خیریهها، کارگزاران تکدیگری
محمد لطفی
•
اسفندماه که فرا میرسد گویا وجدان عمومی بخشی از طبقهی متوسط بیدار میشود. در تمام فضاهای اجتماعی مدام تبلیغات خیریههای مختلف به نفع کودکان کار، کودکان بیمارو ... میتوان دید. خیریههایی که معمولا با استقبال خوبی مواجه میشوند، بخشی از اقشار بالایی جامعه، با حضور در این بازارچهها، میخواهند یک "معضل اجتماعی" را بدون اینکه از نزدیک با آن برخورد کنند، حل کنند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۱ فروردين ۱٣۹٣ -
٣۱ مارس ۲۰۱۴
اسفندماه که فرا میرسد گویا وجدان عمومی بخشی از طبقهی متوسط بیدار میشود. در تمام فضاهای اجتماعی مدام تبلیغات خیریههای مختلف به نفع کودکان کار، کودکان بیمارو ... میتوان دید. خیریههایی که معمولا با استقبال خوبی مواجه میشوند، بخشی از اقشار بالایی جامعه، با حضور در این بازارچهها، میخواهند یک "معضل اجتماعی" را بدون اینکه از نزدیک با آن برخورد کنند، حل کنند. وجدان معذب خود را آرام کنند. خیریهها که راه حل مشکلات را در ارائهی خدمات بیهدف و درگیر کردن عواطف، به ویژه افراد طبقه متوسط میدانند.
اما این خیریهها که مثل قارچ از همه جا سردآوردهاند از کجا آمدهاند، ضرورت تشکیلشان چیست. شاید رد شکلگیری خیریههای نوین را در زمان دولت رفاه و بعد از آن با نئولیبرالیزه شدن اقتصاد یعنی بعد از دههی ۷۰ و ٨۰ میلادی بتوان یافت. زمانی که سیستم دولت رفاه کینزی که قرار بود سدی در مقابل نفوذ شوروی در کشورهای سرمایهدار شود، جای خود را به دولتهای نئولیبرال دادد. نئولیبرالها بر خلاف دولت رفاه مخالف سیاستگذاری دولت در "بخشهای عمومی" بودند و اقدام به کوچک کردن دولت و سپردن آن به بخشهای غیردولتی کردند.
در این سالها ایران نیز با سیاستهای تعدیل ساختاری به سرعت به سمت نئولیبرالیزه کردن اقتصاد پیش میرود. فراگیری خیریهها در جامعهی ایران نیز پس از این روند در دولت هاشمی رفسنجانی و بعد از دادن مجوز در دولت خاتمی اتفاق افتاد.
سیاستهایی که توسط نهادهای سرمایهی مالی نظیر صندوق جهانی پول برای دستیابی به بازار ایران، استفاده از نیروی کار ارزان و استفاده از منابع آن برای بدست آوردن مواد اولیه و در یک کلام سود خود، به ایران دیکته شده است. سیاستهایی که سرعت بازتولید فقر، نابرابری و اختلاف طبقاتی را به شدت در جامعه افزایش میدهد.
خیریهها پدید میآیند، تکثیر میشوند تا شدت محرومیتها را در جامعه کند کنند و احتمالا مانع تلاش سیاسی برای حل این محرومیتها شوند. آنها بدون توجه به ساختاری که در حال بازتولید فقر و محرومیت در جامعه است، برای برطرف کردن عوارض و معلولها تلاش میکنند.
آیا تمام نهادهای مردمی و غیر دولتی مانند خیریهها عمل میکنند، آیا همهی این نهادها چرخ پنجم دولت و در خدمت دستگاه ایدئولوژیک آن هستند؟ فرقی بین NGOها و خیریهها وجود دارد؟ آیا یک NGO میتواند در جهت تغییر نظم موجود گام بردارد و به ابزاری برای فشار به دولت تبدیل شود؟ و آیا اقتصاد نفتی ایران، تغییر ماهیتی در آنچه ما از NGOها در ایران میشناسیم و غرب پدید آورده است.
برای پاسخ به بخشی از این سوالات به سراغ محمد لطفی، عضو جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان که سابقهی نزدیک به یک دهه فعالیت در این حوزه دارد میرویم تا با او در مورد کارکردهای نهاد خیریه در ساختار اقتصادی-اجتماعی ایران و آلترناتیوهایش صحبت کنیم.
