سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

یـادداشـت های شـــــبانه (۳۶)


ابراهیم هرندی


• از دیدگاه تاریخی، آنان که در آغاز انقلاب، درهای دانشگاه ها را برای برپایی انقلاب فرهنگی بستند، کار تازه و شگفتی نکردند. انقلاب فرهنگی را اگر بمعنای "خودی کردن حقیقت" بپنداریم، در می یابیم که این چگونگی ریشه ای کهن در تاریخ دارد. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲٨ فروردين ۱٣۹٣ -  ۱۷ آوريل ۲۰۱۴


 
۲۰۲. کـدام فرهنگ؟

گفتمان‏ های بارداری مانند؛ روشنفکری، توسعه نیافتگی، عقب ماندگی و فرهنگ سازی، همه برآیند ذهنیت مردم کشورهای پیرامونی ست که خود را در برابر فرهنگ کانونی، که همانا فرهنگ فراگیر غربی ست، زبون و وامانده می‏ پندارد. امروزه هنگامی که از روشنفکر سخن به میان می آید، مراد کسی ست که دارای اندیشه‏ های غربی ست، زیرا که دیگر کسی در سرزمین‏ های پیرامونی، ارجی به جهان بینی و اندیشه‏ های بومی نمی ‏گذارد و با روشن خواندن ایده ‏های غربی، شیوه اندیشیدن بومی، تیره اندیشی ‏انگاشته می شود.

نیز چنین است داستان گفتمان هایی مانند، "توسعه نیافتگی" و"عقب ماندگی"، یعنی که ما خود را نسبت به سرزمین های دیگری چون اروپا و امریکای شمالی، توسعه نیافته و عقب مانده می‏ دانیم. وگرنه که توسعه نیافتگی و عقب ماندگی به خودی خود معنایی ندارد.   

گفتمان "فرهنگ سازی"، از این دو نیز شگفت انگیزتر است. از سویی زگهواره تا گور به ما یادآوری می‏ کنند که فرهنگ ایرانی، زیربنای یکی از باستانی ‏ترین و کهن ‏ترین تمدن ‏های درخشان جهان است و از سوی دیگر، روز و شب از در رسانه‏ های همگانی، سخن از فرهنگ سازی و اهمیت آن است. یعنی چــه؟

یعنی که آن یک را پیوندی با زندگی امروزی نیست و تنها برای موزه افتخارات ملی سودمند است و این یک پروسه آدم سازی مدرن است. پیشینیان پرسیده ‏اند که؛ "آن که فرهنگ نورزد، به چه ارزد؟" اما پرسش امروزی این است که کدام فرهنگ؟

۲۰٣. انقلاب فرهنگی در آینه تاریخ.

از دیدگاه تاریخی، آنان که در آغاز انقلاب، درهای دانشگاه ها را برای برپایی انقلاب فرهنگی بستند، کار تازه و شگفتی نکردند. انقلاب فرهنگی را اگر بمعنای "خودی کردن حقیقت" بپنداریم، در می یابیم که این چگونگی ریشه ای کهن در تاریخ دارد. نمونه نزدیکی ازاین رویداد، در سده بیستم در همسایگی کشور خودمان در زمان استالین روی دارد. در آن روزگار که کشاورزی در کشور شوراها، روندی کاهنده در پیش گرفته بود و رو به نابودی داشت، مردی دانشمند نما و حزبی بنام "تروفیم لیسنکو" که اندکی دانش کشاورزی داشت، با لاف و گزاف فراوان به استالین پذپرانده بود که با دستیابی به چشم انداز تازه ای در دانش زیست شناسی، می تواند مرزهای این دانش را تا بیکران وابگستراند و ایالات متحده شوروی را به بزرگترین کانون کشاورزی جهان بدل کند.

لیسنکو در سال ۱۹۲۹ در کنگره جزب کمونیست در لنینگراد تئوری تازه خود در را در زمینه زیست شناسی ارائه داد. در این تئوری وی برآن شده بود که با فراهم آوردن زمینه کشت و زیستبوم مناسب می توان ژرفساخت ژنتیک گیاهان را دگرگون کرد و به بهینه سازی آن ها در راستای دانه و میوه آوری پرداخت. لیسنکو برآن بود که با چنان کاری میتوان علفزارهای سیبری را بهترین گندمزارهای جهان کرد.

