شرحی بر درد و رنج علی دهباشی
گفتا: ز که نالیم؟ که از ماست که بر ماست!
دکتر جلیل دوستخواه
•
دهباشی در این سالها به سبب گرفتاری به بیماری ی حسّاس بودن ِ تنفسّی و تنگی ی نفس در هوای آلوده ی تهران، پیوسته در رنج و شکنج بوده و به همین سبب، بارها بستری شده است. با این حال، هیچ گاه از پی گیری ی خدمت فرهنگی اش روی نگردانده است.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۱ مهر ۱٣٨۵ -
٣ اکتبر ۲۰۰۶
علی دهباشی را اهل فرهنگ و ادب و قلم به خوبی می شناسند و به کوشش و کُنِش ِ فرهنگی ی او در چند دهه ی گذشته ارج می گذارند. کارنامه ی سرشار ِ او در نشر ۹۴ شماره از ماهنامه ی کِلک از سال ۱٣۶۹ تا ۱٣۷۴ و ۵۰ شماره از ماهنامه ی بُخارا از سال ۱٣۷۷ تا ۱٣٨۵ و نیز تدوین و نشر ِ بسیاری از مجموعه گفتارهای پژوهندگان و بزرگان ادب و فرهنگ و یادنامه هایی برای استادان نامدار درگذشته، پشتوانه ی این شناخت و انگیزه ی این ارج گزاری است.
دهباشی در این سالها به سبب گرفتاری به بیماری ی حسّاس بودن ِ تنفسّی و تنگی ی نفس در هوای آلوده ی تهران، پیوسته در رنج و شکنج بوده و به همین سبب، بارها بستری شده است. با این حال، هیچ گاه از پی گیری ی خدمت فرهنگی اش روی نگردانده و حتّا با همین حال ِ نزار ِ جسمی، به منظور جبران ِ بخشی از هزینه ی دو ماهنامه ی یادکرده ناگزیر بوده است که در روزهای تعطیل به چاپخانه برود و در هوای ِ بیشتر از بیرون آلوده ی آنجا، ساعتها کارکند.
همه ی این دشواری ها، دوستان او و دوستداران کُنش ِ فرهنگی ی این مرد ِ سخت کوش و نستوه را آزرده خاطر و نگران ِ سلامت ِ او کرده است. امّا فراتر از این گذران سخت و فرساینده، از چندی پیش خبرهایی درباره ی گرفتاری ی سنگین و آشوبنده ی تازه ای در زندگی ی او در ایران و فراسوی آن نشر یافته که مایه حیرت و تأسّف ِ شدید ِ یاران ِ او شده و در این مورد ِ ویژه، به منزله ی ِ یک کژرفتاری و دُژمَنِشی در زندگی ی اجتماعی ی ایرانیان امروز مطرح شده و حتّا به عنوان یک رویداد نمادین و نمونه وار از کابوس ضدّ انسانی و ضدّ فرهنگی در میهنمان در برخی از رسانه ها مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
***
من به عنوان یکی از دوستان دهباشی و همکاران قلمی با هر دو ماهنامه ی زیر سرپرستی ی او، هنوز هم به خود روانمی دارم که بر پایه ی شنیده هایم، آن هم از راه ِ دور، درباره ی رویداد ِ شبیخون وار ِ پیش آمده در زندگی ی او سخنی بی چون و چرا بگویم و یا در مورد ِ رفتار ِ طوبا ساطعی با علی دهباشی داوری کنم. چیزی که هست، همین اندازه شنیده ها و دانسته ها، برایم سخت مایه ی اندوه و دریغ و نومیدی از کردار ِاجتماعی ی برخی از هم میهنانم شده است و این یادداشت را نشر می دهم تا از سوی خود و کانون پژوهشهای ایران شناختی ، از آنچه در این راستا پیش آمده است، ابراز ِ تأسّف کرده باشم و نسبت به دهباشی ، همدردی کنم و امیدوارباشم که تدبیری انسانی و خردمندانه از سوی دست اندرکاران، بتواند هرچه زود به رنج و شکنج و بی سر و سامانی ی نا سزاوار ِ این خدمتگزار فرهنگ و قلم و کتاب پایان بخشد.
ناگفته نماند که آنچه تاکنون درباره ی این پیشامد ِ ناگوار گفته و نوشته شده، همه بر پایه ی آگاهی های به دست آمده از دهباشی بوده است و من در هیچ جا، چیزی بر بنیاد ِ سخنی یا نوشته ای از سوی طوبا ساطعی نشنیده و ندیده و نخوانده ام. جا دارد که ساطعی درباره ی ِ کُنِشی که بدو نسبت داده شده است، روشنگری و ابهام زدایی کند و به روشنی و با پشتوانه ی منطقی و خِرَدْپذیر بیان دارد که کردار ِ خویش و برخوردش با علی دهباشی را چه سان توجیه می کند تا برای اهل فرهنگ ِ آزرده دل و اندوهگین از این واقعه، مشخّص گردد که به راستی "چگونه بوده است آن داستان؟" و کسی در داوری ی ِ خود در این زمینه، تنها به قاضی نرود و یک سوی را ننگرد.
در پاسخ به کسانی که پرداختن به این رویداد و چون و چرا کردن درباره ی ِ آن را گونه ای دخالت در کارهای شخصی و خانوادگی ی دو سوی ِ این برخورد می انگارند و ناروا می شمارند، می گویم که در این امر، پای ِ آبرو و حیثیّت ِ همه ی اهل ّ فرهنگ و ادب و فراتر از آن، نهادهای ِ پیشرو ِ مدنی در جامعه ی ایران در میان است و نمی توان به دستاویز ِ پرهیز از دخالت در تنشی خانوادگی (که در واقع در کار نیست) از یک خویشکاری ی اجتماعی ی مهمّ چشم پوشید و دم فروبست. "در خانه اگر کس است/ یک حرف بس است!"
|