او به تفاوت اساسی بین NGOهای واقعی و سرخط و یک نهاد خیریه معتقد است و میگوید که یک NGO ابزاری برای فشار به دولت است. او تفاوتهای یک سازمان خیریه و یک NGO را در سه بخش، دستهبندی میکند. ۱- شیوهی برخورد با ساختار اقتصادی-اجتماعی ۲- شیوهی برخورد آنها با نیروهای اجتماعی که در موضوع فعالیت این نهادها فعال میشوند ٣- نوع برخورد آنها با خود مسئله
وی بحث خود را اینگونه ادامه میدهد: «اگر بخواهم از زاویه نوع برخورد آنها با ساختار اقتصادی-اجتماعی به موضوع بنگریم، معمولا خیریهها به عدالت توزیعی معتقد هستند و کاری به عدالت تولیدی و شیوهی تولید یک جامعه ندارند. این خیریهها عرصهی تولید، توزیع و مصرف را سه عرصهی جدا از هم میپندارند. آنها ایراد سیستم موجود را در ایرادات ساختار توزیعی در جامعه میدانند و سعی میکنند با بازتوزیع ثروت در جامعه، مشکلات آنرا حل کنند. این نوع تفکر بررسی نمیکند که چه ساختاری باعث توزیع نامتوازن و نابرابر ثروت شده است که حالا آنها مجبور به بازتوزیع آن شوند. در مقابل به نظر من NGOها و نهادهای مردمی سرخط بر عکس این خیریهها، بر اساس مقابله با شیوهی تولید موجود در جامعه، دست به سازماندهی میزنند.
به عبارتی خیریهها با دست گذاشتن در عدالت توزیعی، به فرم میپردازند؛ یعنی چون به ماهیت و علل یک معضل اجتماعی و علت توزیع نامتوازن توجهی ندارند، به فرم میپردازند. در مقابل NGOهای سرخط باید به ماهیت این توزیع بپردازند. به طور مثال نهادهای خیریه اهدافی از قبیل سیر کردن شکم تعداد محدودی از افراد و یا توزیع دستکش بین کودکان زبالهگرد را برای خود قائل میشوند. در خصوص علت و ریشهها صحبت نمیکنند و اگر در مورد علتها صحبت میکنند، صرفا در بیان آنها است و هیچ مابهازای عینی و عملی در کنش اجتماعیشان دیده نمیشود.
خیریهها در واقع صفبندی مشخصی در مقابل ریشههای یک پدیده ندارند چون پرداختن به ریشه آنها را مجبور به صفبندی در مقابل آن میکند. شما نمیتوانید بگویید که ریشههای یک مسئله چنین است ولی من برای حل آن به ریشههایش کاری ندارم و تنها به عوارض و معلولها بپردازید. ولی در NGOهای واقعی، تشویق به صفبندی با ریشهها میشوند.
خیریهها با این عملکرد سعی میکنند عمل اجتماعی را به ابزاری برای "مصالحهی طبقاتی" تبدیل کنند یعنی شکاف عمیق بین طبقات فرودست و اغنیا و اقشار متوسط جامعه را نادیده میگیرند و تنها با دادن امتیازاتی به قشر فرودست، امنیت سرمایه و امنیت اجتماعی را برقرار کنند و از شورش طبقات فرودست جلوگیری کنند. در مقابل، NGOهای واقعی سعی در تبدیل این عمل اجتماعی به ابزاری برای "مبارزهی طبقاتی" دارند. یعنی سعی دارد داوطلبین و نیروهای اجتماعی و مهمتر از آن مددجو و یا فرد آسیبدیده از معضل اجتماعی که برای گرفتن خدمات به NGO مراجعه کرده است را به نگاه طبقاتی مجهز کنند.
خیریهها جزئینگر هستند. آنها در واقع تنها اسم عمل اجتماعی را یدک میکشند. آنها تا جایی که بتوانند بخشی از جامعه را از شبکه روابطش جدا میکنند و مشغول به دادن خدمات به ۱۰۰ نفر، ۲۰۰ نفر و یا مانند مادر ترزا به بیش از یک میلیون نفر میشوند. آنها مانند یک گلخانه عمل میکنند. میتوان گفت آنها به ورودی کاری ندارند. یک مثال بزنم، فرض کنید یک موتور در حال پمپاژ لجن به داخل یک اتاق است. خیریهها با ظرفهای مختلف و در اندازههای مختلف این لجن را از پنجره بیرون میریزند. این خیریهها به خاموش کردن موتوری که علت است، فکر نمیکنند و عمیقتر از آن کسی به خشکاندن لجنزاری که این موتور از آنجا این لجنها را پمپاژ میکند، فکر نمیکند. در مقابل، NGOهای واقعی سیستمی به ماجرا نگاه میکنند البته نه به معنای بستهی آن، به این معنا که هر جزئی را در یک کلی نگاه میکنند و هر کل در ارتباط با اجزایش است. به همین دلیل وقتی به تغییر میاندیشند، سعی میکنند به تغییر ساختار نگاه کنند، البته این به مفهوم فراموشی اجزا نیست. جز و کل ارتباط دیالکتیکی دارند.
با توجه به این مواردی که گفتم، خیریهها سعی در مخفی کردن مسئله و آسیب اجتماعی دارند. این میتواند در سطح خرد، آگاهانه و یا ناآگاهانه باشد. در سطح کلان و ساختاری این مخفی کردنها کاملا آگاهانه است. نیروهای اجتماعی هم از طریق رسانه و عوامل دیگر هدایت میشوند که واکنش و عکسالعمل مورد تایید ساختار موجود را انجام دهند. پس خیریهها به مخفی کردن و کاهش تضاد به نفع نظم موجود دست میزنند. در حالی که NGOها سعی در عریان کردن این تضادها و برجسته کردن آنها دارند.
خیریههای مدرن تلاش میکنند در چارچوب قوانین عمل کنند. قانون در کنار ساختارهای اقتصادی-اجتماعی بخشی از چارچوبهای نظم موجود است. در مقابل NGOهای واقعی سعی میکنند قانون حاکم بر این مسئله را کشف و سعی در تغییر قوانینی دارند که روی ساختارها تاثیر میگذارد.
در مجموع این را میتوان اضافه کرد که خیریهها هم در ماهیت و هم در فرم واکنشی هستند. یعنی آنها واکنشی به یک مسئله هستند آن هم در جز. در مقابل NGOها برخورد کنشی دارند. آنها به سمت ریشهها حمله میکنند حتی اگر در فرم گاهی شبیه خیریهها شوند. ولی قطعا تاکتیکهای مشابه در استراتژیهای مختلف معنای مختلفی دارد.»
وی در خصوص برخورد خیریهها با موضوع و خود مسئله ادامه میدهد: «خیریهها امتیازگرا هستند، یعنی در حوزههای مختلف مثل اعتیاد، کودکان کار و ...، تعدادی از قربانیان سیستم را شناسایی و انتخاب میکنند و به آنها یک سری امتیازات میدهند. در حالی که NGOها حقگرا هستند. فرض کنید شما میخواهید در مقابل محرومیت قسمت زیادی از جامعه از بهداشت عمومی مبارزه کنید، این وزارت بهداشت است که باید پاسخگو باشد و این موضوع را باید از آن بخواهید زیرا این یک حق عمومی جامعه است. خیریهها با برگزاری مسابقهی بدبختی بین قربانیانی که با زیر پا گذاشتن عزت نفسشان در آن شرکت میکنند، با نگاه بالا به پایین و انتخابی، از بین آنها افرادی را انتخاب میکنند که به آنها خدماتی بدهند.
خیریهها به شدت تمایل دارند جامعهی هدف خود را به انطباق با وضع موجود سوق بدهند. در حالی که NGOها ترویج توانایی تغییر میکنند. خیریهها تغییری برای شرایط موجود قائل نیستند و نظم موجود را ابدی-ازلی میدانند که باید به آن عادت کرد در حالی که NGOها به تغییر نظم موجود معتقدند. به همین دلیل نقطهی پایانی و خط قرمز خیریهها نظم موجود است در حالی که NGOها نقطهی آغازشان نظم موجود است.
نکتهی اساسی که وجود دارد این است که خیریهها در ابتدا برای پاسخ به موضوع تشکیل میشود ولی به مرور خودشان وابسته به موضوع میشوند. یعنی در ابتدا میگویند ما به ۲۰۰ خانوادهی فقیر و یا کودک کار کمک میکنیم و همزمان اقدام به جذب نیروی اجتماعی و ثروتهای اجتماعی از مردمی که میخواهند در این موضوع نقش داشته باشند، میکنند. در همین گام اول در واقع میتوان گفت که این اقدام، تفویض گدایی است. یعنی به اقشار فرودست میگوید که شما گدایی نکنید، من کارگزار گدایی شما میشوم و به جای شما گدایی میکنم و پولش را در اختیار شما قرار میدهم. یعنی ساماندهی تکدیگری در شکل خیلی زیبا و دولتپسند. بعد از مدتی و با زیاد شدن نیروی اجتماعی و ثروت، آنها برای عکسالعمل نشان دادن نسبت به یک مسئله، از نیروهای مزد بگیر استفاده میکنند. اتفاقی که میفتد این است که خود خیریه است که به مسئله وابسته میشود، چون بسیاری از نیروهای آنها از این پس از این عمل به اصطلاح اجتماعی نفع میبرند. به عبارتی به یک زندگی انگلی دچار میشوند. آنها به فلاکت مردم برای اینکه سود خودشان را ببرند، آویزان میشوند. در حالی که NGOها اینگونه نیستند و تعهد به تغییر موضوع دارند. این NGOها از مسئله نه هویت کسب میکنند و نه منفعتی میبرند.»
وی در خصوص اقدامات مشابهی که یک NGO با یک نهاد خیریه و فرمهای مشابهی که بعضا توسط این دو مورد استفاده قرار میگیرد پاسخ داد: «خیریهها تمایل به کنترل یک آسیب دارند البته بدون پرداختن به ساختار. وقتی میخواهند کیفی شوند، تعداد مددجوهای خود را بیشتر کنند. در حالی که NGOهای واقعی به خاطر شناخت آسیب و ارتباطی که با پدیده به صورت واقعی باید برقرار شود، به سمت آنها میروند. شاید بعضا از فرمهای مشابه استفاده شود اما نکته اینجاست که یک خیریه هدفش در بهترین حالت کمکرسانی است در حالی که NGO ممکن است از فرم مشابه استفاده کند، اما هدفش شناخت پدیده و گام برداشتن براساس آن شناخت به سوی حل قطعی مسئله است.
تفاوت دیگر این است که یک NGO هیچگاه دنبال آدمهای فقیر نمیرود که به آنها خدمات بدهد. اگر در مسیر، و در راستای هدف کلی کسی وارد شود، تا جای امکان به او کمک خواهیم کرد ولی نیروی خود را بر روی این نوع کمک کردن متمرکز نمیکنیم. به عبارتی گاهی هدف شما کمک کردن به افراد است، پس شما برای یافتن این افراد جستجو میکنید تا به آنها خدمات دهید این کاری است که یک خیریه انجام میدهد، اما گاهی این هدف شما نیست، و مثلا شما جلوی آموزش و پرورش میروید و اعتراض میکنید تا نه به یک فرد کمک کنید و امتیاز دهید بلکه یک حق را برای کل جامعه بگیرید، و برای این کار، دست به ساختارها میزنید. البته در این بین اگر چند نفری به طور مثال از تحصیل محروم شده اند و به شما مراجعه کردند قطعا به آنها کمک خواهید کرد.
NGOها سعی میکند خدماترسانیاش، ماهیتش را تغییر ندهد. خیلی وقتها، تاکتیک این خیریهها به استراتژیشان تبدیل میشود. به طور مثال یک نهاد مردمی در کلام، مانند ما سخن میگوید ولی بعد از مدتی تاکتیک آنها به استراتژی تبدیل میشود؛ یعنی خدمات رسانی، هدف آنها شده است، درس دادن به کودکان هدف شده است، در حالی که آنها مسئول آموزش به کودکان نیستند، آموزش و پروش متولی آموزش کودکان است. اینجا باید یک نکته را یادآوری کنم که در حال حاضر خیلی از نهادها را مشاهده میکنید که اسم NGO روی خود گذاشتهاند. ولی وقتی به عملکرد آنها نگاه میکنید کاری جز عمل خیریهای در آنها نمیبینید. این عملکرد یک نهاد است که ماهیت آن را مشخص میکند نه ادعای آن، در نتیجه بسیاری از NGOهای حال حاضر، خیریه هستند.
یک مثال دیگر میزنم در مورد یک تجربه در جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان که نشان میدهد چطور دیدگاه یک NGO به خدمات رسانی، یک دیدگاه تاکتیکی است. جمعیت دفاع سال ٨۵، ۴۹۰ دانشآموز داشت. انتهای سال متوجه شدیم که خدمات دادن به این تعداد کودک، جمعیت دفاع را از سازماندهی نیروهایش در راستای هدفش به عنوان اهرم فشار بر دولت، باز میدارد. به طور مثال اینکه برویم جلوی وزارت آموزش و پرورش و یا بهداشت. به همین دلیل سال ٨۶ ما از ۲۹۰ تن از دانشآموزانمان خواستیم که دیگر مراجعه نکنند با تمام سختی که این کار برای ما داشت. در ظاهر این اقدام سنگدلانه است، ولی این اقدام بخش عمدهی نیروی ما را آزاد کرد که توانستیم به طور مثال همایش علیه اعدام کودکان را برگزار کنیم، با وزیر آموزش و پرورش وقت در رابطه با ثبت نام مهاجرین در مدارس صحبت کنیم و از تواناییهای نیروهایمان در این مسیر به جای خدماترسانی به تعداد بیشتری از کودکان استفاده کنیم. اگر ما بتوانیم کوچکترین تاثیری در سرمنشا بگذاریم، آثارش بسیار بیشتر است تا اینکه به تعداد بیشتری کودک خدمات دهیم.
در نهایت در خصوص قسمت دوم باید بگویم، خیریهها در یک نمایش میخواهند خود را پاسخ به یک معضل اجتماعی معرفی کنند ولی در ماهیت خود آنها جزئی از آسیب و مسئله هستند. آنها در نهایت به یک زندگی انگلی با موضوع میرسند. در فرم شما میبینید آنها کمک میکنند ولی در واقع آنها جزئی از مسئله هستند. آنتیتز نیستند، آنها جزئی از تز هستند. ولی NGOهای واقعی به فکر حل کردن مسئله با دستبردن به ریشهها هستند نه با شعار و اخلاقگرایی.»
وی در خصوص بخش سوم و پایانی صحبت خود در مورد نوع برخورد خیریهها با نیروی اجتماعی ادامه میدهند: «زاویهی سوم که میتوان به مسئلهی خیریهها نگاه کرد، از زاویه نیروهای اجتماعی است. در ابتدا باید بگویم من اینها را گفتم ولی نباید دچار سوتفاهم شد که افرادی که با نیت کمک کردن، به نهادهای خیریه میروند اشتباه میکنند. نقد من، نقد به ساختارهای خیریه است نه به بدنهی اجتماعی آن. این حس انساندوستی که بسیاری از افراد دارند برای واکنش نسبت به یک مسئلهی اجتماعی، اصلیترین دارایی یک جنبش اجتماعی است، این ارزشمند است که افراد به جای اینکه تنها به فکر خودشان باشند یک گام به جلو بر میدارند و دیگری را هم میبینند.
خیریه این نیروی اجتماعی که با نیت کمک آمده است را به هرز میبرد. آنها مانع میشوند که این نیروی اجتماعی بر روی علت ماجرا متمرکز شود. خیریهها آنها را در همان سطح نگاه فرمی به یک معضل نگه میدارند بدون اینکه تلاشی برای ارتقا آنها به ضرورتهای ریشهایتر بکند. خیریهها سعی میکند با کارهای خدماترسانی بدون هدف، هم پاسخی به نیاز آن فرد به کمک داده باشند هم از لحاظ ساختاری مانع آسیب به نظم موجود شوند. در حالی که NGOها آنها را متمرکز میکنند بر روی مسئله و ریشههایش. مگر ثروت در جامعه کم است، این ٣۰۰۰ میلیارد تومان که دزدیده شد، نمیتوانست در خدمت تامین اجتماعی و یا آموزش و پرورش رایگان قرار بگیرد. خیریه و NGO در برخورد با نیروی اجتماعی و سازماندهیاش ماهیتهای متفاوت و متضادی دارند. اینکه آن نهاد، نیروی اجتماعی را برای حفظ نظم وجود و یا بر علیه نظم موجود سازماندهی میکند.
محمد لطفی، کنش گر حقوق کودکان کار و خیابان
|