گفتنی ست که این شیوه انقلابی با دستاوردهای دانشی آنزمان سازگار نبود و لیسنکو تئوری پذیرفته شده زمان خود را که مندل آورنده آن بود، "بورژوایی" و "ارتجاعی" می پنداشت و آن را درخور تامل و اندیشیدن نمی دانست!

پذیرفته شدن تئوری نادرست لیسنکو از سوی حزب کمونیست سبب شد که در سومین دهه ِ سده بیستم، همه زیست شناسان راستینی که زیست شناسی را دانشی غیر سیاسی می پنداشتند، از دانشگاه های شوری بیرون رانده شوند و از کارهای خود برکنار شوند و برخی نیز به زندان بروند و کشته شوند. لیسنکو در سال ۱۹٣٨ به ریاست فرهنگستان علوم کشاورزی لنین رسید و از همان سال به تار و مار کردن زیست شناسان غیر خودی پرداخت و بزرگترین زیست شناس نام آور روسی، نیکلای واویلف و همه دستیاران او را برای ییگاری و شکنجه به گولاک فرستاد.

لیسنکو پس از برکنار کردن همه زیست شناسانی که تئوری او را رد کرده بودند و آن را حزبی و غیرعلمی می دانستند، به تدوین گفتمان خود - ساخته تازه ای بنام " زیست شناسی طبقاتی" پرداخت. این چشم انداز تازه در زیست شناسی، چیزی فراتر از مشتی یاوه گویی ِ خود شیفته ای نادان در زمینه زیست شناسی نبود که پایانداد آن، نابودی کشاورزی و زیست شناسی در شوروی و تار و مار و کشتار دانشمندان زیست شناس روسی در سه دهه تمام بود. این انقلاب فرهنگی زیان های جبران ناپذیری به گسترش ِ دانش زیست شناسی و کشاورزی در روسیه زد.

نمونه تاریخی دیگری از انقلاب فرهنگی در سده بیستم، در چین بدست مائوتسه تونگ؛ رهبر انقلاب کمونیستی آن کشور روی داد. مائو نیز که دست کمی از استالین در نادانی و تهی مایگی نداشت، به بهانه "دانش پرولتری" همه آزمایشگاه های بزرگ چین را بست و دانشمندان بزرگ آن کشور را برای کشت و کار به روستاها فرستاد. وی انگشت پیانیست اُپرای پکن را که با آن آهنگ های "بوژوایی" زده بود، برید و فرمان داد تا همه گنجشک ها را به بهانه خوردن بذرها در زمین های کشاورزی سنگسار کنند!

بله، انقلاب فرهنگی آخوندهای فیلسوف نما، چیزی در این مایه ها بود که رویدادهای همگون آن را در سراسر تاریخ می توان یافت. از همه این رویدادها با مزه تر و شگفت انگیزتر، انقلاب فرهنگی بُخت النصر است که باید در یادداشت دیگری بدان پرداخت.

زیان این گونه برنامه های جنایی، از حسابرسی بیرون است زیرا که بازتاب های ناخوشایند ِ آن ها، گاه تا سده ها درکار است. بستن دانشگاه ها، پایان نبرد حوزه و دانشگاه بسود حوزه بود. نبرد کهنه و نو، خرافه و دانش، گذشته و آینده. این چگونگی، زخمی کاری بر گلوگاه فرهنگ اندیشه ورزی ایران گذاشت تا روی آوری به اندیشه های مدرن را در آن کشور ریشه کن کند و آتش نوآوری و نواندیشی را که تنها در پرتو دانش های مدرن می تواند درگیرد و شعله ور شود، تا جاودان خاموش بدارد. اکنون دیگر دانشگاه های ایران کانون های کپی برداری و همگون سازی و آخوند پروری شده است و هیچ پیوند معنادار و سازگاری میان هیچ یک از دانشگاه های آن کشور با هیچ یک از دانشگاه های جدی جهان وجود نمی تواند داشته باشد و ندارد.
…………
Trofim Lysenko

