یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

زندان رفتگانم/ که از باشندگان جز ملالی نیست
همراهِ دوسروده به زبانِ فارسی و یک سروده به انگلیسی


مهین میلانی


• دوست بسیارعزیز من "عباس غلامی" دو سال پیش از این در یک تصادف اتومبیل کشته شد. با همکارش از سر کار بر می گشتند. ترمز می برد. همکارش که رانندگی می کرد اتوموبیل را سعی می کند به کنار بکشد. اتومبیل به نرده های آهنی یک خانه ی مسکونی اصابت می کند. یکی از میله ها از جا در می آید شیشه ی جلو را می شکند و مستقیما به سینه ی عباس غلامی فرو می رود. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۰ فروردين ۱٣۹٣ -  ۹ آوريل ۲۰۱۴


 
 
April ۰۵, ۲۰۱۴
مهین میلانی
mmearthback@gmail.com

دوست بسیارعزیز من "عباس غلامی" دو سال پیش از این در یک تصادف اتومبیل کشته شد. با همکارش از سر کار بر می گشتند. ترمز می برد. همکارش که رانندگی می کرد اتوموبیل را سعی می کند به کنار بکشد. اتومبیل به نرده های آهنی یک خانه ی مسکونی اصابت می کند. یکی از میله ها از جا در می آید شیشه ی جلو را می شکند و مستقیما به سینه ی عباس غلامی فرو می رود.
او در سن ٣۶ سالگی می میرد. در مدتی که در ونکوور زندگی می کرد، برای پدرو مادرش و هم برای مادر دختر ۶ ساله اش در تهران مرتب پول می فرستاد. وقتی که تصادف کرد، از طرف بیمه ی کار اکنون ماهیانه مقدار قابل توجهی برای دخترش می فرستند. دولت کانادا مزد زحمات او را که در این سن و سال مانند مردان قدیمی یک مرد واقعی بود اجر گذاشت.
من از ونکوور دور بودم در زمان واقعه. و وقتی برگشتم خبر کشته شدن او را برادرش که از آمریکا آمده بود به من داد. جسدش را بلافاصله برای خانواده اش به ایران فرستاده بودند. متاسفانه هیچ کانونی در میان جمعیت ۵۰ هزار نفری ایرانیان در ونکوور نیست که در چنین مواقعی دست کم یک اطلاعیه نوشته شود تا آشنایان و اقوام از آن اطلاع یابند. چه بسا تعداد زیادی از ایرانیان به همین ترتیب در خاموشی می مانند.
بدین مناسبت من اشعار زیادی نوشته ام که شاید یک زمان به صورت کتابی چاپ شود. ولی از آنجا که ۱٨ آوریل مصادف با دومین سالگرد تصادف او می باشد، شعر زندانِ رفتگانم / که از باشندگان جز ملالی نیست را به او تقدیم می کنم.
شعر فارسی دوم (هم کوچ کوچه های شهر مادری) از آن یکی از دوستان دوران نوجوانی او در تهران است که درست بعد از کشته شدن او، آن را می سراید. و شعر انگلیسی start over and over را نیز در ماه فوریه ی گذشته نوشته ام هنگام بازی های المپیک زمستانی”Sochi” .او خود ورزشکار بود و قهرمانان را می پرستید. به نظر من خود یک قهرمان بود. عکسی که در اینجا می بینید از او در هالووین سال ۲۰۱۱ گرفته شده است.



زندانِ رفتگانم
که از باشندگان جز ملالی نیست

آن میله
آن میله ی آهنی به میان سینه ات پرتاب شد
و من باز برای چندمین بار پرتاب شدم
به رآل   
به آنچه هست و باید باشد
به آنچه مثلاً زندگی

تو در زیر خاک آرمیده ای
من آرام آرام در ۷٣۰ روز
سرگرم فراهم آوردن مشغولیات
تا ببرم از یاد که روزگار
هردم چه بری از این باغ می کند نثار
سلول های زنده یک پس از دیگری می سپارم به خاک

زندان ِرفتگانم
که از باشندگان جز ملالی نیست
زندانِ رفتگانم
پاسدار دیروز و پریروز
دریغ از یادهای پس پریروز

یا که تو و یاد تو
یاد همه ی خوبان رفته
تنگ می کند چشم از نظاره ی خوبرویان
از هم نشینی خوش سخنان

یا که نیست   یافت می نشود
آن "انسانم که آرزوست"
یا که "هرکسی از ظن خود شد یار من    از درون من نجست اسرار من"
یا که زمانه و زمان مشغول جفت کردن خرابی هاست
نه آن فرصت برای فرزند برای مادر زمانی برای دیدار

یا که هراسانی از خواستن از پیوستن از وابستن
هراسان از روزگار سخت بی رحم
تاب ندارد دگر دل و جان   بیم از دست دادن

هشتک این همره لحظه های تنهائی
وقت می کشد به دل خوش کنک گه گاهی
همزبانِ بی دردسر با فاصله
آشنای بی زحمت و بی شکایت پرحوصله
اما یاد تو چگونه بگویم که در خون غلیان می کند هر دم و هر ثانیه

پیغام هایت را پاسخ نمی دادم
پیامی با صدایی غم زده
گویی ندایی از آن سوی جهان:
" ترکش کن اگر خواستی کسی رو تنبیه کنی"
هنوز می سوزاند قلبم

ترکت نکرده بودم
اما تو چرا
تا که من ترک دنیا کنم

آن زمان که خون می جوشید در انتظار دیدارت هر لحظه
گه گاه همدیگر را می پیچاندیم به عشق بی اندازه
کاش می دانستیم چگونه یکدیگر را نرنجانیم
کاش می دانستیم فردا مرده ایم بی خبر   وای... در به هم زدن یک چشم

اما همان که در ما جوشید
همان لحظه ها که ما را میراند و کرد زنده
آن سان که شاید معدود جفتی در جهان همسانش را کرد تجربه
به همه ی دنیا آنقدر ارزید که کرد مرا ترک دنیای وابسته




هم کوچ کوچه های شهر مادری
هم کوچ کوچه های شهر مادری ، سلام
هم سفره‍ی راز های سر به مهر
هم پرسه‍ی تمام خوابهای سبز
هم بغض اشکهای آشنا سلام
دیدی چه ساده از هم جدا شدیم؟
رفتی بدون من؟
باور نمی کنم.
باور نمی کنم ، ساده زندگی گذشت؟
باور نمی کنم به دیروز رفته ای
در ناگهانگی زمین بین ما شکافت
باور نمی کنم دلم ساده سخت باخت
ای عشق بی بدیل با من کمی بمان
قلبم برای سکوت هجرتت آماده نیست
همراه نیمه راه قدری به پای غربت نمناک من بایست
با من سخن بگو
شاید میان این همه غوغا شنیدمت
سخت است روزهایم این روزها
برگرد تکیه گاه روزهای سخت برگرد
هنوز یک دل سیر ندیدمت
با هم شروع شد
با هم ادامه یافت
اما کمال دوست رفتن بدون هم
مابین هیچ کجای قرارمان نبود
بد عهدی از تو نیست باور نمی کنم
دنیا بنا نداشت با هم به سر کنیم
عمرت تمام شد
جرم از تو هیچ بود
جرم از تو هیچ بود




Feb ۲۰, ۲۰۱۴
start over and over
Mahin Milani
mmearthback@gmail.com

You taught me to love Canada more,
Be more Canadian.
We were fighting on who would win on hockey games.
I went by the quality of the teams
You were obsessed for Canada, for Vancouver.
I had a complaining sight
You were appreciative of what Canada had given to you.
Now I cry on watching how these girls
At the last minutes
Hammered the US hockey women team at Sochi

And then I see you beside me
Worried about the final result
It is like your life and death is on the jiff
And then I don’t see you
And then I see
And I don’t
And then I do
And then I cry and cry and cry
Joy cry for the victory
And then crying deeply
Why aren’t you here to share this proud?
And then as for the reward
You hold me tight
Hold me close
Make me sway
Make me be one with you
Gently going into me
Staying there forever for ever
Until we heat up heat up
Journey beyond the reality
The quivering moments
The ecstasy jiffies

And it doesn’t end
You give me some break
After you have taken me to the heaven
And then I feel a creeping creature embracing me again
From under the blanket
And we start over and over

And when the sun is rising at the sky line
From beyound the orange and turquoise clouds
Our eyes start to close
At the seventeenth level of Plaza Building
Exposing to the Ocean
To the Stanly Park
To the Lions Gate
To the World that will exist in front of my eyes for ever

Now you are sleeping under the ground
At the other side of the oceans and mountains
But you are alive for me darling for ever



اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست