شدهاند.
در اواخر دهه ۱۹۷۰ خود او به همین سیاق تهدید شد. در رسانهها «بنیسم» استعارهای شد برای نامیدن اولتراچپگرایی «دروغگو و دیوانه». بسیاری از همکاران بن در پارلمان تحتتاثیر موج رسانهای علیه بن او را «خطرناکترین مرد بریتانیا» میخواندند. آنها چنین القابی را در جنگ شدید بر سر مصادره مفهوم دموکراسی که در دهههای بعدی حزب کارگر را لرزاند، مانند سلاحی به کار میگرفتند.
بهناچار تاثیر بن بر حزب کارگر به حاشیه رفت و این خود به خردشدن حزب کارگر از دهه ۱۹٨۰ بهبعد کمک کرد. بیشک این اتفاقات تونی بن را ساکت نکرد؛ او که معروف بود جمع چندینصدنفری از انواع و اقسام مخاطبان را با سخنرانیهایش به سر شوق میآورد. او مفهومی را که از پتانسیل دموکراسی رادیکال در ذهن داشت و برای اولینبار در سال ۱۹۷۱ مطرح کرد، بارها تکرار کرد و هربار با واکنش مثبت مردم مواجه شد:
«مردم باید بدانند که تا وقتی که بهلحاظ سیاسی متکی به خود نباشند و برای سازماندهی با کسانی که به آنها نزدیک هستند، آمادگی نداشته باشند پیشرفت چندانی نخواهند داشت. فلسفه فردگرا با رهبران سیاسی آریستوکرات بهطور ظریفی پیوند خورده و آنها را به ناکجاآباد هدایت میکند.»
منبع: گاردین
|