۲۰۴. نویسندگان ایرانی برای که می نویسند؟

میانگین زمان کتابخوانی برای هر فرد در ایران را از ۲۰ ثانیه تا ۱٨ دفیقه در سال دانسته اند. البته چون آمار گیری در ایران کاری سیاسی و خطرناک است، درست بودن هیچ آماری را نیز نمی تون پذیرفت. اما می توان با چشمداشت به بُردارهای دیگری چون رفتارها و کردارهای فرهنگی مردم و شیوه اداره آموزش و پرورش و نیز تیزاژ کتاب در ایران، پنداشت که این میانگین چندان دور از حقیقت نمی تواند باشد. اگر این پنداره درست باشد، می توان گفت که ذهنیت ایرانی همچنان چونان گذشته، ذهنیتی شفاهی ست. این ذهنیت با زبان و فرهنگ نوشتاری بیگانه است و ایده ها و داده های نوشتاری را برنمی تابد. اگر مغز انسان را به کامپیوتر مانند کنیم و فرهنگ را نرم افزار آن کامپیوتر بپنداریم، آنگاه می توانیم بگوییم که ذهنیت شفاهی و نوشتاری، دو نرم افزار گوناگون اند که هیچ همخوانی با یکدیگر ندارند. دو شیوه رویارویی با جهان که هر یک مغز انسان را به شیوه ویژه خود بکار می گیرد.

ذهنیت شفاهی، با حس های بینایی و شنوایی و بساوایی سروکار دارد و سرمایه آن هماره دگرگون شونده است. این ذهنیت، برداشت های خود از جهان را به در قالب تصویرها و ایماژهای رنگین با عاطفه های انسانی در هم می آمیزد و به حافظه می سپارد و دارنده خود را به گزینه های آنی و داوری های ساده وامی دارد. چنین است که در فرهنگ شفاهی، گویندگان بر نویسندگان پیشی می گیرند و میدان اندیشه، هماره در دست ِ زبان بازان همیشه در صحنه است. فرهنگ شفاهی، با روضه خوانی و نقالی و قوالی و سفره ماربازی و پرده خوانی و رجزخوانی و تغزیه خوانی و تیارت های روحوضی بیشتر سازگارتراست تا با گزارش پژوهش های دانشی و نگارش رویدادهای تاریخی و واگشایی گیرها و گیرنماهای فلسفی و رمز و رازهای ادبی.

۲۰۵. ارجگذاری درگوشی

استاد در ایمیلی که برایم فرستاده بود، نوشته بود که فلانی، فلان شعرت را در بهمان جا خواندم و بسیار لذت بردم و چه و چه های کشکی دیگر....
ماندم که چرا استاد در واکنش به شعری که در گستره ای همگانی خوانده است، پیامی خصوصی برای من فرستاده است. اگر چیزی برای گفتن داشته است، چرا در پای همان شعر، ننوشته است؟ از زنده یاد نادر نادرپور شنیدم که می گفت؛ " باید ایرادهای کار ِ دیگران را درگوشی به آنها یادآوری کرد و خوبی های آن را در حضور دیگران."   

من چون هیچ بیامی را بی جواب نمی گذارم، ماندم که چه باید بکنم؟ سپاسگزاری نمی توانستم بکنم که سپاسگزار نبودم. پس چه باید می کردم؟ بیاد این سخن نیما افتادم که می گوید؛ "گفتا همه حرفها ندارند جواب".   

۲۰۶. بهــــار

گره بگشای از ابرو، بهار است
چمن بیدار و آهو باردار است

هوا هنگامه ای از عطر رویش
زمین آبستن صد چشمه سار است

برآی از خود، برافشان گل، رها کن
رها کن، زندگی ناپایدار است

ببین، بشنو، بخوان آرام، آرام
پیامی را که روی شاخسار است

نسیمی را که خیزد از دل کوه
و آوازی که در هر جویبار است

بیابان "را گل خوشبو گرفته" است
شــکوفه در هوای انفـجار است

پرستو در هوای تازه پرّان
و بلدرچین دوباره بی قرار است

چه نرگس ناز و نازک برگ و نوروست
چه پیچک تازه روی و تابدار است

نشسته دسته دسته، بافه بافه
کنار چشمه جلبک در چه کار است

دلا از ناامیدی دست بردار
بهار است و بهار است و بهار است


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست